«کرونا» چالشی برای زندگی انسانهای رسانهای
از نوستالژی تا چالش لبخند
کرونا دیگر تنها یک بیماری نیست، بلکه چالشی است برای زندگی انسانهای رسانهای. این چالش انسانِ رسانهای را به سخن گفتن وادار میکند، کرونا را به صدرِ اموراتش میبرد و در این معرکه رسالتی پیامبرگونه برای او قائل میشود، پیامبری همهچیزدان و دلسوز که سعی در تجمیعِ پتانسیلهای قومش برای مقابله با این بیماری دارد، غافل از اینکه در این معرکه همهی قوم پیامبرند و در حالِ راهبریِ دیگران با سخن و کلمه.
نسیم آنلاین ؛ سحر دانشور:
یکم: نوشتن از کرونا در چنین شرایطی بیش و پیش از آنکه گرهی باز کند، شاید به بغرنجتر شدن فضا و ابعاد ماجرا نیز منجر شود. چرا چنین میگویم؟ چون ما دیگر تنها با یک بیماری و پروسه درمانِ آن مواجه نیستیم، بلکه در نتیجه تنفسِ رسانهها و شبکههای مجازی با پدیدهای چندسویه طرفیم که ابعادِ وسیعتری نیز یافته است. حالا ما با یک پدیده انسانی در بسترِ رسانهها طرفیم؛ شاید هم با یک پدیده رسانهای در زندگیِ انسانها. در هردو حالت کرونا دیگر تنها یک بیماری نیست، بلکه چالشی است برای زندگی انسانهای رسانهای. این چالش انسانِ رسانهای را به سخن گفتن وادار میکند، کرونا را به صدرِ اموراتش میبرد و در این معرکه رسالتی پیامبرگونه برای او قائل میشود، پیامبری همهچیزدان و دلسوز که سعی در تجمیعِ پتانسیلهای قومش برای مقابله با این بیماری دارد، غافل از اینکه در این معرکه همهی قوم پیامبرند و در حالِ راهبریِ دیگران با سخن و کلمه؛ اینجاست که در تکثرِ پیامبران نه تنها قوم یکپارچه نمیشود بلکه آشفتگی و چندپارگی جان گرفته و معرکه پیچیدهتر میشود. اینجاست که باید پرسید این رسانه است که در حال راهبری است یا حسِ مسئولیتِ مردمی است که با رسانه درآمیختهاند و همه امورات درونی و بیرونیِ زندگیشان رسانهای شده است؟! همین است که این سطور حتی اگر در نقدِ چنین وضعیتی باشند، به خدمتِ همان وضعیت درآمده و به فربهیِ روزافزونِ این فضا کمک میکنند. پیامبری دیگر، با پیامی دیگر...
دوم: «چالشِ لبخند» یکی از دستورالعملهای معرکه اخیر است: «بخند و عکست را به اشتراک بگذار!» برایِ چه؟ «برای احیایِ حالِ خوب.» اما آیا چاره لبخند است؟! من میخواهم میانِ «انسان» و «انسانِ رسانهای» تمایز قائل شوم و بگویم شاید چاره احوالِ «انسانِ رسانهای» «چالش لبخند» باشد، اما بدون شک این دستورالعمل برای «انسان» کارساز نیست. آنچه در رابطه با انسانِ رسانهای مهم است، کنشی است که در چارچوبِ رسانه معنا مییابد و عطف به رسانه شکل میگیرد. در این چارچوب وجودِ انسان، عللِ مشکلات-مسائل و احوالِ بد او، اولویتی ندارد و کسی به آنها نمیاندیشد، بلکه این بعد به محاق رفته و نوعِ کنشگریِ رسانهایِ انسان در شرایطِ بحرانی(و یا حتی شادیِ عمومی) است که ذهنِ فرد را به خود مشغول میکند. شاهدِ مثال هم بیتوجهی به عللِ اصلی و درونیِ احوالِ بدِ جامعه در چنین روزهایی است. چند سوال گوشه ذهنم جاخوش کرده است: اگر به عللِ درونیِ ناراحتیِ امروزمان بیاندیشیم واقعا به چنین راهکارهایی میرسیم؟! اگر رسانه را از ساحتِ ناراحتی امروزمان حذف کنیم چه اتفاقی میافتد و چگونه با مسئله مواجهه میکنیم؟! هیچ پاسخ دقیقی برای این سوالات و دیگر سوالاتم ندارم.
سوم: شاید بتوان گفت «چالشِ لبخند» عینیترین بخشِ یک اتفاقِ درونی است. اتفاقی که سالهاست در درونِ همه ما، چه به عنوان فردِ واحدِ رسانهای و چه به عنوان مردمِ رسانه ایِ جامعه ایران رخ داده، در سالهای گذشته به تدریج و بدونِ حاشیه بزرگ و بزرگتر شده و حالا در چنین بزنگاهی سربرآورده و آشکار شده است. «چالشِ لبخند» وجهِ عینیِ حس «بیپناهی» و «بیاعتمادی» درونیِ همه ما انسانهای رسانهایست. این حس در نسبتِ با دو مسئول شکل گرفته و پررنگ شده است: 1- پروردگارِ عالم 2-مسئولینِ مملکت. بیائید به این دو بپردازیم.
با آغازِ کرونا مدام از خودم پرسیدهام تزریقِ حسِ «اعتماد به خدا» که اول و آخرِ همه چیز است کجای پیامهای رسانهای است؟! ناخودآگاه ذهنم به سمتِ برنامههای شاخصِ رسانهای غلتید، به سمتِ نوستالژیبازیها، عصرجدیدها، دورهمیها، خندوانهها و و و. اشتباه نکنید، نمیخواهم به تعبیرِ رایج به این دلخوشیهای کوچک!!! حمله کنم، نمیخواهم همه تقصیرات را به گردنِ رسانه بیندازم! اما نمیتوانم با چشمپوشی بر تمِ غالبِ رسانههای امروز یعنی «نوستالژی» و «زمانِ مرده» این چالش را فهم کنم. واقعیت این است که تولیداتِ رسانهای امروزِ ما از فهمِ نسبتِ «انسان و زمان» عاجزند. آنها انسان را موجودی محصور در «لحظه» میدانند، در وسیعترین حالت محصور در «امروز». انسانِ محصور در امروز افقی ندارد، افق در نسبتِ با گذشته و آینده شکل میگیرد و در عملکردِ امروزِ فرد متجلی میشود و لحظاتش را سامان میبخشد. اما در قاموسِ رسانه انسان باید همین امروزش را بگذراند، پس چه بهتر که خوش بگذراند. در چنین فضایی، گذشته بدون برقراری ارتباط با آینده به «رکودی ویژه» میرسد، گذشته به «نوستالژیا» بدل میشود. محصولی «شبه معنوی» که قادر است خلا معنویت، معنا و افق را برای انسانِ محصور در لحظه پر کند. زمان در چنین ساحتی مرده است، زایشی ندارد و بسترِ صیرورتِ انسان نیست، کارکردش مصرفِ انسان است. توی ذهنتان برنامههای شاخصِ رسانه را مرور کنید! کدام یک واجدِ افقاند و انسان را میبینند؟!
خروجیِ چنین تولیداتی انسانی است که دیگر افقی ندارد، به تدریج از معنا، آسمان و زمانِ حقیقی میبرد و در لحظه غرق میشود. خوشیها و بلایا را در لحظه میبیند و در لحظه شاد میشود و میترسد! فقدانِ خدا پررنگتر میشود و انسانِ تنها در «بیپناهی» غرق میشود. این است که در چنین برهههایی، به چالشِ خنده روی میآورد! چالشی که تنها در لحظه معنا دارد. نه با فردا و افق نسبتی دارد و نه گذشته را معنادار میبیند که تجربه بگیرد و «یاد» را در مقابله با «غفلت» در خود و جامعه زنده کند. جامعه نوستالژی زده به چالشِ خنده روی میآورد.
از سوی دیگر عملکردِ چالشبرانگیز و سرشار از اشکال دولتِ فعلی در موضوعات مختلف، انتقاداتِ گوناگون به دولِ مختلف، مسائل و مشکلات موجود، پررنگ شدنِ بی اعتمادی به برخی مسئولین که در برهههای مختلف نشان دادند در پی قدرتند و جنگشان جنگِ زرگری است، نگاهِ منفی و تلخی که نسبت به مسئولین و خانوادههاشان شکل گرفته و همچنان پررنگتر و پررنگتر میشود در کنارِ جنگِ شدیدِ رسانه ای که مشکلات را مضاعف و بر عمقِ ناامیدی در میانِ مردم میافزاید، به شکلگیریِ حسِ «بیاعتمادی» به مسئولین و پررنگتر شدنِ آن منجر شده است. در چنین شرایطی اخبارِ ناموثق، اخبارِ مشکوک، اخبارِ ناامیدکننده از سویِ منابعِ مختلفِ واقعی و غیرِ واقعی هر لحظه مردم را بیپناهتر و تلختر و بیاعتمادتر میکند! آیا اگر اعتماد به مسئولین و متولیان امر بیشتر از امروز بود، با این میزان از «پمپاژِ معنا» در خصوص کرونا مواجه بودیم؟! انجامِ مسئولیتِ عملی و در میدان، نیاز به تزریقِ معنا و شعار و احساسات را تاحدودی کنترل میکند(نمیگویم به روحیهبخشی، شعار و یا معنا نیازی نیست، اما در شرایطِ متعادل و مدیریت شده و اعتمادزا، تسلطی نسبی بر حوزه تولیدِ معنا وجود دارد) اما واقعیت این است که امروز پررنگترین بخشِ فعالیتِ جامعهای که آشکارا ترسیده است، در این حوزه متمرکز است. در همین راستا چالشِ لبخند جان میگیرد و پررنگ میشود. تلخ است اما باید بگویم چالشِ لبخند یعنی تنهاییِ انسانِ امروزِ ایرانی در بی خدایی و بی مسئولی! چالش لبخند یعنی خودت، خودت را بغل کن.
چهارم: بیائید خوشحال باشیم، به ما آموختهاند ابتلائات برای آشکار شدنِ ضعفها و ایراداتِ فردی و جمعیمان است. کرونا به ما نشان داد، چه نقاطِ ضعفی داریم! کاش فرصتش را غنیمت بدانیم و از آن استفاده کنیم برای رفعِ این دو نقصان. کاش تهدید را فرصت کنیم و اصولی مهم را در خود و جامعه نهادینه کنیم.