ثبات فکری رهبرانقلاب و التقاط جریانات انقلابی نما
آیتالله خامنهای در سال ۵۹ «مستضعفین» را چگونه تعریف کردند؟
من میخواهم افسانه پنداری لزوم وابستگی انقلابیون به طبقات پرولتر به قول آقایان و طبقات مستمند و پابرهنه را با این بیان بشکنم؛ این افسانه یک افسانه دروغ است. اینکه گفته میشود انقلابی باید در طبقات مستمند و پابرهنه و کارگر به وجود آمده باشد و رشد کرده باشد، خلاف است.
نسیم آنلاین ؛ حسین رضایی: رهبرمعظم انقلاب اسلامی در دیدار با بسیجیان در تبیین مفهوم «مستضعف» و «مستضعفین» فرمودند : «مستضعفین چه کسانی هستند؟ مستضعفین را بد معنا میکنند؛ مستضعفین را به افراد فرودست یا حالا اخیراً -یعنی این چند سال اخیر باب شده- اقشار آسیبپذیر [معنا میکنند]، یعنی آسیبپذیران؛ نه، قرآن مستضعف را این نمیداند، قرآن میگوید: وَنُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الاَرضِ وَنَجعَلَهُم اَئِمَّةً وَ نَجعَلَهُمُ الوٰرِثین؛(۶) مستضعفین یعنی ائمّه و پیشوایان بالقوّهی عالَم بشریّت؛ این معنای مستضعفین است: کسانی که وارثان زمین و همهی موجودی زمین خواهند بود؛ بسیج مستضعفین این است. مستضعف یعنی آن کسی که بالقوّه صاحب وراثت عالَم است، بالقوّه خلیفةالله در زمین است، بالقوّه امام و پیشوای عالَم بشریّت است . »
اما پس از این بیانات بعضی از جریانات ضدانقلاب و جریانات انقلابی نما و التقاطی در رسانه ها مکررا در این مساله دمیدند که مبانی فکری انقلاب و رهبری معظم تغییر کرده است و با آنچه ایشان پیش از این می گفتند تفاوت مبنایی ایجاد شده است.
هرچند پیش از این در مطالعه ای تطبیقی بیانات امام راحل پیرامون این مساله همین تحلیل را اثبات کرده بود؛ اما بازخوانی بیانات حضرت آیت الله خامنه ای در تابستان سال ۱۳۵۹ که در کتاب شرح خطبه اول نهج البلاغه آمده است نشان می دهد ایشان از یک انسجام و ثبات فکری بی نظیری برخوردار هستند. باید گفت مبانی نظری انقلاب اسلامی و اندیشه های رهبرمعظم انقلاب ثابت و مستحکم باقی مانده و این جریانات التقاطی هستند که سال ها با تحریف مفاهیم نظری انقلاب اسلامی به بیراهه رفته اند.
حضرت آیت الله خامنه ای رهبرمعظم انقلاب اسلامی در سخنرانی خود در شرح خطبه اول نهج البلاغه در سال ۵۹ میفرمایند : «گفتیم که انبیا از طبقات مستضعفند. حالا برویم در واقعیت تاریخی ببینیم چه جوری بوده. از لحظه بعد از تولد، حضرت موسی به دامان یک خانواده مستکبر می افتد؛ یعنی فرعون. میشود فرزند سوگلی خانواده فرعون؛ در همین طبقه بزرگ میشود. در کودکی هیچ کدام از ماها آن مقدار لذتی که موسی برده، نبرده ایم؛ یقینا غذائی که به موسی میدادند در دوران شیرخوارگی و در دوران کودکی، غذای یک خانواده مستضعف نبوده؛ بهترین وسایل زندگی و تجمل و راحت و زینت برای موسی آماده بود. یک اشراف زاده و شاهزاده کامل ... پیغمبر ما در یک خانواده از لحاظ قبایلی سطح بالا متولد میشود یعنی در مکه پیغمبر ما نوه سوگلی و عزیز رئیس مکه است؛ یعنی عبدالمطلب ... پس از ازدواج با حضرت خدیجه (س) پیغمبر میشود ثروتمند نسبی مکه ... اینکه شما میگویید که اسلام با شمشیر علی و ثروت خدیجه پیشرفت نتیجه چه میشود؟ نتیجه این است که پیغمبر او در یک خانواده اشرافی نسبی به دنیا آمده، ثانیا در دوران اصلی زندگی اش تا هنگام بعثت، باز با یک وضع مرفه و زندگی متمول زندگی کرده .
بعضی مثل ایوب پیغمبرند که مورد ابتلاء خدا قرار گرفت؛ این ابتلاء چه بود؟ این بود که باغستانهایش و درختهایش همه از بین رفتند؛ پس (ثروت داشت؛ باغستان داشت، درخت داشت، ملک داشت؛ همه از بین رفتند، سوختند و این پیامبر) صبر کرد؛ این را که دیگر شنفته اید ... وقتی که داود پیغمبر به حکومت و به قدرت رسید، آن وقت فرزندش سلیمان متولد شد همین پیغمبر برگزیده خدا در خانه یک حاکم، یعنی داود به دنیا آمده و فرزند او است؛ دقت کردید؟ خب، از این قبیل باز هم داریم. مثلا ابراهیم در خانه یک بت تراش به دنیا آمده و بت تراش جزو آن طبقات پابرهنه مستضعف جامعه نبودند. آن طوری که در اقوام گذشته و ادیان گذشته میدانیم، بت تراشها در جامعه جزو مقدسین بودند، یعنی جزو کسانی بودند که یک جنبه امتیازی در جامعه داشتند و ابراهیم در آن خانواده به دنیا آمد .
ما دو مطلب در اینجا در کنار هم داریم: یکی اینکه امیرالمؤمنین در این خطبه میگویند که پیغمبران مردمی بودند از مستضعفان و مردمی بودند متواضع و خاک نشین و خاکسار، دوم اینکه پیغمبران در منشأهای اجتماعی مرفه و بالا نیز متولد شدند و رشد پیدا کردند؛ آیا اینها با هم منافات دارد؟ نه، با هم منافاتی ندارد ... این عدم منافاتی که من میخواهم بیان کنم، برای روشن شدن یک مسئله اصولی است. من میخواهم افسانه پنداری لزوم وابستگی انقلابیون به طبقات پرولتر به قول آقایان و طبقات مستمند و پابرهنه را با این بیان بشکنم؛ این افسانه یک افسانه دروغ است. اینکه گفته میشود انقلابی باید در طبقات مستمند و پابرهنه و کارگر به وجود آمده باشد و رشد کرده باشد، خلاف است. آنچه لازم است این نیست، آنچه لازم است آراستگی انقلابی به اخلاق انقلابی است؛ دقت کنید! ما لازم داریم که انقلابیون، چه رهبر انقلاب و چه پیشروان و پیشاهنگان انقلاب و چه توده انقلابی، با اخلاق انقلابی، با خصلتها و خلق و خوی انقلابی آمیخته و آراسته باشند؛ ما این را لازم داریم، ما این را میگوییم. مادیون و تحلیل کنندگان و مفسران مارکسیست بغلط، گمان میکنند آن کسی میتواند از این اخلاق انقلابی و خوی و خصلت انقلابی برخوردار باشد که خود در طبقه ای که آنها نامش را طبقه مستمند و پابرهنه و پرولتاریا میگذارند رشد کرده باشد و پرورش پیدا کرده باشد؛ بغلط این تصور را دارد؛ ما میگوییم نه، لازم نیست .
حالا مستضعف را معنا می کنم که یعنی چه گفتم مستضعف به معنای پابرهنگان و گرسنگان مستمندان نیست معنای وسیعتر و عمیقتری دارد ... در جامعه جاهلی، ما دو دسته آدم داریم: یک دسته انسانهایی که جامعه را تدبیر میکنند و پیش میبرند، اختیار و زمام کار جامعه دست اینها است؛ یک عده هم انسانهایی که زمام کار جامعه دست اینها نیست، در جامعه بیکاره اند، هیچ کاره اند ... طبقه اول مستکبرینند طبقه دوم مستضعفین. مستضعفینی که در توده مردم قرار دارند دو جور هستند: مستمند و غیر مستمند؛ یعنی آن آدم بدبختی فقیر کشاورز با روزی پانزده ساعت کار بدنی در زیر آفتاب و برف و باران هم جزو مستضعفین است، آن کسی هم که نه، آن قدر زجر نمی کشد، یک دکانی دارد و یک زندگی معمولی و یک کاسبکاری یا یک حقوق اداری، مستضعف است ... انبیا در این خطبه شریفه و طبق بیان امیرالمؤمنین جزو طبقات مستضعف جامعه اند.»