یادداشت/ معصومه خسروشاهی

سینمایی که سطل لجن به صورت مخاطب می پاشد!

کدخبر: 2025748

وقتی سینماگر توهین به شعور مخاطب را برای خود بلا اشکال می بیند چه نتیجه ای جز این دارد که فروش فیلم را بهانه پسندیدن فیلم از سمت مخاطب کرده هر چیزی را به خورد او بدهد؟

گروه فرهنگی « نسیم آنلاین »، معصومه خسروشاهی- مردم ما امروز نیاز به خندیدن دارند. در زمانه ای که کار و بدهی و قسط کمر مردان را خم کرده و خواسته های خانواده ها بی پایان است؛ باید بستری فراهم کنیم تا حداقل ساعتی را با فارغ کردن مردم از آن چه در پیرامونشان می گذرد به دنیایی دعوت کنیم که سرشار از خنده و شادی باشد.

پاراگراف بالا به هیچ عنوان نظر نویسنده نیست. چه بسا این روز ها برای تحلیل های جامعه شناختی از فروش های میلیاردی فیلم های کمدی روی پرده سینمای ایران متقن ترین استدلال به نظر می آید و اغلب هم با ژست انسان دوستانه ای بیان می شود گویی که انسان متوسط از لحاظ معیشتی جامعه ایرانی همانند موجودی ترحم برانگیز دست گدایی به سمت سینماگران و مسئولین دراز کرده است. شاید آن ها بتوانند با تصویر آن دنیای پر از خنده حتی ساعتی او را از دام فکر کردن به حقوق حداقلی سربرج بیرون آورند.

وقتی چنین نگاهی بر سینما غالب شود ، سینماگر تنها باید بخنداند و مهم نیست تا چه حد می تواند از امکانات موجود خود استفاده کند. یادم می آید در جشنواره فجر چند سال قبل واکنش ها به سخن کارگردان فیلمی کمدی بسیار سخت بود. وقتی در جواب سوال خبرنگاری که عبور از مرز برخی تعهدات را متذکر می شد پاسخی قریب به این مضمون داد که من برای خنداندن مردم هرکاری می کنم.

سال ها پیش شهید سید مرتضی آوینی با طرح سوال" آیا می توان خندیدن را به عنوان یک هدف اختیار کرد؟ " پاسخ مبسوطی به این طرز تفکر می دهد.او این مساله را تنها به دلیل کج فهمی عده ای از روانشناسی جدید می داند. سید مرتضی آوینی این راه حل را مناسب انسان هایی می داند که ضعف نفس آن ها را از مواجهه ی جدی با حیات عاجز ساخته است.گوینده چنین سخنی یک جاهل به غایات کمالی انسان است.

حال که پس از گذشت چندین سال از انقلاب اسلامی ایران هنوز شاهد حاکمیت این عقیده بر فضای فرهنگ و هنر و رسانه هستیم.وقتی از کارگردان فیلم 50کیلو آلبالو درباره فیلم سوال می پرسند قطعا باید پاسخ بدهد که ما فیلمی تجاری ساختیم که مردم را بخنداند و به هدف خود رسیدیم.

وقتی سینماگر توهین به شعور مخاطب را برای خود بلا اشکال می بیند چه نتیجه ای جز این دارد که فروش فیلم را بهانه پسندیدن فیلم از سمت مخاطب کرده هر چیزی را به خورد او بدهد؟ این مساله وقتی اهمیت پیدا می کند که توجه شود وقتی سینما گر مخاطبین را انسان های ضعیف النفسی از طبقات پست اجتماع تلقی می کند؛ هر طور دلش بخواهد با او رفتار می کند.

عمده مشکل فیلم 50کیلو آلبالو متوجه فیلمنامه اثر است. فیلمنامه که جز تصویر آدم هایی که هیچ چیز نیستند جز کاریکاتور کج و کوله ای از آن چه باید می بودند. تصویر کلیشه ای از یک قاضی منکرات که بیشتر به یک بیمار روانی شبیه است. پدر و مادر لاابالی که به مساله ی مهمی چون دستگیر شدن دخترشان بی توجه اند و به وقت اپیلاسیون و پشت چشم نازک کردن آرایشگر اهمیت بیشتری می دهند. نامزد بی هویت استاد دانشگاه،پسر علافی که پدرش می خواهد او با یک عجوزه ازدواج کند و... .

هیچ کدام از این شخصیت ها دست مایه خنده های دلنشنین مخاطب نیستند در بخش هایی که نویسنده انتظار داشته مردم از خنده منفجر شوند هیچ اتفاقی نمی افتد. نویسنده که مثل فیلم مرد عوضی گرفتار مرض یک زن و دو شوهر شده است هنوز هم روی این موضوع پافشاری می کند. اما این بار پا را فراتر گذاشته به جای تعبیه یک عمل سخت و افسانه ای پیوند مغز! به تمسخر دین می آید. این بار مامور منکرات نقش پزشک را بازی می کند و نویسنده را در این که ببیند زنی دو شوهر دارد و کسی به او متعرض نمی شود غرق در شعف می کند. معلوم نیست دست اندرکاران فیلم چقدر به ذهن خود فشار آورده اند تا ساز و کار ازدواج را طوری بچینند که به خواسته خود برسند.

شخصیت داماد بی غیرت مقیم کانادا _که بازی بیرون زده ی پژمان جمشیدی که هیچ چیز جدیدی نسبت به سریال پژمان حتی برای دل خوش کردن هم نداشت_ فردی به نام مانی توحیدی است که تلفیقی از نام کارگردان و فیلم نامه نویس است. شیادی که مدام از اخلاق مردم شکایت می کند و خودش بی اخلاق ترین چهره فیلم است. قرص ضد افسردگی می خورد و در اوج حضور اثر قرص ها که او را تبدیل به یک روانی کرده است. شعار مرگ بر امریکا می دهد و همه ی کسانی که در عروسی نشسته اند را به همراهی وا می دارد. این صحنه آیا چیزی جز توهین به همه ی ملت ایران است؟

شوخی های این فیلم در حد یک شوخی نیستند. انگار نوعی بغض و حقد و غضب پشت شان نهفته است. کسانی که آثار روشنفکری شان با استقبال سرد مخاطبین روبه رو می شد اکنون با اسم یک کمدی پرخرج و پر بازیگر برای مخاطبی که به آثارشان بی محلی می کرد دام پهن کرده اند. همه ی اعتقادات و تفکراتشان را به سخره می گیرند. وادارشان می کنند تا به بی عفتی و بی حیایی بخندند و آن وقت آسوده و راضی از سینما بدرقه شان می کنند.

شوخی های مستهجن جنسی،اشاره های جنسی با هدف زیر سوال بردن ارزش زن در جامعه مطرح شده است. با نگاهی گذرا به کاراکتر زن های فیلم همه نوعی احمق و حواس پرت و خرافاتی هستند. دختری که پس از احساساتی شدن با شنیدن یک خبر دل از داوود می کشد و دوباره با خبر دیگری همسر او می شود. مادر ناتنی داوود با بازی بهنوش بختیاری که در ظاهر زنی مذهبی است اما آخر فیلم متوجه می شویم که او هم چند سال قبل از مردن مادر داوود با پدرش دوست بوده است. عروشا اژدری با گریم وحشتناک شبیه به جادوگرها و رفتاری که کاملا بیرون زده از فیلم است و به هیچ جای فیلم نمی خورد. همه و همه مایه تمسخر زنان جامعه است. قشری که نابودی حیا در آنان رگ حیات جامعه را قطع خواهد کرد. هرچند فیلم سعی دارد فریاد کند که من یک شوخی هستم و نه بیشتر. با اشاره های تینیجری حواس مخاطب را پرت کند. لیکن این بر این نکته استوار است که مخاطب خود را یک نادان فرض کرده باشد.

جدای از این که در 50 کیلو آلبالو به راحتی بی غیرتی و بی حیایی را دستمایه خنده قرار می دهد. نکات مهم تری نیز پشت پرده ی این خنده ها پنهان شده است. تمسخر واضح و آشکار عده ی شرعی طلاق در صحنه ی دفتر ازدواج و طلاق مساله ای نیست که به سادگی بتوان از کنار آن عبور کرد. نمی توان فراموش کرد که اولین خدشه ها به این مساله از چه زمانی شروع شد؟ متاسفانه با اکران این فیلم و وسعت پرده دری ها عجیب نیست که در انتظار پخش مضامین مستهجن تری در سینما باشیم. کنایه به انفال و بالا کشیدن زمین ها توسط کله گنده ها و تحمیق مردم آیا جز این است که به محتوای دو سوره از قرآن کریم دست درازی شده و احدی به روی خود نیاورده است؟

هم چنان که بیان شد اگر حجم شوخی های جنسی،شوخی های سیاسی و مذهبی که در این فیلم استفاده شده فقط به خاطر پول وتجارت باشد شما بخوانید خنداندن مخاطب به این معناست که در این جامعه مسولان فرهنگی روی مردم قمار می کنند. پر واضح است آخر این بازی چه کسی متضرر خواهد شد.

ارسال نظر: