عماد افروغ: نهجالبلاغه یک منشور تمامعیار حکمرانی است
معتقدم یک منشور تمامعیار حکمرانی به نام نهجالبلاغه در اختیار ماست و مایه تاسف است این کتاب حتی در جامعه شیعی ما و در حکومت شیعی و اسلامی ما مهجور مانده است.
حکمرانی براساس نهجالبلاغه و سیره مولا علی یکی از مباحثی بود که در برنامه سوره و با حضور عماد افروغ درباره آن بحث شد. عماد افروغ در گفتوگو با روزنامه جام جم درباره مبحثی که خود در این برنامه به آن اشاره داشته، صحبت کرده است.
در برنامه سوره به کدام قسمت از نهجالبلاغه اشاره داشتید؟ بحثهای مطرح شده تا چه حد براساس جامعه امروز انتخاب شده است؟
در برنامه سوره، درباره حکمرانی در نهجالبلاغه صحبت کرده و بحثم را حول سه محور پیش بردم. یکی بحث عدالت اجتماعی، یک بحث حقوق متقابل بین والی و مردم یا حکمران و مردم و یکی هم مقوله مشروعیت یا فلسفه سیاسی که در ادامه بحث به سمت مردمسالاری دینی رفت. یک مقداری بحث از فلسفه سیاسی و حق و نگاههای مختلف به مشروعیت کردم و در نهایت از بین سه فلسفه تئوکراسی، دموکراسی و مردمسالاری دینی قائل به این شدم که از نهجالبلاغه نه دموکراسی محض به دست میآید و نه تئوکراسی محض، بلکه یک مردمسالاری دینی به دست میآید که یک تعریف جدیدی از مشروعیت است و این پدیده نوظهوری است و انقلاب اسلامی هم در واقع ادامه همین تعریف از مشروعیت است.
به این نکته اشاره کردم که متاسفانه به غلط جا افتاده است که مشروعیت و مقبولیت تفاوت دارند. این یک اشتباه بسیار فاحشی است، مشروعیت خودش حاوی حقانیت و شرعیت از یک طرف و مقبولیت و رضایت عامه از طرف دیگر است.
یعنی خود مشروعیت حاوی مقبولیت هم هست و این دلالتی دارد که باید به دلالتهایش توجه کرد، یعنی در نظام اسلامی حاکمی که حقانیت دارد، حق کودتا ندارد و به همین ترتیب مردمی که حقانیت حاکمان را پذیرفتهاند بهعنوان یک بال مشروعیت حق ندارند دور هر کسی حلقه بزنند. هر دو باید شکل بگیرد یعنی حاکمان باید ویژگیهای خاصی داشته باشند و مورد قبول و رضایت عامه باشند و این را شما در سیره عملی حضرت امیر هم میبینید.
حضرت امیر بهرغم آن که حقانیت داشت و شرعیت منصوص داشت، همان چیزی که شیعه باور دارد اما تا مادامی که مردم فوج فوج به سمت ایشان رو نیاوردند، ایشان هیچ اقدامی برای تشکیل حکومت نکردند و بعد هم اشاره کردند اگر این مردم نبودند و قیام حاکم منوط به نصرت مردم نبود، من اصلا آن را رها میکردم و حتی در زمانی هم که حاکم بودند بارها گفتند مرا کنار بگذارید و رها کنید و بروید دور کس دیگری حلقه بزنید.
آیا به این معناست که این صحبتها به هیچعنوان شعاری نبوده است؟
بله. اصلا موضع امام علی(ع) در گفتارشان مشخص است و عملا اتفاق افتاده است، یعنی همین که مردم فوج فوج دور ایشان حلقه زدند و ایشان بیان کردهاند طوری به من حملهور شدند که نزدیک بود حسن و حسین لگدمال شوند و پیراهنشان پاره شد. این در واقع یک گزارشی است از آنچه اتفاق افتاده است.
در جاهای دیگری از نهجالبلاغه ایشان بیان کردهاند مرا رها کنید و بروید دور شخص دیگری حلقه بزنید و جمع شوید. این نشان میدهد اگر دموکراسی محض بود، آن ویژگیهای حقانی و شرعی امام علی(ع) محلی از اعراب نداشت چون ایشان هم در زمان عدم خلافتشان جاهایی شکایت دارند از اینکه حق من بوده و حتی بعد از اینکه به خلافت میرسند در خطبهها میگویند که حق من خورده شد. پس این یعنی ما حقانیتی قائلیم، یعنی هر کسی نمیتواند زمام امور مسلمین را بهعهده بگیرد.
درباره بحث مقبولیت هم تا زمانی که مردم حلقه نزدند، ایشان هیچ اقدامی نکردند، کودتا نکردند و حتی به خلفا کمک هم کردند یعنی خلفایی که میآمدند و از ایشان مشورت میگرفتند، ایشان به آنها مشورت میدادند ولی به هر حال این یک واقعیت تاریخی و مفهومی است که نظریه ایشان یک نظریه مردمسالاری دینی است و نهتنها نظریه ایشان، بلکه نظریه امام حسین(ع) هم مردمسالاری دینی است.
