ستانده مبهم ایران در توافق با عربستان
جمهوری اسلامی اجازهی ورود چینیها به پروندهی ایران و عربستان را دادهاست ولی آوردهی آن مشخص نیست در صورتی که آوردهی دو طرف دیگر مشخص است/ به نظر میرسد دستاورد و ستاندهی طرف ایرانی فوقالعاده مبهم است و در صورت وجود مقید به زمان است
نسیم آنلاین: بعد از گذشت 7 سال از قطع روابط دیپلماتیک ایران و عربستان، دو کشور تصمیم به احیای روابط گرفتند. از این تصمیم در پکن و در قالب یک توافقنامه رونمایی شد. به نظر میرسد که علاوه بر ایران و عربستان، چین نیز از این توافق نفع میبرد. برای بررسی ابعاد مختلف این توافق با علی صمدزاده، کارشناس مسائل بین الملل گفتوگو کردیم. متن این گفتوگو به شرح زیر است.
توافق بین ایران و عربستان را چطور ارزیابی میکنید؟
میتوان گفت اتفاق بزرگی رخ داده است اما این رخداد تنها در رابطه بین ایران و عربستان نیست. نقش واسطهی طرف چینی، نقطهی برجسته توافق اخیر است. بیش از اینکه سهم ایران و عربستان در آن پررنگ باشد، سهم چین و معادله برساخته بر اساس مشارکت چین برجسته است. این اتفاق بهدلیل اینکه نشاندهندهی ورود به یک دورهی جدید در روابط بینالملل و در نظام جهانی است، بسیار حائز اهمیت است.
پس از جنگ سرد عمدهی توافقات بزرگ که حل اختلافی بودهاند (نه نشستها و سازمانهای همکاری مثل سازمان شانگهای) به ابتکار آمریکاییها و گاهی با میدانداری سازمانملل بوده است و روند غالب به این شکل رقم میخورده است. از سوی دیگر ویژگی خاص این توافق این است که تا قبل از آن چینیها اصلاً رویکرد فعّالی نسبت به حل کردن مناقشات منطقهای از خود بروز نمیدادند و تنها مبتنی بر مشارکتهای تجاری و اقتصادی به پروندهها ورود میکردند و سیاست برای آنها اولویت نبود.
در دوره ریاست جمهوری جدید چین که سومین دور ریاست جمهوری آقای شی جینپینگ است، آنها رویکردهای جدیدی را در پیش گرفتهاند و در یک بازه کوتاه، دو ابتکار صلح را مطرح کردند. یکی از آنها در مورد جنگ اوکراین بود که با استقبال زیادی مواجه نشد و دیگری در مورد برقراری رابطه بین ایران و عربستان بود. ابتکار دوم چین با همراهی ایران و عربستان توانست به یک حرکت موفق در صحنهی بینالمللی تبدیل شود و این موضوع یک امتیاز خیلی بزرگ برای چینیها است. این امتیاز سطح چینیها را در نظام روابط بینالملل ارتقاء میدهد. به این خاطر که منطقهی خاورمیانه منطقهای به شدت پرتنش و در عین حال مهم، استراتژیک و اثرگذار بر معادلات فرامنطقهای است و ایجاد مصالحه در آن کاری بسیار دشوار است. میتوان حل یک چالش در خاورمیانه را به حل یک معادلهی چندمجهولی تشبیه کرد. چینیها توانستند این اتفاق را رقم بزنند.
سفر رئیسجمهور چین به عربستان و سپس دعوت از آقای رئیسی به چین را باید در چهارچوب مقدمهسازی برای این اتفاق دید. این اقدامات گامبهگام مقدماتی بودند که چینیها برای رسیدن به این هدف خود طراحی کرده بودند و این مسئله فارغ از ارتباطاتی است که چینیها پیش از این بهطور مستقل با هر دو طرف نیز داشتند. پس میتوان گفت این یک گام جدید از طرف چینیها بودهاست.
این گام جدید چه افقی را در سطح بینالمللی رقم میزند؟
پس از این توافق، وانگ ونبین، سخنگوی وزارت امور خارجهی چین مصاحبهای داشته و نکات قابل توجهی را بیان کردهاست. در این مصاحبه تلاش وی بر این بوده است که اعلام کند چینیها رویکرد خود را تغییر ندادهاند و این رفتارهای جدید، مجموعهای از ابتکار عملهایی است که انجام میشوند. مثلاً او میگوید که "ما [چین] بهطور کلّی از رقابتهای ژئوپولیتیک در منطقه جانبداری نمیکنیم و مخالف این رقابتها هستیم". این درصورتی است که خود چینیها در جنوب شرق آسیا و به طور خاص در دریای جنوبی چین درحال رقابت ژئوپولیتیک هستند؛ یعنی این یک تضاد و تناقض در سیاست چینیها محسوب میشود. جنس این حرفها درست مثل حرفها و استراتژیهای قبلی چین است و آنها همچنان در تلاش هستند تا ظاهر را حفظ کنند.
اظهارنظر دیگر سخنگوی وزارت امور خارجهی چین این بودهاست که "چینیها هیچ قصدی برای پر کردن یک خلاء یا ایجاد یک بلوک جدید ندارند"، درصورتی که عمده صاحبنظران و کارشناسان معتقدند که بلوک جدید در عمل درحال ظهور است و این طرحهای صلح در واقع یارگیری از بین بازیگران مختلف منطقهای و حتی از بلوک رقیب برای شکلدهی به موازنهای جدید مبتنی بر تغییرات کلان در نظام بینالملل است. برای مثال عربستان به عنوان متحد استراتژیک آمریکاییها در منطقه است و چینیها با معادلهای که انجام میدهند در واقع درحال یارگیری و افزایش توان اثرگذاری بر عربستان هستند؛ امری که چین در سیاست اعلامی خود بدان اذعان ندارد اما در عمل در حال اجرای ان است.
