سرنوشت جواهرات سلطنتی ایران چه شد؟
خسرو معتضد، پژوهشگر تاریخ معاصر در گفتگو با «نسیم» به تشریح سرگذشت و سرنوشت جواهرات سلطنتی ایران پرداخت/ "خانواده پهلوی جواهرات سلطنتی را ارث پدر می دانست اما نتوانست زیاد به آن دستبرد بزند"
به گزارش خبرنگار فرهنگی «نسیم»؛ جواهرات ملی ایران به مجموعهای از جواهرات سلطنتی گفته میشود که طی صدها سال توسط پادشاهان مختلف ایران جمعآوری گردیده و چه بصورت پیاده و چه بصورت ساخته شده اکنون در موزه جواهرات ملی ایران وابسته به بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران نگهداری میشوند.
این مجموعه یکی از بزرگترین مجموعههای جواهر در جهان بوده و قدمت برخی از جواهرات این مجموعه به اساطیر و پیش از تاریخ باز میگردد. این جواهرات امروزه به عنوان بخشی از فرهنگ و تاریخ ایران شناخته شده و همچون سایر عناصر شناخت فرهنگی، عنصری برای شناخت فرهنگ ایرانی به شمار میرود.
در زمان پهلوی اول، این جواهرات با قانون مصوب مجلس شورای ملی به عنوان پشتوانه اسکناس در اختیار بانک ملی ایران قرار گرفت. از سال ۱۳۲۲ در یکی از خزانههای بانک ملی به نمایش عمومی گذاشته شد و در سال ۱۳۳۴ ساختمان خزانه فعلی برای آن ساخته شد. جواهرات در سال ۱۳۳۹ و پس از اینکه مالکیت آنها به بانک مرکزی منتقل گردید به موزه جواهرات ملی انتقال یافت.
برخی طرفداران رژیم سابق در تمجید از عملکرد محمدرضا پهلوی و برای اثبات وطن دوستی وی، این مسئله که حکومت سابق وقت ترک ایران از خارج کردن جواهرات سلطنتی امتناع ورزیدند به نیکی یاد کرده و آن را گواهی بر اثبات خدمتگزاری پهلوی دوم می دانند، اما همواره از پاسخ این سوال که آیا محمدرضا پهلوی توان خارج کردن جواهرات سلطنتی از ایران را داشت یا نه غافل بوده اند.
در همین راستا و برای بررسی بیشتر این مسئله به گفتگو با خسرو معتضد، پژوهشگر تاریخ پرداختیم که مشروح آن در ادامه می آید.
خسرو معتضد: اخیرا در فضای مجازی دیدم شخصی از شاه سابق ایران بسیار قدردانی کرده است برای این که وی وقت فرار از ایران جواهرات سلطنتی را با خود نبرده است، و این را به عنوان یکی از خدمات و منتگذاریهای شاه سابق بر ملت ایران حساب کرده، تعریف و تمجیدی بیجا!
وقتی از نگاه یک پژوهشگر تاریخ به این ادعا می نگرم متوجه می شوم که حالت اغراق آمیز دارد، مثل این که آدم بنویسد باسواد ترین، مجرب ترین و بی سابقه ترین فرمانروای ایران محمدرضا پهلوی است، این موارد هیچیک با مختصات شاه سابق همخوانی ندارد، خود او هم در مصاحبه های خود با روزنامه های خارجی اعتراف می کرد و همیشه اصرار داشت که بگوید کارهایی که می کنم در حد خودم بوده است؛حالا عده ای چاپلوس از آن حالت نوستالژیک که متاسفانه بیماری ما ایرانی هاست، استفاده می کنند.
من این مطالب را برای کسانی که کم تر از 37 سال سن دارند، بیان می کنم، برای این که آن ها در گذشته نبودند و اطلاعی نداشتند؛ توضیحی درمورد جواهرات سلطنتی می دهم.
جواهرت سلطنتی ایران در تاریخ ثبت شده است، در زمان هخامنشیان، که اسکندر مقدونی آمد، ما مقادیر زیادی طلا، جواهر، شمش های طلا و نقره و بسیاری تختهای جواهرنشان داشتیم، که این ها توسط اسکندر و جانشینان او تقریبا غارت شد، پس از سقوط ساسانیان هم مقادیر زیادی از آن شمش های طلا و نقره، تاج ها و بازو و پا بندها و ... همه در خزانه های کاخ های ساسانیان در تیسفون و جاهای دیگر نگهداری می شد.
معمولا وقتی کشوری شکست می خورد طبیعی است که اینها به دست فاتحان می افتد، و در دوران بعد از ساسانیان اینها متفرق شد، اما خبر داریم که پس از چندین دهه دوباره خزانه سلطنتی ایران که آن زمان با خزانه دولت یکی بود، پر از جواهرات و طلا و سکه های طلا و نقره شد، چرا؟ چون ایران کشوری ثروتمند بود و خزانه ایران همیشه از راه تجارت، کشاورزی، مالیات،... پر بود.
درست است که مقادیر زیادی از این خزانه صرف ارتش، حقوق دادن به سربازان، کارکنان دولت، و فضل و بخششها می شد، اما باز هم مقادیر زیادی همچنان در خزانهها باقی بود که اینها جابه جا می شد، می دانید که از سال 45 هجری، تقریبا 645 میلادی به بعد، ایران ملوک الطوایفی شد، یعنی سلسله های مختلفی برسر کار آمدند.
مثلا سلسله روادی را کسی نمی شناسد، این سلسله کرد هایی بودند در آذربایجان که از سوریه آمده بودند، یا مثلا سلسله عضدی که عرب بودند همین طور سلسله های مختلفی که در ایران تشکیل شد، طاهریان، سامانیان که در بخارا جزء ایران بود، صفاریان، غزنویان که ترکانی بودند که به ایران مهاجرت کرده بودند، همین طور سلسله سلاجقه (سلجوقیان)، خوارزمشاهیان، مغول و ...
اینها مبالغ زیادی پول، سکه های طلا و نقره، شمش و جواهرات داشتند و در خزانه ها جمع می شد، این ها همه نصیب مغول شد، نه تنها ایران ویران شد بلکه مردم ایران هم برده و اسیر شدند، در دوران صفویه دوباره از راه تجارت ابریشم، فرش و صادراتی که داشتیم، کشتیرانی، و نیز فتوحاتی که سلاطین اولیه صفوی می کردند، ایران دارای مقادیر زیادی جواهرات سلطنتی و همینطور شمش های طلا و نقره شد و خزانه صفویه معمور (پر رونق، آبادان) بود.
سیاحان فرانسوی: سلاطین صفوی مقدار زیادی طلا و جواهر از ما خریداری کردند
چنین جریانی در دوره صفویه داشتیم، به عنوان نمونه سانسون، کشیش فرانسوی که در دربار سلاطین اخیر صفویه بوده است، تعجب می کند که اینها 1500 بشقاب طلا داشته اند، این خیلی جالب است یعنی در بشقاب طلا غذا می دادند، چون عثمانی ها اینکار را می کردند سلاطین صفویه هم به تبعیت از آن ها بودند، عثمانی ها همه کاری می کردند، مشروب خواری، جنایت، غذاخوردن در ظروف طلا، اینها هم امپراطوری مشابه آن ها بودند. این بود که ظروف طلا بوده است، برخی نوشته اند 150 عدد، برخی 1000، برخی 400 نوشته اند، می گوید وقتی پلوخورشت را در این ظروف می آورند اینقدر سنگین بوده است، سرباز قزلباش آن را دو دستی می آورد، کتاب سفرنامه سانسون همه جا هست، تاورنیه، شاردن و سایر سیاحان فرانسوی که افراد باسوادی بودند خود نوشته اند که ما به ایران چقدر طلا و جواهر فروخته ایم، و پادشاهان صفویه برای خانم های حرمسرا ها آن ها را از ما می خریدند.
با شورش محمود افغان و تصرف پایتخت صفویه تقریبا تمام جواهرات سلطنتی متفرق شد
در مجموع، می شود گفت این طلا و جواهرات جزء خزانه سلطنتی ایران بود، در آن زمان خزانه دولت و سلطنت یکی بود، در شورش افغان ها که محمود افغان، پایتخت صفویه یعنی شهر اصفهان را گرفت، تقریبا تمام این جواهرات متفرق شد، یعنی اینها از بین رفت.
در زمان نادرشاه مقداری از جواهرات سلطنتی جمع آوری شد
بعد دوباره در زمان نادرشاه مقداری از اینها جمع آوری شد، برای این که قدرت مادی و قدرت سلطنت بود، و نادرشاه در سفری که به هندوستان در سال 1154 هجری قمری کرد، مقادیر زیادی طلا و جواهر و تخت طاووس معروف، و الماس های بسیار درشتی مانند الماس کوه نور و الماس دریای نور را به ایران آورد، و خزانه سلطنتی واقعا پررونق شد.
الماس دریای نور
استعمارگران جواهرات سلطنتی کشورهای مستعمره را به کشورهای خود منتقل می کردند
این موارد در آن زمان عادی بود، یعنی انگلیسی ها هم وقتی جایی را می گرفتند، کما اینکه استعمارگران هم اینکار را کردند، خیلی از جواهرات هندوستان را با خود به انگلستان بردند؛ یا هر کشور دیگری، اسپانیایی ها تمام طلا های اینکاها را در آمریکای جنوبی به اسپانیا بردند، آن زمان از نظر اخلاق جهانی اینها مهم نبود و جرم و گناه محسوب نمی شد.
تخت طاووسی که در موزه جواهرات سلطنتی است، ربطی به تخت طاووس گورکانیان ندارد
بنابراین وقتی نادرشاه اینها را آورد، تقریبا خزانه ایران پر شد، در آن میان تختی به نام تخت طاووس بود، مردم اشتباه نکنند تخت طاووسی که در موزه جواهرات سلطنتی است، ساخته هنرمندان و صنعتگران ایران در عصر فتحعلی شاه برای تزئین کاخ گلستان است، و ربطی به تخت طاووس گورکانیان ندارد.
روزی که نادرشاه در سال 1160 هجری قمری، (1747 میلادی) در خبوشان در قریه فتح آباد کشته شد، تقریبا تمام جواهراتش را همان فرماندهان نیرو ها غارت کردند، حتی آن تخت طاووس به آن عظمت را که نادرشاه هنگام مراسم بر آن می نشست، با تبر شکستند و جواهرات آن را برداشتند.
سرنوشت الماس کوه نور و دریای نور چه شد؟
یکی از این جواهرات برای ما مانده است، الماس دریای نور الان در موزه ملی جواهرات ایران، در زیرزمین بانک مرکزی است، ولی الماس کوه نور را به انگلستان بردند؛ یعنی یکی از افغان ها آن را به هندوستان برد و به مهاراجه ای فروخت و او هم بعد ها به ملکه انگلستان تقدیم کرد، و دست به دست شد و به ملکه ویکتوریا رسید و الان روی تاج ملکه انگلیس است.
شایعاتی که پارسال منتشر شد که قرار است ملکه الیزابت این الماس کوه نور را به ایران برمیگرداند، حاصل خواب های آشفته کسی بود که در ایران این شایعه را ساخته بود، یکی از این خبرگزاری ها این خبر را ساخت و منبع آن را هم بیان نکرد، من تمام بی بی سی و سایت های خبری را گشتم، اصلا چنین خبری نبود.
اصلا متن خبر به قلم یک ایرانی بود که به ملکه الیزابت چسبانده بود. با این بیان که من در سال 1960 که به ایران آمدم، (این بخش صحبت صحت دارد)، الماس دریای نور را دیدم، افسوس خوردم که جفت این الماس در ایران نیست، به خاطر احترام به ملت بزرگ ایران آن را به ایران برمی گردانم، این حرف را هیچوقت ملکه الیزابت نمی زند.
اولا ملکه انگلستان اصلا حق ندارد چنین کاری را بکند، چون الماس کوه نور جزو خزانه انگلستان است و جزو اموال شخصی ملکه انگلیس نیست، اختیارات ملکه انگلیس اصلا صفر است، درست است که می گویند مالک مردم انگلستان، و تمام مایملک مردم انگلستان و کشتی های آن است، اما همه اینها حرف است، وی بدون اجازه نخست وزیر و وزرا آب نمی تواند بخورد.
پرویز راجی سفیر وقت ایران میگوید ملکه انگلیس در مهمانی هایش، کوفته گوشتی و سوسیس پخته به ما داد، گفت من تعجب کردم که ملکه چرا اینطوری پذیرایی می کند؛ اخیرا هم که برای ازدواج نوه ملکه الیزابت دوم با خانم کیت میدلتون خرج کردند، همه روزنامه ها مسخره کردند و گفتند چه خبر است که برای این عروسی شما 120 میلیون لیره خرج کردید، شما از کجا آورده اید، هر چند ملکه می گفت ثروت شخصی خودم است.
بنابراین ملکه نمی تواند الماس کوه نور را به ایران برگرداند، کسانی که این خبر ها را جعل می کنند مقداری بیشتر مطالعه کنند، اصلا این الماس جزء اموال شخصی ملکه نیست و جزء اموال ملی انگلستان است کمااینکه جواهرات سلطنتی ما هم جزء اموال ملی ملت ایران، جزء اموال دولت و مردم، جزء بیت المال است، و هیچ کس نمی تواند به آن دست بزند.
آقامحمدخان قاجار با فشار و فرستادن مامور بخشی از جواهرات سلطنتی ایران را جمع آوری کرد
زمانی که نادرشاه کشته شد این اموال و جواهرات متفرق شد، ولی خوشبختانه در دوران آقامحمدخان قاجار، او خدمت بزرگی به ایران کرد، و این جواهرات را فراهم کرد، یعنی اگر می دید در خانه ای یا در جایی تکه ای از این الماس ها و برلیان ها و جواهرات وجود دارد، به زور و با فشار و فرستادن مامور آن ها را جمع می کرد.
کتاب عبدالله مستوفی، تاریخ اداری و اجتماعی قاجاریه، را بخوانید، جلد اول آن مطالب بسیار جالبی دارد، این کتاب سال 28 چاپ شده است ولی موجود است، و ببینید او چقدر به این جواهرات علاقه داشت، این بود که حتی خودش و جانشینش یعنی فتحعلی شاه که برادرزاده اش بود، دو بار به خراسان لشگرکشی کرد و هرچه جواهرات نادری بود، پس گرفتند.
علت متفرق شدن جواهرات سلطنتی پس از مرگ نادرشاه، کرم بخشی های علی شاه نادان بود
برای اطلاع علاقه مندان این را متذکر می شوم که نادرشاه همه این جواهرات را به قلعه کلات نادری در خراسان فرستاده بود، در آنجا خزانه مفصلی بود که اینها در آنجا نگهداری می شد، که بعد آورده شد، علت این که اینها متفرق شد، علی شاه بود، علی شاه یا عادل شاه، برادرزاده نادرشاه، که در قتل نادرشاه هم دست داشت، آدم نادانی بود، برای این که مردم را طرفدار خودش کند، بیشتر این جواهرات را به افراد مختلف در خراسان، که در آن حکومت می کرد، می بخشید، و همین طور برادر او ابراهیم شاه؛ که اینها در تاریخ ایران 1 سال و نیم بیشتر حکومت نکردند، آدم های نادانی بودند، هر دو کور و اعدام شدند.
بنابراین این جواهرات متفرق شد، و آقامحمدخان اینها را برگرداند، در طول سلطنت فتحعلی شاه، محمد شاه و ناصر الدین شاه، جواهرات زیادی خریداری شد، و بسیاری از جواهرات را هدیه دادند، مثلا ملکه انگلیس، امپراطور اتریش، روسیه هدیه می داد، هدایای بسیار زیادی چه جواهر و چه نفائس به ایران هدیه داده شد.
تاج محمدرضا پهلوی
ناصرالدین شاه برای محافظت از برخی جواهرات آنها را روی یک کره جغرافیایی جمع آوری کرد
جالب است که ناصر الدین شاه از این جواهرات یک کره جغرافیایی ساخت، اگر شما به موزه جواهرات سلطنتی تشریف ببرید، کره زمین بسیار قشنگی است که آن را تمام با الماس و جواهرات و برلیان و ... تزئین کرده اند، ناصر الدین شاه برای اینکه اینها از بین نرود، این کار را کرد؛ این جواهرات بوده است، در داخل حرمخانه بود، موزه جواهرات در داخل حرمسرای سلطنتی بسیار نامرتب بود.
مظفرالدین شاه و بخشش جواهرات سلطنتی
در زمان مظفرالدین شاه چون آدم نادانی بود، تعدادی از اینها مفقود شد، تعدادی را بخشید، مثلا چند رشته مروارید که مربوط به زمان صفویه بود و تعدادی هم مال نادرشاه بود که به آن مروارید نادری می گفتند، به این و آن بخشید؛ و جالب است که پسرش محمد علی شاه که آدم نادان جاهل و ستمگری بود، وقتی در انقلاب مشروطه شکست خورد و به سفارت روسیه در زرگنده فرار کرد، 4، 5 صندوق از این جواهرات را با خود برد.
دولت ایران، دولت مشروطه، جلوی او را گرفت، روس ها و انگلیس ها هم راضی نبودند که این جواهرات از ایران خارج شود و بعد ها بگویند دولت انگلیس و روسیه جواهرات ایران را غارت کرده است، البته در طول تاریخ این کار را کرده بودند.
روس ها پس از تصرف اردبیل جواهرات موزه شیخ صفیالدین را غارت کردند
زمانی که روس ها اردبیل را گرفتند بسیاری از جواهراتی را که در موزه شیخ صفی الدین اردبیلی بود با خود بردند، بسیاری از چینی ها را بردند، آثار تاریخی بسیاری که الان در موزه آرمیتاج می بینید از موزه شیخ صفی الدین اردبیلی زمانی که اردبیل به دست روس ها افتاد، از ایران خارج شد.
تخت جواهرنشان ایرانی در موزه توپکاپی استانبول
عثمانیان هم خیلی بردند، در دوران شاه اسماعیل تخت جواهر نشان شاه اسماعیل را از ایران بردند که الان در موزه توتکاپی به نمایش گذاشته اند؛ یعنی هر کس رسید اینها را غارت کرد، تا این که به دوره مشروطه می رسیم، در این دوره زمانی که رضاخان می خواست پادشاه شود، هیئتی از خارج که جواهرشناس و بسیار وارد بودند، آمدند و این جواهرات را آماده کردند تا در تاج رضاه شاه، تاج پهلوی استفاده کنند، و همینطور برای نمایش دادن.
یک سرگرد آمریکائی به نام ملویل هال جزء کسانی در وزارت مالی ایران بوده است که اینها را در سال 1304 استخدام کرده بودند، موقعی که داشتند اینها را می بردند آنجا ایستاده بوده و تماشا کرده و خیلی از این جواهرات و قیمت آن ها تعجب کرده است.
خانمی انگلیسی هم که همسر سفیر انگلیس در ایران بوده است، شاهد این منظره بوده و کسی بوده است که از او خواهش کردند که ترتیب این تاج گذاری را بدهد، مثلا لباس ها، تخت، آئین باید چه جور باشد، این خانم، خانم باسوادی است و کتابی درباره تهران و خاطرات خود را در آن نوشته است، این خانم وقتی به ایران آمده است کتابی به نام سفر به تهران را نوشته است و در آن نوشته که من در تهران شاهد بودم که این جواهرات چه قدر قیمتی بود و اینها را به نحو بدی کنار مثلا یک تابلوی رنگی چاپ لندن، چاپ پاریس گذاشته بودند.
اینها در زیرزمین های کاخ گلستان بود و برای اینکه دزدی و برداشته نشود، روی آن ها را آجرکاری کرده بودند، یعنی تیغه ای گذاشته بودند که کسی نتواند آن ها را بلند کند.
جواهرات سلطنتی پشتوانه اسکناس های ماست
مردم کم کم می فهمیدند که این چه ارزشی دارد، وقتی بانک ملی ایران تاسیس شد، اینها پشتوانه اسکناس ایران شد، یعنی پشتوانه مقدار زیادی از این اسکناسی که امروز در دست ماست و کاغذ پاره ایست و اهمیتی ندارد، همین ها است.
شما می گوئید ما مقدار زیادی جواهرات سلطنتی داریم که پشتوانه اسکناس ماست، حالا البته دولت طلاهای زیادی خریده است و پشتوانه اسکناس ما بسیار زیاد است، در طول سال های مختلف حتی چند سال اخیر ما خیلی طلا خریدیم، و همینطور آن 11 و نیم تن طلایی که از روس ها در خرداد 1334 طلب داشتیم به ما داده اند، بنابراین الان پشتوانه اسکناس ما فقط این جواهرات نیست، آن طلاها و شمش هایی است که در طول این نود سال خریدیم و اضافه شده است.
محمدعلی شاه نتوانست جواهرات سلطنتی را از ایران خارج کند
بنابراین محمد علی شاه هم نتوانست این جواهرات را خارج کند، یعنی این چند صندوق را دولت با حساب و کتاب برگرداند، وقتی رضاخان پادشاه شده بود، برای اینکه پشتوانه اسکناس ایران قوی شود، طلاهای مختلف را جمع آوری می کردند، یکی از این طلا ها طلای آستان قدس رضوی بود، که در آن جا هم مردم خیلی طلا هدیه کرده بودند و اینها را به تهران آوردند و دولت به آستان قدس رضوی رسید داد و اینها را در خزانه قرار دادند.
طلاها را که از امامزاده ها و جاهای مختلف جمع می کردند، مقداری باعث ناراحتی مردم می شد، و می گفتند اینها وقف آستان قدس است و چرا این کار را می کنید، دولت هم می گفت من برای اینکه پشتوانه اسکناس ایران قوی شود این کار را کردم.
کشمکش های مجلس و دربار پهلوی اول بر سر جواهر سلطنتی ای که همسر رضاخان پس نمی داد
تا این که در شهریور 1320 اتفاقاتی می افتد، در جریان عروسی فوزیه با محمدرضا پهلوی شاهدخت ها یعنی دختران رضاشاه و مادرش، یعنی ملکه تاج الملوک، مقداری از این جواهرات را قرض می گیرند که در شب عروسی استفاده کنند و همینطور به فوزه قرض داده می شود، و این جواهرات برنمی گردد؛ تا این که مجلس پانزدهم یا شانزدهم به دربار اخطار می کند، نمایندگان مجلس مانند آقای مکی و گروهی دیگر که جواهرات سلطنتی برنگشته است.
ملکه مادر می گوید که من اینها را برگردانده ام، دولت و نماینده مجلس می گوید که برنگشته است، شما جواهرات قمرالسلطنته را پس ندادید، قمرالسلطنته دختر فتحعلی شاه و زن میرزا حسین خان سپهسالار مشیر الدوله، صدراعظم ناصر الدین شاه، بوده است، که وقتی می میرد چون وارثی نداشته است، جواهرات او را ناصر الدین شاه به خزانه سلطنتی می دهد، حالا بعد از سی چهل سال ملکه مادر اینها را امانت می گیرد، سینه ریز قمرالسلطنته خیلی معروف بوده است و آن را پس نمی داده است.
وقتی ملکه مادر از دادسرا اخطار می گیرد تا جواهرات را هرچه سریع تر به دولت برگردانید
دادستان تهران، که آدمی حاذق و مقتدر بوده است، دوره شاه سال 1327-28، قاضی به دادسرا اخطاریه می دهد و به دادستان دستور می دهد که به کلانتری بنویسند و به ملکه مادر اخطار بدهد که جواهرات را برگرداند.
محمدرضا پهلوی از حسین مکی پرسید؛ اگر مادرم جواهرات را پس ندهد چه میشود؟
حسین مکی به من می گفت و فکر می کنم در یکی از کتاب هایش هم نوشته است که شاه من را صدا کرد و گفت اگر مادرم پس ندهد چه می شود؟ گفت قربان کلانتری و پاسبان ملکه مادر را جلب می کند، برای این که اینها اموال عمومی است، و نیز گفت مجلس به دادستان تهران دستور داده است که این کار را در کمیسیون مخصوص جواهرات سلطنتی، دنبال کند، اگر ملکه مادر تسلیم نکند پاسبان به کاخ سلطنتی می آید و ایشان را به اتهام برداشتن سینه ریز قمرالسلطنته جلب می کند.
در دوره مصدق جواهرات سلطنتی از کاخ گلستان به موزه جواهرات سلطنتی منتقل می شود
چنین وضعیتی بوده است تا این که در دوره مصدق، حساب کتاب ها مشخص می شود، دولت فکر می کنم از دوره مصدق به بعد تصمیم می گیرد که جواهرات سلطنتی لزومی ندارد در کاخ گلستان باشد، و موزه ای به نام موزه جواهرات سلطنتی، به وسیله بهترین صنعتگران، انگلیسی یا فرانسوی، می سازند و تمام این زیرزمین ها الان درهای پولادین دارد، و هر جواهری داخل شیشه های نشکن است.
بنابراین با مخارج هنگفتی سال 1328-29-30 این موزه ساخته می شود، و در سال 1334 افتتاح می شود زمان مصدق چون پول نداشتند برای مدتی تعطیل می شود، و در سال 34 این موزه افتتاح می شود؛ سال 1339 که بانک مرکزی تاسیس می شود، موزه به بانک مرکزی تعلق می گیرد، یعنی از اموال بانک ملی خارج می شود و تحت اموال بانک مرکزی قرار می گیرد.
و الان قسمت عمده ای از پشتوانه اسکناس ما این جواهرات است، و این جواهرات را کسی نمی تواند ببیند، حتی خوشبختانه تخت طاووس فتحعلی شاه را که خیلی گرانبهاست، اخیرا حدود 10، 15 سال پیش به همین موزه جواهرات سلطنتی منتقل کردند، و در آنجاست، رضاشاه هم نتوانست آن ها را با خود ببرد.
آیا رضا شاه توانست جواهرات سلطنتی را از ایران خارج کند؟
این جریان مربوط به قبل از ساخته شدن موزه جواهرات سلطنتی است که یادم رفت بگم، وقتی رضاشاه از ایران رفت شایعه شده بود که جواهرات سلطنتی را با خود برده است، علی دشتی، نماینده مجلس، که در سال 1313 روزنامه او را و در سال 1314 خود او را توقیف کردند، گفت که شایعه شده است جوهرات سلطنتی را اعلیحضرت دارند می برند، چون بی بی سی هم این را خبر داده بود که رضاشاه دارد جواهرات را می برد.
این بود که رضاشاه مخصوصا دستور داد که در بندرعباس بگردند، چمدان ها را گشتند و در آن تریاک، مشروب، مقدار زیادی پول لیره انگلیسی بوده که برای مخارجش احتیاج داشته است، تا پایان اقامتش در جزیره موریس و بندر دوربان و شهر ژوهانسبورگ، رضاشاه اول جزیره موریس بوده است، بعد به بندر دوربان به افریقای جنوبی می رود و بعد به ژوهانسبورگ، که هر سه در آن زمان مستعمره انگلیس بوده است، اینها و 110 هزار لیره که محمدرضا هم برایش می فرستد، در آنجا بوده است یعنی جزء مایملکش که به ایران برمی گردد پول بوده است، و جواهری را از ایران خارج نمی کند؛ نمایندگان خیلی سختگیری می کردند، مثلا زمانی که شاه می خواست با ثریا ازدواج کند، هر جواهری که امانت می گرفت رسید می دادند، در عروسی فرح هم همینطور بود، و برگردانده می شد، هیئت 15 نفره ای از طرف دادستانی کل کشور، مجلس شورای ملی، مجلس سنا، و مقامات رده بالای مملکت بود که بر این امر کنترل می کردند، و کسی نمی توانست این جواهرات را خارج کند.
اعتصاب کارکنان بانک مرکزی و برگشت دادن چک های دربار و ساواک در آستانه انقلاب
بعد از این جواهرات در بانک مرکزی در ویترین هایی بسیار محکم بود و در سال 1357 مگر کسی می توانست برود از بانک مرکزی جواهر بردارد، در آن زمان کارکنان بانک مرکزی اعتصاب کردند، و چند لیست درآوردند از کسانی که دو میلیارد دلار پول مملکت را خارج کرده بودند، تمامی اسامی را نوشتند و همه را منتشر می کردند، اعتصاب کرده بودند، چک ساواک، چک 150 میلیون تومانی اشرف پهلوی، چک دربار، چک ارتش و فرماندار نظامی را برمی گرداندند، یعنی نمی گذاشتند وصول شود؛
تاج کیانی
شاه می توانست تخت طاووس را در جیبش بگذارد و از ایران خارج کند، اما نکرد؟
حالا با این اوصاف برخی آدم های بی سواد مدعی می شوند یکی از خدمات شاه به ملت ایران این بود که جواهرات سلطنتی را با خود نبرد، خیال می کند مثلا یک النگو است، تعداد جواهرات سلطنتی بسیار زیاد و حجیم است، آیا تخت طاووس را می خواست در جیبش بگذارد و از کشور خارج کند؟
هیچکس و هیچ زمانی کسی نمی توانست این کار را بکند؛ برای این که اینها طوری نیست که کسی دسترسی داشته باشد، اگر کسی اینکار را بکند خیانت بزرگی به این مملکت کرده است.
نسیم: پس این مواردی که در تاریخ ذکر شده که دربار پهلوی وقت فرار از ایران مقدار زیادی طلا و جواهرات از کشور خارج کردند؛ جزو جواهرات سلطنتی نبوده؟
معتضد: من کتابی به نام از "آلاشت تا آفریقا" منتشر کردم، که همه بر اساس اسناد بیوتات سلطنتی است، ببینید وقتی خانم شمس پهلوی در ژوهانسبورگ که مرکز الماس های دنیاست، در تبعید بودند، و مرتب به پدرش نامه می نوشته است، جواهرات می خریدند، یعنی شاهدخت اشرف و شاهدخت شمس و ملکه مادر جواهرات می خریدند، اما جواهرات موزه سلطنتی فوق العاده است، یعنی یک گردنبند این موزه به تمام آن ها می ارزد.
زمانی که می خواستند تاج محمدرضا را درست کنند، شرکتی در پاریس به نام "بشرون و جرالدیه" به ایران می آمدند، دولت اجازه نمی داد که اینها را خارج کنند، و می گفت اگر اینها گم یا خارج شود اینقدر که گرانقیمت است بیمه نمی تواند هزینه اش را بدهد؛ بنابراین آن شرکت ها به ایران می آمدند و از روی آن ها طرح تهیه می کردند و بعد تاج را می ساختند.
خانواده پهلوی اگرچه جواهرات سلطنتی را را ارث پدر می دانست اما نتوانست به انها دستبرد زیادی بزند
یکسری از آن جواهرات بر تاج محمدرضا پهلوی و یکسری بر تاج رضاشاه است، شنیده شده است که از محل جواهرات سلطنتی به فوزیه هدایایی داده اند، و اینکار بدی بود که در زمان رضاشاه انجام گرفت، و دولت خیلی اصرار داشت که اینها را پس بگیرد، اما فوزیه نداد؛ یک شاهنامه بسیار قیمتی هم به فاروق دادند که برنگرداند؛ یعنی خانواده پهلوی اینها را ارث پدر می دانست، در حالی که اینها ارث پدی هیچکس نیست، و برای ملت ایران و جزء ثروت ملی ایران است، و هیچکس در هیچ زمانی حق نداشته است به اینها دست بزند.
نکته خنده دار دیگری که گفته شده این است که برخی شاه را باسوادترین مرد دنیا نامیده اند، محمدرضا باسواد بوده است؟ کالج سوئیس را دیده و درسی نخوانده بود، این یک واقعیت است، چاپلوسی هم حدی دارد؛ و این چاپلوسی ها خیلی خطرناک است.
بعد از شهریور 1320 شاه از سرنوشت پدرش چنان مرعوب شده بود وقتی که دید پدرش ظرف 23 روز از اوج عظمت به حضیض ذلت افتاد، به قدری ترسیده بود که سعی می کرد اصلا در امور دخالت نکند، و می گفت من پادشاه مشروطه هستم، اما آنقدر اطرافیان چاپلوسی کردند، که مثلا قربان شما سایه خداوند هستید، شما از آسمان بر زمین نازل شدید، که خود او هم باور کرده بود.
ادعای محمدرضا شاه به صحبت کردن با خدا در مصاحبه با اوریانا فالاچی
در روز های آخر 1354، اوریانا فالاچی با او مصاحبه ای کرد و او را دست می انداخت و در دنیا آبرویش را برد و می گفت من شبها از آسمان به گوشم صدا می رسد، اعلیحضرتا شما با چه شخصی مشاوره می کنید، گفت من مشاور زمینی ندارم، من گاهی با خداوند صحبت می کنم، صداهایی از آسمان به گوش من می رسد، و به من می گوید چه کار کنم؛ اوریانا فالاچی گفت شما واقعا دچار این توهم هستید که خداوند با شما صحبت می کند؟
باید سرنوشت شاه را یادآوری کنیم که از قانون خارج شد، و ملت ایران را آدم حساب نمی کرد، همیشه می گفت بزرگ ترین مخالف خود من هستم، من انتقاد می کنم، گفت قربان شما چه کسی را از کشور انتقاد می کنید شاه گفت کسی را نداریم من خودم هستم خودم را انتقاد می کنم.
این افرادی که در خارج از کشور هستند و جاخوش کرده اند، به جای این که عبرت بگیرند، و بگویند در دنیا تمام حکومت ها حکومت مشورتی شده است.
بنابراین الان از انقلاب 37 سال گذشته است؛ چرا اینقدر چاپلوسی می کنند؟ چرا اینقدر به مردم می گویند آن دوران دوران طلایی بود؟ نه خیر دوران طلایی نبود چهارصد نفر در خیابان ها کشته شدند، هر روز می گفتند باند های خرابکار را دستگیر کردیم، اینها بیشتر جوان هایی در دانشگاه و از تمام گروه ها، مذهبی، سیاسی، ... بودند، که آن ها را می کشتند و می گفتند خرابکار ها! زیر زبان این ها را سیانور می گذاشتند، الان دانشجویی کاری در دانشگاه می کند ممنوع التحصیلش می کنند، احضارش می کنند و.. دیگر سیانور در دهانش نمی گذارند و او را بکشند؛
این چاپلوسی است که می گوید یکی از بزرگ ترین منت گذاری های شاه به ملت ایران این بوده است که جواهرات سلطنتی را با خود نبرده است؛ مثل این است که بگویید فلانی از کشور خارج می شود و شرکت اتوبوسرانی واحد را با خود خارج کرده است!
نخیر، ما ورشکست شده بودیم، 11 میلیارد به کشور های دیگر بدون علت کمک کرده بودیم در حالی که در همان زمان در جشن های شاهنشاهی خارجی ها به اطراف تخت جمشید می رفتند، می دیدند مردم آب ندارند، در فقر و بدبختی بودند؛ دوربین ها به جای این که جشن شاهنشاهی را بگیرد، دهات فارس را گرفت، برای اینکه نشان دهند که زندگی مردم چگونه است و چقدر مردم بیچاره و بدبخت هستند.
علم در خاطراتش در سال 1351 نوشته است که به فرح گفتم که یادبود این جشن را بگیریم، می خواستند بخور و ببر باشد، فرح گفت تو را به خدا اسم این جشن های فرانسوی لعنتی را به زبان نیاورید، خود فرح در خاطراتش، که غیر از خاطرات علم است، نوشته است، از روزی که این جشن ها گرفته شد، برای ما مشکل ایجاد کرد؛ یعنی واقعا این جشن ها جشن های مهملی بود، همینطور آن جشن های هنر شیراز.
اعتراض یک خبرنگار به جشن هنر شیراز و برخورد عجیب یک هنرمند
شما روزنامه کیهان سال 56 را بخوانید و ببینید چه اتفاقاتی افتاد، یکی از خبرنگاران زن به نام خانم خوارزمی اگر اشتباه نکنم، اعتراض کرد یکی از این هنرمندان، در جشن هنر شیراز در هتل کوروش وسط سالن، شیشه سون آپ را روی موهای این خانم خالی کرد.
این چاپلوسی ها و دروغگویی ها واقعا ثمری ندارد، مثلا بگویند شاهنشاه داشت می رفت با خود تانک ها و هواپیما های ارتش ایران را نبرد، این ها ارث پدر کسی نبوده است و مال ملت ایران است.
شما ببینید دولت جنسی می خرد جاهای زیادی ثبت می شود، مثلا یک وسیله کوچک در ادارات مهری به نام اموال دولتی و با شماره سند و ثبت بر آن خورده است، مگر می شود جواهرات را از کشور خارج کند؟ چرا بیخود منت می گذارند؟ تمام دیدگاه من تاریخی است و نه سیاسی یا موارد دیگر و برای آگاهی است،
نمی توانیم بگوئیم که ایران بعد از انقلاب نابود شده است، ببینید چهره ایران، خیابان ها، دهات، شهر ها،... بعد از انقلاب چه قدر تغییر کرده است، مثلا قبل از انقلاب چه مقدار از دهات ایران از گاز و برق بهره مند بودند، و الان چطور؟ این که می گویند ملت ایران در این 37 سال هیچ کاری نکرده است، همه مزخرفات است، افرادی کم سواد که اطلاعی ندارند، و سن آن ها کم تر از 37 سال است و آن دوران را ندیده اند، این مزخرفات را می گویند.
این طور نیست که هیچ اتفاقی نیفتاده باشد؛ در این مملکت سازندگی شده است؛ یادم هست در بلوار مدرس که بلوار شاهنشاهی می گفتند، 10 سال فقط قرار بود یک پل بزنند، و در برنامه تلویزیون مسخره می کردند، که جوانی بچه بوده، الان پیر شده است و هنوز این پل را احداث نکرده اند؛ یا مثلا خانواده سلطنتی در همه امور دخالت می کردند، تمام این خاطرات را آقای سناتور دشتی که سفیر بوده است، به نام "علل سقوط" نوشته است.
این افراد نمی خوانند و نمی دانند و اطلاعاتشان محدود است، و حرفی می زنند که مثلا آنوقت ما همه خوشبخت بودیم، همه چیز عالی بوده است، اگر بوده است چرا این ملت قیام کردند؟ واقعا یک نفر انقلاب کرد یا تمام مردم؟ همه انقلاب کردند طوری که ارتش نمی توانست اداره کند، و حتی می بینید خود ارتشی ها به مردم پیوستند.
چرا سربازهای آمریکایی پس از بازنشستگی به ایران می آمدند؟
این مطالبی که بیان می کنم شهادت تاریخی است، این نبود که بگوئیم آمریکا اراده کرد شاه را برکنار کند، از شاه بهتر چه کسی؟ تمام سرباز های آمریکائی وقتی بازنشسته می شدند به ایران می آمدند، حدود 40 هزار آمریکائی با خانواده های خود در ایران بودند، و قرار بود تا سال 1361 تعداد این ها به 160 هزار نفر برسد، 10- 11 هزار نفر موقع پیروزی انقلاب از ایران رفتند، و مابقی هم به تدریج رفته بودند.
این مملکت نیمه مستعمره شده بود، شما فکر کن مثلا پارلمان اروپا 400 یا 800 میلیون دلار به یونان کمک می کند، چه افاده ها دارد؛ ما در اینجا 11 میلیارد پول مردم گرسنه و بدبخت را چون آمریکا دستور داده بود به تمام کشور های دنیا دادیم، ما قبل از انقلاب مشکلات زیادی داشتیم؛ این انقلاب این همه کار کرده، جاده ساخته، روستا و شهر ها را تغییر داده،... بی انصافی است که آدم چشم خود را ببندد و بگوید تمام اینها مهمل و آن دوران خوب بوده است.
شما این همه به کشور های دیگر کمک کردید کدام یک به کمک شما آمدند؟ شاه حتی نتوانست پناهندگی بگیرد، برخی که معتقدند مردم ایران ناسپاس بودند و گردن مردم ایران می اندازد، جواب این است که حتی به شاه پناهندگی ندادند، روس ها به تمام افرادی که در اروپای شرقی از کار برکنار شدند پناهندگی دادند، نه آمریکا، نه انگلستان، نه فرانسه، نه سوئیس، هیچ کشور اروپائی حاضر نشد به شاه پناهندگی دهد؛ این چه خدمتی بود، چه تعریفی دارد؟ آن همه ذلت و بیچارگی، خود فرح می نویسد که با ما مثل حیونات رفتار می کردند، ما را در بیمارستان در فرغونی می گذاشتند و می دواندند.