چرا مقایسه وضعیت امروز گفتگو با صدرِ انقلاب تنها یک خاطره بازی است؟
گفتگوی نوستالژیک درباب نوستالژیِ گفتگو
این روزها بازار لایوهای اینستاگرامی داغ است و افراد مختلف در این بستر در رابطه با موضوعات گوناگون با یکدیگر گفتگو میکنند. در کنار پررنگ شدنِ این فضا، رسانه ملی پخش برنامههای گفتگومحور خود را متوقف کرده تا به پررنگ تر شدنِ یک پرسش دامن بزند: «چرا متفکرینِ اول انقلاب در گفتگوهای تلویزیونی با مخالفین و منتقدین خود سخن می گفتند اما امروز با گذشت چهل سال از انقلاب راه گفتگو بسته است؟!»
نسیم آنلاین ؛ سحر دانشور: این روزها بازار لایوهای اینستاگرامی داغ است و افراد مختلف در این بستر در رابطه با موضوعات گوناگون با یکدیگر گفتگو میکنند. در کنار پررنگ شدنِ این فضا، رسانه ملی پخش برنامههای گفتگومحور خود را متوقف کرده تا به پررنگ تر شدنِ یک پرسش دامن بزند: «چرا متفکرینِ اول انقلاب در گفتگوهای تلویزیونی با مخالفین و منتقدین خود سخن می گفتند اما امروز با گذشت چهل سال از انقلاب راه گفتگو بسته است؟!» این پرسش در کنارِ انتشار فیلمهایی از گفتگوهای تلویزیونی اول انقلاب-که این روزها انتشارشان بیش از گذشته شده است- و تاکید بر مقایسه گذشته با امروز حاویِ نکتهای مبنی بر عقبگرد است و چنین مفهومی را به اذهان متبادر میکند: «ما عقب رفتهایم، کاش آن آدمها بودند، جای خودشان و تفکرشان خالی است!» اما آیا نوع «نگاه» به موضوع صحیح است؟
من این نگاه را ناقص میدانم! چرا؟ چون بدون توجه به «بافتِ جامعه»، «موقعیتِ گفتگوکنندگان در صدر انقلاب»، «نادیده گرفتنِ سالهای پس از جنگ تاکنون» و «تاکیدِ صرف بر متفکران پیشین و ویژگیهای فکریشان» به طرح پرسش و مقایسه گذشته با حال می پردازد. در حقیقت این مقایسه «بسترهایِ اجتماعی، سیاسی و فرهنگیِ گفتگو» را نادیده میگیرد و تنها با نوستالژیِ گفتگو خود را مشغول میکند. از چه چیزی سخن میگویم؟ از چهار اصلِ کلی:
گفتگو و رهاییهمه ما میدانیم متفکرانی چون مطهری و بهشتی و... تجربه زندگی در حکومتی را داشتند که از اندیشه میهراسید و متفکران را هرچه بیشتر به محاق میراند، اینکه مهمترین ابزار مبارزه انقلابیون کتاب و اعلامیه و کاغذ و نوار کاست بود هم که برایمان از روز روشنتر است. آنها با تجربه تلخِ اسارتِ اندیشه در کنارِ لمسِ اثراتِ شگرفِ رهایی بخشیِ تفکر، به ضرورت گفتگو رسیده بودند، این بود که بدون ترس از دیگر اندیشهها به استقبال آنها رفته و در مقابلِ دیگران به گفتگو با آنها میپرداختند. آنها رهاییِ بخشیِ اندیشه را در زندگیِ خود تجربه کرده بودند و با سوال و عطشی حقیقی به پاسخی بنیادین چون گفتگو رسیدند. درکِ این مهم و بستری که ایشان در آن زیستند از مقدماتِ رسیدن به نگاهی کامل است. باید از خود بپرسیم آیا ما می توانیم بدون توجه به تجربه زیسته متفکرانِ دیروز و تنها با تکیه بر شخصیتِ ایشان، در پی الگوسازی از آنها در حوزه تفکر و گفتگو باشیم؟
گفتگو و پیروزیگفتگوکنندگانِ دیروز کسانی بودند که در راس انقلابی مردمی، رژیمی را ساقط و رژیمی دیگر با مبانیِ فکری خاصی را جایگزین کرده بودند. در حقیقت آنها متفکرانی بودند که در ساحت عملِ میدانی، طعمِ پیروزی را چشیده بودند! متفکرانِ پیروز در میدانِ پیروزی، حاضر به گفتگو با نمایندگانِ تمامِ اندیشههایی میشدند که یا در دیگر نقاط دنیا داعیه رهبری انقلابها، کشورها و نظامهای سیاسی مختلف را داشتند و یا در مبارزه داخلی با رژیم سابق همراه بودند، اما در صبح پیروزی به علتِ نقاط افتراقِ جدی با رهبرانِ انقلاب یا منتقد شدند و یا مخالفِ نظامِ حاکم. بدیهی است متفکرِ انقلابیِ پیروز در پی معرفیِ دقیقتر زوایای مختلف اندیشه، اثباتِ تواناییهای نظری و عملی در اداره کشور و نمایشِ ابعادِ مختلف فکری خود در عرصه ملی و بینالمللی برآید و چه ابزاری بهتر از گفتگو؟ از این زاویه و با در نظر گرفتنِ ابعادِ نظریِ متفکرانِ دیروز، گفتگو برای آنها ضرورتی انکارناپذیر بود. آیا میتوان بدون در نظر گرفتنِ این بعد به عملکردِ آنها نگریست؟
گفتگو و انحرافکمی جلوتر بیاییم تا به واژه «انحراف» برسیم. زمان زیادی از آن گفتگوها نگذشت که این واژه پربسامد شد، شاید یک دهه! محافلِ دانشجویی و ژورنالیستی که باید زمینهسازِ تفکر و جریانِ گفتگو میشدند به عرصهای برای بررسی میزانِ انحرافِ اندیشههای گوناگون بدل شدند. این بررسیها به ضرورت مطالعه جهتِ فهمِ بنیادها و یا تقویتِ فکری افراد نمیرسید یا از این آبشخور سیراب نمیشد، بلکه اولین و آخرین مواجهه بعد از بررسیها «طرد» منحرف و «ترس» از او و انحراف بود! هر اندیشه و یا اندیشهورزی میتوانست «منحرف» باشد. واژهای که بنیادی سلیقهای داشت و خواندن و یا گفتگو را با احتمالِ قطعیالوقوعِ انحراف همراه میدید. بولتنهای کمحجم و کپسولی برای پیشگیری از انحراف رواج یافتند و اندیشه و مطالعه و گفتگو جای خودشان را به «احتمال انحراف» دادند. آیا بدونِ فهمِ این مقطعِ تاریخی در میانِ خودمان میتوانیم به فهمِ اقداماتِ امروز و یا تحلیلِ گفتگوکنندگانِ امروز بپردازیم؟
گفتگو و تهدیدگام بعد از انحراف، «تهدید انگاشتن» بود. بدیهی است که انحراف در دلِ خود حاویِ تهدید است و این «تهدید» بیش از همه در علوم انسانی نهفته است. به سخنرانیها، مقالات، کتابها و بولتنها در دهه هشتاد نظری بیفکنیم. در آن مقطع و بالاخص پس از فتنه 88 علوم انسانی، تهدیدی جدی برای نظام تلقی شد. دو جلد کتابِ «شوالیههای ناتوی فرهنگی» و «ارتش سری روشنفکران» شاخصترین و بارزترین آثار آن دهه در تهدید انگاشتنِ علوم انسانی بودند، آثاری که نویسنده برای شرحشان و همچنین سخنرانی پیرامون ایدههایش در آن کتب از تریبونی سراسری در دانشگاههای کشور برخوردار بود. (در این دهه اما پیامِ فضلینژاد بر صندلیِ شوکران نشسته است و از ایده علومِ انسانیِ برانداز به گفتگو با متفکرانِ علوم انسانی رسیده است. اینکه این اتفاق را پیشرفت میدانم و یا پسرفت، فرصت میدانم و یا تهدید مجالی دیگر میطلبد.) پرواضح است که تهدیدانگاری نه راهبرِ گفتگو که مانعِ شکلگیریِ تفکر و سپس دیالوگ است.
فضای تهدیدانگاری، انحرافاندیشی، انفعال و ترس از گفتگو و علوم انسانی در شرایطی شکل گرفت که مقام معظم رهبری از مدتها پیش بحثِ جنبش نرمافزاری را آغاز کرده بودند و با نگاهی ایجابی و پویا متفکرین و دانشجویان را به تقویتِ موج علمی و اندیشهورزی تشویق میکردند و تهور و آزاداندیشی را لازمه پویایی علمی میدانستند. در ادامه نیز به تاکیداتِ مهمی برای راهاندازی کرسی آزاداندیشی رسیدند که خود قصهای است پرآبِ چشم.
حال باید پرسید بدون در نظر گرفتن آنچه دیده و تجربه کردهایم میتوان به سادگی و با نمایش چند تصویر از گفتگوهای اندیشمندانِ صدرانقلاب در پی چاره باشیم؟ باید بگویم این نوع مواجهه بدونِ فهمِ ابعادِ اجتماعی و تاریخی گفتگو، بیشتر به یک گفتگوی نوستالژیک در باب نوستالژی گفتگو در صدر انقلاب شبیه است تا تلاشی راهگشا در مسیرِ تفکر.