اسکار؛ وفادار همیشگی هالیوودیسم

کدخبر: 983626

"مرد پرنده‌ای"، آرمان‌شهری مملو از بیهودگی، هرزگی، بی‌عاطفگی و مسخ‌شدگی را ترسیم می‌کند، این فیلم با معیارهای اسکار، واقعا شایسته جایزه‌ای که گرفت بود/ نقد «نسیم»، بر فیلم برگزیده اسکار ۲۰۱۵

گروه فرهنگی «نسیم»، آرش فهیم- آیا اعطای جایزه بهترین فیلم سال به «مرد پرنده ای» انتخابی برخلاف روال سال های اخیر اسکار است؟ سیاست زدگی بیش از حد اسکار در چند دوره اخیر، به ویژه انتخاب فیلم هایی چون «آرگو» و «12 سال بردگی» که به طور آشکار، آثاری ضعیف تر از رقبای خود بودند، بسیاری را دچار این تصور کرده که برتری فیلم جدید آلخاندرو گونزالس ایناریتو در مراسم اسکار امسال، انتخابی متفاوت از دوره های گذشته است. وضع و موضع چند دوره متأخر اسکار برای بسیاری این توقع را به وجود آورده بود که در این دوره هم فیلم هایی چون «تک تیرانداز آمریکایی» یا «پسربچگی» برگزیده شوند. فیلم هایی که نشانه های واضحی در حمایت از دولت آمریکا دارند. اما این گونه نشد و فیلم «مرد پرنده ای» جوایز اصلی هشتاد و هفتمین دوره مراسم اسکار را از آن خود کرد تا طرفداران جشنواره ها و جوایز غربی، پس از چند سال نفس راحتی بکشند و حتی برخی مانند روزنامه «شرق» آن قدر ذوق زده شوند که بنویسند؛ جایزه اسکار 2015 به یک فیلم «مستقل» داده شد!!!

اما واقعیت این است که نه انتخاب های سال های اخیر، در تضاد با مرام اسکار بود و نه فیلم برتر امسال، متفاوت با قبل محسوب می شود. آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا از همان ابتدا تاکنون بر اساس دو شاخص عمده، آثاری را شایسته دریافت جایزه اسکار تشخیص می دادند؛ نخست، فیلم هایی که به ترویج فرهنگ و ایدئولوژی آمریکایی کمک کنند و دوم، آثاری که موجب ارتقای صنعت سینمای آمریکا شوند. به همین دلیل هم بسیاری از کارگردان های مطرح تاریخ سینمای جهان مثل هیچکاک، چاپلین، اورسن ولز و ... هیچ گاه دستشان به اسکار نرسید. چون به نظر اعضای آکادمی، فیلم های این کارگردان ها فاقد دو شاخص مذکور بودند.

با در نظر گرفتن این اصل و سابقه، انتخاب فیلم های متوسطی چون «آرگو»، «12 سال بردگی»، «هنرمند» و ... به عنوان بهترین فیلم های اسکار در چند سال اخیر، چندان دور از منطق به نظر نمی رسد. همچنان که فیلم «مرد پرنده ای» انتخاب چندان غافل گیرکننده ای نیست. چون در این فیلم هم دو شاخص مدنظر آکادمی اسکار، به عینه و به شکل گلدرشتی دیده می شود. کافی است تا بار دیگر آنچه در این فیلم اتفاق می افتد را مرور کنیم.

«مرد پرنده ای» روایت سه روز از زندگی خصوصی ریگان تامسون(با بازی مایکل کیتون) یک ستاره مشهور سابق هالیوود است. او در روزهای اجرای یک نمایش دچار از خودبیگانگی و کشمکش با خویشتن شده است و در تقلاست تا شخصیت و هویت واقعی خود را دوباره پیدا کند. شخصیتی که باز هم در قالب یک ابرقهرمان هالیوودی بروز و ظهور می یابد. این ابر قهرمان، همان کاراکتری است که ریگان در مجموعه فیلم هایی با عنوان «مرد پرنده ای» نقش آن را ایفا کرده بود و موجب محبوبیت و شهرت او در میان مردم شده بود. مرد پرنده ای شمایلی همچون بسیاری از ابرقهرمانان هالیوودی مثل «مرد عنکبوتی»، «شوالیه تاریکی»، «بتمن»، «سوپرمن» و ... دارد.

