محمدرضاکائینی:
مصدق هیچ نقشی در قیام مردمی ۳۰ تیر نداشت
مصدق به ناتوانی خود در ماجرای ملی شدن صنعت نفت پی برده بود و ماجرای وزارت جنگ را بهانهای برای پوشاندن این ناتوانی کرد
30 تیرماه یکی از روزهای مهم در تاریخ سیاسی معاصر ایران است؛ یکی از آن روزها که مردم خواستند و توانستند اراده خود را بر حاکم وقت تحمیل کنند. این واقعه اما همیشه توام با شبهات و سوالات متعددی بوده، مسائلی که باید روشن شود تا اغراض سیاسی در تاریخخوانی به کنار بروند و واقعیات مشخص شوند. به همین منظور سراغ محمدرضا کائینی، پژوهشگر تاریخ سیاسی رفتیم و در مورد واقعه 30 تیر با او همکلام شدیم. آنچه در ادامه میخوانید مشروح این گفتوگو است. قیام مردم علیه حکومت پهلوی در 30 تیر 1331 به چه اندازه در وقایعی که در سالهای بعد از آن افتاد موثر بود؟
قیام 30 تیر سال 1331 اوج حمایت اجتماعی مردم از دکتر مصدق بود، تا جایی که میتوان گفت همه اتفاقات بعد از آن روز، تحت تاثیر این واقعه اجتماعی در تاریخ قبل از انقلاب اسلامی بود. بعد از 30 تیر اما اعتراضات رو به افول حرکت کرد و جامعه به تدریج به سمت گوشهنشینی و بیتفاوتی نسبت به مسائل کشور رفت. همین بیتفاوتیها هم بود که منجر به کودتای 28 مرداد علیه مصدق در سال 32 شد. دلیل استعفای مصدق چه بود؟
برگ برنده شاه در آن سالها برای اشراف و اعمال قدرت در کشور تصدی وزارت جنگ بود. مصدق اما این مساله را برنمیتابید. مصدق بعد از معرفی کابینه به مجلس هفدهم شورای ملی، درخواست انتقال وزارت جنگ به مجموعه دولت را به شاه ارائه کرد. شاه هم که بهخوبی میدانست ارتش تنها سوپاپ اطمینانش برای تداوم قدرت است، پس از صحبتهای چندروزه با مصدق این درخواست را نپذیرفت. مصدق هم به خانهنشینی روی آورد و به منزلش در احمدآباد رفت. در واقع مخالفت محمدرضا شاه با درخواست مصدق فقط یک بهانه بود برای آقای نخستوزیری که به ناتوانی خود برای ملی کردن صنعت نفت پی برده بود تا بتواند با استعفا از نخستوزیری از آبرویی که در حال از دست دادن آن بود، جلوگیری کند؛ نخستوزیری که نمیخواست در تاریخ از او بهعنوان کسی که نتوانست حقوق ملت را محقق کند، یاد شود. به همین خاطر دنبال بهانهای بود تا در اوج، خداحافظی کند و در اذهان مردم، جنتمکان باقی بماند. پس چرا آیتا... کاشانی از مصدق حمایت کرد؟
در چنین شرایطی رهبران نهضت و آیتا... کاشانی که از بیرون به ماجرا نگاه میکردند به این دلیل که مصدق هم چیزی را با آنها هماهنگ نکرده بود، به این جمعبندی رسیدند که سنگاندازی دربار در کار مصدق و دخالتهای آنها در امور نخستوزیری و همچنین سنگاندازی در راه خدمت به مردم توسط او دلیل استعفایش از نخستوزیری است. همین مساله موجب شد آیتا... کاشانی بیانیه تندی علیه محمدعلی قوام که بعد از استعفای مصدق بهعنوان نخستوزیر انتخاب شده بود صادر کرده و وی را به استعفا ملزم کند. آیتا... کاشانی در این بیانیه تهدید کرده بود که اگر قوام استعفا ندهد و قدرت دوباره به مصدق بازنگردد، حکم جهاد خواهد داد و خودش نیز کفنپوش در اعتراضات شرکت خواهد کرد.
پس به نظر شما تصور حامیان مصدق از او در جریانات 30 تیر غلط بود؟
بله. امروز وقتی بعد از دهها سال به مساله نگاه میکنیم، به این نتیجه میرسیم که آنچه مردم در آن روزها تصور میکردند، مطابقت چندانی با واقعیت نداشته است. حتی تصوری که آیتا... کاشانی از مصدق داشت هم واقعی نبوده است. در واقع مصدق وقتی دیده بود از ملی کردن صنعت نفت عاجز شده، از آنجایی که نمیخواست این ناتوانیاش برای مردم روشن شود و جایگاه خود را از دست بدهد، مخالفت شاه با انتقال وزارت جنگ به زیرمجموعه دولت را بهانه قرار داد تا خودش را از زیر بار اتفاقاتی که در حال رخ دادن بود، برهاند. مصدق بعد از حاشیهنشینی دیگر هیچ انگیزهای برای ادامه مسیر برای خود متصور نبود، بهطوری که حتی دوستان نزدیک خودش را هم به ملاقات نمیپذیرفت. به همین دلیل او هیچ نقشی در بسیج مردمی و خیزش اجتماعی برای قیام 30 تیر نداشت و سازماندهی اعتراضات مردمی علیه شاه و محمدعلی قوام فقط و فقط توسط رهبران فراکسیون نهضت امداد ملی، از جمله دکتر بقایی و در راس توسط آیتا... مصدق انجام شد. دکتر مصدق نیز از آنجایی که واقعا رفته بود که برود، حتی کمترین انگیزه و امیدی برای بازگشت به نخستوزیری نداشت، اما حمایتهای مذهبیون از او در مقابل شاه بار دیگر این فرصت و انگیزه را به او داد تا به مسند امور بازگردد. چرا راه آیتا... کاشانی و مصدق بعد از 30 تیر از یکدیگر جدا شد؟
مصدق بعد از 30 تیر به ورطه زیادهخواهی افتاد و این تازه شروع آسیبهایی بود که خودش آنها را متوجه خودش کرد. او در مرحله اول، به مدت 6 ماه اختیار قانونگذاری را از مجلس گرفت. بعد هم از شاه درخواست کرد این تعلیق در اختیارات مجلس به مدت یک سال دیگر هم ادامه پیدا کند. طبعا آیتا... کاشانی هم به دلیل آن روحیات مشروطهخواهی که داشت، این شرایط را برنمیتابید. آیتا... کاشانی از طرفی میدید که مجلس که خانه ملت بود، دیگر رمق گذشتهاش را ندارد و وجودش بلااثر شده است. همین روند ادامه پیدا کرد تا اینکه مصدق حتی مجلسی را که خودش انتخابات آن را برگزار کرده بود هم نتوانست تحمل کند و دستور داد مجلس منحل شود. ازطرفی همان ایام او در دولت قانونی را تحت عنوان «قانون امنیت اجتماعی» که حرف و حدیثهای بسیاری حول آن ایجاد شد، تصویب کرد. تصویب چنین چیزی از سوی دولت برای مردم و رهبران نهضت ملی به هیچ وجه قابلپذیرش نبود. زیرا صراحتا آزادیهای اجتماعی در این قانون زیر پا گذاشته شده بود، تاجایی که در این قانون حتی اجتماعات بیش از سه نفر در معابر عمومی و خصوصی که منجر به مشکوک شدن ماموران امنیتی شود، مستحق برخورد انتظامی و قضایی اعلام شده بود. جالبتر اینجاست که بعدها شاه براساس همین قانون امنیت اجتماعی مصدق، دستو ر ایجاد ساواک را صادر کرد. به همین خاطر شاید بتوان گفت تا حدودی ساواک یادگاری از دکتر مصدق در دهههای بعدی بود. در واقع بعد از اقداماتی از جمله انحلال مجلس، تصویب قانون امنیت اجتماعی، خودسری در اداره کشور و نهایتا حرکت دکتر مصدق به سمت استبداد در جامعه، تحمل رهبران نهضت امداد ملی وآیتا... کاشانی را به پایان رساند. و این آغازی بود برای اعتراضات جدی علیه اقدامات مصدق و اختلافات وی در سالهای بعد با آیتا... کاشانی.
منبع: روزنامه فرهیختگان