کاکایی: "مشفق" نقطه اشتراک جریانهای شعری انقلاب بود
این شاعر در گفتگوی تفصیلی با «نسیم» افزود: مشفق جزء معدود شاعران پیش از انقلاب بود که عرق دینی مذهبی و اعتقادی هم داشت/ بعد از انقلاب اشعارش پشتوانه مطالعاتی عمیق تری پیدا کرد
عبدالجبار کاکایی در گفتگوی تفصیلی با «نسیم» در خصوص مشفق کاشانی، اشعار و قالب های شعری اش گفت: زمانی که قالب های کلاسیک وارد یک جدال پایاپای و جدی با شعر نیمایی شدند، انجمن ها؛ انجمن های جدا از هم بودند، دعواها سر قالب ها بود و جریان شعر مثل حال حاضر نبود که یک تکثرگرایی و یک پورلاریزم ادبی ایجاد شده است که شاعران در همه قالب ها شعر می گویند؛ آن ده ها بیشتر دهه تنازع بود؛ یک عده غزل را کلا نفی می کردند و یک عده شعر نو را نمی پذیرفتند؛ زمانی که این اتفاق ها می افتاد مشفق کاشانی به همراه نوزذر فرنگ، بهزاد کرمانشاهی و مهرداد اوستا مدافعان شعر کلاسیک ایران بودند.
مشفق در غزل هایش تصویرگر بود
وی افزود: سبک مشفق از آن جهت ممتاز بود که ایشان در غزلش تصویرگر بود؛ یعنی به شدت به عنصر تصویرسازی بیشتر از مضمون یابی علاقه داشت، برای همین شاید شعرهای مشفق در حافظه ها نمی ماند ولی وقتی خوانده می شود در نقش و نگار و ظرف کاری ایشان غرق می شدی.
مشفق جزء معدود شاعران پیش از انقلاب بود که عرق دینی مذهبی و اعتقادی هم داشت
کاکایی گفت: ایشان حتی در یک مصرع، سه عنصر تصویری به کار می برد؛ همه این ها نشان می دهد که وی قدرت تخیل خوبی داشت و شعرش از عناصر تصویری بهرمند بوده است؛ ایشان جزء حوزه کلاسیک سراهای پیش از انقلاب بوده است و به ویژه خواستگاه اش ایشان که شهر کاشان بود و همین مسئله ایشان را به موضوعات مذهبی علاقمند کرد؛ لذا جز معدود شاعران پیش از انقلاب بود که عرق دینی مذهبی و اعتقادی هم داشت.
این شاعر در ادامه با تاکید این مسئله که وجه اعتقادی در شعر مشفق برجسته بود گفت: ایشان در شعرشان به این موضوع توجه ویژه داشتند و همراهی با انقلاب هم در این موضع قرار گرفت و ایشان در زمان انقلاب هم پنجاه ساله بودند و انقلاب نوآوری جدی برایشان نداشت بلکه قبل از انقلاب ایشان همین سبک و سیاق را داشتند.
حمایت مشفق از شاعران جوان بسیار قابل توجه بود
کاکایی افزود: مشفق در همه حوزه های شعری بعد از انقلاب ورود کرد اما دستاورد تازه نداشت مشفق همانی بود که در 50 سالگی به قله مورد نظر خودش رسیده بود؛ آن چیزی که مشفق را بعد از انقلاب طرف توجه می کند حمایتی بو که از شاعران جوان داشت خیلی از شاعران جوان نیاز حیاتی به تائید بزرگان دارند؛ یعنی کافی است یک احسنت شاعر جوان را به قیصر امین پور تبدیل کند؛ لذا من معتقدم تشویق های مشفق به ویژه تشویق ایشان یه وجه خاص داشت او شاگردان خودش را هم با لفظ استاد خطاب می کرد.
وی افزود: این تواضع مبالغه آمیز اثر خیلی روحی و روانی روی کسانی داشت که تازه دست به قلم برده بودند و همه خود شان را شاگرد معنوی ایشان به حساب می آوردند و جدای از علائق اعتقادی و انقلابی و مذهبی مشفق بسیار جوانمرد بود این عنصر شخصیتی هم باعث شده بود ه محبوبیت پیدا کند ؛ وقتی جریان های شعر انقلاب از هم انشعاب پیدا کردند و جدا شدند نقطه مشترکشان مشفق کاشانی بود
ماجرای حضور مشفق در شواری شعر و موسیقی صداوسیما
کاکائی گفت: بعد از انقلاب گرایش ایشان به سرودن ساختن و ترانه بیشتر شد؛ در صداوسیما شورای موسیقی و شعر تشکیل شد؛ نیروهای جوان جذب آنجا نمی شدند؛ مرحوم اوستا، مشفق کاشانی و حمید سبزواری اولین شورای ادبی تلویزیون را به وجود اوردند یادم هست که جلساتشان در تالار وحدت برگزار می شد و آنجا سرودهایی را متناسب با شرایط تاریخی انقلاب می ساختد؛ سرودهای انقلاب از سال 56 و 57 شروع شد و چهره هایی مثل سیاوش کسرائی سرودهای ماندگاری ساختند.
این شاعر ادامه داد: تلویزیون و صداوسیما به سرودهای انقلابی نیاز داشت و این جمع مشفق، اوستا و شاهرخی اغلب سرودهای تلویزیون را می ساختند؛ این سرودها حالت حماسی داشت؛ این دوره دوره ای بود که مشفق تمام وقتش را برای این سرودها گذاشت؛ مشفق بیشتر زمان فعالیتش برای این سرودها صرف شد و دفتر شعری هم از این سرودهای ایشان موجود است.
کاکایی با بیان اینکه انقلاب محتوای آثار را غنی تر کرد؛ گفت: بعد از انقلاب اشعار به سمت مضامین عرفانی و مذهبی سوق پیدا کردند؛ شعرها یک مقدار پشتوانه مطالعاتی عمیق تری پیدا کردند تاریخ اسلام و ادعیه بیشتر شد و به ویژه توجه به عرفان هم زیاد شد.
مشفق مشی شعر شاعران بعد از انقلاب را تائید می کرد
این شاعر گفت: مشفق مشی شعر شاعران بعد از انقلاب را تائید می کرد، معلمی می کردند و در انتقال تجربه های خود به نسل جدید سنگ تمام گذاشتند
کاکایی در پایان با نقل خاطره ای از مشفق گفت: ایشان یک مدتی از بنده زندگی نامه ام را می خواستد و همچنین به همراه یک سری از آثارم که کتاب کنند و منم خیلی ادم اشفته و فراموش کاری بودم ؛ و همش قول می دادم و یادم می رفت یک روز که نگهبان محل کارم گفتند که آقای مشفق منتظر شما بودند اما رفتند ؛ انقدر این حرکت سنگین بود برای من که از خجالت اب شدم و سریع این را برایش نوشتم ایشان جوانمرد و بزرگ وار بودند و با آن سن و عصا آمدندتا این زندگی نامه را زا من بگیرند و این خاطره برای من درس شد که انسان تا چه حد یم تواند بزرگورا باشد.