یادداشتی از استاد حسن رحیمپور ازغدی
۱۶ آذر و پاسخ به پرسشهایی در مفهوم شناسی جنبش دانشجویی
در نظام انضباطی هیچ دانشگاهی در بلوک سرمایه داری لیبرال، هیچ تشکل دانشگاهی سیاسی از موضع اپوزسیون سیستم، اجازه فعالیت و حتی موجودیت ندارد، تقریبا درهمه دانشگاه های مشهور آمریکا و اروپا، خط قرمزهای سیاسی و حاکمیتی از قبیل صهیونیزم و سایر مقدسات سرمایه داری وجود دارد که فعالیت سیاسی به نفع آنها، ممکن و علیه آنها ممنوع است و عواقب سختی از اخراج تا بازداشت دارد.
نسیم آنلاین : شانزده آذر هم رسید و در ایام کرونایی درحاشیه ماند. استاد حسن رحیم پور به مناسبت آذر ماه که ازجهاتی، یک ماه دانشجویی و یادآور سالگردهایی چون «بسیج دانشجویی»، «روز دانشجو»، تاسیس «شورای انقلاب فرهنگی» و «هفته وحدت حوزه و دانشگاه» است، نخستین یادداشت ازسلسله پرسش وپاسخهای دانشگاهی را منتشر کرد:
پرسش ۱ ) مفهوم جنبش دانشجویی، آیابیشتر، بار سیاسی دارد یا آکادمیک؟
پاسخ ) جریان شناسی تشکل های دانشگاهی و کارکرد سیاسی آنها در متون جامعهشناسی سیاسی و مطالعات جنبشهای اجتماعی صدسال گذشته، موضوع بحث و نظریه پردازی چپ و راست جهانی بوده،حتی دراین حد که آیا چیزی به نام "جنبش دانشجویی"، اصلا معنادار هست یا نیست؟
بخشی از تحلیل ها این بوده که اولا دانشجوی جنبشی عمدتاً حلقهی رابط میان راس و قاعده درجنبشهای اجتماعی و یا نقطه وصل رهبران با تودههای ناراضی بوده و بهمین دلیل، نقطهی حساسی است که اگر نمی بود آن دو نمیتوانستند بدرستی به یکدیگر جوش بخورند.
خصلت دوم آن که این حلقه، کاملا عملگرا است. دانشجو، جوان است و جوان، موجودی دو بعدی است، سکه ای قیمتی که دو رو دارد. از سویی وابستگی و بنابراین محافظه کاری و شهوت توجیه گری در او کمتر است اما از سوی دوم، تحریک پذیری، فقر تجربه و جوهر کم حوصله و عشق او به شتاب و احیانا عدم اشرافش به همه ابعاد یک معضل اجتماعی، اورا احیانا درمعرض خطا و ابتدا افراط و سپس تفریط قرارمیدهد. جوان، عملگرا و یک کنشگر فعال و درعین حال، بلحاظ تئوریک، گاه منفعل است گرچه کنجکاوی،گشودگی و پذیرندگی جوانانه، بنوبه خود یک ظرفیت مثبت تئوریک در اوایجادمیکند بخصوص که نوعا جرات طرح پرسشهای رادیکال و ریشهای و مهمترازآن، صداقت هزینه دادن و جرئت پیگیری دارد و بطورخاص درمورد تیپ دانشجو، باید بلوغ ذهنی واطلاعات عمومی او بویژه با امکانات سایبری امروز را برآن افزود و ازاین جهت، دیرتر از بقیه اقشار، بازی میخورد. پس باید هر دولبه توقعات خود را صیقل داد چون ظرفیتهای دانشجویی کاملا دوبعدی است و بنابراین در مطالعات جنبشها، توامان فرصت و تهدید، تلقی شده است.
سومین خصلتی که موردتوجه قرارگرفته این بوده که جنبش دانشجویی را اساسا تمام کنندهی خوبی برای هیچ مسئلهای نمیدانند، نه تمامکننده و نه معمولاً حتی آغازگر بلکه در این تحلیل، این نهاد عمدتاً نقش کاتالیزور دارد تا یک ایده را به جنبش و مطالبه تبدیل کند. این ظرفیت در آنهست که تشدید کننده باشد اما نه آغازگر و نه پایانبخش، مگر در موارد بسیار خاص. به یک معنا این تحلیل، جنبش دانشجویی را همواره، " گروه فشار" به معنای مثبت آن میداند . اینها نمونه ای از تحلیلهای آکادمیک در مورد جنبش سیاسی دانشجویی است.
پرسش ۲ ) جنبش سیاسی دانشجویی تاریخ ایران، چقدر با اشل جنبش های دانشجویی امروز مثلا دراروپا یا شرق آسیا قابل قیاس است ؟
ج) اولا راجع به تفاوتهای ایران پیش از انقلاب و پس از انقلاب عرض خواهم کرد اما ابتدا در خصوص صحت وسقم میزان آزادی های سیاسی واستقلال آکادمیک در دانشگاههای غرب سرمایه داری که یکی از مشهورات و مجعولات این روزگاراست نکته ای عرض کنم. اصلا جنبش دانشجویی قانونی به ویژه از نوع اپوزیسیون سیاسی حاکمیت ها دراکثر کشورهای جهان در غرب و شرق عالم وجودندارد یعنی عمدتاً سرکوب یا بی خاصیت شده یا اصلا متولد ودستکم بالغ نشده است. درگذشته معمولا سه چهار کشور غربی، بمثابه الگو برای جریان های دانشجویی در ایران تبلیغ میشدند که همانها هم دیگر وجود ندارند. مثلا فرانسه که معمولاً یک جامعه تحولخواه و انقلابخیز در اروپا بوده و روشنفکران دانشگاهی و تجربه جنبش دانشجویی فعال در دهههای ۷۰ و ۶۰ میلادی علیه سرمایه داری و امپریالیسم و نژادپرستی داشت با خشونت پلیسی، مهار و سرکوب شد. ریختند و دانشگاهها را کوبیدند و کشتند و جنبش دانشجویی و کارگری را تعطیل کردند. اعتراض به حکومت و سیستم سرمایهداری لیبرال البته مجددا در قالب جلیقه زردها راه افتاده ولی گذشته از اینکه اجازه حضور آن در صحن دانشگاه را نمیدهند همان راهم بیش از یک سال است که دارند درخیابانها سرکوب میکنند و هزاران نفر را بازداشت و زخمی و کور کردند اما میبینید که حتی در غوغای کرونا در اروپا هنوز هر هفته به خیابان ها می آیند. انگلستان که اساساً هرگز اجازهی ظهور و تولد هیچ جنبش دانشجویی سیاسی را نداده و یا در نطفه خفه کرده یعنی فضای دانشگاههای بریتانیا سیاسی بهمعنای دانشجویی نیست و از قبل، «سیاست زدایی شده» بود. در آمریکا جنبش دانشجویی فعالی پیش ازانقلاب ما وجودداشت. دانشجویان چپ در دفاع از حقوق نژادهای تحقیر شده و از جمله سیاهپوستها و نیز علیه جنگ ویتنام و...، معترضان پیگیرو جدی بودند و کشته میدادند. در فرانسه هم کشته دادند. آلمان هم موجی قوی علیه سرمایه داری و جنگ اتفاق افتاد و کشته داد ولی دیگر تمام شد. الان نه در آمریکا، نه آلمان و فرانسه و نه در انگلیس، امکان قانونی برای چیزی بنام تشکلهای سیاسی دانشجویی در صحن دانشگاه و اعتراضات سیاسی و تریبون آزاد اپوزیسیونی در مسائل سیاسی نمیبینید. دیگر وجود ندارد واجازه نمیدهند.
بنابراین تااطلاع ثانوی، جنبش دانشجویی در عمده کشورهای دمکراتیک و غیردمکراتیک و چپ و راست وشرق و غرب، تقریبا سرکوب یامهار شده است. در شرق هم اوضاع همین است. دانشگاههای روسیه، چین، هند، ژاپن، درهیچیک چنین فضایی نمی بینید. من دانشگاه های بلوک چپ سابق و راست سرمایه داری را رفته ام و جلساتی داشته ام و از نزدیک دیده ام غالباً حتی شم سیاسی و حساسیت اجتماعی هم ندارند. گاه در مواردی خاص ومحدود، دیده یاشنیده ام که جریانهایی درون دانشگاه به مثابه زائده دانشجوئی احزاب سیاسی حاکم، آنهم درحدود کنترل شده و فاقد انگیزه های خودجوش و شریف اجتماعی مثلا درقالب جشن های صنفی، احیاناً حضورکی غیررسمی دارند اما مثلا امکان میتینگ سیاسی بخصوص علیه ساختارهای حاکمیتی مطلقا ندیده ام. در نظام انضباطی هیچ دانشگاهی در بلوک سرمایه داری لیبرال، هیچ تشکل دانشگاهی سیاسی از موضع اپوزسیون سیستم، اجازه فعالیت و حتی موجودیت ندارد، تقریبا درهمه دانشگاه های مشهور آمریکا و اروپا، خط قرمزهای سیاسی و حاکمیتی از قبیل صهیونیزم و سایر مقدسات سرمایه داری وجود دارد که فعالیت سیاسی به نفع آنها، ممکن و علیه آنها ممنوع است و عواقب سختی از اخراج تا بازداشت دارد. پس هرکس بیخبر است،با خبر باشد و هرکس منکراست، با مسئولیت خودش آزمایش کند و خبرش را به بقیه بدهد. البته حساب اردوکشی های دانشجویی توسط بلوک های قدرت علیه یکدیگر در سرزمین یکدیگر به ویژه در دوران جنگ سرد جداست. غرب علیه شرق و شرق علیه غرب در دو قطبی جهانی و جنگ سرد نیمه دوم قرن بیست، از جنبشهای دانشجویی و صنفی و کارگری علیه یکدیگر استفاده می کردند اما اجازه فعالیت به جریانات دانشجویی در در دانشگاههای خودشان نمی دادند. شوروی و کمونیست ها از فطرت برابری طلبی و استثمار ستیزی دانشجویان در دانشگاههای جهان و از جمله غرب علیه رقیب و ضد بلوک غرب، حداکثر استفاده را بردند و شورشهای دانشجویی ضدسرمایه داری و ضدآمریکایی بسیاری را سازمان دادند یا دست کم، حمایت کردند. متقابلاً در سال های منجر به فروپاشی بلوک سوسیالیست شرق، رسانه های سرمایه داری با شعار آزادی و حقوق بشر، مقابله به مثل کرده و جریانهای دانشجویی ضد کمونیستی در بلوک شرق اروپا را سازماندهی و پشتیبانی میکردند. پس ابتدا خواستم اطراف این سوء تفاهم در خصوص آزادی های به اصطلاح آکادمیک در دنیای لیبرال را کمی بتراشیم تا درست دیده شود و مقایسه های غیر منطقی صورت نگیرد تا بعدبه نقاط قوت و ضعف دانشگاه های خودمان بپردازیم.