حسن رحیمپور
نقش مصباح و سلیمانی در پروژه تمدن سازی
مجتهد در "اصول دین" و بری از بیتفاوتی و بیحسی در دفاع از حق بود، در دورانی که بسیاری فاضلان فضلفروش، فاقد درک تحلیلی از اصول و محروم از مهارت خودسازی و جسارت خودسوزی، و بیشتر گرفتار اظهار خودند تا درد دین، مصباح از پیشتازان تحول در حوزه و از خطشکنان تحجر و مشعلداران نوآوری و نواندیشی و زخمخوردهی اصلاحطلبی خویش در نظام آموزشی و پژوهشی حوزه نیز بود.
1- از دی ۹۸ تا دی ۹۹، یکسال کامل، برگریزان بود. از مداد علما تا دماء شهدا، از ترور مجاهد نبردهای بینالملل و شهید جنبشهای آزادیبخش، قاسم سلیمانی و ابومهدی و ترور فیزیکدان بزرگ و بنیانگذار، فخری زاده و.... تا فقدان آیت الله مصباح که قهرمان موشکاف عرصه معرفت و عقلانیت بود. ایران، مردان بزرگی را یکبهیک از دست داد. و چه به دست آورد؟
در باب سلیمانی، آیتالله عرفان عملی در جهاد کبیر تا جهاد اکبر و از شاهکار برادران گمنامش در سپاه قدس، شهیدان دفاع از مستضعفین جهان و رهایی ملتهای دربند، با دهها سلیمانی بینام که اسماعیل قاآنی، شهید دیروز و فردا، یکتن از آنانست همچنان باید گفت و خواهیم گفت، چه تازه اول عشق است و قافله شهرآشوبان کربلا تا همهجا در پنج قاره جهان خواهد رفت و غافلان و بهخواب رفتگان را فرمان برپا خواهد داد. دیدید ملتها و نسلها در سراسر عالم با پیکرسوخته و دست بریدهاش چه کردند؟ جوانان عالم، باز تشنه الگوی معاصر بودند و یافتند، (الگوهای بیشتری در راهند و تا سال بعد، خداکریم است!)، انقلابیون مسلمان، "چه گوارا"ی صدپله، الهامبخشتر خود را، و حکومتها، تهدید اصلی بقای خود را، و دولتمردانمان راز محبوب نبودن خود را یکجا یافتند. جهان نیز اسلام "ترور و خشونت" را در تقابل با اسلام "جهاد و شهادت" شناخت و تفکیک طلا و مطلا، ممکن شد. هزارسلیمانی باید خاکستر شوند تا مکتب سلیمانی، هر بار دوباره ققنوسوار برخیزد، مکتبی که سلیمانی را ساخت، باز هم خواهد ساخت، و مکتبی نبود که سلیمانی ساخته باشد.
ترامپ و پمپئو در آینده، بیحفاظتر و در تیررس "رزمندگان بدون مرز"خواهند بود و چون سلمان رشدی، دیگر خواب راحت نخواهند داشت اما ضربه اصلی، بر باد رفتن هفت هزار میلیارد دلار سرمایهگذاری آمریکا و چندهزار جنازه سرباز آمریکایی است که مخفیانه و بدون تشییع، دفن شدند در کنار بزرگترین تشییع پیکر در سراسر جهان و شکست اشغالگران غربی در عراق و سوریه و یمن و غزه و افغانستان و...جای مهرانگشتر سلیمانی بر پیشانی تاریخ.
2- اما رحلت آیتالله مصباح، اتفاق مهمی در حوزه معرفت است و گرچه مردان معرفت، "بیزمان" و بیشتر، مسئله آینده مایند تا گذشته، اما برماست تا داغ او تازه است، به آوردههای ذهن خلاق آن نظریهپرداز بزرگ، ادای احترام کنیم. ملایی اهل معنا و فرهنگساز در معرکههای فلسفی و علومانسانی، بیپروا در مواضع علمی بدون چرتکهاندازیهای رایج، نکتهسنج، فریبناپذیر و متخصص در آسان کردن سختترین معقولات و جراح غدههای بدخیم و پیچیده در تحریف دین که شاید اگر فداکاری و پایمردی او نبود، موج یک انحراف خطیر در فکر دینی و حاکمیت سیاسی بهویژه در دهه هفتاد با پوشش تقلبی "نواندیشی دینی " و با القای سکولاریزم در لباس "عرفان" ، و تزریق "لیبرال دمکراسی" در پرده "جامعه مدنی"، در کار تخریب مبانی انقلاب خمینی، حتی به دست معممین درس نخواندهای که به تدریج از گرداب فروپاشیده چپ، به مرداب عفن راست لیبرال درغلتیدند، به ثمر مینشست. آن مقاومتها بود که کینهها برانگیخت اما هنر "فریب نخوردن" و "دقیق بودن " را به جامعه علمی و سیاسی کشور آموخت و بساط شعبده با دین را برهم زد، دینسازان را رسوا ساخت تا پس از سالها عوامفریبی با افاضات پوششی و عناوین انحرافی در باب "نسبیت معرفت دینی" و "دین منهای معرفت و شریعت وعدالت" ، آنان را بیلباس و بدون گریم و چهرهپردازی، انگشتنما کرد، پس معلوم باشد چرا بیبیسی و صدای آمریکا بر پیکر او، جشن گرفته و نقلونبات میپاشند! بپاشند اما کار از کار گذشت و با عینکی از جنس منطق که مصباح برچشم نخبگان نهاد، کار ایشان بشد . آن افشای معرفتی اگر نبود، دینستیزان مخفی شده در پس نقاب "نواندیشی دینی" ، تن به خودافشایی نمیدادند که پس از سالها رنگ و نیرنگ، خود به صراحت، به همانچه مصباح میگفت اعتراف کرده، و انکار کلمه الله، و تحریف وحی و نفی عصمت و رد خطاناپذیری رسول(ص) و طرد ولایت خدا و اولیائش، و باقی فاضلاب فروخورده دهه هفتاد را عاقبت در دهه نود، بالا آوردند و قرآن کریم را نیز ساخته محمد(ص) و دیوان شعر او خواندند . پس از دو دهه نبرد مظلومانه دوباره باید به هزاران برگ تفکر نوبرانه این مرد، نگاهی خیرهتر داشت .
