از طعنههای شکیبا به شاعران طنزپرداز تا دعوت از بازرسان سازمان انرژی اتمی برای چهارشنبهسوری
نهمین محفل از محافل نهمین جشنواره شعر فجر با عنوان "محفل طنز" شب گذشته در تالار سوره حوزه هنری با حضور جمعی از شاعران طنزپرداز برگزار شد
به گزارش خبرنگار «نسیم»، نهمین محفل شعر نهمین جشنواره شعر فجر با عنوان محفل طنز عصر روز گذشته در تالار سوره حوزه هنری برگزار شد.
دبیری محفل طنز بر عهده رضا ساکی بود و او با همراهی نادر ختایی اجرای این برنامه را به عهده داشت.
**امینی: هترین آزمون برای موفقیت شعر طنز آن است که شعر طنز را خواننده جدی بخواند
اولین و تنها سخنران این مراسم اسماعیل امینی بود، وی در ابتدای صحبت های خود با اشاره به چاپ کتاب های شعر گفت: بهترین شیوه برای ارائه شعر چاپ آن است البته در قالب کتاب، اما در سنت شعری این بوده که شعرا شعر را از تربیون ها و محافل شاعران می خواندند، حتی به شکل نقالی و یا در قهوه خانه ها و یا توسط راوی و یا حتی شیوه های جدید امروزی که صدای شاعر در قالب سی دی و ... عرضه می شود.
وی افزود: شیوه های بدیع دارای خلاقیت است و گفت: اما باید دانست به نسبت اینکه شعر در کتاب باشد، هیچ یک از روش های دیگر حائز اهمیت نبوده است.
امینی با اشاره به عرضه شعر طنز از تریبون تاکید کرد: باید بگویم بهترین آزمون برای موفقیت شعر طنز آن است که شعر طنز را خواننده جدی بخواند و بپسندد و بر سر زبان ها نقل کند، می خواستیم شاعران رویارو با مخاطب اشعارشان را عرضه کنند و توجه بر مخاطب به هنر شعر جلب شود.
دبیر جشنواره شعر فجر ادامه داد: یک شرطی که همیشه در محافل داشتیم تلاش بر این است که اشعار قرائت نشده، خوانده شود در هنر، شعر شاخص تر از سایر هنرها است اما در برابر ارتباط با مخاطب و رسانه ها نسبت به سایر هنرها خاموش تر است.
در ادامه این مراسم رضا ساکی، از حضار درخواست کرد تا مهمان ویژه این شب شعر را تشویق کنند و بعد خروسی را روی میز گذاشت و گفت: دنبال یک جک و جانور بودیم که از میان آنها خروس به عنوان بهترین نماد انتخاب شد؛ چون با صدای خود هشدار می دهد و انسان ها را آگاه می کند.
رضا ساکی و نادر ختایی برای اولین شعرخوانی، صابر قدیمی ، را دعوت کردند و او دو شعر طنز را شعرخوانی کرد:
آجیل فروشان به خدا فکر کنید یا این که به حال و روزِ ِ ما فکر کنید آجیل بدون مغز دیشب می گفت: ((باید به فرار مغزها فکر کنید))
قدیمی شعر طنز دومش را با عنوان اری به تولید ملی خواند که به گفته خودش به درخواست مسئولان و در راستای حمایت از تولید ملی سروده است.
