روایت توسل به حضرت عباس در حرم احمد بن موسی
شیراز شهر فرهنگ و شعر و هنر است و برخلاف شهرهای نیمه شمالی به هیئتها و مداحان و روضههایش معروف نیست بلکه به حافظ و سعدی و شعرها و فیلسوفان و هنرمندانش معروف است. مردمش نیز طبعی لطیف و صنعی سازگار دارند. لطافت روح و زبان و گویششان را حتی در تجربههای زیستی کوتاه با مردمش می توان به راحتی لمس کرد. یادم می آید سال پیش بود که کنار ضریح سید علاءالدینحسین(ع) خلوت کرده بودم بانوی میانسالی کنارم با حالت طلب و تضرع و استیصال نجوا میکرد.
نسیم آنلاین : سیده خدیجه احمدیسخا: شیراز شهر فرهنگ و شعر و هنر است و برخلاف شهرهای نیمه شمالی به هیئتها و مداحان و روضههایش معروف نیست بلکه به حافظ و سعدی و شعرها و فیلسوفان و هنرمندانش معروف است. مردمش نیز طبعی لطیف و صنعی سازگار دارند. لطافت روح و زبان و گویششان را حتی در تجربههای زیستی کوتاه با مردمش می توان به راحتی لمس کرد. یادم می آید سال پیش بود که کنار ضریح سید علاءالدینحسین(ع) خلوت کرده بودم بانوی میانسالی کنارم با حالت طلب و تضرع و استیصال نجوا میکرد. در همان حال نیاز و تمنا هم طبع لطیفش را نمیتوانست مخفی کند و برای طلب حاجتش از امامزاده علاءالدین این شعر را زمزمه میکرد:
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آنجا چه حاجت است
ارباب حاجتیم و زبان سوال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است
و من در خلوت خود میاندیشیدم چه جای تعجب است که حافظ از چنین خاکی برخاسته.
شیراز به گواهی همگان مهد زبان پارسیست و با این گنجینهی تاریخی می تواند سردمدار صدور ادب و هنر و شعر به همه نقاط ایران باشد اما در چند سالی که من در اعیاد و عزا و مناسبتهای مختلف مهمان این شهرکهن بودهام نه تنها اثری از زایش فرهنگی یا ادبی در مناسک و مناسبتها ندیدهام بلکه آنچه دیدهام تقلید ناقصی از موجودیهای فرهنگی دیگر شهرها بوده است.گویی نوعی رخوت یا خودکمبینی یا عدم توجه در فرهنگ کلی مردم مذهبی و غیرمذهبی اینجا شکل گرفته و اجازهی تبدیل بالقوهها به بالفعلها را نمیدهد و اثر این رخوت در زمینههای مختلف مشهود است.
هر جای ایران نمادی از مناسک عزاداری دارد که به نام آن شهر یا دیار شناخته میشود مثل نخلگردانی تفت و طشتگذاری آذریها و چارپایهخوانی تهران اما شیراز خالی از این مناسک مختص خود است.
شب تاسوعاست و من انتظار برنامه خاص و تاثیرگذاری به لحاظ محتوایی ندارم اما برای توسلی خاص به حضرت ابوالفضل(ع) عزم حرم شاهچراغ کردهام چرا که میگویند توسل به عباسبنعلی(ع) مقدمه توسل به حسین فاطمه(س) است.
بعد تفتیش بدنی و وسایل وارد حیاط زیبای حرم امامزاده احمدبنموسی(ع) می شوم صدای مداحی بلند است و خانوادهها روی فرشهای پهن شده در حیاط نشستهاند. گوشه حیاط دور از جمعیت مینشینم و گوش به نوای مداح میدهم و اشک میریزم و متوسل میشوم، دلم آرام میگیرد. درهای حرم و رواقها بسته است. مردم آرام و نشسته برجا، سینه میزنند و گریه میکنند.
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد
تنها چیزی که لذت غم عمیق شب تاسوعا را در دلم کم میکند و حواسم را پرت میکند بازی پرسروصدای بچهها در حیاط بزرگ حرم است. برای تمرکز بیشتر از جایم بلند میشوم تا با قدم زدن خلوتم را ادامه دهم که متوجه میشوم بیشتر بچهها افغانستانیاند. شیراز برخلاف تهران شهر هفتاد و دو ملت نیست، شاید بتوان شیراز را این گونه نامید: شهر دو ملت. مردم فارس و مردم عرب. البته مردم فارس شامل هموطنان افغانستانی هم میشود که مهمانان دیرینهی محلههای اطراف حرم هستند.
شب تاسوعا همه واگویه هایت را تمام نمیکنی چرا که تا شام غریبان دو غروب دیگر فاصله هست پس میتوانی زودتر مراسم را ترک کنی. مراسم که تمام میشود و هنوز هقهق گریه در گلویم تمام نشده به اتفاق خانواده برمیخیزیم تا بتوانیم قبل از ازدحام جمعیت خارج شویم که صدایی توجه ما را جلب میکند. جمعیت انبوه دستهی عزاداری ما را به عقب هل میدهد و ما با تعجب به دستهای نگاه میکنیم که قرار بوده امسال به حرمت سلامتی مردم شکل نگیرد و علم و بیرق و زنجیر و طبل و سنج را با ماسک و الکل و سلامت و عقلانیت و احترام به عقل و درایت معاوضه کند.
دستهی عزاداری سینهزنان و زنجیرزنان وارد حیاط حرم میشود. تقریبا فاصلهگذاری در آن رعایت نمیشود. آنچه در این میان جلب توجه میکند تناقضیست که در میان گریه خندهدار به نظر میآید. باوجود غیرقانونی بودن این حرکت، عدهای با لباس و تجهیزات نظامی دسته عزاداری را همراهی میکنند و مداح هم پیدرپی با بلندگو از همراهان نظامی قدردانی میکند!!
دسته که وارد حیاط شد فاصلهها از بین رفت و همه برای تماشای عزاداری روبهروی ایوان حرم احمدبنموسیکاظم(ع) جمع شدند و دورتادور آن حلقه زدند. عزاداری به شکل سالهای قبل در حال انجام بود که ما باریکهای برای گریز یافتیم و از حرم خارج شدیم.