یعنی امام حسین(ع) هم تا زمانی که دورشان حلقه نزدند و نامههای بیعت نفرستادند، ایشان هیچ اقدامی برای قیام نکردند، بهرغم اینکه حقانیت داشتند و خلافت متعلق به ایشان بود، یعنی درست است که ایشان امام بود اما امامت، دلالت خلافت داشت و برای اینکه امامت تبدیل به خلافت شود یک شرط دیگر هم دارد و آن بیعت است که بعدها با امام حسین(ع) بیعت شد و امام حسین(ع) احساس کردند حجت تمام است و گفتند که امروز حجت تمام شد.
این بحث بسیار ظریفی است که ما باید در مردمسالاری دینی به آن توجه داشته باشیم، یعنی هم توجه به ویژگی حاکم داشته باشیم و هم توجه به مقبولیت و رضایت عامه. اینها بحثهای کلی بود که من در آن برنامه به صورت مستند مطرح کردم.
این مباحث را چقدر مبتنی بر درک عامه مطرح کردید تا مخاطبان بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند؟
اگر دقت کرده باشید من سعی کردم به عمد برای هر حرفم مطلبی را از روی نهجالبلاغه بخوانم، یعنی اینکه فقط برداشت شخصی من نباشد. اتفاقا اول برنامه هم گفتم من مستند حرف میزنم و به عمد در ارتباط با هر موضعی که میگیرم، از روی نهجالبلاغه میخوانم؛ به دو دلیل، هم اینکه مردم بدانند از خودم نگفتم یعنی مستند حرف زدم و دلیل دوم که مهمتر است اینکه مردم با نهجالبلاغه آشنا شوند. متاسفانه بنا به دلایلی مردم چندان انس و الفتی با نهجالبلاغه ندارند و این کتاب مهجور مانده است. حتی من یک کتاب کوچکی در برنامه همراهم بود تحت عنوان اگزیده و حس و حالی از نهجالبلاغه که خودم آن را از نهجالبلاغه احصا کردم، از باب اینکه چون ممکن است مردم کل نهجالبلاغه را نخوانند، حداقل خلاصهای از نهجالبلاغه در اختیار داشته باشند و بخوانند و با مضامین و ادبیات نهجالبلاغه آشنا شوند.
شخصا بهجد معتقدم یک منشور تمامعیار حکمرانی به نام نهجالبلاغه در اختیار ماست و مایه تاسف است این کتاب حتی در جامعه شیعی ما و در حکومت شیعی و اسلامی ما مهجور مانده است. اگر این کتاب محور قرار گیرد، حداقل بحث عدالت امام علی(ع) مورد توجه قرار گیرد، آن زمان میفهمیم متاسفانه چقدر زیاد با آرمانهای علوی و عدالتخواهانه مورد نظر امامعلی(ع) فاصله داریم، یعنی هم به طور کلی میتوان گفت که این فاصله وجود دارد و هم به طور جزئی میتوان روی برخی از این فاصلهها انگشت گذاشت. متاسفانه بعضا اسمی از امام علی(ع) برده میشود اما خلاف سیره و سنت امام علی(ع) عمل میشود و این ضربه بزرگی به بزرگان دین ما است.
برنامههایی چون سوره تا چه حد میتواند به حرکت در این مسیر کمک کند؟
به نظرم خیلی خوب است و خودم هم دنبالکننده این برنامه هستم و احساس میکنم اگر کسی بخواهد با امام علی(ع) و با سیره نظری و عملی امام علی(ع) آشنا شود، این برنامهها خیلی کمککننده است اما یک نکته ظریفی وجود دارد؛ امام علی(ع) جایی میگویند که برقراری عدل و حق (که با هم نسبت نزدیکی دارند و حتی یکی هستند) در توصیف آسان است در عمل سخت است.
خیلی از افراد در وصف عدالت سخن میگویند اما زندگیشان هیچ ارتباطی با این حرفها ندارد و مردم هم این را متوجه میشوند.
عدل نباید لقلقه زبان باشد، حرف حق و عدل را باید از کسی شنید که زندگیاش با حق و عدل انس داشته باشد. اتفاقا امام علی(ع) خیلی بحث مهمی است، زیرا امام منطقش نظر نیست، منطقش عمل است. جایی در یکی از خطبهها میگویند برخلاف طلحه و زبیر و اصحاب جمل که فقط رعد و برق داشتند و مثل رعد خروشیدند و مثل برق درخشیدند، من نه رعدم نه برقم، من بارانم و میبارم.
اساسا عدل یک مقوله عملی است، نه لفظی و حرفی. این یک نکته اساسی است، یعنی عدل را باید عمل کرد نه حرف زد. در اصل عدل گرهگشای مباحث نظری ما حتی در مباحث عدالت است، یعنی شما نمیتوانید فقط در مورد عدالت حرف بزنید و این تصور را داشته باشید که مشکلات مفهومی در نظر حل میشود، نه نمیشود بلکه بسیاری از مشکلات مفهومی و نظری عدل در عمل حل میشود.
یعنی تا عدل و عدالت را عملی نکنیم، حتی گیرهای نظریه عدالت هم حل نمیشود بنابراین عدالت را باید از کسی شنید و از کسی پذیرفت که در آن اقدام عملی داشته باشد والا در لفظ خیلی از افراد از عدل و عدالت و علی و حسین میگویند. توصیه من این است از اینها نخرید، اصلا گوشتان شنوای اینها نباشد و ببینید در زندگیشان چه اندازه اقدام عملی، هم در مورد خودشان و هم در مورد دیگران اتفاق افتاده است.