3- آقای مصباح را شاید پنج، شش نوبت، بیشتر زیارت نکرده باشم و عمده شناخت بنده از مسیر کتابها بلکه کتابخانه نظریات او در دهها موضوع تخصصی بود. و هربار برخلاف چهرهای که از او ساختند، ایشان را منصف و نقدپذیر یافتم، خاصه، یک ملاقات که تماما صرف نقد طلبگی بر برخی فرمایشات ایشان کردم و هرچه کردم، ذرهای امتناع و خودبرتربینی که بیماری اخلاقی برخی علمای حوزه و دانشگاه است، در آن مرد اخلاقی و متواضع، نیافته و مثقالی بیانصافی و بیتوجهی در آن متفکر صبور ندیدم . مجتهد در "اصول دین" و بری از بیتفاوتی و بیحسی در دفاع از حق بود، در دورانی که بسیاری فاضلان فضلفروش، فاقد درک تحلیلی از اصول و محروم از مهارت خودسازی و جسارت خودسوزی، و بیشتر گرفتار اظهار خودند تا درد دین، مصباح از پیشتازان تحول در حوزه و از خطشکنان تحجر و مشعلداران نوآوری و نواندیشی و زخمخوردهی اصلاحطلبی خویش در نظام آموزشی و پژوهشی حوزه نیز بود.
4- پس از سلطنت رضا پهلوی و سپس شهریور ۲۰ و اشغال مادی و معنوی ایران که چیزی از ایران نماند و از هرجهت دچار فروپاشی شد، هستههای مقاومت فکر دینی در کشور بهتدریج فعال و در برابر ایدئولوژی اسلامستیز رژیم شاه، کمونیستها، بهائیت، کسرویگری و ... خط دفاعی تشکیل دادند. از جمله، حلقهای که در قم، بر گرد امام و آقای طباطبایی شکل گرفت، از کارآمدترین هستههای مقاومت علمی و عملی بود که تا امروز برکاتش پیداست. دهها متفکر بزرگ و صدها روحانی مبارز، در "معرکه معرفت" و در "جبهه سیاست"، براستی سرنوشت ایران، تشیع و جهان اسلام را ظرف چنددهه تغییرات اساسی دادند. شاگردان مشترک حلقه طباطبایی و مکتب امام، "عقلانیت دینی" را تکثیر و بهروز کرد و این جنبش در تفکر دینی، معادله قوا را تغییر داد؛ مطهری و جوادی آملی و مصباح یزدی و حسنزاده و دهها تن دیگر، بهرغم فراز و فرودها و تفاوتها، هریک، جهانی بنشسته درگوشهای بودند و تاریخ تفکر معاصر را به پیش راندند. کارکرد تئوریک شهید مطهری در دهه سی تا شصت در برابر التقاط چپ، و کارکرد سیاسی شهیدبهشتی در برابر لیبرالیزم مذهبی در ساختار حکومت پساانقلاب، هرچه بود، آقای مصباح از دهه ۴۰ در کنار آنان و از دهه ۶۰ تا آستانه ۱۴۰۰، بار شهیدان را بر دوش کشید، و تداوم همان کارکرد علمی و طبعا هدف همان بمبارانها بود که آنان را نیز تا بودند، یک روز بینصیب نگذارد. اهمیت کار مصباح و نقطهزنی او در فلسفههای مضاف و علومانسانی را همه میتوانستند از شدت کینهورزیها حدس بزنند حتی اگر آشنا به دهها نظریات جدیدی نباشند که در ذهن خلاقش در فلسفه، کلام، عرفان نظری، اصول فقه، معرفت شناسی، فلسفه حقوق و فلسفه اخلاق، فلسفه سیاسی و فلسفه علم به ویژه علوم اجتماعی و نوآوریهای متدیک در تفسیر قرآن و طبقهبندی سنت به تناسب آخرین پرسشهای جهانی شکفت و روئید و پاسخ گفت و گفت و سوخت و سوخت . شاید در جهاتی، غربشناسترین میان شاگردان علامه طباطبایی بود. نمونهی بنبست شکنیهایش در فلسفههای مضاف و علوم انسانی، شنیدنی است و شاید در آینده بدان بپردازم اما نقدا به مخالفانش پیشنهاد میکنم حال که خیالشان از رفتن او راحت و شاید کینهها کمی آرام گرفته باشد، آثار و نظریات او را پس از همه افترائاتی که به او بستند، بخوانند و فلسفه موضعگیریهای او را دریابند، گرچه همچنان منتقد شیوه یا سلیقه ایشان بهویژه در سیاستورزی باشند .