به پایان مرجعیت سیاسی تلویزیون نزدیک میشویم
رسانهملی در دودههٔ اخیر و درپی حوادث و اتفاقات گوناگون با به دوش کشیدن بارسنگین عقب افتادن از رسانههای دوسویه، بارها غرق شده و اغلب نجات نیافته است. با هر ضربه مرجعیت خود را از دست داده و حتی نتوانست با استفاده از انحصارِ تبلیغات انتخابات آن را باز یابد.
اگر روزی تصمیم بگیرم که به اندازه جاناتان فرنزن، رماننویس آمریکایی، از تلویزیون گریزان شوم، تجربهٔ من از حوادث، اتفاقات وحتی انتخابات، هیچوقت به اندازهٔ فرنزن غیر عادی نخواهد بود. مدتها است که دیدن یا ندیدن تلویزیون تفاوتی در نوع برداشت من از اتفاقات ندارد. او جایی میانهٔ یکی از جستارهایش دربارهٔ تولید ناگهانی گفتمان عمومی آمریکایی پس از حادثه یازده سپتامبر، نوشته است که: «تجربهٔ من از حادثهٔ یازده سپتامبر غیر عادی است. چون تلویزیون در آن حضور ندارد. چون تلویزیون نداشتم توی سرم تلفات جانی روز سهشنبه را با تلفات ناشی از انواع دیگر مرگ و میرهای خشونتبار مقایسه میکردم، من بخاطر ندیدن تصاویر فکر میکردم این اعداد هستند که مهماند.
تمام مدتی که انرژی من صرف تجسم، یا مقاومت جلوی تجسم وحشتِ نشستن روی صندلی کنار پنجره هواپیمایی میشد که درحال کم کردن ارتفاع در وسط اتوبان وستساید است یا تجسمِ گیرافتادن در طبقه نود و پنجم و شنیدن صدای ناله و رمبیدن اسکلت فولادی زیرپا، باقی کشور با تماشای هزار بارهٔ ویدئوها از تلویزیون، درحال تجربهٔ همزمان ترومای واقعی بودند. سه شب بعد در مصاحبهای از من خواسته شد تا برگزارشهای گستردهای صحه بگذارم که ازتغییر بنیادین اهالی نیویورک به خاطر حملههای روز سهشنبه حکایت میکردند.
اینکه آن حملات بدون تردید شخصیت شهر نیویورک را عمیقاً تغییر داده است. اما نظر من کاملا متفاوت بود طبیعتاً فرض من این بود که حق با من است و آنها فقط دارند نظرات رسیده را منعکس میکنند. آنّها تلویزیون تماشا کرده بودند و من نه.» از گفتههای فرنزن میتوان فهمید که تلویزیون توانست بعد از حادثه یازده سپتامبر در مردم آمریکا یک احساس فراگیر مشترک تولید کند و جامعه را به یک گفتمان عمومی برساند. اگرچه تلویزیون و رسانههای جمعی این روزها دیگر به آن قدرت و شدت بر افکارعمومی تأثیر ندارند، اما هنوز هم میشود تلویزیون را رسانهای فعال در ایجاد یا تغییر افکار نامید. اما من بارها با خودم فکرکردم که اگر تلویزیون چنین قدرتی را در تقویت یک احساس یا گفتمان عمومی دارد، رسانهملی چندبار دست به تولید گفتمانی عمومی یا ایجاد حس وحدتملی زده است؟
رسانهملی در دودههٔ اخیر و درپی حوادث و اتفاقات گوناگون با به دوش کشیدن بارسنگین عقب افتادن از رسانههای دوسویه، بارها غرق شده و اغلب نجات نیافته است. با هر ضربه مرجعیت خود را از دست داده و حتی نتوانست با استفاده از انحصارِ تبلیغات انتخابات آن را باز یابد.
از آنجایی که مدیران رسانه با اقتضائات مدیریت رسانه، الزامات رعایت چهارچوبها، مدیریت بودجه و منابع انسانی و اولویتهای انتقال پیام آشنایی دارند، بهتر از هرکسی میتوانند عملکرد رسانهملی را نقد و بررسی کنند؛ از این رو تصمیمگرفتیم تا سلسه گفتگوهایی را با مدیران رسانه در خلل پرونده صداوسیما داشته باشیم تا بیش از پیش جایگاه رسانهملی را در جمهوری اسلامی روشن کنیم. در اولین گفتگو از سلسله گفتگوهای «صداوسیما از نگاه مدیران رسانه»، به سراغ محمد زعیمزاده جانشینسردبیر روزنامه فرهیختگان رفتیم.
محمد زعیم زاده پیرامون جایگاه و نقش صداوسیما در جمهوری اسلامی، گفت: «صداوسیما بیواسطهترین ابزاری است که حاکمیت برای گفتگو با مردم در اختیار دارد؛ یعنی قانون اساسی چنین اختیار و امکانی را برای نظام جمهوری اسلامی فراهم کرده که صداوسیما باید بتواند زبان بیلکنت حاکمیت برای حرف زدن با مردم و شنیدن موضوعات مردم باشد. ما قبل از هرچیزی باید به این موضوع توجه کنیم که آیا صداوسیما توانسته است در سالهای متمادی این نقش را ایفا کند یا نه؟ انتخابات به عنوان یک پروژهٔ جدا در این فرایند قابل بررسی است، اما اصلیترین فرایند و پروسهای که صداوسیما باید در آن نقشآفرینی کند پر کردن فاصلهٔ میان مردم و حاکمیت است.»
او ادامه داد: «برای بررسی این موضوع نیاز است بدانیم که صداوسیما به لحاظ رسانهای در چه دورهای قرار دارد؟ اگر دورههای رسانهای را به پنج دورهٔ رسانهّهای مکتوب، شنیداری، دیداری، وب و دوره رسانههای دوسویه که الان در آن قرار داریم، تقسیم کنیم، میتوان گفت مهمترین تفاوت این دوره با دورههای قبل این است که در چهار دوره گذشته ما یک تولیدکننده پیام داشتیم و یک مصرفکننده پیام و رسانه محمل انتقال پیام بود که به فراخور آن رسانه از تکنولوژی مخصوص خودش استفاده میکرد، اما رسانه امروز در نقطهای قرار دارد که هر مصرف کننده سابق خود تبدیل به یک تولیدکننده شده است؛ و دیگر تفاوت این دوره هم این است که تکنولوژیها تجمیع شده و همگی دراختیار پیام قرار گرفتهاند.
جانشینسردبیر روزنامه فرهیختگان پیرامون اقتضائات جدید این دوره گفت: «اقتضای اول این دوره، تکثر خرد رسانهها و غلبه خرده رسانههای متکثر بر کلان رسانهها است. از این باب است که فضای رسانهای ۱۴۰۰ با دههّای ۶۰ و ۷۰ فرق میکند؛ و صداوسیما متوجه این موضوع نشده است. غلبه خرد رسانههای متکثر بر کلان رسانههای واحد یک اقتضای جدید را به رسانه اضافه میکند و آن این است که امکان سانسور پیام وجود ندارد. یعنی هر رسانهای دست به سانسور بزند از مرجیعت خودش کم کرده است لذا رسانهای میتواند موفق باشد که کارکرد خودش را دوره پنجم متناسب با این اقتضائات تعریف کند.»
زعیمزاده پیرامون رویکردهای مدیریت رسانهها در دورههای گذشته، گفت: «در دههٔ ۱۹۶۰ چنین خوانشی از رسانه وجود داشت که کارکرد رسانه را یک کارکرد از بالا به پایین میدید. یک رویکرد کاملاً مارکسیستی. با چنین رویکردی در یک رسانه سیاسی، حاکمیت، پیامهایش را از طریق رسانه به مردم منتقل میکند. پس از این دوره، لیبرالها با هدف کنترل جامعه سیاسیشان رسانهّهای دیگری ایجاد کردند در ظاهر متکثر، اما در نهایت یک پیام واحدی داشتند، این رویکرد نیز نهایتاً تا سالهای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ جوابگو بود. همهچیز بیانگر این است که حالا امروز ما با اقتضائات جدیدی از رسانه مواجه هستیم، اما در نهایت مدیریت رسانهای ما در صداوسیما چیزی شبیه به همان دهه ۶۰ و ۷۰ است.»
او ادامه داد: «ما اگر به طور کلان کارکرد رسانه را به صورت حدودی به دو بخش سرگرمی و سیاسی تقسیم کنیم، میتوانیم بگوییم ما دورهای را گذراندیم که صداوسیما در بحث سرگرمی مرجعیت نداشت دورهای که خود تلویزیون با هجو و طنز با آن برخورد میکند؛ دوره ممنوعیت ویدئو؛ و مرجیعت سرگرمی ویدئو کلوپها بودند. اما در همان زمان، حوزه خبر صداوسیما مرجعیت اصلی را داشت، اخبار تلویزیون شبیه یک وحی منزل بود که تا دهه ۷۰ همه مردم آن را قبول داشتند. اما درست زمانی که تکثر رسانهای ایجاد شد، صداوسیما از این موج عقب ماند و حالا ما به نقطهای رسیدیم که موضوع برعکس شده است. امروز تلویزیون در حوزهٔ سرگرمی با وجود خندوانه و دورهمی و عصرجدید به یک مرجعیت نسبی رسیده است. اما در حوزه انتقال پیام سیاسی، در آستانهٔ از دست دادن مرجعیت است.»
زعیم زاده با گلایه از عدم فهم درست مدیران رسانه از مدیرت رسانههای جدید، گفت: «نظام حکمرانی ما در حوزه رسانه، امروز به وضع مبتذلی رسیده است. توییتر به طور رسمی فیلتر است، اما همهٔ مسئولان جمهوری اسلامی در آنجا فعال هستند. آوانگاردترین خبر تلویزیون که یک زمانی ۲۰۳۰ بود الان با یک روز تأخیر بر امواجی که بر توییتر سوار شده است، تحلیل میدهد. این خندهارترین موضوع این روزهایمان است که یک رسانهٔ ملی در سطح رسمی اینطور با شبکههای اجتماعی مواجه میکند.»
جانشینسردبیر روزنامه فرهیختگان با اشاره به آمار پایین مخاطبان مناظرات انتخاباتی، گفت: «مراکز معتبر نظرسنجی که نظرسنجیهای نتایج انتخابات هم نسبتاً نزدیک پیشبینی کرده بودند آمار مخاطبان مناظره سوم که بهتر از قبلیها بود را بین ۳۰ تا ۳۵ درصد مخاطب تخمین زدند. مناظره، مهمترین برنامه سیاسی چهارسال اخیر تلویزیون است صداوسیما قرار است با این عدد چه کند؟ طبق همین نظرسنجیها آمار مخاطبان در سال ۸۸ بین ۷۰ تا ۸۰ درصد بوده است و ۹۲ و ۹۶ هم حدود ۵۵ درصد تخمین زده شده است. آیا این افت مخاطب یک شبه خلق شده است؟»
او ادامه داد: «رسانهملی باید در وجه اول رسانه باشد؛ رسانه خودش اقتضائاتی دارد. رسانه باید دربارهٔ مسائل مردم صحبت کند، بهروز باشد، نباید نسبت به همه چیز رویکرد واکنشی داشته باشد، جریان ساز باشد و با همهٔ اینها در قدم اول «رسانه» باشد. تلویزیون ما نه تنها رسانه نیست بلکه در بخشهای زیادی روابط عمومی حاکمیت است. کار رسانهای با کار روابط عمومی متفاوت است. شما وقتی روابط عمومی هستید دیگر نمیتوانید انتقاد کنید. اینکه رسانهملی با فضای اعتراضی جامعه فرسنگها فاصله دارد دقیقاً به همین موضوع برمیگردد.»
زعیم زاده پیرامون یکی از مشکلات اصلی رسانهملی که این روزها باعث از دست رفتن مرجعیتش شده است اینگونه بیان میکند که: «حرفهای تلویزیون هیچ نسبتی با حرفهای اصلی در جامعه ندارد. محافظهکاری اجازهٔ ورود چالشها را به حوزه خبر ِتلویزیون نداده است. انباشتی از جاماندن از مسائل وجود دارد و زمانی که کمی موضوعات جدیتر میشود، تحمل یک برنامهی مثل زاویه شبکه چهار هم نیست. گارد تلویزیون بسته است یعنی حالا در همین موضوعاتی هم که ورود میکند آدمهایی که در تلویزیون حضور پیدا میکنند حدفاصل مؤتلفهست تا جبهه پایداری؛ همینقدر حداقلی.»
او ادامه داد: «واقعیت این است که در انتخابات۱۴۰۰ حدود ۵۰ درصد شرکت کردند، اما برنامههای تلویزیون ما همان ۵۰ درصد را هم نمایندگی نمیکند. شما در موضوع ترور شهید فخری زاده فقط کافیست شبکه خبر را با ایران اینترنشال مقایسه کنید بعد متوجه میشوید وقتی میگوییم صداوسیما جامانده است یعنی چه!. تلویزیون، با این وضعیت وارد انتخابات شد؛ دقیقا در برههای که با کاملاً با مردم قطع رابطه کرده بود. یک شبه نمیشود شب انتخابات بشوی مرجع! آنجایی که مرجعیتت را از دست دادی، همه چیز از دست رفته و دوباره جلب اعتماد کردن بسیار سخت است. البته که انتخابات فرصتی بود که تلویزیون میتوانست مخاطب از دست رفته در حوزه سیاسی را دوباره به تلویزیون برگرداند، اما عملکردی که داشت اینطور نبود.»
زعیم زاده پیرامون عملکرد رسانهملی در حوزه انتخابات نیر گفت: «صداوسیما در موضوع برنامههای انتخاباتی و فضای تبلیغات هیچ خلاقیتی نداشت. از آقای حیدری که اقتصاددان قوی است به عنوان یک ربات قرعهکشی استفاده کرد. من یادم نمیآید از ۷۶ تا الان برنامه جذاب و خلاقی در حوزه انتخابات داشته باشیم. چیز جدید اضافه نشده بود و تنها نکته جدیدش فضای تشریفات ماشینها و یک فرمگرایی اغراق شده بود که همه این فرمگراییها هم فقط از یک ذهن یک مدیر سختافزاری برمیآید که اوج هنرش در خلاقیت میشود این. زمان ساده مناظرات را نتوانستند تنظیم کنند دیگر وقتی وضعیت این است ما خیلی انتظار محتوا نباید داشه باشیم. البته که ضعف مناظرات درجای خودش اما در این دوره بخشی از غیر جذاب بودن فضای تبلیغات، به ترکیب کاندیداها بر میگشت. بعضی کاندیداها از سیاسیون درجه دوم و سوم بودند. در مکانیسم انتخابات در مناظرههای ۹۲ و ۹۶ بحثها جذابتر شده بود. چون کاراکترهای سیاسی قویتری بودند و درواقع بخشی از ناکارآمدی صداوسیما در موضوع انتخابات تقصیر شورای نگهبان هم هست.»
زعیمزاده درباره صداوسیمای بعد از انتخابات و راهحلهایی برای برون رفت از این بحران، گفت: «تلویزیون باید تلاش کند تا به مرور مرجعیت خودش را بدست بیاورد و در متن مسائل اصلی مردم باشد. با آهنگ سالارعقیلی مردم همراه نمیشوند. انتخابات تمام شد و کرکره فضای سیاسی تلویزیون پایین کشده شد تا چهارسال آینده. میشود این موضوعات را ادامه داد و به موضوعات اصلی و اساسی مردم پرداخت. میشود برنامه جذاب ساخت، میشود از موضوعات عقب نماند. میشود صریح و رک حرف زد، میشود محافظهکاری نکرد، و به مرور مرجعیت تلویزیون را برگرداند. گارد تلویزیون باید باز شود. وقتی شبکه چهار را تأسیس کردند گفتند صدای نخبگان است. بعد الان میگوید مخاطب ندارد.
اگر مخاطب ندارند فضایش را کمی بازتر کنید دگراندیشها و روشنفکران بیایند صحبت کنند. ما در شبکه چهار نشان دادیم که تحمل صدای انتقادی یک روحانی طرفدار نظام را هم نداریم یعنی عملاً در این نقطه قرار داریم. اگر به من باشد به بسیاری از کسانی که الان حضورشان در رسانهها تابو است البته که آدمهای فکری، نه سلبریتیهای سیاسی، در شبکه چهار آنتن میدادم. خیلی از اینها وقتی بیایند در رسانه، آن فضای تابویی که ازشان ساخته شده میشکند. تلویزیون گاردش را باز نمیکند، حرفای اصلی را نمیزند و از مرجعیت میافتد و به این نقطه میرسد.»
او درباره نسبت حاکمیت با رسانههای خصوصی نیز گفت: «در حکمرانی رسانهای ما باید فکر کنیم که تکلیفمان با رسانهٔ خصوصی چیست؟ در همین سال تنها اتفاق امیدوار کنندهای که افتاد برنامههایی بود که آقای دلاوری داشتند که فضای آنجا به لحاظ محتوایی بازتر بود؛ و بازخوردهایی که در فضای مجازی میدیدم بازخوردهای بدی نبود. ما تکلیفمان با رسانه خصوصی چیست؟ به فرض آقای جلیلی و همتی میخواستند مناظره کنند، تلویزیون که چنین امکانی را ندارد آیا یک رسانه خصوصی بود؟ صداوسیما باید برای این مسائل تمهیداتی داشته باشد.
حکمرانی فضای رسانهای ما باید برای این موارد برنامه داشته باشد وگرنه همین فضا هم از دستش خارج میشود. دولت آقای رئیسی بهترین فرصت برای نظام جمهوری اسلامی است که پروژههای بزرگ انجام بدهد و یک همگرایی درست در بخشهای مختلف این فرصت را میدهدتا چند تصمیم سخت و جاندارد در حوزه رسانه بگیریم چراکه سر جمع امکانات سخت افزاری صداوسیمای ما خوب است، اما نرم افزار و عقل اداره کننده ضعیف است ما داریم با پورشه چند میلیاردی در اسنپ کار میکنیم.»