فراق "شهریار" ۲۷ ساله شد
رضا حسین نژاد، شاعر در یاداشتی همزمان با سالروز درگذشت "شهریار" آورده است: امروز در ۲۷ شهریور درست با "شهریار" سخن به ثبت میرسد و دارای روز ملی میشود
به گزارش خبرنگار «نسیم»، 27 شهریورماه، سالروز درگذشت، شاعر معاصر سیدمحمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار است که به همین مناسبت رضا حسین نژاد، شاعر و نویسنده یادداشتی را به شرح زیر در اختیار خبرگزاری «نسیم» قرار داده است:
"بسم ا... الرحمن الرحیم از دیرباز جهانیان مردمان ایران زمین را با سه خصیصه ی خردورزی ، دانایی و هنرپروری می شناختند و این سه خصیصه در سبک زندگی ، نوشته ها و آثار هنری آن روزگاران نمایان و مشخص است. به گونه ای که فردوسی بزرگ این سه خصیصه را در اثر گرانسنگ خویش یکجا به رخ جهانیان کشیده است . کمتر اثر هنری را می توان یافت که حکمت و خرد را در کنار تکنیک های هنری خلق کرده باشد و در عین حال در بطن جامعه زمان خود آثارش سینه به سینه بچرخد و زمزمه شود. شعر این هنر با سابقه و تأثیرگذار که همواره سرمایه ی معنوی این کشور محسوب شده و آنرا از هجوم ناملایمات فرهنگ بیگانه در امان نگه داشته است امروز در 27 شهریور درست با شهریار سخن به ثبت می رسد و دارای روز ملی می شود. شعر فارسی که در تمامی ادوار خود حکمت و دانایی مردمانش را به دوش کشیده از اولین غزل فارسی تا آخرین شهریار شعر فارسی در قرن معاصر، همواره موجب دانایی و بالندگی مردمان این سرزمین شده است. در این مجال به بهانه روز ملی شعر نگاهی به روند شکل گیری غزل فارسی از اولین غزل در شعر فارسی تا اشعار پر سوز و گداز شهریار داریم تا بهتر بتوانیم این میراث گرانبها را و لزوم داشتن روز ملی شعر را بفهمیم و درک کنیم. دکتر سیروس شمیسا در کتاب سیر غزل در شعر معاصر ، اولین غزل فارسی را متعلق به شهید بلخی می داند : مرا به جان تو سوگند و صعب سوگندی که هرگز از تو نگردم نه بشنوم پندی دهند پندم و من هیچ پند نپذیرمکه پند سود ندارد به جای سوگندی شنیده ام که بهشت آن کسی تواند یافتکه آرزو برساند به آرزومندی هزار کبک ندارد دل یکی شاهینهزار بنده ندارد دل خداوندی تو را اگر ملک چینیان بدیدی روینماز بردی و دینار برپراکندی و گر تو را ملک هندوان بدیدی مویسجود کردی و بتخانه هاش برکندی به منجنیق عذاب اندرم چو ابراهیمبه آتش حسراتم فکند خواهندی تو را سلامت باد ای گل بهار و بهشتکه سوی قبله ی رویت نماز خوانندی و پس از شهید بلخی به غزلیات رودکی اشاره می کند. غزل در عهد غزنویان و بعد از آن ، شعری لطیف و سخنی شیوا و بلیغ است حکمت ندارد اما نشانی از روح پاک و دلی روشن از مردمانی پاک سرشت دارد و در عاشقانه هایش با صراحت و سادگی معشوقش را مخاطب قرار می دهد و با تمام تازگی و نوظهوریش چنان در دل شاعران جا خوش می کند که در اندک زمانی قالب غالب می شود و انیس و مونس و همدم تمام لحظات شاعران می گردد. اندک اندک شاعران برای گفتن هر حرفی به غزل رو می آورند ، در غزل عاشق می شوند ، عارف می شوند ؛ تجربه کسب می کنند و آنرا به زبانی قوی و قدرتمند ، زبانی نافذ و اثرگذار تبدیل می کنند. در قرن ششم غزل عارفانه می شود غزلی که راه خود را با عاشقانه هایی صمیمی آغاز کرده بود اینک پا را فراتر گذاشته و به معشوقی دست نیافتنی می پردازد. عرفان با غزل بالنده می شود و در غزل حل می گردد به طوریکه پیوندهایی ناگسستنی بین غزل و عرفان شکل می گیرد که شعر حافط نمونه بارز و کامل آن است. هربیت تأویلی دارد و سخنی می گوید و هر کلمه ای در محور همنشینی و جانشینی حرفی تازه می زند. معنی به قول شمس تبریزی فراخ می شود عرصه ای به گستردگی هفت آسمان می یابد و آنقدر در هم تنیده می شوند که تا قرن ها دیگر شاعران را مجبور به رقابت می کند و هر شاعری را دلباخته ی آن شیوه و نگارش. در این میان اشعار عاشقانه و صمیمی سعدی نیز که روانی و خلاقیت ، حس و تکنیک ، زبان و زهن را در هم می آمیزد و هر خواننده ای را به عاشق و عاشق بودن دعوت می کند نیز فراموش نشدنی است در تمامی این اشعار ، در ساده ترین و پیچیده ترین اشعار در عاشقانه ترین ها و عارفانه ترین ها ، اخلاق ، حکمت و دانایی جوهره ی شعرها و قلم شاعران بوده اند به گونه ای که نمی توان ان هم ثبات را در آثار پراکنده و متفاوت دوره های ادبی دنیا سراغ گرفت. در کنار تمامی تفاوت ها و پراکندگی ها اخلاق و خرد ، دانایی و زیبایی روح و زلالی اندیشه در آثار تمامی شاعران خود نمایی می کند. غزل در این ایام آنقدر به اوج می رسد که دیگر کسی اوجی برای بیش از این برایش متصور نیست و این تصور تا سالها و قرن ها شاعران را برای گفتن و سرایش غزل مأیوس و ناامید می کند. غزلیات سنایی ، خواجو ، سعدی ، حافظ و دیگر شاعران همه و همه از یک روح بزرگ و زلال از یک سرچشمه ناب تغذیه می کند و خلق می شود. تنها درراین دوره است که حکمت و تکنیک بر سایر ویژگی های شعر پیشی می گیرد و نمایان می شود. در قرن های بعدی اما غزل پس از یأسی طولانی و تلاشی نا امیدکننده به شیوه ای دیگر در غزل می رسیم که حاصل سرخوردگی شاعران از عدم توانایی در سرودن غزل به شیوه گذشته است و در نهایت به شیوه ای دیگر از سرودن رو می آورند و نوع برخوردشان با معشوق نیز تغییر می کند. در این دوره هر چند دیگر اثر چندانی از حکمت ندارد اما مخلوق شاعرانی دانا و خرد ورز می باشد. با روی کار آمدن مکتب وقوع ، ورود اندیشه و عقل به جای احساس ، تعقل به جای جنون و ذوب شدن در معشوق اتفاق می افتد و بابا فغانی و وحشی بافقی همچنان با همان شور و زلالی غزل را ادامه می دهند تا به برهه ای از غزل می رسیم که نزدیک ترین شاخصه ها رابه غزل امروز دارد. سبک اصفهانی ، سبکی که بیش از همه متأثر از سبک زندگی و رفتاری مردمانش است و به میان مردم رفته و اجتماعی ترین نوع شعری تاریخ گرانبهای ادبیات ماست. بار دیگر حکمت و دانایی با غزل آمیخته میزشود و بیش از گذشته با رویکردی اجتماعی به میان کوچه و بازار می آید. گسترده می شود و دیگر اثری از آن سرخوردگی و ناتوانی در سرایش غزل در مقابل بزرذگ مردان این عرصه چون حافظ و سعدی وجود ندارد. بیدل دهلوی و صائب تبریزی چنان در غزل استادانه و موشکافانه به بیان ظریف ترن نکات و احساسات می پردازند که عقل انگشت تحیر به دندان می گیرد و بار دیگر شاد خودنمایی غزل می شود. در این دوره خرد و حکمت و زیبایی باز میهمان غزل می شوند و در غزل می آویزند و شاهکارهایی گرانبها را خلق می کنند. پس از این دوره با وقفه ای نچندان کوتاه با عبور از سبک بازگشت و ظهور نیما به دوره ای مهم و قابل تأمل می رسیم دوره ای که نقطه ی عطفی در زندگی و اندیشه ی مردم به شما میزآید دوره ای که مردم داناییو خرد را در مشت ها گره کردند و با جان شان برای دفاع از سرمایه های معنویشان تلاش نمودند. بی شک از دوره ی بازگشت تا ظهور و بروز عاشقانه های شهریار شاعری که بتوان به قدرت شهریار بسراید و تأثیرگذار باشد نداشته ایم . با این سرمایه و پیشینه غزل به شهریار سخن رسید تا او میراث دار این مهم باشد و بتواند چونان نیاکان خویش با حکمت و دانایی ، زلالی و سادگی از این سرمایه ی عظیم نگاهبانی کند و انرا برای آیندگان و مردمان خردمند ایران حفظ نماید. به طوریکه خود می گوید : شیوه کار من از خواجه شیراز بپرس کان چه استاد غزل گفت بکن، آن کردم و به درستی که او توانست در مسیر غزل پیش برود و غزل را آنگونه که باید بسراید. ما در حالی صاحب روز ملی شعر می شویم که باید بدانیم چه میراثی وبا چه پشتوانه ای را در دست داریم تا بتوانیم به درستی انرا ادامه دهیم. شعر این سرمایه ی معنوی ایران ، این آینه ی دانایی و نیک اندیشی ، بدرستی باید صاحب روزی باشد که در آن روز گرامی داشته شود تمام آنچه که به ما رسیده و مهمتر از آن ادامه ی این مسیر و آینده ی این میراث عظیم است. حافظا! چشمه اشراق تو جاویدانی است تا ابد آب از این چشمه روان خواهد بود"