فردوسی؛ مسلمانی شیعه که اعتقاد دینی و مذهبی خویش را با صراحت و سرافرازی اظهار کرده است
اول بهمنماه به عنوان زادروز فردوسی ثبت شده است/ فردوسی به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق میورزید و همین علاقه او را به فکر انداخت تا شاهنامه را به نظم درآورد
به گزارش خبرنگار «نسیم»، حکیم ابوالقاسم فردوسى توسى، بزرگترین حماسهسراى تاریخ ایران و یکى از برجستهترین شاعران جهان است.
وی استاد همه گویندگان و سخن سرایان پارسی است و به گردن کلیه شعرا حقی عظیم دارد چرا که شاهنامه او امروز یکی از معتبرترین منابع لغت در زبان ما است.
شاهنامه فردوسی نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی به شمار می رود.
زادروز فردوسی
فردوسی بزرگ در دهکدهء «باژ» یا «باز» از طابران طوس در خراسان دیده به جهان گشود و بیشتر پژوهشگران قرن اخیر ، تاریخ تولد فردوسی را در سال ۳۲۹ هجری قمری برابر با ۳۱۹ خورشیدی (۹۴۰ میلادی) دانسته اند و در تقویم ما روز اول بهمن ماه را به عنوان زادروز این حکیم فرزانه ثبت کرده اند.
سال تولد فردوسی در ۳۲۹ هجری قمری از آنجا بدست آمدهاست که در یکی از سرودههای او میتوان زمان چیرگی سلطان محمود غزنوی بر ایران در سال ۳۸۷ هجری قمری (برابر با ۳۷۵ خورشیدی) را دریافت کرد:
بدانگه که بُد سال پنجاه و هشت نوانتر شدم چون جوانی گذشت
فریدون بیداردل زنده شد زمین و زمان پیش او بنده شد
و با توجه به این که فردوسی به اذعان خود در سال ۳۸۷ قمری، پنجاه و هشت ساله بودهاست، میتوان درست بودن این گمان را پذیرفت.
نظامی عروضی، نخستین پژوهندهای است که دربارهٔ زندگی فردوسی جستاری نوشتهاست.
نام او همه جا ابوالقاسم فردوسی شناخته شدهاست و نام کوچک او را در بنمایههای کهنتر مانند عجایبالمخلوقات و تاریخ گزیده (حمدالله مستوفی) و سومین مقدمهٔ کهن شاهنامه، «حسن» نوشتهاند و نام پدر او نیز پس از بررسی کهن ترین بن مایهها، «حسن بن علی» دانسته شده است اما صورت درست نام خود و پدرش روشن نیست.
پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. دهقان در روزگار فردوسی و در شاهنامهٔ او به معنی ایرانیتبار و نیز به معنی مالک روستا یا رئیس شهر بودهاست. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست ولی مشخص است که در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی گرفتار شده است.
فردوسی؛ مسلمانی شیعه
آن گونه که از شاهنامه برمی آید، فردوسی مسلمان شیعه ای ست که اعتقاد دینی و مذهبی خویش را با صراحت و سرافرازی اظهار کرده است امّا از سوی دیگر چون اعراب در مقام بیگانگانی مهاجم به کشور او تاخته اند، در بخش های پایانی شاهنامه از نقد و نکوهش آن ها خودداری نکرده است.
از دقت در ساختار زبانی و بافت تاریخی - فرهنگی شاهنامه، میتوان دریافت که فردوسی در دوران پرورش و بالندگی خویش از راه مطالعه عمیق در سرودهها و نوشتارهای پیشینیان خویش سرمایهٔ کلانی اندوخته که بعدها دستمایهٔ او در سرایش شاهنامه شدهاست.
فردوسی از همان دوران به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید و همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر انداخت تا شاهنامه را به نظم در آورد. او مدتها در جستجوی این کتاب بوده و پس از یافتن نسخه اصلی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرده است.
او در این باره می گوبد:
بسی رنج بردم بدین سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی پی افکندم از نظم کاخی بلند / که از باد و باران نیابد گزند بناهای آباد گردد خراب / ز باران و از تابش آفتاب
منبع فردوسی در سرودن شاهنامه
نخستین کتاب نثر فارسی که به عنوان یک اثر مستقل عرضه شد، شاهنامه ای منثور بود که به «شاهنامه ابومنصوری» شهرت دارد و تاریخ گذشته ایران به حساب می آید.
پس از این دوره در قرن چهارم شاعری به نام «دقیقی» کار به نظم در آوردن داستان های ملی ایران را شروع کرد. دقیقی ظاهراً به دستور نوح بن منصور سامانی مأموریت یافت تا «شاهنامه ی ابومنصوری» را که به نثر بود به نظم در آورد، اما هزار بیت از این شاهنامه را نسروده بود و هنوز جوان بود که کشته شد (حدود 367 یا 369 هـ. ق) و بخش عظیمی از داستانهای شاهنامه ناسروده مانده بود.
فردوسی استاد و هشمهری دقیقی کار ناتمام او را دنبال کرد و از این رو می توان شاهنامه دقیقی را منبع اصلی فردوسی در سرودن شاهنامه دانست.
انگیزه های فردوسی از سرودن شاهنامه
از جمله دلائل و محرک های اصلی فردوسی و شاعران و نویسندگان پیش از او برای ثبت تاریخ اصیل ایران می توان به چیرگی اعراب و اسلام بر ایران و بی رسمی هایی که برخی از آن ها دربارۀ مردمان و تاریخ و فرهنگ ایران انجام دادند اشاره کرد که واکنشی فرهنگی به صورت توجّه به روایات ملی و پهلوانی ایران در میان فرهیختگان ایرانی شروع شد.
به سخنی دیگر، سابقۀ رویکرد به تاریخ ملی ایران به پیش از فردوسی می رسد و او با دریافت هوشیارانۀ این نهضت فرهنگی و ضرورت پی گیری و ادامه آن، این کار را به کمال مطلوب و بی مانند خود رساند و حماسۀ ملی ایران را در قالب و مجموعه ای ماندگار به یادگار گذاشت.
بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را صرفاً به خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند. اما سلطان محمود به دلیل شیعه و میهن پرست بودن فردوسی قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود، تشویق نکرد.
فردوسی سرودن شاهنامه را در حدود سال ۳۷۰ هجری قمری آغاز کرد و سر انجام آن را در سال ۴۰۰ هجری قمری در هفتاد و یک سالگی به پایان رساند.
اهمیت شاهنامه تنها در جنبه ادبی آن نیست
اهمیت شاهنامه فقط در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی شود و پیش از آن که مجموعه ای از داستانهای منظوم باشد، تبارنامه ای است که بیت بیت و حرف به حرف آن ریشه در اعماق آرزوها و خواسته های جمعی، ملتی کهن دارد.
فردوسی با خلق حماسه عظیم خود، برخورد و مواجهه دو فرهنگ ایران و اسلام را به بهترین روش ممکن عینیت بخشید و توانست دین اسلام را از ملیت عرب جدا کرده و با سرایش شاهنامه به آشکارا سنت های باستانی ایران را با آموزه ها و مفاهیم اسلامی در هم بیامیزد.
فردوسی شاعری معتقد و مومن به ولایت معصومین علیهم السلام بود و خود را بنده اهل بیت نبی(ص) و ستاینده خاک پای وصی(ع) می دانست و تاکید می کرد که:
گرت زین بد آید، گناه من است / چنین است و آیین و راه من است بر این زادم و هم بر این بگذرم / چنان دان که خاک پی حیدرم
شاهنامه فردوسی، حافظ راستین سنت های ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بی وجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود می شد و اثری از آنها به جای نمی ماند.
اندیشه حاکم بر شاهنامه
تفکر فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه مدافع خوبی ها در برابر ظلم و تباهی است.
شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند و برخی از پهلوانان شاهنامه نمونه های متعالی انسانی هستند که تمام عمر خویش را در خدمت همنوعان خویش گذرانده اند. وفات فردوسی در تاریخ آمده است که چند سال بعد، سلطان محمود از رفتاری که با فردوسی آزاده کرده بود، پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجویی کنند. اما روزی که هدیه سلطان را می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند. از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود که او نیز هدیه سلطان محمود را نپذیرفت.
تاریخ فردوسی را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشته اند و او را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.
زادروز فردوسی فراموش شده است
هر ساله در کشورهای مختلف ؛ همزمان با سالروز تولد شخصیت های ادبی ؛ برنامه های ویژه ای برگزار می شود اما در کشور ما زادروز حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاعر شیعه ای که پاس دارنده زبان و فرهنگ ایران است حتی در تقویم های سال شمار نیز به نگارش نمی آید و هیچ برنامه و آیین نکوداشتی برای آن بزرگ ادب فارسی برگزار نمی شود.
«تئودور مانسن» در سال 1902 کتابی راجع به جنگهای آلمان و ایتالیا نوشت و جایزه نوبل را از آن خود کرد. وقتی از او پرسیدند ؛ چگونه به جایزه نوبل دست پیدا کردی ؛ گفت : این جایزه متعلق به من نیست ؛ بلکه متعلق به " حکیم ابوالقاسم فردوسی ایرانی " است که من کتاب او را خواندم و براساس نوشته های او کتابی نوشتم که موفق به کسب جایزه نوبل شد.
به راستی هیچ ملتی به جز ایرانیان این موهبت بزرگ را نداشته اند که کتابی جهانی ، انسان ساز و فرهنگ پرور که کل تاریخ و فرهنگ نیاکانشان را گردآوری کرده باشد را در اختیار داشته باشند. حکیم ابوالقاسم فردوسی آفریدگار سند هوّیت ملی ایرانیان است. باشد که بیشتر قدر شناسیم.