سرزمینی که تا ابدیت تاریخ، سرنوشت آدمیان در آن رقم خورد
در جحفه کاروانها به هم پیوستند تا این بار در این سرزمین مسلک و راه آدمیان از هم تفکیک شود/شیعه نام نیست حقیقتی است که لحظه به لحظه پیروانش را از مدعیان خود جدا خواهد کرد
خبرگزاری «نسیم»؛ مسلما بی حکمت نیست که بزرگترین حوادت تاریخی اسلام به نوعی با زمان حج تمتع گره خورده است، حسین(ع) در هشتم ذی الحجه بود که قصد حج را به مقصد کربلا ترک کرد یعنی در اوج زمانی که حاجیان خود را برای مناسک حج آماده می کنند و اما پیش از این نیز حادثه غدیر این چنین بود. در زمان و مکانی گره خورده به مکه و ایام حج واجب.
حاجیان بیت الله در منطقه غدیر گرد هم جمع شدند
غدیر خُمّ در میان راه دو شهر بزرگ دنیای اسلام، مکه و مدینه، در محلی به نام «جُحفه» وجود دارد که در زمان رسول گرامی اسلام(ص) کاروانیان حج در آنجا از هم جدا میشدند و به طرف دیار خود میرفتند. و این بار در این محل جدا شدن کاروانها انگار قرار بود که تا ابدیت تاریخ، سرنوشت و مسلک آدمیان نیز از هم جدا شود و مسلما این راههای از هم جدا شده هر کدام، رهبری و پیروانی جدا را نیز می طلبید. این سو علی(ع) بود و شیعیانش و سوی دیگر نه علی(ع) بود و نه امامت.
همه از مکه آمده باز می گشتند، پاک شده و طیب و طاهر. تا همین چند روز پیشش بود که در محل احرام و در خارج از مکه بر دعوت پروردگار خود لبیک گفته و تلبیه سر داده بودند و با لبیک گفتن بر خود واجب کرده بودند که بر عهد خود با خدایشان استوار بمانند زیرا تلبیه در لغت به معنای پاسخ گویی و اجابت خواسته است یعنی خداوندا هر آن چه را که تو بخواهی من نیز بر خود واجب می دانم. خواسته تو خواسته من است. حاجی که مراسم تلبیه را انجام ندهد مانند نمازگزاری است که تکبیرة الاحرام نگوید. در این مراسم است که خداوند به بندهاش می آموزد دوست داشتن من بدون اجابت کردن فرمانم بی ارزش است و بندهای که بر خواسته من لبیک نگوید هیچ یک از اعمالش را پاسخ نخواهم داد.
چه امتحان سختی است و از طرفی شاید بسیار ساده. همین حاجی که تا چند روز پیش لبیک گفته، امروز در مکانی به نام غدیر خم باید برای همیشه تاریخ، راه خود و فرزندانش را مشخص کند یا اجابت خواسته خداوند و یا بطلانی بر لبیک حجش.
در کتاب فروغ ولایت آیت الله سبحانی می خوانیم: پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم در سال دهم هجرت برای انجام فریضه وتعلیم مراسم حج به مکه عزیمت کرد. این بار انجام این فریضه با آخرین سال عمر پیامبر عزیز مصادف شد و از این جهت آن را «حجة الوداع » نامیدند . افرادی که به شوق همسفری ویا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند تا صد وبیست هزار تخمین زده شده اند .
مراسم حج به پایان رسید وپیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم راه مدینه را،در حالی که گروهی انبوه او را بدرقه میکردند وجز کسانی که در مکه به او پیوسته بودند همگی در رکاب او بودند، در پیش گرفت. چون کاروان به پهنه بی آبی به نام «غدیر خم » رسید که در سه میلی «جحفه » (1) قرار دارد، پیک وحی فرود آمد وبه پیامبر فرمان توقف داد. پیامبر نیز دستور داد که همه از حرکت باز ایستند وبازماندگان فرا رسند .
کاروانیان از توقف ناگهانی وبه ظاهر بی موقع پیامبر در این منطقه بی آب، آن هم در نیمروزی گرم که حرارت آفتاب بسیار سوزنده وزمین تفتیده بود، در شگفت ماندند.مردم با خود می گفتند: فرمان بزرگی از جانب خدا رسیده است ودر اهمیت فرمان همین بس که به پیامبر ماموریت داده است که در این وضع نامساعد همه را از حرکت باز دارد وفرمان خدا را ابلاغ کند .
فرمان خدا به رسول گرامی طی آیه زیر نازل شد :
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس .(مائده:67 )
ای پیامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده است به مردم برسان واگر نرسانی رسالت خدای را بجا نیاورده ای; و خداوند تو را از گزند مردم حفظ می کند.
فتاب داغ نیمروز هجدهم ماه ذی الحجه بر سرزمین غدیر خم به شدت می تابید وگروه انبوهی که تاریخ تعداد آنها را از هفتاد هزار تا صد وبیست هزار ضبط کرده است در آن محل به فرمان پیامبر خدا فرود آمده بودند ودر انتظار حادثه تاریخی آن روز به سر می بردند، در حالی که از شدت گرما رداها را به دو نیم کرده، نیمی بر سر ونیم دیگر را زیر پا انداخته بودند .
در آن لحظات حساس، طنین اذان ظهر سراسر بیابان را فرا گرفت وندای تکبیر مؤذن بلند شد. مردم خود را برای ادای نماز ظهر آماده کردند وپیامبر نماز ظهر را با آن اجتماع پرشکوه، که سرزمین غدیر نظیر آن را هرگز به خاطر نداشت، بجا آورد وسپس به میان جمیعت آمد وبر منبر بلندی که از جهاز شتران ترتیب یافته بود قرار گرفت وبا صدای بلند خطبه ای به شرح زیر ایراد کرد :
ستایش از آن خداست.از او یاری می خواهیم وبه او ایمان داریم وبر او توکل می کنیم واز شر نفسهای خویش وبدی کردارهایمان به خدایی پناه می بریم که جز او برای گمراهان هادی وراهنمایی نیست; خدایی که هرکس را هدایت کرد برای او گمراه کننده ای نیست. گواهی می دهیم که خدایی جز او نیست ومحمد بنده خدا وفرستاده اوست .
هان ای مردم، نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم . ومن مسئولم و شما نیز مسئول هستید. در باره من چه فکر می کنید؟
یاران پیامبر گفتند: گواهی می دهیم که تو آیین خدا را تبلیغ کردی ونسبت به ما خیرخواهی ونصیحت کردی ودر این راه بسیار کوشیدی خداوند به تو پاداش نیک بدهد .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، وقتی مجددا آرامش بر جمعیت حکمفرما شد، فرمود :
آیا شما گواهی نمی دهید که جز خدا، خدایی نیست ومحمد بنده خدا وپیامبر اوست؟ بهشت ودوزخ ومرگ حق است وروز رستاخیز بدون شک فرا خواهد رسید وخداوند کسانی را که در خاک پنهان شده اند زنده خواهد کرد؟
یاران پیامبر گفتند: آری، آری، گواهی می دهیم .
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ادامه داد :
من در میان شما دو چیز گرانبها به یادگار می گذارم; چگونه با آنها معامله خواهید کرد؟ناشناسی پرسید: مقصود از این دو چیز گرانبها چیست؟
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود :
ثقل اکبر کتاب خداست که یک طرف آن در دست خدا وطرف دیگرش در دست شماست . به کتاب او چنگ بزنید تا گمراه نشوید. وثقل اصغر عترت واهل بیت من است . خدایم به من خبر داده که دو یادگار من تا روز رستاخیز از هم جدا نمی شوند .
هان ای مردم،برکتاب خدا وعترت من پیشی نگیرید واز آن دو عقب نمانید تا نابود نشوید .
در این موقع پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست حضرت علی علیه السلام را گرفت و بالا برد، تا جایی که سفیدی زیر بغل او بر همه مردم نمایان شد وهمه حضرت علی علیه السلام را در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دیدند و او را به خوبی شناختند ودریافتند که مقصود از این اجتماع مسئله ای است که مربوط به حضرت علی علیه السلام است و همگی با ولع خاصی آماده شدند که به سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گوش فرا دهند .
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود :
هان ای مردم، سزاوارترین فرد بر مؤمنان از خود آنان کیست؟
یاران پیامبر پاسخ دادند:خداوند و پیامبر او بهتر می دانند .
حاضران به غایبان اطلاع دهند
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ادامه داد :
خداوند مولای من و من مولای مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان اولی وسزاوارترم. هان ای مردم،«هر کس که من مولا و رهبر او هستم، علی هم مولا ورهبر اوست ».
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این جمله آخر را سه بار تکرار کرد (4) وسپس ادامه داد :
پروردگارا، دوست بدار کسی را که علی را دوست بدارد ودشمن بدار کسی را که علی را دشمن بدارد.خدایا، یاران علی را یاری کن ودشمنان او را خوار وذلیل گردان. پروردگارا، علی را محور حق قرار ده .
سپس افزود :
لازم است حاضران به غایبان خبر دهند ودیگران را از این امر مطلع کنند .
هنوز اجتماع با شکوه به حال خود باقی بود که فرشته وحی فرود آمد وبه پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم بشارت داد که خداوند امروز دین خود را تکمیل کرد ونعمت خویش را بر مؤمنان بتمامه ارزانی داشت.
در این لحظه، صدای تکبیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بلند شد وفرمود :
خدا را سپاسگزارم که دین خود را کامل کرد و نعمت خود را به پایان رسانید واز رسالت من و ولایت علی پس از من خشنود شد .
پیامبر از جایگاه خود فرود آمد ویاران او، دسته دسته، به حضرت علی علیه السلام تبریک می گفتند واو را مولای خود ومولای هر مرد وزن مؤمنی می خواندند. در این موقع حسان بن ثابت، شاعر رسول خدا، برخاست واین واقعه بزرگ تاریخی را در قالب شعری با شکوه ریخت وبه آن رنگ جاودانی بخشید. از چکامه معروف او فقط به ترجمه دو بیت می پردازیم :
پیامبر به حضرت علی فرمود:برخیز که من تو را به پیشوایی مردم وراهنمایی آنان پس از خود برگزیدم.هر کس که من مولای او هستم، علی نیز مولای او است . مردم! بر شما لازم است از پیروان راستین ودوستداران واقعی علی باشید. (6 )
آنچه نگارش یافت خلاصه این واقعه بزرگ تاریخی بود که در مدارک دانشمندان اهل تسنن وارد شده است. در کتابهای شیعه این واقعه به طور گسترده تر بیان شده است. مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج (7) خطبه مشروحی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که علاقه مندان می توانند به آن کتاب مراجعه کنند .
همین حاجیانی که با صدای بلند تلبیه گفته بودند بر گرد خانه خداوند طواف کرده بودند، اعمال تقصیر انجام داده و به ظاهر از همه چیز خود برای رضایت خداوند گذشته بودند باید الان در مهلکه آزمایش الهی پاسخگو می بودند. هنوز گرد خستگی سفر حج از روی لباسهای احرامشان بر زمین ننشسته بود که به آزمایشی عظیم و اما ساده دعوت شده بودند.
