اخبار آرشیوی
نقد و بررسی "ماهبندان" در «نسیم»/۱- نویسنده: دو روز قبل از سفر رهبری برای مشورت با چند نفر صحبت کردم و حتی با رضا امیرخانی هم تماس گرفتم که متاسفانه خارج از کشور بود/ تصمیم داشتم اسم کتاب را "یاران خراسانی در پاریس کوچولو" بگذارم
مقدمه. در یک عصر گرم تابستانی پیش از ماه رمضان، محمدرضا شهبازی نویسنده به اتفاق صادق لطفیزاده، طراح جلد کتاب "ماهبندان" مهمان خبرگزاری «نسیم» بودند. صحبت کردن از کسی که در تیم رسانهای بیت رهبری به عنوان حاشیهنویس حضور داشته و از نزدیک شاهد بسیاری از واقعیتها و مناسبات مردم و رهبری جامعه بوده است، لطف خاص خودش را دارد. شهبازی همانطور در مقدمه کتاب هم عنوان کرده به دنبال پاسخ مناسبی برای نسبت امت و امام بوده است. تجربهای که البته به گفته خودش او را به کشفهای دلنشینی رسانده است. اهم محورهای گفتگوی شهبازی با خبرنگاران «نسیم» به شرح زیر است: *حاشیهنویسیهای سفر قرار بو ابتدا برای رسانهها فرستاده شود - قبل از سفر به خراسان شمالی در جمع دوستانهای نشسته بودیم و دوستان پرسیدند حاشیه نویسی برای سفر سراغ دارم که من به شوخی گفتم خودم می نوسیم؛ چند ماه بعد تماس گرفتند که دو روز بعد سفر شروع می شود و شما برای حاشیهنویسی بیایید، البته از ابتدا قرار بود که هر روز حاشیه ای نوشته شود و برای رسانه ها بفرستیم اما خب بحث شد که اگر قابلیت داشت از قالب حاشیه روزانه بیرون بیاید یا ضمیمه و یا پرونده بشود. *سعی کردم در طول
سفر بنویسم تا هیجان سفر را هم بتوانم منتقل کنم - البته این نکته را هم باید بگویم که تا روز سوم سفر هم نکته برداری های من برای حاشیه نویسی های روزانه بود و بعد احساس کردم با توجه به سیر اتفاقات و حاشیهها قابلیت کتاب را دارد، با نگاهی که به یادداشت ها داشتم قالب کتاب هم که فصول براساس اسامی تنظیم شود در ذهنم شکل گرفت و چون مطمئن بودم حال و هوای سفر تاثیرگذار هست همان جا می نوشتم ولی فقط نکته برداری نمی کردم که بعدا بنویسم، هیجانی که خودم هم دچارش شده بودم را می نوشتم. آذرماه 91 بود که نسخه اولیه را به بیت رهبری فرستادم و رایزنی برای انتخاب انتشارات شروع شد و در نهایت شب 22 بهمن نسخه نهایی را برای ناشر ارسال کردم. - پیشنویس کتاب را چون با دوستان نویسنده ارتباطی نداشتم کسی از این دوستان نخواند، اما چند نفری از دوستان که خوانند نکاتی را گفتند که سعی کردم رعایت کنم؛ مثلا یکی از این نکات این بود که هرچه به آخر کتاب نزدیک می شویم حجم صحبت های آقا بیشتر می شود و این کار اصلاح شد و یا لحن کتاب را که می گفتند بین جدی و طنز در نوسان است که بعضی جاها تعدیل شد و بیشتر به سمت جدی رفت، سعی کردم عبارات را پخته تر کردم. -
بیشتر کسانی که کتاب را خواندهاند، نوع نگاه کتاب را که به مردم است، دوست دارند. من به همه بازخوردهایی که میآید، 30 تا 40 درصد رودرواسی را هم اضافه می کنم. مثلا کسانی که می گویند خیلی خوب است مطمئنا این تعریف را کم می کنم، اما خب غالبا نوع نگاه کتاب را دوست دارند. *شاید اگر وقت بیشتری برای کتاب میگذاشتم قویتر میشد - کسانی که همه کتابهای قبلی در مورد سفر آقا را خواندهاند، می گویند اگر این نوع نگاه جدید نبود کتاب چیز جدیدی نداشت؛ کتابهای قبلی یک سیر و قالب مشخصی داشت، به غیر از دو تا کتاب آخر که قالب رمان بودند، ولی اینکه موضوع کتاب به سمت مردم رفته است خوب است، اما از نظر ادبی ایراداتی دارد که وقتی الان می خوانم کاملا حس می کنم که اگر بیشتر وقت گذاشته بودم یا ویراستاری ادبی می شد کتاب قوی تری می شد. *متاسفانه این نگاه هنوز جا نیافتاده است که برای این گونه سفرها چندین کتاب نوشته شود -اینکه میگویند حجم صحبت های آقا در کتاب زیاد بود، تا حدی درست بود و با حج آن را کم میکردم، اما بالاخره این کتاب یک جنبه تاریخی هم دارد که اگر کسی چند سال بعد خواست سفر آقا به بجنورد را بازبینی کند، یکی از منابعش همین کتاب
باشد اما متاسفانه این نگاه هنوز جا نیافتاده است که برای سفری این چنین پنج کتاب نوشته شود یا چند مستند ساخته شود. *فرصت کم، بیتجربگی و نوع حضور من در برنامهها در کتاب تاثیرگذار بود - فرصت کم، بیتجربگی و فشردگی حضور من در برنامه ها در نوع روایتم در کتاب بسیار تاثیرگذار بوده است. مثلا در برنامه ها اگر از سرویس جا می ماندم در کنار مردم بودم یا شبی که به تنهایی کتابفروشی رفتم؛ شش دیدار آقا فقط درمصلای بجنورد بود و همین عوض نشدن مکان از نظر ادبی روی نویسنده بسیار تاثیرگذار است، درحالی که با کسانی که در سفرهای قبلی بودند صحبت می کردم می گفتند که مکان ها متنوع بود. *نگاه مردم شناسی کتاب کم است - این ایراد را میپذیرم که بخش مردمشناختی کتاب کمی ضعف دارد و اگر اسامی و مکانها را از آن بگریم مشسخص نیست واقعه در کدام قسمت ایران اتفاق افتاده است. لهجهشان جوری بود که نمیشد در کتاب بیاورم اما سعی کردم مثلا در صحبت با دست فروش یا راننده تاکسی نوع برخوردشان را بیاورم، سعی کردم نشان بدهم که کتاب در خراسان شمالی اتفاق آمده است و برای همین مسئله از طلبه سنی مذهب تا دست فروش، ننه گلی و خادم مزار شهدا را در کتاب آوردم البته
این را هم قبول دارم که اگر اسم خراسان شمالی را از کتاب در بیاوریم با چند استان دیگر هم قابل تطابق باشد. *در روایت کتاب از غلوکردن پرهیز کردم - خیلی از مطالب کتاب را به علت غلوشدن سانسور کردم، مثلا یکی از قدیمیهای سفر میگفت دیدار آقا باید قسمتت شود و روزیات شود اما خب من این موضوع و بسیاری از این نوع را حذف کردم واز ابتدا هم ننوشتم. - اینکه بعضی ها می گویند کتاب خط سیر داستانی ندارد، یک دلیلش این بود که من می خواستم مستند باشد، وگرنه همین موضوع کشمکش درونی من برای دیدن آقا یک موضوع خوب برای نخ تسبیح داستان بود اما کتاب من یک کتاب مستند بود. *سعی کردم در نوع روایت از کتابهای قبلی فاصله بگیرم -در دو روز قبل از سفر با چند نفر صحبت کردم و حتی به امیرخانی هم زنگ زدم ولی بعد متوجه شدم متاسفانه خارج از کشور است، در هر صورت سعی کردم از فضاهای قبلی و کتاب های قبل به دور باشم. بعد از شش کتاب قبلی، باید نوع نگاه متفاوت می شد و به سمت مردم می رفت و از زبان آنها روایت میشد. اسم "ماه بندان" برایم تداعی کننده حنابندان و راهبندان بود - در مورد اسم کتاب ابتدا می خواستم روی "پاریس کوچولو" تاکید کنم، و حتی اسم "یاران
خراسانی در پاریس کوچولو" را نیز درنظرگرفتم اما پذیرفته نشد و حتی متدینین بجنورد حس خوبی نسبت به این "پاریس کوچولو" نداشتند؛ بعد "بیژن یورد" مدنظرم بود که انتشارات قبول نکرد و ناخودآگاه "ماهبندان" به ذهنم امد که تداعی کننده حنابندان و راهبندان بود. *به علت تم مستند کتاب نمیتوانستم شخصیت خیالی وارد آن کنم - در مورد سناریو نداشتن کتاب که یکی از نقدهایی است که به کتاب وارد می شود در ابتدای کتاب من یک مقدمه ای را بیان می کنم که در حرم امام(ره) جوانی را می بینم و برای کشف این سوال که نسبت مردم با ولی فقیه چقدر است ؟ به سفر می روم و در انتهای کتاب با آدم هایی که دیدم جواب سوال را دادند، یعنی شما ممکن است یک زن بیوه واکسی باشید اما با ولایت نسبت داشته باشید؛ اما خب شاید نتوانستم این نخ تسبیح را درست بیان کنم، البته یک نکته دیگر این ست که چون نمیخواستم تم داستان بنویسم شخصیت خیالی هم نمی توانستم وارد مستندم کنم. - چاپ دوم کتاب در حال اتمام است اما توزیع مناسبی نداشته است مثلا به بجنورد که زنگ زدم گفتند فقط وصف کتاب را شنیده اند و خودآن را در ندیدند. - برای انتخاب عکس های کتاب 15 هزار عکس را دیدم البته به دنبال
بهترین عکس نبودم بلکه در هنگام دیدن عکس ها به این فکر می کردم که کدی درکتاب با این عکس وجود دارد یا نه. - از لحاظ کیفیت کتابهایی که در خصوص سفر رهبری نوشته شده اند ابتدا "داستان سیستان" و بعد "حافظ هفت" و در نهایت "ماه بندان" بهترین بودند. *بعد از "داستان سیستان" این نوع نوشتن با رکود عجیبی مواجه شد - امیرخانی چون اولین نفر در نوشتن سفرنامههایی این چنین بود صد گزینه برای گفتن داشت؛ پس مطمئنا با قلم گیرا و توانایی که دارد موفق هم عمل می کند و کار برای نفر بعدی بسیار سخت می شود، برای همین تا به "حافظ هفت" برسیم کتاب ها چیز جدیدی برای ارائه نداشتند و سقوط عجیبی در این نوع کتاب ها داشتیم اما صحرائی قالب کتاب را عوض کرد و همین رمان شدن کتاب را از تکرار نجات داد. - اگر دوباره از من درخواست نوشتن این نوع کتاب را داشته باشند قطعا با حسرت می گویم که قبول نمی کنم چون باید یک فرد جدید بیاید و روایت نو و تازه ای داشته باشد. ***گفتگو از: محمدمهدی شیخ صراف- محمدصادق علیزاده - عاطفه جعفری