دل شمع خودروها قربون پروانه میره
وقتی میلنگ ماشین لنگه دیگه جا نمیره
شاعر بعدی که برای شعرخوانی دعوت شد عباس احمدی بود که ترجیع بند کوتاهی! با عنوان مردم آزارها خواند:
جمعاند به گرد قامت یار
مشتی صنم کلاهبردار
میلی به هوا خوری ندارند این کِرم جماعت زمینخوار
در غیرت و در وطن¬پرستی بستند ز پشت، دست قاجار
بیرون بکشند بهر دو زار از پای وطن به زور، شلوار
از برکت کار رانتخواران مجنون شده «پطرس» بدهکار
راهی شده «ریزعلی» به زندان از برکت اقتــــــــصاد بیمار
الحق که بوَد به قول شـــاعر این بیت برایشان ســـــزاوار: گاوان و خران بار بردار به زآدمیان مردم آزار
*
از خال و خطش خوشم نیامد از معرفتش خوشم نــــــیامد
آن شخص شخیص گرگ بازار از شــــخصیتش خوشم نیامد
دائم به زمانه فحــــش میداد از تربیتــــــش خوشم نیامد
انداخت به بنده جنــس بُنجُل از کیفیتش خوشم نـــــیامد
جیبم زد و بعد تسلیــت گفت از تسلـــــــیتش خوشم نیامد
در دزدی خویش جدّیت داشت ازجدیتش خوشــــــــــم نیامد
می گفت که عاقبت به خیر است از عاقبتش خــــــــوشم نیامد گاوان و خران بار بردار به زآدمیان مردم آزار *
حاجی که یگانه نور عینش در رأس امور بود و بینش
میمرد اگر ادا نمیشد از عمق گلو معوذتینش
میگفت که هست مال دنیا همپایهی چرک لوذتینش
بر مال یتیم دست می برد بی شرم ز روح والدینش
خوش بود که با ربای شرعی یک شهر بوَد به زیر دینش
میخواستم از غضب بکوبم با زانوی خود به ... گاوان و خران بار بردار به زآدمیان مردم آزار
در ادامه این مراسم شهرام شکیبا برای شعرخوانی دعوت شد که قبل از شعرخوانی اش صحبت هایی را در خصوص رواج زیاده از حد مجالس شعر طنز گفت: یک نکته را باید بیان کنم و آن اینکه حوزه هنری بضاعت بسیاری در حوزه طنز با سکاندار ناصر فیض دارد همه اینها اگر کنار هم قرار گیرد، تعداد شعر از شنوندگان را کم کنید تا وضعیت شعر طنز دستمان بیاید. امروز مشاهده می شود که در هر پارکی دستشویی عمومی وجود دارد و در کنار آن بنر شب شعر طنز زده شده، اما نباید هر جایی برای شعرخوانی اقدام کنیم. خودمان را به مانند موجودات مبتذل نباید در دسترس قرار دهیم این سخنی است که استاد زرویی همواره از ابتذال در سخنان شان مطرح می کنند، ابتذالی که گریبانگر شعر طنز شده محتوایی نیست بلکه بیش از حد در دسترس بودن شاعر طنزپرداز است.
شکیبا ادامه داد: کار از دست رفته است و ما نمی توانیم از مسئولان توقعی داشته باشیم یا از آنها چیزی بخواهیم، آنها شکایت می کنند همانگونه که از من شکایت کردند، من هم منتظر دادگاهم هستم اما دوستان طناز باید رعایت کنند و متفق القول بگوییم که تنها یک جا خانه ماست و همان جا شعر می گوییم.
شکیبا گفت: قول می دهم جزو در حوزه هنری در جایی شعر نخوانم آن هم در حلقه رندان؛ دوستان هم این شان را برای خود قائل شوند و از زیادی در دسترس بودن فاصله بگیرند، من از حوزه هنری آغاز کردم و آنجا را خانه خود می دانم.
وی در ادامه چند شعر کوتاه را خواند:
از عیش جهان نگاه می خواهم و بس
گهگاه کمی گناه می خواهم و بس
امید مهدی نژاد شاعر بعدی بود که با زبان طنز نادر ختایی برای شعرخوانی دعوت شد، او دو شعر خواند، که شعر اول را به عباس احمدی تقدیم کرد و شعر دوم را به ابوالفضل زرویی نصرآباد.
وی گفت: آقای احمدی شعری را برای من گفته بود که فکر نکنم بتواند آن را در جایی بخواند من هم نقیضه ای بر آن نوشتم با عنوان دکترا و آن را برای حاضران قرائت می کنم.
خواب دیدی شبی که جلادان، فرش دارالعماره ات کردند
شعر تقدیمی دیگر مهدی نژاد با این مطلع قصیده ای بود که به گفته او به سالار طنز ایران زمین، زرویی تقدیم شد.
ساقی بده از آن می مشدی ت سبویی تا قایمکی تر کنم از باده گلویی زآن می که کند زاویهی دید مرا باز اعطا کندم پنجرهای رو به ویویی کز خانه برون آیم و از خلق ببرّم بالشت و تشک پهن کنم بر سر کویی دیوانه شوم، چاک زنم ژیله و کت را مستانه زنم چنگ به ریشی و به مویی گر غرّشِ شیرانه ز من بنده نیاید چون گربه اقلاً بزنم زیر میویی هرچند در این اوضاع از بهر «میو» هم بایست که مخفی بشوی زیر پتویی در باغچهی شعر و سخن جنبی و جوشی در مجلسِ سیگار و فلان گفتی و گویی این طایفهی طنز چه بی پشت و پناهند این سلسله بند است به بندی، نه، به مویی... ساقی بده از آن می مشدی به حریفان تا هریکی از گوشهای افتند به سویی شاید که چو مولانا یک مرد برآید دستی به سبوی می و دستی به کدویی شاید که پدید آید یک ایرجِ دیگر تا شعر بیابد نمکی، مزّه و بویی شاید که وزد باز نسیمی ز شمالی یا آنکه برون آید از این دخمه دخویی این جمله محال است، بیا تا بنشینیم با یاری و دودی و کتابی لب جویی ساقی بنشین با من تا شعر بخوانیم از شاعر فحل و خفن و نادرهگویی آن فاضل برجسته و آن شاعر استاد آن کز نمک و دود و سخن پر شده گویی آن سروِ سبیلنده و آن ماهِ مهاندود ترکیبِ تنومندی و پیراستهخویی آن ابرِ کرم، بحرِ سخا، کانِ مروّت آن معدنِ کمرویی و انبارِ نکویی در فضل و هنر مثل گلی بین نواری در صدق و صفا مثل پری روی ننویی ماهی، جگری، باقلوایی، شکلاتی کیکی، پفکی، شیربلالی، سمنویی هر تار سبیلش که اسارتگهِ جانیست صد بار زکی گفته به «زندان کچویی» این وصف چه کس بود؟ اگر گفتی... آری استاد بلافصل، ابوالفضل زرویی باید بروم سر به سراپاش بمالم پیدا نتوان کرد دگرباره چون اویی ای سروِ قدت برتر از آزادی و میلاد ای گویِ لُپت نازتر از تازه هلویی بی شوق تو بلبل نزند چهچهِ مشدی بی عشق تو کفتر نکند بق ببقویی هر مزّه که در پای سخنهای تو ریزم بیمزّه چنان شلغم در جنب لبویی در طنز شمایید فقط صاحبِ فتوا ماها همه در مکتبتان مسألهگویی این صنعت اغراق نه خالیست ز واقع ما چون تو نجستیم، شما نیز نجویی * گر زآنکه قوافی نمیافتاد به تنگی میشد که از این دست بگویی و بگویی ای شاعر، از این بیش مشو مایهی تصدیع قافیه نماندهست بهجز «تویی» و «رویی» اینجاست که بایست ادسّر بسراییم: ساقی بده از آن می مشدی ت سبویی...
سعیده موسوی زاده ، شاعری بود که ابتدا شعر وزوزکنان یک روز زنبور عسل شد و یک شعر به مشهدی خواند که ساکی پس از شنیدن شعر او درباره عسل در کشورمان گفت: نوعی عسل در کشور داریم که مسئولان عنوان کردند بدون دخالت زنبور تولید می شود به گمانم مقداری پلاستیک آب شده و سیب زمینی در آن دخالت دارد. موم آن هم با درصدی بالای 80 از وازلین و مشتقات نفتی به وجود می آید و فکر می کنم برای اصیل بودن عسل باید مستقیم به سراغ خود زنبور برویم و از او خرید کنیم آن هم زنبوری که شکر نخورده باشد.
شاعر بعدی علیرضا لبش بود که چند شعر طنز را خواند:
قلیان می گوید قل قل قل
ناصرالدین شاه ساکت است
ما شعر می خوانیم
پسرک می گوید فال حافظ
و دستمال کاغذی
شاعران چه گندی زده اند
که باید با دستمال کاغذی پاک کرد
ناصرالدین شاه می گوید قل قل قل
نادرشاه افشار به زباله دان تاریخ پیوست
آقا محمد خان قاجار به زباله دان تاریخ پیوست...
مظفرالدین شاه بیمار به تاریخ پیوست
احمدشاه بیکار به تاریخ پیوست
ما ملتی هستیم تاریخی و در یک زباله دان بزرگ
منتظر بازیافت نشسته ایم
**
سعدی یک خیابان کوچک است
حافظ یک پل است
فردوسی یک میدان است
جلال آل احمد یک بزرگراه است
مابزرگان مان را سر راه گذاشته ایم
روح الله احمدی شاعری بود که از وی به عنوان بلبل شعر معاصر یاد شد.
وی رباعی ای را اینگونه خواند:
یار از بنده، من از یار بدم میآید یعنی از عامل آزار بدم میآید
البته اولش از یار خوشم میآمد چند وقتیست که از یار بدم میآید
یار! ای عامل خالی شدنِ جیب از پول با تو از کوچه و بازار بدم میآید
بودنت درد و فشار است، نبودت زشت است از تو مثل کشِ شلوار بدم میآید
تحت تاثیر غذاهای تو عمریست که از شام و صبحانه و ناهار بدم میآید
راهِ آرامشم انگار جداییست فقط گرچه بسیار از این کار بدم میآید
ماندنِ پیش تو عادت شده، ترکت مرض است از تو اندازه سیگار بدم میآید
توی اخبار نمودارِ جدیدی دیدم که از اخبار و نمودار بدم میآید
طبق آمار، همه! مهریه را میگیرند طبق آمار... از آمار بدم میآید
جز ردیف غزلم، قافیه هم تکراریست خودم از این همه تکرار بدم میآید
نه! نگو قافیه تنگ است، دلم میخواهد هی بگویم که من از یار بدم میآید!
شروین سلیمانی شاعر دیگری بود که برای شعرخوانی دعوت شد گفت: خوب است که ما طنزپردازان اگر به خودمان انتقاد داریم با واژگان زیباتر بیان کنیم.
نه مصر کهن به عصر حاضر می خورد
نه شکل زلیخا به مقصر می خورد
یوسف اگر امروز در ایران می زیست
پیراهن اش از پشت و جلو جر می خورد
سعید طلایی دیگر شاعری بود که در مورد خانه تکانی های ماه اسفند و ایام عید نوروز اینگونه خواند:
ما خانه نداریم کجا را بتکانیم
وقتی که زمین نیست، هوا را بتکانیم
نسیم عرب امیری شعری درباره تاثیر علم و تکنولوژی بر عید نوروز خواند.
همایون حسینیان ، طنزپرداز دیگری بود که به استقبال از شعر سهراب سپهری رفت و گفت:
کفش هایم کو؟
چه کسی بود صدا زد: یارو!
آشنا بود انگار
چه صدای خوفی!
مثل یک عربده بود
مثل کابوس طلبکار
و صاحبخانه
من به اندازه یک برج، دلم می گیرد
وقتی می بینم
که سیامک- پسر همسایه-
پرشیا می راند
با وجود اینکه
ماست را می ماند!
و هم اینک جیبم
که به اندازه لیوان سیاست خالی ست
خنده اش می گیرد
می شکوفد درزش!
و بیاریم سمسار
ببرد این همه مبل
ببرد این همه فرش
***
خانه را باید شست
جور دیگر باید زیست
خانه باید خود باد
خانه باید خود باران باشد!
آن زمان است که تو می بینی
ماه می آید پایین
می رسد دست به سقف ملکوت!
ملک الموت کجاست؟
کفش هایم کو؟
چه کسی بود صدا زد: یارو
همچنین عبدالله مقدمی شاعر بعدی بود که یک شعر را در این محفل خواند:
کل بازار در کف چین است
از کرامات شیخ ما این است
امیرسادات موسوی ، مثنوی ای را با عنوان پادشاه تگزاسی خواند.
محمد سلمانی شاعر بعدی بود که شعر طنزی را در خصوص گریه و شادی خواند:
ای دوست گریه چیست بیا و دگر بخند
با گریه ها تا نشدی سر به سر بخند
گفتم که سر به سر نه ببخشید دست کم
از گریه های نیمه شبت بیشتر بخند
فرامرز ریحان صفت شعری درباره فضای مجازی و وایبر خواند:
تا عاشق وایبر و ایمیلی لیلی
مانند قطار سر ریلی لیلی
اعصاب مرا به کل بهم ریخته ای
خیر سر من عین دریلی لیلی
مهدی فرج اللهی با عنوان «محافظ» شعری را اینگونه خواند:
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
دل پشیمان شد و رفت خودش اقدامی کرد
***
وقتی که امید ناامید است
پایان شب سیاه بعید است
***
خاک بر سر شد هوا خاک بر سر حال ماست
خاک بر سر فحش نه، خاک بر سر حال ماست
کاوه جوادیه شاعر بعدی بود که برای شعرخوانی دعوت شد اما در ابتدای صحبت هایش گفت: از بازرسان انرژی اتمی دعوت کرد تا همزمان با چهارشنبه سوری به ایران بیایند تا ببینند جوانان ما از انرژی هسته ای چه استفاده صلح امیزی می کنند.
مهدی استاد احمد شعر نوروزی خواند با این بیت که:
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
بیا مطرب بزن سازی نگو دارد بدآموزی
دهمین محفل جشنواره شعر فجر در حوزه هنری با این شعر به پایان رسید تا این جشنواره به اخرین ایستگاه در محفل قم برسد.