نقدی بر فیلم «همه میدانند»
بوطیقای جمع و جور فیلم سازی اصغر فرهادی: انتخاب و گناهان کوچک دیگر
فیلمساز ما در همه می دانند در نقش یک کارگردان بین المللی با تفکر و شیوه منحصر به فرد فیلسازی اش ظاهر شده است و فیلمی را ساخته است که ابدا ربطی به سینمای ملی ایران ندارد؛ کما اینکه خود فرهادی نیز ضمن نگه داری عناصری که جزء لاینفک سینمایش به حساب می آیند سعی در آدابته کردن سینمایش با سبک اسپانیایی ها کرده است
نسیم آنلاین *: «یک پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان!» این حکم کلی فرهادی برای ملودرام دلهره آوری به نام درباره الی بود. دیالوگی که در کمال مهارت در نیمه اول فیلم و در همان دقایق ابتدایی جای گذاری شده بود و احتمالا پس از تماشای فیلم تنها دیالوگی بود که بر تارک ذهن تماشاچی نقش می بست!
درباره الی محصول سال 1387 بود یعنی درست انتهای سال آخر دولت نهم، حکم فرهادی هم برای همان دوران کارکرد داشت. مانیفست فیلم ساز ما این بود که در این دوران جدید باید عقب نشینی کرد یا تسلیم شد اما مقاومت را هرگز پیشنهاد نمی کرد ... کما این که کاراکتر الی هم دیگر تاب مقاومت درونی را از دست داد و دست به انتحار زد.
فیلم بعدی فرهادی یعنی جدایی نادر از سیمین ، دو سال پس از درباره الی ساخته شد. این بار به سبب تغیرات سیاسی و اتمسفری که آن روزها جریان داشت ، حکم فیلمساز ما هم کمی ملایم تر می شود و از انتحار شخصی به سیروا فی الارض بدل می گردد. دوگانه «ارزش مندی ادامه زندگی یا قطع خودخواسته آن» که پیش تر الی به آن گرفتار شده بود ، در جدایی نادر از سیمین تبدیل به «ترجیح علق و الفت های فطری یا انتخاب منطقی و عقلانی بین گزینه های موجود برای زندگی» می شود. اما فیلمساز ما همچنان بر روی مانیفست خود پابرجاست و در آخر نیز همین حکم رفتن را برای سیمین صادر می کند که نتیجه اش گریه مستانه فرزند ایران در راهرو های دادگاه خانواده است.
پس از این فرهادی دو فیلم دیگر می سازد که دومی حداقل فیلم قابل اعتنایی است اما به نظر خارج از ایدئولوژی و روش مرسوم فیلمسازی او به شمار می آید و حداکثر می توان آن را به عنوان یک تجربه نسبتا موفق دانست تا کارنامه فرهادی را از یکنواختی فرمی به درآورد.
اما فیلمساز ما در تازه ترین اثرش به سراغ همان کلیشه ذهنی شناخته شده خود رفته است. ساختار آشنای سه پرده ای ... پرده اول فیلم با تصاویر شاد و زنده ای باز می شود و کارگردان به رسم معهود خودش علاوه بر جلو بردن داستان و نشان دادن محیط روستایی و بیان خلقیات آنها، موتیف هایی که در آینده نیاز دارد که در گره افکنی اصلی داستان، با آنها کار را جلو ببرد و ضمن ایجاد تعلیق و جذابیت بتواند در زمان مناسب این نشان ها و موتیف ها را برداشت کند ، را در جای جای فیلمنامه قرار می دهد و الحق که در اجرای این شگرد هم اغلب موفق عمل می کند و این عمل را به طرز باورپذیر و موفقیت آمیزی انجام داده است.
در انتهای پرده اول که با سکانس زنده و سرحال و خوش ریتم عروسی به پایان می رسد، گره اصلی بیرونی در داستان پیدا می شود و رفته رفته پرسوناژ های اصلی با تلاش برای حل معضل بیرونی فیلمنامه مجبور به انتخاب می شوند « انتخاب »، یکی از اصلی ترین معضلات ذهنی فرهادی ... انتخاب برای افشا نشدن رازهای سر به مهر گذشته یا پیدا شدن دختر ربوده شده. اگر بخواهیم برای تماشای فیلم های اصغر فرهادی یک راهنمای جمع و جور بنویسیم، اولین نکته آن است که گره های بیرونی فیلمنامه همواره در اولویت دوم و در مقام یک روبنا برای طرح معضلات شخصی و درگیری های درونی است. فرهادی فیلمسازی است انتخاب را نتیجه اتفاق می داند و آن را امر اصلی می پندارد. کنشی تاثیرگذار که سرنوشت اتفاق نخستین و واکنش های انسانی به آن را مشخص می کند .
در انتهای پرده سوم همه می دانند اصغر فرهادی ، نتیجه ای رقم می خورد که نشان از تغییر تفکرات فرهادی و لاجرم تغییر حکم همیشگی اش دارد. این بار فرهادی افشای حقیقت و فروپاشی برج و باروی ساختگی دروغ به دور آن را به عنوان نتیجه به تماشاگر خود عرضه می کند. گویی در این سرزمین و دیار و با گذشت زمان، فیلمساز ما کمی نگاهش به انسان متفاوت شده و برای سرنوشت و خلقتش ارزش قائل می شود. دیدگاهی که همچنان نهیلیستی به مقولات می نگرد و سعادت و شقاوت را در انتفاع شخصی خلاصه می کند و فیلتری از جنس ماتریالیسم بر روی لنز دوربین خود می گذارد. دوربینی که راوی قصه ای نفسانی است و میزانسن و دکوپاژی که همگی این مسئله را تحویل مخاطب می دهد. مخاطبی که بر خلاف گذشته ایرانی نیست و سعی در دیدن یک فیلم از سینمای اسپانیا را دارد نه از سینمای ایران پس از انقلاب را.
فرهادی در مصاحبه ای گفته بود که تمام سعی خود را انجام داده تا یک فیلم اسپانیایی بسازد که به انصاف می توان حکم داد در این عمل موفق بوده است و نگارنده آن را بسیار نزدیک به فضای فیلم های پدرو آلمادوار ، کارگردان شهیر اسپانیایی، می دانم.
فیلمساز ما در همه می دانند در نقش یک کارگردان بین المللی با تفکر و شیوه منحصر به فرد فیلسازی اش ظاهر شده است و فیلمی را ساخته است که ابدا ربطی به سینمای ملی ایران و این سبک از سینما ندارد؛ کما اینکه خود فرهادی نیز ضمن نگه داری عناصری که جزء لاینفک سینمایش به حساب می آیند (از جمله ساختار سه پرده ای و کلاسیک - استفاده از ژانر ملودرام - کشش های درونی شخصیت ها و ناگزیر بودن انتخاب - پرده برداشتن از رازها - تراولینگ طولانی دوربین در فضاهای آپارتمانی) سعی در آدابته کردن سینمایش با سبک اسپانیایی ها کرده و عناصری مانند عقب نگه داشتن مخاطب از داستان و عدم نمایش علت اصلی وقوع گره به سبب ایجاد تعلیق را در فیلم جدیدش دستخوش تغییر قرار داده است.
در پایان اینکه بدون شک همه می دانند بهترین فیلمی نیست که فرهادی تا به حال ساخته است که خوش بینانه آن را می توان در جرگه آثار متوسط او جای داد اما در عین حال پیشرفت بزرگی است که از فیلم اول او در اروپا (گذشته) برایش حاصل شده و می تواند گام موثری باشد برای بازشدن پای دیگر اهالی سینما در اروپا!
*ـمحمدحسین رضوانی