به نظر میرسد که وارد یک دوره جدید از ابتکار عملهای چین در سطح نظام بینالملل شدهایم و به جرأت میتوان گفت پس از جنگ اوکراین ما شاهد مرحلهی گذار از نظام تکقطبی به نظام چندقطبی در نظام بینالملل هستیم. در نظام چندقطبی ابتکار عملها از جوانب جدیدی وارد صحنه میشوند و میتوانند معادلات را بهطور غافلگیرکنندهای برای همه تغییر دهد.
این نکته را نیز باید در خاطر داشت که تأمین منافع ملی برای کشورها در شرایط گذار از نظام تک قطبی به چندقطبی، امری به غایت پیچیده و دشوار است و پیچیدگی معادلات به شکل یک روند افزایشی در آینده نظام بینالملل قطعی است.
چه شد که دو طرف پای میز مذاکره آمدند و توافق حاصل شد؟
بدون تعارف باید گفته شود که عربستانیها در چند ماه گذشته تغییر رویکردی نسبت به ایران نداشتهاند. تغییر لحنی در سیاست خارجی عربستان دیده نمیشود و همان موضعها و حرفهای تکراری مشهود است. در عمل نیز کار جدیدی انجام ندادهاند. اگر در منطقه بررسی کنید، نه در یمن، نه در عراق، نه در پاکستان و نه در مورد فلسطین کار جدید صورت نگرفتهاست.
بنابراین اتفاق عمده و گردش بزرگ در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران اتفاق افتاده است که دلیل آن نیز مشخص نیست. چرا ایران در ادوار گذشته در مذاکرات با عربستان به این توافق دوجانبه دست پیدا نکرده بود؟ چرا در این یکسال و نیم که از عمر دولت جدید میگذرد ما به این توافق دست پیدا نکردیم؟ باید به یاد بیاوریم که همین چند ماه پیش، در زمان جامجهانی قطر شاهد اوجگیری مناقشات و تنشها بودیم که دلیل آن مداخلات عربستان در محیط داخلی ایران از طریق حمایت از گروههای تروریستی و تجزیهطلب و نیز اقدامات گسترده رسانهای نظیر فعالیتهای شبکه ایراناینترنشنال و کمپینهای سایبری بود. در آن هنگام قرائنی و حتی اخباری وجود داشت که ایران قصد پاسخ نظامی به مداخلات عربستان دارد و طرفهایی مانند قطر وساطت کردند که بهخاطر جامجهانی هم که شده، ایران از پاسخ دست نگهداشته و خویشتنداری کند.
از دید بنده نکتهی چالش برانگیز و سوال اصلی برای ما باید این باشد که از طرف ایرانی بپرسیم مگر چه اتفاقی افتاده است؟ عربستان چه تضمینهایی به شما ارائه کرده است؟ یا در ابتکار عمل طرف چینی، چه محتوایی وجود داشته است؟ دادهای که چینیها به طرف ایرانی برای تغییر موضع عرضه کردهاند، چه بوده است؟
بعضی مقامات و کارشناسان اظهار میکنند که این توافق نشانهی موفقیت «سیاست همسایگی جمهوری اسلامی ایران» است که از دید من حرف مسموعی نیست. سیاست همسایگی نیاز به ابتکار عمل طرف ثالث، آن هم خارج از منطقه ندارد.
به واسطهی این تصمیم آسیبی متوجه ایران هست؟
پیوستن به این توافق سیاسی برای ایران تعهدآور است اما ما حتی از انگیزه دولت برای پیوستن به آن بیاطلاع هستیم. ما از جزئیات توافق اطلاعی نداریم که چه بندهایی داشته است؛ اما وقتی که مواضع را بررسی میکنیم، تغییر رویکردی در طرف عربستانی مشاهده نمیشود.
قرائنی که اخیراً در مورد تغییر مالکیت شبکه ایران اینترنشنال مخابره شده، دستآور محسوب نمیشود. اگر شبکه ایران اینترنشنال منحل میشد، یک عقبنشینی یا حرکت قابل توجه بود که عربستانیها انجام میدادند. اما اینکه مکان این شبکه از لندن به واشنگتن تغییر بکند و تغییر مالکیت بدهد؛ برای مثال آقای الف رئیس این کمپانی رسانهای نباشد و آقای ب جایگزین ایشان بشود، این در تغییر رویکرد هیچ اثری نخواهد گذاشت. اگر قرائنی از این جنس، نشاندهندهی تغییر رفتار سعودی است، باعث تاسف است که طرف ایرانی چنین بندهایی را پذیرفته است. اگر چیزی بیشتر از اینها وجود دارد، باید شاهد آن در میدان باشیم.
چیزی که برای من برجسته هست این است که در طرف سعودی، تغییر موضع جدی اتفاق نیافتاده است و تمام بنبستهای که سعودی در منطقه ایجاد کرده است طبق روال قبلی برقرار است.
به نظر میرسد چینیها در این ابتکار عمل در مقابل آن چه از ما گرفتهاند، دستاورد جدیدی به طرف ایرانی و عربستانی عرضه نکردهاند؛ هر چیزی که وجود داشته است، پیشتر در روابط دو جانبه بوده است. چینیها فقط نشان دادند که این منطقه به ویژه از منظر انرژی و امنیت آن برای آنها حائز اهمیت است و در نتیجه برای حل مناقشات آن از جمله تنش میان عربستان و ایران آمادگی بالایی دارند.
+ پس شما میفرمایید که در تفاهمی که صورت گرفته برای چین و عربستان آوردههای مشخصی وجود داشته ولی معلوم نیست که ما از چین یا عربستان، چه امتیازی دریافت کردهایم؟
بله. در طرف چینی یک ارتقاء راهبردی، یعنی ارتقاء سطح نقشآفرینی این کشور در سطح بینالمللی و موفقیت در حل مناقشه منطقهای رخ داده و در طرف عربستان یک نیاز راهبردی امنیت، به طور نسبی تامین شده است. در واقع این توافق تضمینی در حوزه امنیتی با نظارت چین به عربستان ارائه کرده است. در طرف ایران ممکن است که آوردهای هم اتفاق افتاده باشد ولی قطعا سطح آن راهبردی نیست. زیرا که آورده راهبردی قابل پنهانسازی نیست. این آورده راهبردی جمهوری اسلامی از برقراری ارتباط سیاسی با عربستان، در شرایطی که عربستانیها مداخله در محیط داخلی ایران را رها نکردهاند و فیالمثل شبکه ایران اینترنشنال همچنان به فعالیت خود ادامه میدهد و حمایت سعودی از گروههای معارض جمهوری اسلامی قطع نشده، چه چیزی است؟ صرفاً بازگشایی سفارت؟ این همان سوالی است که طرف ایرانی باید پاسخ بدهد.
اگر به مرور زمان شاهد تغییر در پروندهی یمن، پروندهی عراق و کاهش مداخلات در فضای داخلی ایران باشیم میتوان آن را نتیجهی گفتگوهای ایران و عربستان تلقی کرد؟
اگر نشاندهندهی تغییر رویکرد عربستان باشد، شاید بشود که آن را به این توافق نسبت داد. تغییر رویکرد تبعات و پیامدهای وسیعی دارد. با یک رفت و آمد و سفر کردن نمیتوان آن را توجیه کرد. برای مثال در مورد یمن، اگر عربستان محاصره را از یمن رفع کند و به گفتگوهای یمنی - یمنی کمک کند، میتواند یک تغییر رفتار تلقی شود.
به نظر میرسد دستاورد و ستاندهی طرف ایرانی فوقالعاده مبهم است و در صورت وجود مقید به زمان است. باید منتظر ماند که آیا در یمن، لبنان و سوریه اتفاقی خواهد افتاد یا خیر.
با وجود این فضای مبهم، دلیل این ذوق زدگی در فضای داخلی ایران چیست؟
این ذوقزدگی یک رفتار کاملا اشتباه است و این نحو استقبال از امری که جزئیات آن هنوز مشخص نیست، حتماً برای جمهوری اسلامی خسارت در پیش خواهد داشت. در صورت عادیسازی روابط سیاسی ایران و عربستان هم اتفاق قابل توجهی برای دو کشور رقم نخواهد خورد.
اتفاق بد دیگری که در حال رقم خوردن است این است که از جانب طرف دولت که متولی این مذاکرات بوده است، جزئیاتی بیان نشده است. صرفا در مورد پیامدها و اتفاقات بزرگ و خوب احیای روابط بین دو کشور صحبت شده است. دولت به صراحت اعلام نکرده است ولی رسانههای هوادار دولت، کاهش ۵ هزار تومانی ارزش نرخ دلار در بازار را با توافق ایران عربستان گره میزنند. در صورتی که این به نوعی پیوند زدن برنامههای منطقهای جمهوری اسلامی با معیشت مردم است. اگر ایدهی اصلی رئیس جمهور این است که زندگی مردم را به دلار و مذاکرات گره نزنیم، دولت باید اعلام کند که کاهش قیمت نرخ ارز در بازار ناشی از سیاستهای اقتصادی است و به مذاکرات مربوط نیست. مگر ما دلار انباشت در عربستان یا در وضعیت منابع ارزی ما متأثر از نقش ریاض اتفاقی رخ داده که این کاهش را بدان مرتبط بدانیم؟ اینکه دولت فقط تماشاگر راضی این صحنه است باعث میشود پایین آمدن نرخ ارز به سبب توافق بین ایران و عربستان فاکتور شده و فرآیند شرطی سازی جامعهی ایران نسبت به پروندههای منطقهای رقم بخورد. وقتی که جامعه شرطی شود، هر کنش و واکنش منطقهای به صورت منفی هزینهدار خواهد شد، زیرا که اگر تنش با عربستان افزایش پیدا بکند، بلافاصله نرخ ارز در ایران جا به جا میشود. مذاکرات یکسال اخیر پروندهی هستهای به دلایل متعددی اثرگذاری خود را بر نرخ ارز از دست داد و شاهد بودیم که دور جدید مذاکرات اثری بر نرخ ارز نمیگذاشت، اما با این الگوی رفتاری دولت، دوباره این اثرگذاری این بار مبتنی بر سیاست و برنامه منطقهای در حال ایجاد است که متأسفانه باید گفت این امر به سرعت به زیرساختی در خدمت دشمن برای فشار بر ایران و انچه در اصطلاح پیش از این برجام منطقهای خوانده میشد تبدیل خواهد شد.
این مسئله حتما زمینهساز خسارت برای جمهوری اسلامی خواهد بود و دولت باید این موج ذوقزدگی در رسانهها را با انتشار اطلاعات و توضیح علت واقعی این کاهش قیمت متوقف کند. این که دولت سکوت میکند و کاهش نرخ ارز با این قرائت را در زنجیرهای از موفقیتهای خود میشمارد، باعث رقم خوردن شرطی سازی میشود که هدف دشمن بوده است.
پیش از انجام مذاکرات با محوریت چین، گامی برای توافق برداشته نشده بود؟
یک مقدار باید به عقب برگردیم و دلیل افزایش تنش بین ایران و عربستان را بررسی کنیم. اصلیترین عامل افزایش تنش در منطقه و در نسبت با عربستان، تغییر رویکرد و نگاه ریاض بوده است. این تغییر و افزایش بلافاصله پس از آنکه ملک عبدالله، پادشاه سابق عربستان از دنیا رفت و ملک سلمان جایگزین شد به وقوع پیوست. رویکرد ملک سلمان هم در ساحت داخلی و هم در حوزه منطقهای و به صورت خاص نسبت به ایران از همان روزهای نخست به شدت رادیکال بود. بلافاصله بعد از این که ملک سلمان قدرت را به دست گرفت، قرار شد که از طریق اتهامزنی به ایران، عربستان وارد پروندههای جدید بشود. در دورهی او اعلام شد که انصارالله، حزبالله جدیدی است که برای عربستان طراحی شده و عامل نیابتی ایران است و ما با او وارد جنگ میشویم. تقریبا کمتر از یک سال از عمر پادشاهی ملک سلمان نگذشته بود که جنگ یمن در فروردین سال ۱۳۹۴ آغاز شد. بلافاصله بعد از آن، شیعیان به عنوان قشر وابسته جامعهی عربستان به طرف ایرانی به لحاظ مذهبی، مورد سرکوب قرار گرفتند. اعدام ۸۰ نفر از شیعیان و شیخ باقر نمر باعث موج اعتراضات کشورهای شیعهنشین مانند بحرین و غیره شده و به ایران هم سرایت کرد و قضیهی تعرض به سفارت و کنسولگری عربستان در ایران که اقدام مشکوکی است را رقم زد.
اصل قضیه این است که شروع با طرف عربستانی است. چرا قبل از این اتفاقات مثلا از سال 1389 (پنچ سال قبل از به قدرت رسیدن ملک سلمان) با وجود اختلافات جدی عربستان با ایران و در جریان بودن جنگ نیابتی، تعرضی به سفارت عربستان نشد؟ یعنی در آن موقع طرف ایرانی با عربستان مخالف نبود؟ در آن زمان هم مخالفت وجود داشت اما در دورهی ملک سلمان هدفگذاری صریح و اعلامی در رابطه با ایران اتفاق افتاد و بعد از چند سال صراحتاً ولیعهد عربستان (بن سلمان در آن زمان ولیعهد ولیعهد بود) اظهار کرد که با ایران به دلایل ایدئولوژیکی نمیتواند گفتگو داشته باشد و منتظر نمیماند که جنگ به عربستان کشیده شود و جنگ را وارد ایران میکند. مخاصمه را طرف سعودی آغاز کرد.
دامنهی این تغییر سیاست تا چه حدی بود؟
این تغییر در پروندههای مختلف تکرار شد. برای مثال در محیط لبنان، عربستان بازیگران خود را تغییر داد. طرف ایرانی باید قضیهی سعد حریری در ریاض را به خاطر داشته باشد. قضیهی علی عبدالله صالح که وابستهی تام عربستان سعودی در یمن بود اتفاق افتاد. عربستانیها عبدالله صالح که ۳۲ سال به آنها خدمت کرده بود و بزرگترین توافقات را با آنها امضا کرده بود را کنار زدند و منصور هادی را جایگزین او کردند. چه اتفاقی افتاد که عبدالله صالح را کنار گذاشتند؟ عامل اصلی تغییر رویکرد در نظام پادشاهی عربستان است. عبدالله صالح در دورهی ملک عبدالله، متحد و شریک استراتژیک سعودی در یمن بود و در دورهی ملک سلمان از او به سرعت عبور شد. علی عبدالله صالح آن قدر این تعارض را شدید تلقی کرد که به جناح انصار الله پیوست و با طرف عربستانی وارد جنگ شد. پس عاملی که باعث افزایش تنش بین روابط ایران و سعودی طی ده سال گذشته شده است، تغییر رویکرد و نگاه در طرف سعودی است. کارشناسانی که این اتفاق را به تغییر رویکرد در طرف ایرانی نسبت میدهند، دچار روایت ناقص عامدانه یا روایت ناقص جاهلانه هستند. تعرض به سفارت و کنسولگری سعودی در ایران پیامد رفتاری بود که سعودی ۳ سال پیش از آن رقم زده بودند.
گفتگوهای صلح از چه زمانی شروع شد؟
گفتگوهای صلح برای زمانی است که عربستانیها احساس کردند که سیاست و رویکرد تهاجمی که نسبت به ایران داشتند، دچار انسداد شده است و در یمن نمیتوانند پیشروی داشته باشند و گزینهی حذف قطعی انصارالله منتفی شد. فشار بر سعودی به قدر زیاد شد که طی ۸ سال جنگی که با یمن داشت، به بنبست رسید. عربستان بیش از ۵۰۰ میلیارد دلار در یمن هزینه کرد و ۳ سال به خاطر همین هزینهها دچار کسری بودجه شد. همزمان در بحران سوریه و محیط عراق هم این هزینهها را صرف میکرد. برای خروج از این بنبست تلاش کرد از طریق مذاکرات پنهانی در لایهی امنیتی راه خلاصی از این بنبست پیدا بکند. در این زمینه هم مجوز آمریکا را گرفت. زمانی که مذاکرات هسته ای در جریان بود سعودیها با ایران بدون مجوز آمریکاییها نمیتوانستند هیچ گفتگوی منطقهای داشته باشند. عربستان تلاش کرد از این طریق خودش را نجات بدهد. بعد از شهادت حاج قاسم، این گفتگوها دچار انسداد شد، زیرا که همراهی این کشورها در بحران لبنان و عراق با سعودی باعث میدانداری سعودی شد و همراهی آمریکاییها باعث رقم خوردن آن اتفاق و شهادت حاج قاسم و ابومهدی المهندس شد.
در دوران انسداد گفتوگویی صورت نگرفت؟
در دورهی آقای روحانی و بعد از شهادت حاج قاسم چندین دور مذاکرات امنیتی با وساطت مصطفی کاظمی که عامل آمریکاییها در منطقه محسوب میشد، انجام شد. این مذاکرات یکی از روشهایی است که برای کاهش تنش استفاده شد، در صورتی که در ترور حاج قاسم طرف سعودی مداخله داشت. همین تیمی که در دولت آقای رئیسی سر کار هستند، منتقدین این مذاکرات در دورهی آقای روحانی بودند. این تیم معتقد بود بعد از شهادت حاج قاسم که سعودیها در آن مداخله داشتند، نباید مذاکره کرد.
آیا عربستان در بازهی مذاکرهی امنیتی دست از مداخله علیه ایران برداشت؟ خیر. در همه اتفاقاتی که در ایران افتاد و اسنادی که از آن افشا شد، مشارکت و حضور عربستانیها مسجل و مبرهن است. شما نمیتوانید در آشوبهای اخیر ایران، نقش عربستان سعودی را منکر شوید. شفافترین آن که برای مردم هم قابل لمس و درک بود، اقداماتی است که شبکهی ایران اینترنشنال انجام داد. همچنین در تقویت جریانهای تجزیه طلبی در ایران، سعودی نقش آفرینی کرد. در استان سیستان و بلوچستان، کردستان، خوزستان و در تمامی جریانات تجزیه طلبی در ایران که اسمی از آنها مطرح است؛ رد پای سعودی و حمایت مالی آن مشخص است. چه اتفاقی افتاده است که بعد از دو سه دور مذاکرات در دورهی آقای رئیسی و بعد از ابتکار عمل چینیها، جمهوری اسلامی با طرف عربستانی به نوعی آتشبس و توافقنامهی سیاسی دست پیدا کرد؟
یعنی توافق به خاطر دخالت طرف سعودی در امور داخلی ایران به ثمر نمی رسید؟
بله و الان هم متاسفانه در همین موقعیت هستیم. نکتهی منفی که از دید من وجود دارد این است که دولت آقای رئیسی نشان داده است که برای خارج کردن دولت از تنگناهای سیاسی، بعضی اوقات با دستاوردی بسیار ناچیز به سمت اقدامات راهبردی و شکل دهندهی الگوی رفتاری با جمهوری اسلامی میرود. در صورتی که جمهوری اسلامی نباید با پذیرش امتیازات محدود وارد امتیازدهی و تعدیل در ساحتهای راهبردی بشود.
نمونهی دیگر این اقدامات در رویکرد جمهوری اسلامی به جنگ اوکراین قابل مشاهده است. جمهوری اسلامی آیا به روسیه تسلیحات داده است؟ هنوز در دولت آقای رئیسی، این مسئله به عنوان امری که به آن اذعان نمیشود مورد بحث است. بالاخره تحریم تسلیحات علیه جمهوری اسلامی لغو شده و امکان فروش به کشورهای دیگر را دارد یا خیر؟
تسلیحات ایرانی در دو طرف جنگ وجود دارد. در طرف اوکراینی از مهمات ایرانی و در طرف روسی از پهپادهای ایرانی استفاده می شود. البته چیزی که به نام جمهوری اسلامی تمام شده است، حضور پهپادهای ایرانی در طرف روسی است. در اظهارات مقامات ایرانی در هیچ کجا حضور تسلیحات ایرانی در دو طرف تایید نشده است، کما اینکه فروش پهپاد به روسیه را کتمان میکنند. در صورتی که در صحنهی میدان روایتهای ناقضی توسط آمریکاییها، اوکراینی و مقامات دیگر مطرح شده است. به این ترتیب جمهوری اسلامی وارد یک پرونده بین المللی شده است اما به خاطر سیاست غلط آوردهاش از جنگ اوکراین فوقالعاده ناچیز است. در صورتی که اگر جمهوری اسلامی یکی از دو طرف (اوکراین یا روسیه) را انتخاب کرده بود و با صراحت در صحنه حضور پیدا میکرد، می توانست آوردهی بیشتری مطالبه کند.
این نوع رفتار در جریان توافق ایران و عربستان با محوریت چین هم اتفاق افتاده است؟
در مورد ورود چینیها به ایران هم دقیقا همین اتفاق افتاده است. طرف عربستانی در سفر شیجینپینگ که ۵ ماه بیشتر از آن نگذشته است، ۳۰ میلیارد دلار قرارداد بسته است. این آماری است که هر دو طرف چین و سعودی اذعان کردهاند. تمام موارد قرارداد هم وجود دارند که قرارداد در زمینهی نفت و گاز و یا موشکی عربستان با مشارکت چین است. اما در مورد سفر آقای رئیسی به چین، همه چیز مبهم است. هنوز بعد از گذشت یک ماه از سفر ایشان ما نمیدانیم که چه قراردادهایی به امضا رسیده است و جزئیاتی از آن وجود ندارد. سوال اول: چرا نباید این شفافیت وجود داشته باشد؟ سوال دوم: اگر سیاست متوازن است، آوردهی مداخلهی چینی در پروندهی کاهش تنش ایران و عربستان چه بوده است؟
جمهوری اسلامی اجازهی ورود چینیها به پروندهی ایران و عربستان را دادهاست ولی آوردهی آن مشخص نیست در صورتی که آوردهی دو طرف دیگر مشخص است. جمهوری اسلامی میتوانست ابتکار عمل چینیها را کاملاً محترمانه نپذیرد، چون در روابط دوجانبه بین ایران و عربستان، طرف سوم بدون اجازه ایران نمیتواند مداخله بکند. جمهوری اسلامی میتوانست این وضع را به دولت جدید عراق که با ایران همسو است بدهد یا به پادشاهی عمان به عنوان کشوری که سیاست رسمی آن بیطرفی است و واسط مذاکرات ایران و طرفهای دیگر بوده است بدهد. چرا این نقش را به چینیها اهدا کردیم؟
این ابهام باعث میشود که جمهوری اسلامی از هر دو طرف متضرر شود. جمهوری اسلامی همان طرفی است که همیشه گفته است ما از حضور قدرتهای بیگانه و نقشآفرینی آنها در معادلات منطقهای دوری میکنیم. خب الان جمهوری اسلامی نقش چینیها را در امنیت انرژی در خلیج فارس پذیرفت. اگر فردا آن را نقض بکند، تبعات دارد. وقتی میگوید ما حضور قدرتهای خارجی را نمیپذیریم، پس چین هم یک قدرت خارجی در خلیج فارس محسوب میشود. چرا باید وساطت طرف چینی را بپذیریم؟ حالا اگر آن را پذیرفتهاید، دلیلش را بگویید. این مبهم نگه داشتن قضیه باعث میشود که از حقانیت منطق جمهوری اسلامی کاسته بشود و به آوردههای آن چیزی اضافه نشود و فقط هزینه بپردازد. این صراحت چیزی است که در سیاست خارجهی دولت آقای رئیسی نیست.
در سفر آخری که گروسی به ایران داشته است، هم توافق شده است و هم نشده است. اگر توافقی نشده است، چرا به آقای گروسی اجازهی ملاقات رسمی با آقای رئیسی داده شد؟ گروسی دیدار با آقای رئیسی را در روایت رسانهای شاهدی برای این گرفتهاست که من در بالاترین سطوح با مقامات ایرانی توافق شفاهی کردهام و حالا جزئیات فنی آن را بعداً کارسازی میکنم. اگر جمهوری اسلامی نمیخواست این امتیاز را به گروسی بدهد، چرا اجازهی دیدار با آقای رئیسی را به ایشان دادید؟ به دلیل نرخ ارز؟ این ابهام آفرینی است که دولت ایران با مردم میکند و یکی از ضعفهای سیاست دولت آقای رئیسی است.
یعنی شما میفرمایید که دولت مسائل بزرگ را قبول میکند برای گرفتن پاداشهای کوچک که امروز را به فردا برساند، بدون اینکه برای فردا افقی داشته باشد؟
بله متاسفانه. از سفر آقای رئیسی در بهمن سال گذشته به روسیه، حداقل یک سال و یک ماه میگذرد. آقای اوجی بعد از آن سفر اعلام کردند که ما اینجا به توافقاتی دست پیدا کردهایم که مردم در کوتاه مدت میتوانند اثر آن را در زندگی و معیشت خودشان ببینند. از آن زمانی که این صحبت به عنوان اظهار نظر یک مقام ارشد بیان شد، یک سال و یک ماه می گذرد. آیا اثری به وجود آمد؟ شفافیتی که اتفاق نیافتاد. ما نفهمیدیم که طرف ایرانی در مذاکرات با روسیه به چه قراردادهایی دست پیدا کرد. وعدهی تاثیر کوتاه مدت داده شده بود ولی اثری هم مشاهده نشد.
از طرف دیگر همین ابهامات راجع به دستاوردهای راهبردی سفر آقای رئیسی به روسیه وجود دارد، در مورد چین هم وجود دارد. بلافاصله دو هفته بعد از سفر آقای رئیسی، وارد یک گفتگوهایی با ابتکار عمل چینی شدند که دستاورد آن باز برای طرف ایرانی مبهم است. از دل این نوع رفتار دولت به عنوان دولتی که طرفدار شفافیت، رفع ابهام و سیاست خارجی متوازن بود، توازنی مشاهده نمیشود. تعدیلهای بزرگی با آوردههای بسیار مبهمی دیده میشود.
جمهوری اسلامی با عربستان در پروندههای متعددی در تنش است. فرض کنید که طرف سعودی یک ماه دیگر اعلام بکند که عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی را صورت دادهاست، وضعیت رابطهی جمهوری اسلامی با این کشور چه میشود؟
یکی از ابزارهایی که جمهوری اسلامی استفاده میکند، استفاده از فشار سیاسی هست. آیا جمهوری اسلامی در توافقی که با سعودی کرد، این را به عنوان یک امتیاز از طرف سعودی مطالبه کرد؟ آیا این موضوع مطرح شده است؟ مقامات میگویند که سیاست همسایگی جمهوری اسلامی یک سیاست موفق است. می توان ساعت ها در مورد سیاست جمهوری اسلامی در مناقشه با آذربایجان صحبت کرد. سفارت خانهی آذربایجان در ایران که تعطیل است. کامیونهای ایران هم پشت مرز آستارا باقی ماندهاند. مقامات هم هر بار در مذاکره با روسیه به جای کریدور گرمسار- اینچه برون، کریدور رشت-آستارا را حمایت کردند و مبنای تفاهمات خود قرار دادند. کریدور رشت - آستارا را کریدور شمال جنوب می دانند. به دو مسیری که باید بها داده می شد نه به لحاظ افکار عمومی و نه به لحاظ عملیاتی بها داده نشده است. این هم نشانه سیاست همسایگی موفق است؟
این رفتار را در مقایسه با رفتار کشورهای دیگر چطور ارزیابی می کنید؟
مداخلهی عربستانیها به نفع اردوغان که بلوک مخالف عربستانیها در سیاست منطقهای شناخته میشود را مقایسه کنید. اردوغان از بزرگترین رقبای عربستان است و عربستان و امارات از متحدین کودتای ۲۰۱۶ ترکیه هستند. بلوک اخوانی که قطر و ترکیه را در منطقه شامل میشود، از برزگترین رقبای عربستان هستند. این چه سیاست منطقهای است که عربستانیها در پیش گرفتهاند که الان ۵ میلیارد دلار در بانکهای ترکیه سپردهگذاری میکنند برای اینکه ارزش لیر در برابر دلار حفظ بشود. آیا این یک یارگیری جدید منطقهای نیست؟ اگر این یارگیری به نتیجه برسد، وضعیت توازن منطقهای در برابر جمهوری اسلامی چه میشود؟
نقش آفرینی دبیر شورای عالی امنیت ملی در این توافق را چطور ارزیابی می کنید؟
یکی از نکات مهم این توافق نقش آفرینی آقای شمخانی است. طبیعی است که پرونده عربستان با توجه به پیچیدگیهای آن در اختیار دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی باشد اما ضرورت دارد تا شرایط این واگذاری و زیرساخت لازم در آن فراهم شود. مدت حکم دبیری شورای عالی جناب آقای شمخانی سالهاست منقضی شدهاست و در دورهی آقای رئیسی نیز تجدید نشده است. تا جایی که من اطلاع دارم در این بازهی یک سال و سه ماهه، سه معاون بینالملل در دبیرخانه تغییر کرده و در حال حاضر هم معاون بین الملل مشخص نیست. اگر ما میخواهیم یک کاهش تنش و پروندهی بزرگ انجام بدهیم، نمیشود که به لحاظ ساختاری و کارگزاری این بخش را مورد اهتمام قرار ندهیم. اگر قرار است با دبیرخانهی شورای امنیت ملی پروندهی بزرگی را به سرانجام برسانیم، هم به لحاظ کارشناسی و هم به لحاظ بدنهی مدیران میانی و هم راس که شخص دبیر است، باید مورد حمایت قرار بگیرد. حداقل این حمایت سیاسی این است که حکم دبیر تمدید شود یا ساختار دبیرخانه احیا شود و ما خب این را نمی بینیم.
عدم اهتمام دولت به حمایت سیاسی چه نتیجهای در پی دارد؟
نتیجهی این عدم حمایت می شود یک سیاست خارجی فاقد انسجام و پیوستگی. در این تصمیم پیامدهای راهبردی این کنش و واکنشهای سیاسی در نظر گرفته نمی شود. حتما عادیسازی روابط با جمهوری اسلامی با وساطت چین برای ایران تعهدات سیاسی ایجاد میکند و عقبنشینی از این تعهدات سیاسی حتماً برای جمهوری اسلامی تبعاتی خواهد داشت. این مسیری که شما به آن وارد شدهاید، گر این مسیر را ادامه ندهید حتماً تبعاتی دارد. شما امنیت خلیج فارس را در مقابل اقتصاد با چینیها در حال معاوضه هستید. خب قرارداد خرید نفت عمده ایران از طرف چینیها کجاست؟ چینیها الان تقریباً خریدار یک میلیون و ۱۰۰ هزار بشکه تا یک میلیون و ۴۰۰ هزار بشکه نفت از ایران هستند ولی هیچ کدام از این بخشها خریداران دولتی ندارد. یعنی در واقع جمهوری اسلامی به بخش خصوصی چین با موافقت دولت چین در حال فروش نفت است. اما عربستان یا به بخش خصوصی چین نفت میفروشند یا به بخش دولتی آن نفت میفروشند. داده و ستانده عربستانیها، داده و ستاندههای دولتی است. همه میدانند نظام سیاسی و دولت در چین حرف اول و آخر را میزند. ولی ما با دولت در چین توافقات بزرگ و راهبردی نداریم و بیشتر از موافقت دولت چین در حال استفاده هستیم.
انتظار این بود که در حوزه انرژی یک توافق راهبردی بزرگ، یعنی یک خرید بزرگ دولتی در قالب یک قرارداد با دولت چین اتفاق بیافتد، ولی این اتفاق نیفتاده است. پس چرا ما باید امتیاز بیشتری به طرف چینی بدهیم وقتی از چین امتیاز بزرگتری دریافت نکردهایم؟ از طرف عربستانیها نیز امتیاز بزرگتری دریافت نکردهایم، اما باید امتیاز بزرگ تری دریافت میکردیم.
این چیزی هم که ما عرض میکنیم خدمت شما واقعاً از سر دلسوزی است، دنبال آن نیستم که موضوع را جناحی ببینم. مسائل مرتبط با منافع ملی و امنیت ملی را باید واقعی، دقیق و فراجناحی دید و بررسی کرد. نقدی که بنده دارم خدمت شما عرض میکنم همراه و همراستا با جناح اصلاح طلب که به زعم خودش با دولت آقای رئیسی رقابت دارد، همراه نیست و از جنس آن نیست. من به عنوان یک کارشناس از نقدهای اصلاح طلبان به دولت آقای رئیسی تبری میجویم. من از تعریف و تمجیدهای ناشیانه جناح اصولگرا از دولت آقای رئیسی هم تبری میجویم. همان قدر که از آن نقدهایی که بستر اختلاف با عربستان سعودی را طرف ایرانی میداند تبری می جویم، همانقدر هم از چشم بسته تایید کردن توافق دولت آقای رئیسی با عربستانی ها تبری میجویم.
جریان اصولگرایی متاسفانه در پذیرش رفتارهای دولت و روایت صحنه واقعاً ضعف راهبردی از خودش نشان میدهد و جناحی عمل میکند. این جناحی عمل کردن، به منافع ملی جمهوری اسلامی و به سرنوشت خود این دولت لطمه میزند. الان اگر طرف سعودی مصاحبهای علیه جمهوری اسلامی بکند، نرخ ارز در بازار قابلیت جابجایی دارد. در صورتی که قبلا طرف سعودی این امکان را نداشت. طرف سعودی این همه موضع درباره پرونده هستهای گرفت ولی هیچ اثری روی نرخ ارز نداشته است. اما شما الان رفتار سعودی را معنادار میکنید. این چیزی است که دولت باید با صراحت و با صدای بلند از آن اعلام برائت بکند، ولی آقایان این را دستاورد میدانند. چیزهایی را به این پرونده ربط میدهند که در حقیقت ربط ندارد.