در روز غدیر همگان بر لبیک خود عمل کرده، فرمان پیامبر را اطاعت کرده و با کسی که او مولا و جانشین خود معرفی کرده بود بیعت کردند مردان دست در دست علی(ع) و زنان دست در آبی که با بوی دستان علی(ع) خوشبو شده بود که علی دست مبارکش را در کاسهای می گذاشت و زنان نیز دست در آن قرار می دادند. و این به آن معنا بود که شیعه و پیرو علی(ع) نه مرد می شناسد و زن. نه پیر و نه جوان. تنها یک چیز را نمی شناسد و آن بی عدالتی است. سه روز این بیعت به طول انجامید. همگان بیعت کردند و عهد بستند که یار ور یاور و پیرو علی خواهند بود. اما هنوز ساعتی از رحلت پیامبر اکرم(ص) نگذشته بود که غدیر را با شومی سقیفه آلوده کردند. آن روز در منطقه غدیر خم و در نزد رسول خداوند و در خنکای آب کاسه بیعت، داغی امتحان الهی حس نمی شد.همه چیز آن لحظه شروع شد که کم کم سنگینی غرور و قدرت بر روی شانههایشان نشست. همان ها که اولین بیعت کنندگان با ولایت بودند به ناگاه در صف اول گیرندگان حق علی(ع) قرار گرفتند.
و چه کسی زیباتر از علی(ع) می توانست از حق پایمال شدهاش سخن بگوید
امیرالمؤمنین(ع) در خطبهای که معروف به خطبه شقشقیه است در این رابطه می فرماید: آگاه باشید ! به خدا سوگند ! ابابکر ، جامه خلافت را بر تن کرد ، در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی ، چون محور آسیاب است به آسیاب ، که دور آن حرکت می کند . او می دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است ، و مرغان دور پرواز اندیشه ها ، به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد . پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده از آن کناره گیری کردم و در اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حقِّ خود به پا خیزم ؟ یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که به وجود آوردند ، صبر پیشه سازم ؟ که پیران را فرسوده ، جوانان را پیر ، و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می دارد ! . پس از ارزیابی درست ، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم . پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود . و با دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می برند ! . تا اینکه خلیفه اوّل ، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطّاب سپرد .
و در جای دیگر " در حکمت 181 " می فرماید: شگفتا! آیا معیار خلافت، صحابی پیامبر بودن است؟ اما صحابی بودن و خویشاوندی ملاک نیست؟ (از امام شعری در همین مسئله نقل شد که به ابابکر فرمود) اگر ادعا می کنی با شورای مسلمین به خلافت رسیدی، چه شورایی بود که رای دهندگان حضور نداشتند؟ و اگر خویشاوندی را حجت می آوری، دیگران از تو به پیامبر نزدیک تر و سزاوارترند.
و اما در این میان بودند کسانی که لحظه به لحظه در کنار علی(ع) ایستادند و حتی لحظه ای حضرت امیر را تنها نگذاشتند به گونه ای که حضرت در فراقشان می گریست و می فرمود کجایند آن برادرانم که راه را به حقیقت طى کردند، و بر اساس حق از دنیا گذشتند؟ عمّار، ابن تیِّهان و ذوالشهادتین کجا هستند؟ و کجایند نظیران آنان از برادرانشان که بر جانبازى پیمان بستند، و سرهاى پاکشان براى تبهکاران فرستاده شد؟ ! . . .
و اما اکنون!
اکنون 1400 سال از غدیر و سقیفه می گذرد و ما ماندهایم وصدای پیامبر(ص) که همچنان به گوش می رسد که می فرماید: لازم است حاضران به غایبان خبر دهند ودیگران را از این امر(ولایت علی بن ابی طالب(ع) ) مطلع کنند .
و امروز ما همان غایبان حجة الوداعیم و اما چه بسیار غایبانی که پس از ما خواهند آمد و مسلما رساندن فرمان پیامبر(ص) به گوش نسلهای آینده نه تنها به اسم شیعه بلکه به سبک و سیاق شیعه است و بی شک این پیامبری سینهای سوخته خواهد خواست تا نه فقط نام علی(ع) که مرام آن حضرت را به آیندگان برساند و شیعه تنها یک نام نیست بلکه حقیقتی است که سال به سال و لحظه به لحظه پیروان خود را از مدعیان خود جدا خواهد کرد.