رجال مذهبی از دید شورای نگهبان
شورای نگهبان در ابلاغ جدیدش رجال مذهبی را تعریف کرده است. اما این تعریف چه نسبتی با نگاه امام به رجال مذهبی دارد؟
نسیمآنلاین؛ حجتالاسلام قنبریان: شورای نگهبان در ابلاغ جدیدش رجال مذهبی را چنین تعریف کرده است:"رجالی هستند که آگاهی لازم به دین اسلام و مذهب تشیع داشته و تدین و تقیدشان به انجام شعائر و مناسک دینی در زندگی فردی و اجتماعی از برجستگی ویژهای برخوردار باشد به گونهای که در میان مردم به این خصوصیت شناخته و مشهور باشند" (ماده ۱ بند ۱)
در ماده ۲ هم معیار ارزیابی را "فعالیتهای مذهبی از قبیل مکتوبات، سخنرانیها و اعلام مواضع" شمرده است.
خلاصه اینکه: رجال مذهبی (مناسب ریاست جمهوری) بنظر این شورا:
۱. در ساحت نظری: داشتن آگاهیهای مذهبی است که در مکتوبات و سخنرانیها و اعلام مواضع بروز میکند.
۲. در ساحت عملی: تقید به شعائر و مناسک دینی در زندگی فردی و اجتماعی است به گونهای که در میان مردم به اینها مشهور باشد.
البته این تعریف مکنون همه این سالها از رجل مذهبی بوده که الان اعلان شده است. آیا خود مذهب و مفسر بینظیر آن در دورهی معاصر - یعنی امام خمینی - همین تفسیر را دارد؟ تعریف به تقید به مناسک و شعائر و اشتهار به آنها برای مذهبی بودن کافیست؟! این تراز مذهبی است که انقلاب، زندهاش کرد؟!
مناسک و شعائر، تعریف و مصادیق روشنی دارند. عدالتخواهی، مواسات و همدردی با مردم، مساوات و شراکت در درد مردم و مانند اینها در تعاریف سنتی و متداول نه مناسکند و نه شعائر.
اما آیا بدون اینها فرد نسبت صدق با مذهب دارد؟
آیا مسأله دهههای اخیر ما کاهش مناسک و شعائر در رجال سیاسی است یا فاصله طبقاتی با مردم و به تعبیر روایات "تجبّر" و"غمص الناس" مردم را چیزی حساب نکردن؟
با همین تعریف است که تایید مکرر مرفهین با تظاهر به اشرافیت و خوی بالانشینی، خلاف معیار تلقی نشده است؛ چون تألیفات مذهبی دارند، احیانا جلسه روضه دارند و بعضا در جمعه و عید فطر به نماز مسلمین حاضر میشوند.
تفسیر امام خمینی
امام بعض تجملات کاخهای موجود را از محرمات و کاخ نشینی را ناسازگار با ادعای مسلمانی میدید:
"این تزییناتی که الان در این کاخها موجود است علاوه بر اینکه بسیاریاش یا بعضیاش از محرمات است و حتما باید دولت توجه کند به آن؛ دولتی که میگوید اسلامی است - و هستند - نباید تحت تاثیر واقع بشود و هرطوری سابق بوده... حالا هم همان فرم باشد پس شما چکارهاید؟! تو که می گویی مسلمان هستم!"(۵۷/۱۲/۱۵)
امام خوی کاخ نشینی را موجب انحطاط فرد میدانست: "آن روزی که دولت ما توجه به کاخ پیدا کرد، آن روز است که باید ما فاتحه دولت و ملت را بخوانیم...آن روز است که انحطاط برای خود و برای کسانی که با او تماس دارند پیدا میشود."(۶۲/۱/۱)
چگونه عامل انحطاط فرد و مرتبطین، نزد شورای نگهبان مخل به رجل مذهبی بودن تلقی نشده است؟
دفع دخل این دهههای جمهوری اسلامی اشرافیت مذهبی است که موجب انحطاط شده است و متاسفانه هیچ جایی در تعریف شورای نگهبان ندارد.
امام شاید به این روایات نظر داشت:
*امیرالمومنین در مذمت والیاش که فقط یکبار بر سفره رنگین اشراف نشسته بود نوشت: "هیهات که هوای نفس بر من چیره شود و آزمندیم مرا به انتخاب طعامهای لذیذ بکشد در حالیکه که شاید در حجاز و یمامه کسی باشد که هیچ امیدی به یک قرص نان ندارد و طعم سیری را نچشیده باشد. چگونه شب را با شکم سیر بخوابم در حالیکه در اطرافم شکم های گرسنه و جگرهای تشنه باشد... آیا به این خشنود باشم که امیرمومنانم خوانند، ولی در سختی های روزگار شریک مردم نباشم؟1
*وقتی شهروند معمولی (عاصم بن زیاد) را به استفاده از حلالها و طیبات سفارش کرد، درباره مثل خود فرمود:"خداوند بر پیشوایان عادل واجب کرده که زندگی خود را در سطح مردم ضعیف و تهیدست قرار دهند، تا فقر مستمندان آنان را دچار اندوهی هلاکتبار نکند2
چرا این معیارهای محکم، مستحبی و به انتخاب مردم گذاشته شده اما مکتوبات و سخنرانیها نشانه رجل مذهبی بودن قلمداد شده است؟
امام برای شرایط اعضای شورای انقلاب از این هم بالاتر رفته است. به آیت الله نوری همدانی از جمله شرایط مینویسد:
"۵.از سرمایهداران و معروف به سرمایهداری نباشند"3
احتمالا اینجا هم نظر مبارکشان به مثل این روایات بوده است:
*امام باقر(ع): "از شیعیان ما نیست کسی که ۱۰۰ هزار، نه ۵۰ هزار، نه ۴۰هزار [درهم] جمع کند..."4
*امام صادق(ع): "مال ۴۰۰۰ درهم است، ۱۲۰۰۰درهم کنز وگنج است. ۲۰هزار از حلال جمع نمیشود. صاحب ۳۰هزار، هلاک شده و از شیعیان ما نیست کسی که ۱۰۰ هزار درهم جمع کند"5
این روایات را اقلا در انباشت ثروت نه ثروت در گردش و تولید ملاحظه کنید. سالهاست کسی جرات خواندن این روایات را ندارد.
اینها را در رجل مذهبی لحاظ نکردیم که کاندیدهای میلیارد دار خلاف معیار دانسته نشدند.
پی نوشت:
1- نامه ۴۵
2- خطبه ۲۰۹
3- آذر ۵۷/ صحیفه امام ج ۵ ص ۱۵۱
4- سرائر ج ۳ ص ۵۶۵
5- تحف العقول ص ۳۷۷