نقد سریال نوروزی «دوپینگ»
دوپینگ ناکام شبکه ۳
بعد از تماشای ۱۵ قسمت از سریال دوپینگ، به نظر میرسد طرح این قصه بیشتر برای یک فیلم سینمایی کمدی فانتزی مناسب بوده که با صرف هزینه مناسب در تولید، برای مخاطب نوجوان جذابیت داشته باشد. دوپینگ ایدههایی شبیه به فیلم های دهه ۸۰ سینمای هالیوود دارد و فیلمی نیست که مخاطب امروز آن را بپذیرد.
نسیم آنلاین : رضا مقصودی بعد از چند دهه فعالیت به عنوان فیلمنامه نویس در سینما و دو سال بعد از ساخت اولین فیلم سینمایی اش (خجالت نکش) به سفارش شبکه سوم سیما، سریالی 30 قسمتی را برای ایام نوروز نویسندگی و کارگردانی کرده است. از آنجا که برزو نیک نژاد هم به عنوان کارگردان فاز دوم این سریال در کنار مقصودی حضور داشته و بخش هایی را کارگردانی کرده است، میتوان کارگردانی این سریال را محصول مشترک این دو (که اولی در کارگردانی تازه کار است و دومی سابقه ساخت چند سریال و فیلم سینمایی در کارنامه دارد) دانست.
سریال درباره دو همسایه است که خانه هایشان روبروی هم است و در یک شب دو بچه به دنیا میآورند. داستان از شیر خوردن یکی از بچه ها و شیر نخوردن دیگری آغاز میشود. حضور یک دانشمند به نام زکریا باعث می شود او با استفاده از شیر مادر یکی از بچه ها، قرص هایی تولید کند که قدرت هایی جادویی به این بچه ها میدهد. زور پسر با خوردن قرص زیاد میشود و دختر هم به راحتی میتواند به خواسته هایش برسد و دیگران از او حرف شنوی پیدا میکنند.
چیزی که در 15 قسمت ابتدایی دوپینگ بیش از هرچیزی توی ذوق میزند، شتابزدگی در تولید است. انتخاب لوکیشن های سردستی، چیدمان ساده و مبتدیانه و همچنین عدم توجه به جزئیات در صحنهآرایی لطمه زیادی به سریالی زده است که ویترین شبکه سه سیماست. سایه بازیگران روی دیوار اتاق میافتد، در نماهای زیادی، بازیگرها خارج از قاب دیالوگ میگویند و... باید قبول کرد حواس فیلمبردار و گروه کارگردانی به این موضوع نبوده یا عجله برای تولید، باعث شده تا سریال دوپینگ این چنین بی رنگ و لعاب از کار دربیاید؟
در سریال سازی، اصطلاحی وجود دارد به نام «قسمت قلاب». که قسمتی از سریال را میگویند که قلاب سازندگان به دهان مخاطب گیر میکند و او را تا پایان سریال پای قصه و تماشای شخصیت های آن مینشاند. در همه دنیا، قسمت اول سریال باید به عنوان قسمت قلاب ساخته شود و در غیر این صورت، سازندگان فرصت دارند در قسمت های دوم و سوم، کمکاری خود را جبران و مخاطب را جذب کنند. اما در مورد دوپینگ ماجرا زمین تا آسمان فرق میکند. حداقل در قسمت های ابتدایی دوپینگ در کارگردانی، شلختگی فراوانی دیده میشود و اگر بداهه پردازی بازیگرانی چون محمد بحرانی، هادی حجازی فر و نیما شعبان نژاد نبود، قصه به هیچ وجه برای مخاطب جذابیتی نداشت.
بعد از تماشای 15 قسمت از سریال دوپینگ، به نظر میرسد طرح این قصه بیشتر برای یک فیلم سینمایی کمدی فانتزی مناسب بوده که با صرف هزینه مناسب در تولید، برای مخاطب نوجوان جذابیت داشته باشد. دوپینگ ایدههایی شبیه به فیلم های دهه 80 سینمای هالیوود دارد و فیلمی نیست که مخاطب امروز آن را بپذیرد. برای مخاطبی که فیلمهای اکشن سینمای دنیا را با ماجراجوییهای گوناگون و صحنه های حیرتانگیز میبیند، صرف جابجایی بشکه و نیمکت پارک قابل قبول است؟
دوپینگ اما بیشترین لطمه را از قصه خورده است. تا قسمت 15، قصه دائما درجا میزند. موقعیت های دوپینگ بعد از دو قسمت اولیه، کاملا تکراری هستند و قصه، از جابجا کردن وسایل سنگین توسط پسر و کلاهبرداری دختر با استفاده از قدرت کلامی اش جلو نمیرود. در مدت زمانی که مخاطب برای تماشای این سریال صرف میکند، به جز طنازی های بازیگران اصلی چیزی عایدش نمیشود.
شخصیت پردازی های سریال به شدت ضعیف است و حتی به تیپ هم نرسیده است. دلیلش هم تکرار بیش از حد موقعیت هاست.
درحالیکه بسیاری از منتقدین سریال پایتخت، نقدهای فراوانی به محتوای آن دارند، سریال دوپینگ هم چیزی کمتر از آن ندارد. دوپینگ پر است از مردان میانسالی که چشمشان دنبال زن های میانسال است. شوخیهای جنسی فراوانی در سریال گنجانده شده است. مثلا مردی میانسال که سالهاست مجرد است و بلافاصله بعد از دیدن یک زن در راهروی خانهاش، راهی حمام میشود تا دوش بگیرد، چه معنایی برای مخاطب دارد؟ ممیزان تلویزیون که موسیقی متن فیلم «قصر شیرین» را حذف میکنند، فهم چنین اشاراتی را ندارند؟ یا باید باور کنیم این موارد، دغدغه نویسندگان این سریال است.
سادهانگاری مخاطب هم در قصه این سریال به شدت آزاردهنده است. دائما این سوال وجود دارد که چرا نویسندگان سریال، شخصیتها را با بلندپروازیهای بیشتری محک نمیزنند و چرا به جز زورآزمایی با بشکه و ماشین نیسان و پرداختن به موضوع پیش پاافتادهای مثل بادیگارد سلبریتی ها، سراغ قدرت و سیاست نمیروند؟!
همین شبکه سوم تلویزیون، روزگاری و حدود 21 سال پیش، سریال «کت جادویی» را تولید کرده بود که در بستری فانتزی، فرصت طلبی و زیاده خواهی انسان را به چالش کشیده بود.
جدای از کارگردانی و فیلمنامه نویسی، سلیقه طراحان این سریال هم قابل دفاع نیست. در شرایطی که شبکه های ماهواری، با استفاده از تکنولوژیهای روز، خواننده فوت شده قبل از انقلاب را مقابل دوربین بازسازی میکنند تا چشم مخاطب را به تلویزیون میخکوب کنند، طراحی لباس سریال شبکه سه را با چه متر و معیار حرفه ای میتوان هضم کرد؟! مشخص نیست چرا هادی حجازی فر، بیشتر از اینکه به یک پدر شبیه باشد، همچون ولگردهای عقب ماندهای است که به خاطر عدم رعایت بهداشت، ریش و پشمش دراز شده و دائماً شال گردنش از زیر کتش بیرون افتاده.
درپایان باید گفت شتابزدگی در تولید و بیحوصلگی در نگارش و کارگردانی، دوپینگ را تبدیل به سریالی بی ارزش کرده که تماشای آن حتی از فکر به کرونا هم عذاب آورتر است.