نتیجهی بلندمدت این مدل رفتار چه خواهد بود؟
این الگوی رفتاری که دولت در حوزه سیاست خارجی انجام میدهد، یک نظام ارزیابی و محاسباتی از ایران میسازد. یعنی تمامی طرفها، طرف آمریکایی، طرف روس، طرف چینی و... به این نتیجه میرسند که دولت ایران در شرایط فعلی با توجه به چالشهایی که در داخل دارد و نوع نگرشی که دارد، با دستاوردها و امتیازات کوچک سیاسی حاضر به ورود و امتیازدهی در حوزههای راهبردی است. خطرناک ترین اتفاقی که به نظر من برای جمهوری اسلامی در حال وقوع است، همین مسئله است. این باعث میشود که منظومهای از اقدامات، رفتارها، و کنش و واکنشها علیه ایران شکل بگیرد و این منظومه، داراییهای راهبردی جمهوری اسلامی را تخلیه بکند و دستاوردهایی اندک در مقابل ستاندههایی راهبردی برای ایران رقم بخورد که در کوتاه مدت جایگاه ایران در نظام بینالملل را دچار تنزل و محیط امنیت ملی ایران را به شدت دستخوش چالش و تهدید خواهد ساخت.
مصداقی برای این تخلیه دارایی راهبردی جمهوری اسلامی در ذهن دارید؟
به عنوان نمونه الان کارشناسان و تحلیلگران نزدیک به طرف آمریکایی در مذاکرات هسته ای از توافق موقت صحبت میکند که اظهارات و مواضع طرف ایرانی نیز تا حدی آن را محتمل میسازد. اما در شرایط فعلی، توافق موقت با رویکرد کنونی آمریکا، بستری خواهد شد برای تخلیه انباشت توان هستهای ایران در ازای امتیازات موقت و نسیه. فرض کنید پولهای بلوکه شده ایران در عمان آزاد بشوند در ازای اینکه ایران امتیازهای راهبردی بدهد. امتیاز های راهبردی یعنی چه؟ یعنی کاستن از سطح و حجم مواد غنی شده. با اتهام زنیهای کوچک در حال فراهم کردن بستر آن هستند. این اتهامی که آژانس به ایران میزند دربارهی غنیسازی ۸۴درصد در ایران، کاملاً بستری سیاسی است برای اینکه یک چالش فنی برای جمهوری اسلامی به وجود آورند و از طریق آن امتیاز راهبردی بگیرند. امتیاز راهبردی در حوزه هستهای چه چیزی است؟ توافق با آژانس. توافق فنی با آژانس از دید من کاملاً در گروی این است که رویکرد شما در مقابل این اتهام غنیسازی ۸۴ درصد چیست؟ سوال این است، چرا در سفر گروسی هم توافق شده است و هم توافق نشده است؟ طرف ایرانی میگوید توافقی نکردهایم، ولی طرف آژانس یک روایت دیگر ارائه میکند. چرا شما نمیتوانید شفاف در مورد آن حرف بزنید که بعدها قابل باجگیری از شما نباشد.
به قدری ابهام در این پرونده مذاکره زیاد است که قابلیت دفاع را از ما سلب کرده است. ما واقعاً نمیدانیم که در ادوار مختلف مذاکراتی در دورهی آقای باقری به عنوان سر تیم مذاکره، چه اتفاقی افتاده است؟ در صورتی که در طرف مقابل در دولت قبل، لااقل خبرنگاران و کارشناسانی بودند که روایت دولت را باز تکرار میکردند. در این دولت چنین چیزی وجود ندارد. بدون جزئیات ما مجبور هستیم که دفاع کنیم. این اصلاً منطقی و منصفانه نیست. این نوع رفتار خلاف منافع جمهوری اسلامی است. مشابه همین رفتار در حال توافق میان ایران و عربستان است.
یک تفاهم خوب چه چیزی میتوانسته باشد؟
میتوانست با دستاوردهای متوازن باشد. تضمین عربستان برای عدم مداخله در محیط داخلی ایران، باید تضمین هایی ملموس و صریح برای جامعه ایران میبود، کما اینکه تهدیدات آنها ملموس و عینی بود. انتقال مالکیت ایران اینترنشنال حتماً یک تضمین ملموس نیست. انحلال ایران اینترنشنال و استرداد بعضی از عناصر آن که اتهامات تروریستی در داخل خاک ما دارند، میتوانست یک دستاورد ملموس باشد.
در مقابل امتیازی امنیت انرژی که به طرف چینی داده شد، میبایست قرارداد خرید نفت دولتی میان مدت از چین دریافت میکردیم یعنی امنیت انرژی در برابر ثبات اقتصادی. شکلدهی به این معادله در توافق چین با ایران برای جمهوری اسلامی ضروری است وگرنه چینیها استفادهاش را خواهند برد و هیچ تعهدی درخصوص خرید با ثبات از انرژی از ایران نخواهند داشت. کما اینکه الان چین تعهدی در این خصوص ندارد. این در نوسانات خریدهایی که از نفت ما در بازار غیر رسمی و غیر دولتی چین اتفاق میافتد کاملاً مشخص و مشهود است و همیشه جای نگرانی بوده که میزان فروش نفت ایران چقدر بوده است. اینها نمونههایی از مواردی است که میتواند به توافق مطلوب شکل دهد.