وقتی بحران قصهگویی مهمترین نقطه ضعف سریالهای نوروزی تلویزیون میشود
سریالسازی بدون قصه!
قصههای سریالهای نوروزی که این شبها از شبکههای مختلف سیما به روی آنتن میروند، به قدری ضعیف است که حتی چشمپوشیهای کرونایی هم نمیتواند کار را درست کند! مسئله از یک موضوع به ظاهر ساده اما عمیقاً مهم تاثیر میگیرد؛ آن هم عدم درک اهمیت «قصه» است.
نسیم آنلاین؛ احسان سالمی: آمارها همیشه قرار نیست مبنایی برای کیفیت سنجی محصولات هنری باشند؛ همچنان که مثلا در میان آمار پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران و جهان نام فیلمهایی دیده میشوند که از منظر هنری فاقد ارزش چندانی هستند اما بالاخره رضایت بخشی از مخاطبان را کسب کردهاند که در نهایت توانستهاند خود را به جمع پرفروشهای تاریخ سینما برسانند. این موضوع در ارتباط با کتابهای عامهپسند نیز به کرّات دیده شده؛ پس استقبال از یک اثر هنری لزوماً به معنای مهر تایید صد در صدی بر یک اثر نیست. با این پیشفرض انتشار نتایج نظرسنجی صداوسیما در ارتباط با استقبال مخاطبان از سریالهای نوروزی رسانه ملی و رضایت آنها از این مجموعهها دلیل بر کیفیت بالای آنها نیست؛ کما اینکه اساساً به جز سریال «پایتخت» که به واسطه سابقه طولانی خود همیشه مورد توجه مخاطبان بوده، درصد مخاطبان دو سریال نوروزی دیگر تلویزیون چندان بالا و ویژه نیست.
اما چرا سریالسازان تلویزیونی پس از گذشت تجربههای متعدد سریالسازی برای ایام نوروز، همچنان به یک فرمول مشخص برای رسیدن به موفقیت در این زمینه نرسیدهاند؟ سوالی که اگر نگوییم اصلیترین پاسخ، اما قطعا یکی از پاسخهای جدی به آن، عدم درک اهمیت و جایگاه «قصه» به عنوان شالوده و اساس یک محصول نمایشی است.
همچنان منتظر دیدن قصهها!
باور کنید، نَفَس ما از جای گرم در نمیآید که ندانیم سریالسازی در شرایط بحرانی همچون کرونا چقدر کار سختی است و اگر سریالسازان پای کار ماندند تا مردم در ایام در خانه ماندن سرگرم شوند، کاری بسیار ارزشمند را انجام دادهاند. این را همین اولین نوشتم تا مخاطبان این گزارش تصور نکنند نگارنده آن درکی از شرایط ویژه فعلی ندارد. شرایطی که قطعا یکی از جدیترین نتایج آن تغییر مسیر قصههای این سریالها بوده، آنچنان که مثلا یکی از نتایج این اتفاق را میتوان در بیشتر شدن نماهای داخلی این سریالها برای کمتر شدن درصد ابتلای عوامل تولید این مجموعهها مشاهده کرد.
اما با این همه قصههای سریالهای نوروزی که این شبها از شبکههای مختلف سیما به روی آنتن میروند، به قدری ضعیف است که حتی چشمپوشیهای کرونایی هم نمیتواند کار را درست کند! مسئله از یک موضوع به ظاهر ساده اما عمیقاً مهم تاثیر میگیرد؛ آن هم عدم درک اهمیت «قصه» است. قصهای که از نقطه «الف» آغاز شود و بتوان برای آن در نقطهای به نام «ی» پایانی دید. نه آن که مجموعهای از شوخیهای تلگرامی را در کنار چند موقعیت کمدی به عنوان قصهای طنز به خورد مخاطبانمان دهیم. خود شما به عنوان خواننده این مطلب اگر بخواهید در قالب دو خط قصه سریالهای «پایتخت»، «کامیون» و «دوپینگ» را برای دیگران بنویسید، چه مینوشتید؟ اصلا قصه «پایتخت 6» چیست؟ ماجرای مجلسی شدن نقی یا ماجرای بازگشت بهبود یا ازدواج فهمیه؟ عین همین سوالات را میتوان درباره دو سریال دیگر هم مطرح کرد و از قصه اصلی آنها پرسید. خبری از کمدی نیست، خودتان را فریب ندهید
پیش از آغاز نوروز امسال، یکی از خبرهای اصلی در ارتباط با سریالها که اتفاقا مانور زیادی نیز از سوی رسانه ملی بر روی آن داده میشد، کمدی بودن هر سه سریال آماده شده برای پخش در این ایام بود. اما با گذشت چند قسمت از این مجموعهها مشخص شد که از اساس، یا ما به عنوان مخاطبان تعریف دیگری از کمدی را در ذهن داریم یا مدیران رسانه ملی به اشتباه اعلام کردند که این سریالها کمدی هستند!
گذشته از نقش مهم ماهیت رفتاری شخصیتها و کنش آنها در موقعیتهای مختلف، آنچه که در نزدیکتر شدن شکل ظاهری یک اثر به کمدی موثر است، خلق موقعیتهای کمدی است. موقعیتهایی که علاوه بر پیش برد قصه در دلپذیرتر شدن اثر برای مخاطب موثر است؛ اما ناتوانی سازندگان سریالهای نوروزی امسال در روایت یک قصه منسجم باعث شده تا آنها حتی در خلق درست موقعیتهای کمدی نیز عاجز باشند. برای نمونه تمام توانایی «دوپینگ» در خلق موقعیتهای کمدی به گفتگوهای دو نفره شخصیت «حسن» با بازی هادی حجازیفر و «کامران» با بازی نیما شعباننژاد معطوف شده و در عمل بخش زیادی از فضای «دوپینگ» فاقد موقعیت کمدی چندانی است. سازندگان «کامیون» نیز که در نهایت جز استفاده از شوخی با لهجه شخصیتهای اصلی و البته نمایش گاه به گاه موقعیتهای تعقیب و گریز موشوگربهوار موفقیت چندانی برای خلق موقعیتهای کمدی نداشتند. در این میان فقط «پایتخت» است که تا حدودی توانسته در زمینه خلق موقعیتهای کمدی موفق ظاهر شود با این همه به نظر میرسد تلاش سازندگان آن برای استفاده از شوخیهای تلگرامی و برخی از دیالوگهای تند و تیز انتقادی خطاب به مسئولین، در نهایت آنها را از توجه به قصه اصلی غافل کرده است.
لطفا قصههای سینما را به تلویزیون نیاورید
شاید اصلیترین دلیل ضعف سریالسازی در تلویزیون به ویژه در زمینه نمایش قصههای منسجم، عدم شناخت ظرافتهای سریالسازی و تفاوتهای آن با فیلمسازی برای سینماست. بسیاری از سریالهایی که در این سالها برای تلویزیون ساخته شدهاند، دست بر سوژههایی گذاشتهاند که از اساس برای ساخت یک اثر سینمایی یا یک تلهفیلم مناسب هستند و نه یک سریال تلویزیونی.
سریالسازی ویژگیها و شرایط خاص خود را دارد؛ پیتر لمان منتقد و مدرس سینما در کتاب «تعمق در فیلم» درباره تفاوت روایت سینمایی با روایت تلویزیونی مینویسد: «روایت تلویزیونی تکهتکهتر از روایت سینمایی و دارای خرده نقاط اوجی است که درست پیش از آگهی نمایش داده میشوند.» این در حالی است که در عمل روایتهای به نمایش در آمده در سریالهای نوروزی تلویزیون فاقد این خرده نقاط اوج هستند. روایتهایی که به دلیل نداشتن خمیر مایه تبدیل شدن به یک اثر سریالی و یا عدم توانایی سازندگان آنها برای بسط دادن منطقی و درست قصهها، بیشتر خود را در قد و قواره تبدیل شدن به یک اثر سینمایی نمایان میکنند تا اینکه بخواهند به عنوان یک سریال چندین قسمته مخاطبان را با خود همراه کنند.
ایده نداریم، پس در قصه آب میبندیم!
نتیجه این اتفاق آب بستن بیش از اندازه در قصه فیلم، پرکردن جای خالی قصه با حادثه و تعلیق به وسیله دیالوگهای پرشمار به تعبیر بهتر گزافهگویی است. وقتی ذهن نویسنده از خلق موقعیتهای تازه و تعلیق خالی باشد، ناچار است این خلاء را با دیالوگ و شوخیهای کلامی پر کند. در این شرایط طبیعی است که مخاطب به جای قصهای شستهورفته با مجموعهای از استندآپها و شوخیهای سطحی و متلکپراکنیهای مرسوم در فضای مجازی روبرو شود.
روی دیگر این اتفاق نیز میتواند تکرار مکرر یک ایده یا حادثه در قصه سریالها باشد؛ آنچنان که مثلا در بخش عمدهای از سریال «دوپینگ» بارها و بارها از ایده تکراری جابه جایی اشیا سنگین برای نمایش قدرت شخصیت «کامران» استفاده شد و در «کامیون» نیز بارها با ایده بیپولی این سه دانشجو و قرار گرفتن آنها در موقعیتی که باید پول زیادی خرج کنند، استفاده شد. همین تکرارها خود دلیلی کافی برای درک کردن خالی بودن دست نویسندگان این مجموعهها از ایدههای تازه است.