شبکهی پول خوری خانگی
برای سر و سامان دادن به اوضاع آشفته نمایش خانگی و کم فروشی آنها به مخاطب، باید نقش نهاد بالادستی و تنظیمگری مانند ساترا بازخوانی شود تا نظارت بی طرفانه، پیگیری مشکلات حقوقی و محتوایی پلتفرمها، ایجاد تعادل در محتوا و رعایت حقوق مخاطب احیا شود.
«شاید تاریخ هنوز کامل نشده باشد» این جمله اولین مواجه مخاطب با سریال "قبله عالم" در شبکه نمایش خانگی بود؛ سریالی که زمزمهی پخش آن به همراه سه سریال تاریخی دیگر ازچندین ماه پیش دست به دست میشد؛ فارغ از اینکه چقدر اشتراکهایمان را تمدید کردیم و هنوز خبری از دو سریال دیگر یعنی "جیران" و "آهوی من مارال"، نیست، قبله عالم اما هنوز به میدان نیامده، بیرون رفت.
سریالی که با تبلیغات زیاد و ترکیب بازیگران وسوسه انگیز، مجابمان کرد تا برای دومین بار بعد از موفقیت شهرزاد، برای دیدن یک سریال تاریخی هزینه کنیم. غافل از اینکه قبری که بالای سرش گریه میکردیم، خالی بود و ما بیش از آنچه باید، به پلتفرمها و مشتریمداری آنها دلبسته بودیم؛ چرا که درست بعد از توقف قبله عالم به بهانه ممیزیها خاتون که فرم و محتوای قابل قبولی از نظر بینندگان داشت نیز با تعبیر عجیب و خود ساخته پلفترمها یعنی پایان نیم فصل اول و بدون اطلاع قبلی مخاطب، شروع نشده تمام شد.
این اتفاق، برای چندمین بار، باعث شد برندهی این بازی یک سر پلتفرمها باشند و دست مخاطب در پوست گردو بماند؛ از طرفی پلتفرمها نیز آشفتگی و بینظمی در پخش را به گردن نهاد ناظر و ممیزیها میاندازند. ممیزیهایی که به محتوا و سازنده برمیگردد؛ در حقیقیت دور باطلی در این مثلث شکل گرفته که روزبهروز تندتر و بی احتیاطتر میشود. شاید بالاخره وقت آن رسیده بپرسیم نهاد ناظری وجود ندارد تا این اوضاع آشفته را سر و سامان دهد؟ مخاطب تا کی باید فریب برچسبهای به زودی را روی پوستر سریالها بخورد و چند وقت بعد، بدون دلیلِ قانعکنندهای شاهد توقف آن باشد؟ هر چند مطمنا تاریخ نمایش خانگی به خواب هم نمیدید روزی جایگاه مخاطب در آن تا این حد تنزل داده شود؟
از خرید بی واسطه دیویدی تا اشتراک پلتفرمها
برای سیر تحول نمایش خانگی باید به روزگاری برویم که فیلم و سریال را از سوپرمارکت میخریدیم؛ به تماشای یک قسمت آن مینشستیم و اگر خوشمان میآمد ادامهاش میدادیم؛ نه پلتفرمی بود که مجبورمان کند برای دیدن همان یک قسمت، اشتراک یک ماه را بخریم، نه دعوا بر سر خرید اشتراک چندتایی با دوستانمان و نه غالبا سانسوری؛ و نه حتی از چندین ماه قبل کسی یا پلتفرمی خبر پخش سریال جدید را هر روز اعلام میکرد و نه هر هفته یک پوستر اختصاصی از شخصیتها بیرون میآمد. ما بودیم و عکس دسته جمعی درباریان قهوه تلخ یا بعدتر شاتهای دو نفری از کاراکترهای شهرزاد و مرغ آمین روی جلد سریال.
اما رفته رفته، پای بازیگرانِ دیگری به این میدانِ در ابتدا سوت و کور باز شد و ورقِ بیواسطهگری برگشت؛ پلتفرمهایی پا گرفت که در اصل کارشان سخت افزار و طراحی سایت بود و مخاطبان خودشان را داشتند. وقتی هم به نمایش خانگی آمدند در ابتدا گزیدهکار بودند و فقط فیلمهای محدود و پرمخاطب را پخش میکردند ولی کمکم بیواسطه خریدن دیویدی از سوپرمارکت و سر زدن به سایت سریال منسوخ شد.
حالا چندین سال از آن روزها گذشته؛ پلتفرمها رسما وارد میدان سریالسازی شدهاند و دیگر خبری هم از تخفیفهای اولیه و اینترنت رایگان نیست؛ مخاطب کلا به حاشیه رفته و حتی تا یک روز پیش از پخش قسمت آخر خاتون، از آن خبردار نمیشود؛ مخاطبی که لااقل همان چندین سال پیش که هزینه اشتراک هم نمیداد این طور بی رحمانه و ناگهانی میان پخش قبله عالم متوقف نمیشد؛ مخاطبی که حق ضایع شدهاش را زیر پُستهای قبله عالم ردیف میکند اما هفته بعد از دیدن سریال دیگری محروماش میکنند.
در این سردرگمی، نهاد ناظر که همان ساترا باشد هم نتوانسته درست عمل کند و بازار پلتفرمهای پخش فیلم را تنظیم و از انحصار خارج کند؛ حالا نقش نهاد بالادستی به جای تنظیمگری بازار عرضه و تقاضا به سانسور و میزی تنزل داده شده و همین موضوع دست سازندگان آثار و پلتفرمها را برای بهانهجویی و کمفروشی به مخاطب بیشتر باز میکند؛ نهاد بالادستی در این اوضاع آشفته، مخاطب رها کرده؛ مخاطبی که در همان سالهای دور، دستخط مهران مدیری پشت جلد سریال و حضور خودش درابتدای سریال را محترم شمرد و کپی رایت به حداقل رسید حالا اما در یک بازی برعکس جواب اعتمادش را این گونه در نمایش خانگی میگیرد؛ در حال حاضر عملکرد ساترا به عنوان نهاد تنظیمگر به نفع بازار و مخاطب نیست و این پلتفرمها هستند که تصمیم میگیرند چگونه عرصهی پخش و توزیع را راهبری کنند؛ آن هم به نفع خودشان!
پلتفرم، سازنده و ساترا؛ سرگردان این آشفته بازار
در میان دعواهای رسانهای که هر بار بر سر حاشیهی یک سریال بالا میگیرد باید با یک نگاه موشکافانه به سراغ ریشهی مساله رفت؛ اینکه چرا واسطهای که به جهت بهتر شدن و آسانتر شدن شرایط، بین مخاطب و محتوا قرار گرفت، اوضاع را وخیمتر کرد؟
ایزد مهرآفرین در برنامه سینما معیارِ رادیو گفتوگو در این باره گفت:«اگر معنی و مفهوم نظارت یعنی آنکه یک ارگان کار نظارت محتوایی و سانسوری و نه کیفی را به عهده داشته باشد، قطعا راه به جایی نخواهیم برد.»
وی ضمن اشاره به سانسورها و ممیزیها ادامه داد:«از طرفی سازندگان میگویند به دلیل ممیزی به این نقطه رسیدیم و از طرفی اگر کاری خودش از لحاظ کیفی نازل باشد، ساترا مقصر شناخته میشود.» وی دلیل این قضیه را ورود تهیه کنندههای سینما به نمایش خانگی دانست و اظهار داشت:«قرار بود نمایش خانگی مثل سینما نباشد و بخش خصوصی آن را تحت پوشش خود بگیرد اما همچنان شاهد رخنهکردن تهیهکنندگان سینما به این عرصه هستیم.»
به همین صورت فیلمهای سطحی و نازل سینما به شکلی دیگر و با زرق و برقی دیگر در نمایش خانگی ساخته میشوند و تا ممیزی میخورند ساترا و تمام عالم را مقصر میدانند، مهرآفرین در ادامه به اهمیت محتوا اشاره کرد و اظهار داشت:«اگر سریالی سطح بالاتر و اندکی سر و شکلدارتر چون خاتون و زخم کاری ساخته میشود، خلاقیت کارگردان است وگرنه از پلتفرمها چنین عقل و درایتی بر نمیآید.»
ایزد مهرآفرین همچنین فعالیت اصلی پلتفرم ها را IT و سخت افزار عنوان کرد و گفت:«این دوستان از ادبیات نمایشی، سینما و فیلمنامه سر رشتهای ندارند و فقط خالی نبودن کنداکتور پخش برایشان اهمیت دارد؛ وگرنه چرا سریالی با این میزان ادعا، هزینه، کارگردان و بازیگر درجه یک باید در بدیهیات اولیه خودش درمانده باشد؟ چون کمیت به جای کیفیت قرار گرفته و خالی نبودن جدول پخش در اولویت است.»
در واقع در این مرحله نهاد تنظیمگری چون ساترا دیگر کاری با پلتفرمها ندارند و خودشان عامل اصلی نابودی و انحطاط مسیری هستند که شروع کردهاند؛ موضوعی که از نظر مهرآفرین به سود بردن تهیه کننده حین تولید کار برمیگردد؛ معضلی که در سینما هم وجود دارد؛ از نگاه این تحلیلگر تنها راه برونرفت از این زوال، توجه خود پلتفرمها به کیفیت آثار تولیدی و مخاطبشناسی است؛ البته در این میان تکلیفِ نهادهای تنظیمگر را نباید نادیده گرفت؛ رسالتی که در حال حاضر فراموش شده.
ساترا، سازمانی است که چند وقتی است از آغاز فعالیت رسمیاش میگذرد و اتفاقا سهم مهمی در بی توجهی به مخاطب و ذائقه او دارد. هادی فیروزبندی در برنامه سینما معیار در این باره گفت:«ساترا اگر به دنبال نظارت است، باید نقد کیفی را تقویت کند؛ فارغ از اینکه یکی دو صحنه هم سانسور بشود یا نه، باید مخاطب را با تفکر انتقادی جلوی اثر بنشاند و او را از پیام آگاه کند.»
در نهایت همچنان برای سر و سامان دادن به اوضاع آشفته نمایش خانگی باید نقش نهاد تنظیمگری مانند ساترا را بازخوانی کرد تا نظارت بی طرفانه، پیگیری مشکلات حقوقی و محتوایی پلتفرمها، ایجاد تعادل در محتوا و رعایت حقوق مخاطب را به جریان بیاندازد و احیا کند.