مشخصه ساختاری فیلم «مرد پرنده ای» روایت در قالب یک پلان است. هر چند که فیلم در تک نما ضبط نشده است، چون فیلم تک پلان، در زمان واقعی رخ می دهد اما در این فیلم حدود سه روز در دو ساعت به تصویر کشیده شده است. اما ضمن طولانی بودن نماهای فیلم، برش های صورت گرفته و تقطیع پلان ها به قدری ظریف انجام شده که تصور می شود، برداشت فیلم در یک نما صورت گرفته است. هدف از به کارگیری این روش، القای واقعی نمودن زمان و مکان است. تقطیع نما در فیلم، در اصل به معنی تغییر مکان و زمان است، اما فیلم های تک پلان، معنای بی وقفگی و یگانگی را در ذهن مخاطب ایجاد می کنند.

در صحنه آغاز فیلم، شاهد مردی هستیم که بین زمین و آسمان آویزان است. به این ترتیب، فیلم اعلام می کند که از هویتی شبه سوررئال و مسیری فانتزی برخوردار است و همین وضعیت تا پایان در فیلم جریان می یابد. درواقع، موقعیتی کج دار و مریز در این فیلم ترسیم شده است و همه پرسوناژهای آن، دچار وضعیتی معلق و بغرنج هستند.

فیلم درباره یک کشتی در حال غرق شدن است. در بخشی از فیلم، جیک (با بازی زک گالیفیاناکیس) دستیار ریگان که برای حفظ حیات گروه تئاتر تقلا دارد، می گوید: «من در پی نجات این کشتی از غرق شدن هستم» کل فیلم ، حاکی از دغدغه ای برای احیای اعتبار و آبروی هالیوود و ستارگان و دم و دستگاه رو به فرسایش آن است. فراموش نکنیم که این فیلم در دورانی ساخته شده که هالیوود در اوج میزان خودکشی و مفاسد و افسردگی ها و بیماری هایی از این دست است. در روزهای ماقبل برگزاری مراسم اسکار، حرکت نمادین یک هنرمند تجسمی در ساخت مجسمه اسکار در حال مصرف مواد مخدر بازتابی از این وضعیت بود. آن هم هالیوود و اسکاری که این روزها به خاطر تبعیض نژادی و جنسیتی و بی عدالتی، بیش از هر زمان دیگری در مضان اتهام قرار دارند. اما فیلم «مرد پرنده ای» اعلام مخالفتی با همه این مواضع و دفاعیه ای از حیثیت سینمای آمریکا است. این فیلم به همه می گوید که به رغم ظاهر رو به انحطاط اما اهالی هالیوود همچنان محبوب مردم هستند و می توانند خود را از مردابی که در آن گرفتار شده اند نجات دهند. فقط کافی است که به اصل قهرمانانه خود بازگردند.

یکی از استعاره های مهم فیلم که نقشی اساسی در تکمیل پازل فیلم دارد اما کمتر مورد توجه منتقدان قرار گرفته دیده شد، سم تامسون(با بازی اما استون) دختر ریگان تامسون است. دختری که قبلا به مواد مخدر اعتیاد داشته اما ترک کرده است و در حال بازیابی یک زندگی خوب است. دختری که در بازی «حقیقت یا جرأت» همیشه جرأت را انتخاب می کند. درواقع داستان فیلم «مرد پرنده ای» روایت یک دوران گذار است؛ مقطع نقاحت برای عبور از یک وضعیت نابه سامان و پراسترس به یک موقعیت خوب.

یکی از سکانس های کلیدی فیلم، جایی است که ریگان همراه مایک (با بازی ادوارد نورتون) برای خوردن قهوه به یک کافه می روند. طی راه، مایک به تمسخر ریگان و محبوبیت پوشالی وی می پردازد. اما درست بلافاصله پس از بحث آن ها، یک خانواده به ریگان و بازی او در نقش مرد پرنده ای ابراز علاقه کرده و با او عکس یادگاری می گیرند. همچنین شخصیت منفی یا ضدقهرمان این فیلم تابیتا دیکنوسن(با بازی لیندسی دونکن) منتقد سختگیری است که فیلم های ابرقهرمانانه هالیوود را تحقیر می کند و حتی ریگان را با لفظ دلقک هالیوودی می شناسد. اما فیلم، دفاعی تمام قد از دلقک های هالیوودی است و منتقدان وضع موجود هالیوود را تخطئه می کند.

ضمن اینکه در این فیلم هم مثل اغلب آثار برگزیده اسکار 2015 شاهد نمایش و ترویج سبک زندگی آمریکایی در قالب ایدئولوژی هالیوودی هستیم. یعنی نوعی زندگی که با خیال پردازی و بلندپروازی، روابط جنسی از همگسیخته، برهنگی و بی بند و باری همراه است. اما فیلم از همین برهنگی، وجهه ای مثبت و مردمی را نمایش می دهد. در یکی از سکانس های فیلم، ریگان لباس خود را از دست می دهد و مجبور است با ظاهری برهنه در خیابان راه برود و خود را به محل اجرای نمایش برساند. در فیلم می بینیم که تصویر ضبط شده از ریگان بدون لباس، در مدتی کوتاه هزاران بار در شبکه های مجازی دیده می شود و مورد توجه مردم قرار می گیرد و به عنوان یک موفقیت جلوه می یابد.

اما یکی دیگر از ناگفته های مهم درباره فیلم «مرد پرنده ای» حضور یک تهیه کننده اسرائیلی تبار در پشت این کار است ؛ «آرنان میلشان» فردی است که عکس های او در کنار شیمون پرز و نتانیاهو وی را به فردی نشان دار در حمایت از صهیونیسم تبدیل کرده است. سایت ویکی پدیا، میلشان را به عنوان یکی از جاسوس های رده بالای اسرائیل معرفی می کند. او از 20 سالگی به استخدام سازمان جاسوسی «لاکام» در تل آویو درآمد. البته خود میلشان نیز سال گذشته در مصاحبه ای اعتراف کرده بود که نیم قرن است برای اسرائیل جاسوسی می کند. همچنین سازمان تحقیقاتی «ولس‌ایکس» اخیرا او را دومین سرمایه دار بزرگ هالیوود معرفی کرد. این تهیه کننده صهیونیست، با وجودی که در کسوت هایی چون جاسوسی و دلالی اسلحه شناخته شده بود اما سال هاست در عرصه سینما نیز فعالیت گسترده ای را در پیش گرفته است و نفوذ قابل توجهی در هالیوود یافته است. بنابراین باز هم در اهدای چهار جایزه اسکار سال 2015 به فیلم «مرد پرنده ای» نامی از صهیونیسم دیده می شود.

«آرنان میلشان» پیش از «مرد پرنده ای» فیلم شرک آمیز «نوح» را ساخته بود. فیلم «مرد پرنده ای» هم در راستای فیلم «نوح» قرار دارد. هیچ أثری از خدا و معنویت نیست و آنچه دنیای درون فیلم را می سازد، همه مبنایی پوچ دارند. «مرد پرنده ای» آرمان شهری مملو از بیهودگی، هرزگی، بی عاطفگی و مسخ شدگی را ترسیم می کند. بخش اعظم فضای این فیلم در فضاهایی بسته و با ارتفاع کم ایجاد شده است که حکایتگر زندگی در تنگنا و خفقان است. با این حال، سرانجام فیلم، نه نفی این زندگی تنگ و تاریک که برتری آن است. جایی که ریگان تامسون، بازیگر نقش ابرقهرمان سینما، به طور سمبلیک، به پرواز در می آید و عملا، خود او محو می شود و آنچه می ماند، همان اسطوره هالیوود است.

انسان شناسی و جهان پنداری حاکم بر فیلم «مرد پرنده ای» دقیقا در ادامه همان تصوری است که هالیوودی سال هاست در فیلم ها و خیلی از کارتون های خودش نمایش می دهد. از انیمیشن هایی چون «سفید برفی» و «سیندرلا» گرفته تا مجموعه فیلم هایی چون «هری پاتر» و «ارباب حلقه ها» و ... که انسان ها بیشتر با تکیه بر باورهایی موازی با قدرت الهی به زندگی خود سر و سامان می دهند. یا پای سحر و جادو در میان است و یا دست پری ها و شیاطین. این بار هم یک قهرمان فیلم با نام ریگان، با شمایلی آمیخته از واقعیت و خیال شبیه به موجودات جادویی تجسیم شده است.

با این اوصاف، مستقل نامیدن فیلمی که با سرمایه تراست های بزرگ صهیونیستی ساخته شده، به ترویج و تبلیغ سخیف ترین نوع سبک زندگی که آن هم همراستای اقتصاد بزرگ جهانی است پرداخته و به برجسته سازی زرق و برق های هالیوود می پردازد، یک ادعای گزاف و خنده دار است!

ارسال نظر: