واکسن کرونای ایرانی از منظر اقتصاد سیاسی

کدخبر: 2373329

اگر مبنای اندیشه‌ای ما مسیر توسعه و حمایت از تولید باشد به موفقیت‌هایی همانند واکسن ایرانی خواهیم رسید که بسیاربسیار از آنچه می‌تواند و باید تحقق یابد کوچک‌تر است. اما اگر مبنای اندیشه ما براساس گفتمان نئوکلاسیک و لیبرالیسم براساس مزیت و اصل رقابت باشد که درست فهم نشده قطعا وضعیت ما هرچه باشد توسعه و رشد نخواهد بود.

اینکه ایران امروز بین چندده کشور جهان قرار دارد که چندین نوع واکسن تولید می‌کند و روانه بازار، واقعا قابل افتخار و باعث غرور هر ایرانی است، واکسنی که در داخل کشور توسط اندیشمندان و با دانش متخصصان کشور تولید شده و حتی شخص اول کشور هم با اعتماد تمام جلوی دوربین‌ها واکسن همین متخصصان را می‌زند. اما جدا از اینکه این حرکت نشان از توان متخصصان ایرانی و پیام غرور ملی است، چند پیام دیگر هم دارد که شاید از حیث اهمیت از دو پیام پیشین اهمیتی بالاتر داشته باشد خصوصا برای بدنه حکمرانی ما که من از منظر اقتصاد سیاسی آن را واکاوی خواهم کرد.

شاید بیش از 10سال است که پیام رهبری برای آغاز سال و شعار آن در محوریت با بحث تولید و ارتقای صنایع کشور است، مداوما روی تولید و خودکفایی دست می‌گذارند و آن را به‌درستی حلال مشکلات کشور می‌دانند، اما عملکرد مناسبی متاسفانه دیده نمی‌شود. عملکردی که شاید صحیح باشد عمق اشتباهش را در مبنای اندیشه‌ای آن بررسی کرد. برای مثال در همین بحث تولید واکسن عده‌ای معتقد بودند اصلا توجیه‌پذیر نیست که ما واکسن تولید کنیم که هم از نظر اقتصادی و هزینه برایمان گران تمام می‌شود و هم از نظر اتلاف منابع. می‌گویند واکسن اروپایی، چینی، روسی و.... ارزان‌تر برای ما تمام می‌شود و لزومی ندارد ما فلان‌قدر سرمایه‌گذاری کنیم که درنهایت یک واکسن آن‌هم با سطح کیفی پایین‌تر تولید کنیم. این عبارات ازقضا با گفتمان قالب اقتصادی ایران هم همخوان است؛ گفتمانی که برمبنای اندیشه فلسفی خود که لیبرالیسم است معتقد است باید چیزی را تولید کنیم که از نظر اقتصادی در آن مزیت داشته باشیم وگرنه منابع و سرمایه مردم را هدر داده‌ و رفاه کل را کاهش داده‌ایم و درکنار همه اینها چون برخلاف اصل رقابت کار کردیم و به‌غلط سیاست حمایتی پیش گرفتیم، ناکارآمد و عقب‌افتاده خواهیم بود. این گفتمان رواج دارد و حتی در دروس اصلی اقتصادی دانشکده‌ها هم به خورد دانشجویان داده می‌شود. اما با اجازه شما بنده در این متن علیه این گفتمان قصد دارم صحبت کنم. گفتمان بالا که مدعی اصل مزیت در تولید است جدا از اینکه فهمی از واقعیات جهان ندارد و غرق در انتزاع است، جدا از اینکه به روابط سیاسی بین‌الملل و قانون جنگل آن واقف نیست و دنیا را در دل نمودارهای تخیلی خود تحلیل می‌کند، حتی فهم درستی هم از بحث توسعه نداشته و ندارد. حتی این گفتمان روند توسعه و سیاستگذاری توسعه را هم نفهمیده و نمی‌تواند روندی که کشورهای جهان طی کردند برای توسعه‌یافتگی را توضیح دهد.

اصل رقابت و مزیت تا چه حد می‌تواند تولید یا سطح رفاه یک کشور را در بلندمدت افزایش دهد؟ آیا کشورهای توسعه‌یافته هم همین راه را رفتند و تنها چیزی را تولید کردند که در آن مزیت داشتند؟ با عرض پوزش خیر. مثال‌های فراوانی است که در تاریخ ما ببینیم کشورهای توسعه‌یافته به‌راستی چه کردند که توسعه‌یافته شدند؛ آیا دل‌خوش به بازار آزاد و رقابت و مزیت بودند یا از صنایع خود حمایت کردند و حتی دیوارهای تعرفه بالا چیدند که جلوی رقابت را بگیرند؟ واقعیت این است تقریبا تمامی کشورهای توسعه‌یافته با تولید قوی راه دوم را پیش گرفتند و نه‌تنها گاهی برخلاف مزیت تولید کردند بلکه نشان دادند در عمل تولید با حمایت است که رشد می‌کند. چند مثال خوب از دل تاریخ هست که شاید مفید باشد ما هم آنها را بدانیم. برای مثال انگلستان در قرن هجدهم کشوری بود که تمرکز بالایی بر تولید پارچه داشت و کالای صادراتی مهم این کشور هم محسوب می‌شد. اما با گذشت زمان هند وارد عرصه رقابت شد و حتی در وهله‌هایی هم مزیت بالاتری نسبت به انگلستان داشت و قیمت‌های کالایش پایین‌تر از انگلیس بود و بازار نخ بریتانیا را تصاحب کرد. خب چه اتفاقی افتاد، آیا انگلیس بر اصل رقابت و مزیت احترام گذاشت و از بازار کنار رفت و اجازه داد هند با قیمتی پایین‌تر کالای او را تامین کند؟ قطعا خیر، حقیقت کاملا عکس این بود، از تحرکات استعمارگرانه انگلیس در هند تحت‌عنوان کمپانی هند شرقی بگیرید تا دیوار تعرفه‌های بلند انگلیس در آن دوره همه‌وهمه در راستای حمایت از صنایع داخل بود نه احترام به اصل مزیت یا بازار آزاد. امپراتوری بریتانیا با دوری از تفکر انتزاعی مزیت‌گرایی ابتدائا واردات از هند را به‌صورت کامل ممنوع کرد و سپس تعرفه‌های وارداتی پارچه و نخ را هم شدیدا بالا برد. حتی با قدرت امپریالیستی که در هند داشت این کشور را مجبور کرد دست از تولید کالاهای تولیدی انگلیس بردارد و صرفا مواد خام این کشور را تامین کند! که بعد از آن انگلیس با تولید کالای با ارزش بالاتر هم کالای با ارزش افزوده بالاتری تولید کند و هم کشورهای دیگر را در پارچه وابسته به خود کند و خودش وابسته به کالای خارجی نباشد. این واقعیت تنها مربوط به کشور انگلیس هم نیست که توسط شخصی به‌نام والپول پایه‌گذاری شود بلکه در کشورهای دیگر توسعه‌یافته هم به‌شدت اجرا شده. برای مثال آمریکا هم همین راه را طی کرد و توسط وزیر خزانه‌داری خود همیلتون با وضع دیوارهای تعرفه‌ای بالا سعی کرد تولید خود را گرچه با مزیتی پایین‌تر از انگلیس ارتقا بدهد و بعد با تولید قوی خود در مقابل بریتانیا بایستد. حتی آمار و ارقام جالبی هم هست که می‌گوید در سال‌های1820 میانگین درصد تعرفه‌ها در کشور انگلیس 50درصد و در آمریکا 40درصد بوده! و این کشورها با دوری از فضای ذهنی مخشوش بازار آزاد، با حمایت شدید از تولید خود سعی در ارتقای سطح کیفی کشور و البته ایجاد و خلق مزیت کرده بودند نه حرکت طی مزیت‌های موجود. همین عدد تعرفه‌ای بالا در آمریکا تا سال1925 هم نزدیک 37درصد باقی ماند و در وهله‌هایی حتی تا 50درصد هم رفت و آمریکا با یک سده حمایت از تولید داخلی در برابر کالاهای باکیفیت انگلیسی و با مزیت پایین‌تر در اواخر دوره جنگ جهانی اول با اختلافی جدی از نظر اقتصادی انگلیس را پشت‌سر خود گذاشت. عقل هم می‌پذیرد که اگر آمریکا این رویه را پیش نمی‌گرفت جولانگاه و بازار مصرفی کالای انگلیسی می‌شد و امروز هم همچنان یک کشور تحت سلطه انگلیس باقی‌مانده بود. در همین زمینه جفرسون رئیس‌جمهور سابق ایالات‌متحده صحبتی دارد که بسیار جالب است، زمانی که انگلیسی‌ها از آمریکا می‌خواهند تعرفه‌هایش را پایین بیاورد و با انگلیس رقابت کند و طبق مزیت تولید کند جفرسون می‌گوید هرگاه ما هم مانند بریتانیا به‌قدری از تولید خود حمایت کردیم که دیگر رقیبی نداشته باشیم تعرفه‌هایمان را کاهش خواهیم داد! واقعیت هم همین تاریخ است و همین سیاست‌ها و همین مسیرهای طی‌شده.

حال که امروز اقتصاددانان نئوکلاسیک به شما می‌گویند حمایت و تعرفه یعنی سم برای اقتصاد نشان از سطح فهم پایین از مقوله توسعه‌شان است که نه مزیت را فهم کردند و نه اصل رقابت را. مزیت به‌خودی‌خود مقوله‌ای دوبعدی است که می‌توان یک‌سری مزیت‌ها را مزیت طبیعی نامید که از جغرافیا، تاریخ و عوامل و منابع طبیعی ریشه می‌گیرد و بخش بزرگ دیگری هم از مزیت را مزیت خلق‌شده. مزیت خلق‌شده برخلاف مزیت طبیعی اکتسابی است و به‌خودی‌خود و در دل بازار شکل نمی‌گیرد و در دل تاریخ کشورهای مختلف با سیاست‌های صنعتی و حمایتی سعی در ایجاد این مزیت داشتند. شکل واضح مزیت اکتسابی مزیت‌های علمی، تکنولوژیکی است که اساسا کشورهای توسعه‌یافته در دل تاریخ به‌مرور زمان و با سیاست‌های دقیق به‌دست آوردند و اینکه امروز عده‌ای به ما بگویند بدون پیشینه و با دست خالی در برابر این غول‌های تا دندان مجهز بی‌سپر و بدون دفاع بایستیم و برمبنای مزیت بخواهیم تولید کنیم معنایی جز این ندارد که مثلا ایران تولید همه‌چیز را تعطیل کند و نفت بفروشد و همه‌چیز را بخرد! آیا واقعا ممکن است کشوری درحال توسعه با سطح علمی پایین بتواند در مقابل کشورهای توسعه‌یافته رقابت کند؟ قطعا خیر مگر اینکه راه حمایت را پیش بگیرد و همانند خود این کشورها بعد از توسعه‌یافته شدن و گذر از تولید سطح پایین رو به رقابت بیاورد. البته در سده اخیر دو نمونه مهم دیگر هم جای توجهی بسیار دارند که در نزدیکی ما وجود دارند، این کشورها، کشورهای کره و ژاپن هستند. این کشورها دقیقا از مسیر حمایتگرایی‌های شدید با مداخلات دولت و سیاست‌های صنعتی به سطح درآمدهای سرانه بالا رسیدند و سیاست‌های صنعتی‌شان به‌قدر کافی معروف است اما یک مثال مهم در صنایع کره وجود دارد که در این زمینه برای ما می‌تواند جالب باشد، سال1969 دولت کره‌جنوبی قصد به اجرای طرحی کرد برای ایجاد یک کارخانه دولتی فولاد در ابعاد بزرگ. ابتدائا از بانک جهانی برای تامین مالی این پروژه درخواست وام کرد اما بانک جهانی این طرح را توهمی بزرگ خواند و حاضر به تامین مالی آن نشد. چون اساسا کره نه دانش تولید فولاد را داشت و نه حتی منابع نهاده‌های تولید فولاد مثل سنگ‌آهن و ذغال. اما کشور کره پا پس نکشید و در سال1971 شرکت فولاد پوسکو را تاسیس کرد. با حمایت‌هایی که از این صنعت شد در راستای سیاست‌های صنعتی در سال2015 این شرکت(posco)  چهارمین شرکت فولاد بزرگ جهان بود! البته حمایت‌های دولتی در کشور کره هیچ‌گاه بدون هدفگذاری نبود و دولت با جدیت هدفگذاری‌های کمی و کیفی برای صنایع می‌کرد که صادرات را در آنها افزایش دهد. مانند این مثال‌ها هم در دل تاریخ فراوان است اما نکته مهم همه این تجارب این است که باید از جزم‌اندیشی‌های لیبرال‌ها فراری بود تا به توسعه رسید.

اگر مبنای اندیشه‌ای ما مسیر توسعه و حمایت از تولید باشد به موفقیت‌هایی همانند واکسن ایرانی خواهیم رسید که بسیاربسیار از آنچه می‌تواند و باید تحقق یابد کوچک‌تر است. اما اگر مبنای اندیشه ما براساس گفتمان نئوکلاسیک و لیبرالیسم براساس مزیت و اصل رقابت باشد که درست فهم نشده قطعا وضعیت ما هرچه باشد توسعه و رشد نخواهد بود. مزیت و رقابت قطعا اصولی هستند مورد احترام و عقلانی اما نه برای کشورهایی که از نظر توان تولیدی و سطح علمی در جایگاه برابری نیستند و برای توسعه و اینکه تولید در سطح انبوه در کشوری شکل بگیرد بدون حمایت و ایجاد و خلق مزیت این مساله غیرممکن خواهد بود و با چشم بسته تکیه‌کردن بر این اصول راهی جز بی‌راهه و البته تک‌محصولی شدن و خام‌فروشی برای کشور‌های درحال توسعه نخواهد داشت.

 

منبع: فرهیختگان
ارسال نظر: