نگاهی جامعهشناختی به جدیدترین ساخته امیرخانی
چرا مسأله "در مدت معلوم" قابل نگه داشتن زیر سرپوش نیست؟
«انباشت نیاز جنسی» یکی از اصلیترین معضل های اجتماعی در آینده ایران خواهد بود؟ شرایط سخت «ازدواج» به عنوان تنها هنجار پذیرفته شده ایرانی، نیاز به تعریف و پذیرش یک هنجار جدید را ایجاب میکند؟ شاید یکی از پاسخها در استقبال از «در مدت معلوم» باشد.
به گزارش « نسیم آنلاین »، مهدی قادری در تسنیم نوشت:
به زعم بسیاری عنوان انتخاب شده برای فیلم کافی بود تا فروش میلیاردی برای ساخته جدید وحید امیرخانی رقم بخورد. نمایش تصویر جواد عزتی روی پوستر فیلم و محبوبیتی که بواسطه نقشهای کمدی او در میان مخاطب ایرانی وجود دارد هم میتوانست این را تداعی کند که مخاطب او، فیلمی پر از شوخی را این بار با درونمایه یک موضوع جنسی به تماشا خواهد نشست. هرچند امیرخانی زبان طنز را برای «در مدت معلوم» انتخاب کرد اما در پشت تمام تکه کنایههای این فیلم حرفهایی جدی قرار دارد که هم مخاطب درون اجتماع ایرانی بر آن آگاه است هم امیرخانی. اما گویا یک توافق نانوشته میان کارگردان و تماشاچی درباره پرهیز از اشاره مستقیم به این موضوع و گپ صریح درباره آن وجود دارد و هیچ کدام بنا ندارند فراتر از اشاره و بیان کنایی به این موضوع بپردازند و ترجیح میدهند حتی نام آن بر زبان آورده نشود اما دربارهاش به قضاوت بنشینند. موضوعی که صحبت مستقیم درباره آن همیشه با حاشیههای زیاد و سوء تفاهمهای جدی همراه بوده است و طبق روال معمول این بار هم ترجیح بر این است که «خنده-خنده» دربارهاش حرف زده شود تا آستانه تحمل بالاتر نگه داشته شود.
«در مدت معلوم» پیرامون موضوعی حرف میزند که سالها در جامعه ایرانی گرفتار یک «عرفیزدگی» سهمگین بوده است و حتی به عنوان یک صفتِ پایِ ثابت در کنار دیگر صفات ناپسند برای نمایش مرام افراد رذل، خائن، پست و ... کارکرد داشته است. چند سال پیش بود که سایت خبری «نوسازی» که به فردی به نام حسین نوبختی و از نزدیکان احمدینژاد مشهور بود و این انتساب هیچگاه رد نشد، به صورت مفصل و جدی ماهها درباره این موضوع، مباحثی را تولید کرد. این مطالب با واکنشهای متفاوت در افکار عمومی همراه شد. اما چرا حالا و بعد از چند سال سخن گفتن درباره موضوع صیغه یا متعه مسأله رسانهای امروز امیرخانی شده و او با زبان سینما درباره آن حرف میزند؟ آیا این حرف در جامعه امروز ایرانی ظرفیت پذیرش دارد؟ چه شده است که برخلاف سالهای گذشته که این موضوع به شدت در میان بخش قابل توجهی از افکار عمومی، خصوصاً از نظر زنان، ناپسند و قبیح جلوه میکرد و نهایتاً عدهای مخفیانه به آن گرایش داشتند، امروز روی پرده سینما علنی درباره آن صحبت میشود و به فروش میلیاردی دست پیدا میکند؟ چرا در سالهای اخیر بر حجم ساخت فیلمهای مستند با موضوع برررسی معضلات جنسی نیز افزوده شده است؟
شاید برای پاسخ به این سؤال، باید کانون این مسأله را قدری در وضعیت جدید زندگی و شرایط نوظهورِ معاشِ جامعه ایرانی مورد بررسی قرار داد. شرایط اجتماعی ایران به چه سمتی در حرکت است که گپ جدی یا طنز درباره این موضوعات با استقبال مواجه میشود؟ مبنای محاسبات در زندگی امروز نسبت به گذشته دچار چه تحولی شده است که امروز گاردِ ماضیِ بخشی از افکار عمومی نه تنها در برابر این موضوعات منفعل شده بلکه تا حدی به استقبال آن هم میرود؟
صورت بندی زندگی امروز مردم ایران خصوصاً در کلانشهرهایی مانند تهران به گونهای شده است که روابط اجتماعی از مهدکودک، آموزش و پرورش، دانشگاه گرفته تا محیط کار، خانواده و ... در معرض جدی مدرنیزاسیون قرار گرفته و در حال تجربه مدرنیسم (فرهنگ مدرنیته) با سرعتی بسیار زیاد است. بشری که در برابر آماج این تغییر نگرش فرهنگی قرار میگیرد متأثر از محیط، رسانهها، فرهنگ عمومی جامعه و ... فاکتورها و خصیصههایی برای خود برمیگزیند که آگاهانه و یا حتی ناآگاهانه، نوع زندگی خود را دستخوش تغییرات میبیند. در رویکردی مکانیکی هر روز چسبیده به همشهریان خود، آویزان از میلههای اتوبوس و مترو با فشار روانی و جسمانی زیاد خود را تسلیم برنامه نهادهایی میکند که پیش از او ساخته شده و به شکلی اجباری در خدمت آنان گرفتار میشود تا ضمن رقابت با همنوعانش، قدری دغدغه معاش و بایستههای اولیه حیات خود در برابر کسانی که همین احساس را نسبت به خود دارند، تأمین کند. همه گرفتار در رقابتی شدهاند که میخواهند به هر قیمتی خود نفر اول آن باشند و اهمیت این سبقت، هیچ انگیزه جوانمردیِ بلندمدتی را برنمیتابد. میتوان ریشه اصلی این فرهنگ مسلط را در «ایندیویژوآلیسم» دنبال کرد و بعد ارتباط آن با استقبال مردمی از فیلم وحید امیرخانی را دریافت.
«ایندیویژوآلیسم - individualism» یا اصالت دادن به مرجعیت فرد و غیر اصیل دانستن مرجعیت هر چیزی غیر از فرد، بیاعتبار دانستن هر دستور و توصیهای فراتر از فرد، قابل تخطئه بودن هر چیزی بیرون از دایره تصمیم فرد برای خود و توصیفاتی از این دست برای آن، محوریترین ویژگیای است که مبنای آنتولوژیک انتخاب این سبک از زندگی و زیربنای تسلط آن بر جامعه به اصطلاح جدید ایرانی شده است. نگاهی که قدرت گرفتن آن در خانواده موجب میشود، در درجه اول اصالت همه چیز در نگاه فرد، از او آغاز و به خود او ختم شود. فرد بر همین مبنا تمایلی برای ابراز تعهد در برابر فرد دیگر و در نتیجه تشکیل خانواده و قبول مسئولیت ندارد. دلیل منطقیای برای اینکه بیش از اندازه در قبال او فداکاری و ایثار داشته باشد، نمیبیند. نهایتاً اینکه متوقع است که دیگران برای او برنامههایی داشته باشند و به او توجه کنند، چیزی که دیگران به طرزی مشابه از او توقع دارند و این فردِ تنها، روز به روز تنهاتر میشود و زجر و درد این تنهایی برای او باز هم پسندیدهتر از نشستن و شنیدن حرفهای دیگران برایش است. چرا که او حسب تسلط این بن مایه نهان، بیشتر توقع دارد که دیده و شنیده شود تا اینکه ببیند و بشنود. او حوصله و وقتی برای کسی فراتر از خود نمیتواند قائل شود.
«رشد عقل ابزاری» یکی از اصلیترین نتایج تسلط ایندیویژوآلیسم میشود. عقلانیتی که بر اساس آن دیگر هدف موضوعیت چندانی ندارد و تنها تناسب میان هدف و وسیله مورد توجه آن است. اجازه تفکر درباره «چیستی» و «چرایی» انتخاب اهداف از بشر گرفته میشود و بشر درگیر این فضا تنها به «چگونگی» رسیدن به آنچه مطلوبش شده است، میاندیشد. گواهی برای اقبال به این مدل از عقلانیت و شیوه زندگی، مطالبی است که در کتابهای روانشناختی جدید با اقبال عجیبی مواجه شده است و مخاطبان آن تنها به این میاندیشند که «چگونه پولدارتر شوند؟»، «چگونه فردی پرنفوذ شوند؟»، «چگونه محبوبتر شوند؟» و ... این روحیه روز به روز بازار کتابهای برایان تریسی، جان ماکسول، اسپنسر جانسون و ... را داغتر و داغتر میکند.
او به سراغ این دست از محصولات میرود و نگرش نفوذ کرده در وجود او به صرفه نمیداند که فرصتی برای «ارضای عاطفی» خود قائل شود. چرا که این امکان وجود دارد که به دلیل گرفتاری در این عرصه از رقابت اصلی خو بازبماند و ترجیح بر این میدهد که خواهش عاطفی را در درون خود «سرکوب» کند. طواغیتی که ذیل این نگاه درباره فرد-فرد جامعه شکل میگیرد هرگز اجازه نخواهد داد که برای «رفع تشنگی عاطفی» این جنس از زیست مکانیکال آدمیت را به مخاطره بیاندازد. به معشوق خود تنها به این شرط محبت میکند تا به او محبت شود و توقع ارضای عاطفی دارد. اگر چنین نشود، به راحتی نمونهای به صرفهتر، پربازدهتر یا کم هزینهتر را جایگزین میکند. حتی ملاک گزینش این معشوق فاجعهآمیز هم میشود و میزان ارضای او براساس همین معیارهای سرمایه سالارانه، یگانه ملاک انتخاب همراه و همسر برایش میشود و برتریهای نسبی و قیاس کردنهای مادیف جایگزینی همسر را تسهیل میکند و ثبات را در خانواده به سستی میکشاند.
محدود شدن زاویه دید بشر به حیات چند روزه دنیایی تا حدی پیش رفته که فرد تمام تمایل و تمرکز خود را متوجه پیشرفت و ارتقای شخصی در این دنیا خواهد کرد و مدت زمان حیات یا طول عمر خود را تنها فرصت محدود خود برمیشمارد برای انباشت قدرت و ثروت که زیربنای اصلی «رفاه» و حتی «کرامت» در دنیای ماشینی جدید قلمداد شدهاند. او برای تشکیل یک خانواده قبل از هر چیز به رفاهیات اجتماعی، میزان سرمایه و اندوختههای اقتصادی و دخل و خرج خود میاندیشد و این روند با توجه به بازار رقابت جدی که در تمامی زمینهها وجود دارد، مانعی بزرگ برای ازدواج او میشود.
بشر گرفتار در چنبره این نگاه تمام تلاش سالهای جوانی خود را متوجه این موضوع میکند که آنچه «شرایط اولیه برای ازدواج» میخواند را تأمین کند تا در جلسات خواستگاری برای پاسخ به سؤالات مرسوم چند سال اخیر دست پر باشد و سربلند بیرون بیاید. اما او انگار چندان هم غافل نیست از نمونههای متکثر مشابهی که متمولانه زیست کردهاند در حالی که تجربههای متعدد ناموفقی هم از انتخاب چند باره همسر دارند اما بازهم شیوه آنان را تکرار میکند و قدرت تغییر فضا را ندارد و احتمالاً خانواده تازه تشکیل شده او نیز به سرنوشتی مشابه دچار خواهد شد.
«منفعتگرایی شخصی» مضمونی عینیتر از تسلط فرهنگ سرمایهداری و نگاه ایندیویژوآلیستی بر جامعه امروز به دست میدهد. تلاش برای کسب نفع اقتصادی(ثروت)، اجتماعی(شهرت)، سیاسی(قدرت) و ... کار را به حدی وقیحانه پیش برده است که نیاز جنسی که ابتداییترین و غریزیترین نیاز بشر است نیز از دیده منفعت مورد بررسی قرار میگیرد و دکانی برای تجارتهای بزرگ میشود و رسانه و هنر هم برای تقویت بازار مشتریان مستعمره میشوند و محرکات رسانهای روز به روز این تجارت کثیف را پر سودتر میکنند. حالا بر اساس فضای مسلط فوق، فردی حاضر میشود تن به ازدواج و تشکیل خانواده بدهد؟ او مادامی که نتیجه تشکیل خانواده را محدودیت میداند، چرا باید به ازدواج تن دهد؟ با تماشای نمونههای متکثر ناموفق هراس تشکیل خانواده او را وادار میکند که در عرصههای دیگری فعال شود تا اگر تمایل به تشکیل خانواده هم دارد آن را با نهایت ایمنی بسازد اما چون ریشه گرفتاری را نمیشناسد، احتمال ناکامی برایش فراهم است.
باید موضوع نیاز جنسی به عنوان یک غریزه که در میان تمامی انسانها وجود دارد، برای بشری که این چنین سخت و غامض گرفتار مدرنیزاسیون شده است، مورد تحلیل قرار گیرد. او تمایلی به تشکیل خانواده و افزایش تعهد و پذیرش مسئولیت در برابر دیگرانی فراتر از خود ندارد. اگر هم تن به تشکیل زندگی و خانواده دهد، بسته به میزان تسلط این روحیه بر او و خانوادهاش، این نهاد کوچک قوام و انسجام میگیرد و در موارد زیادی درباره افراد گرفتار این نگاه، آستانه تحمل پایین آمده و خانواده آنها مستعد فروپاشی خواهد بود و نتیجه آن چیزی نیست جز این آمار که در این دست از کلانشهرها، از هر 2.8 ازدواج یک مورد به طلاق رسمی منجر میشود. و از آن جدیتر نمونه مخفی و غیرقابل اعلام یا حتی غیر قابل درکی است که به عدم مفاهمه یا فقدان درک مشترک یا «طلاق عاطفی» شهره است.
آینده تحولات ایران در قالب آسیبهای اجتماعی جدید و متمایز با نمونههای مرسوم اعتیاد، فقر، بیکاری و ... بروز خواهد یافت. از آنجاییکه به دلایل فوق ازدواج و تشکیل خانواده سخت میشود، تنها هنجار اجتماعی برای ارضای نیاز جنسی به عنوان یک نیاز واقعیِ انسان، کارآمدی چندانی نخواهد داشت و در نتیجه آسیبی مانند «انباشت تمایلات جنسی در جامعه» که هم اکنون نیز وجود دارد یکی از بزرگترین آسیبهای آینده ایران خواهد بود. آسیبی که برای جامعه ایرانی که روزگاری به «ازدواج آسان» و «خانوادههای بزرگ و مستحکم» مشهور بود، از زمان ابتلاء به مدرنیسم آغاز شده است.
تنها هنجار برای پاسخگویی به این انباشت غریزی، در فرهنگ ایرانی، «ازدواج» معرفی شده است و به دلیل شرایط اجتماعی، تحقق آن سخت شده و از گوشه و کنار شنیده میشود که عدهای برای پاسخگویی به این نیاز رو به «غیر هنجار»ها میآورند و شاید به همین دلیل است که اکنون، مطالبی هم درباره آنچه «ازدواج سفید»، «هم باشی» و ... خوانده میشود، منتشر میشود و با بازدید و دست به دست شدن زیاد میان مخاطبان رو به رو است.
***
به نظر میرسد، امیرخانی بازگشت به توصیه سنت و دین را برای ایرانیها پذیرفته شدهتر میداند. فیلم «در مدت معلوم» امیرخانی حرف از یک توصیه موقت زده که مدتها گرفتار قضاوتهای عامه شده بود و اجازه «هنجار» شدن نیافته بود. مسألهای که حسب توصیههای شرعی محدودیت و ممنوعیتی ندارد و در این فیلم نیز یک راهحل برای جلوگیری از بحران «انباشت و ارضای تمایلات جنسی از طریق غیرهنجار» معرفی شده است. شاید دلیل بر سر زبان افتادن این فیلم و استقبال عجیب مخاطبان از آن پیامهایی داشته باشد با محوریت شکل گرفتن زمینهها برای پذیرش چراغ خاموش صیغه به عنوان یک هنجار جدید. باید نشست و دید آینده این مسأله چه میشود؟ جامعه مسلمان ایرانی، کدام مدل را برمیگزیند: گرایش به مدل لیبرالیستی و بیقاعده و بیدر و پیکر جهان مدرن مانند بخش محدود دیگری از جامعه ایرانی یا اینکه شرایط را به شکلی دیگر تغییر میدهد و شیوهای برای مواجهه، درمان و تسکین موقت این آسیب تعریف میکند. به هر حال مهمترین پیام «در مدت معلوم» این است که این مسأله دیگر قابل نگهداشتن زیر سرپوش نیست.