نعمت اله سعیدی در گفتگو با نسیم انلاین:
صداوسیمای ما رسانه «ناشکر» است؛ ۷۰ درصد رسانههای ما در دستِ اپوزیسیون است
نعمت اله سعیدی، منتقدِ کاربلدی است. نگاه ویژه اش به عالمِ رسانه و نسبتِ آن با عالمِ هستی و ایرانِ انقلاب اسلامی، از او نویسنده ای ساخته با اصطلاحاتیِ ویژه که در آثارِ مختلفش طرح میکند. «رسانه شاکر» یکی از آن اصطلاحاتی است که از زبانِ سعیدی شنیدنی است.
نسیم آنلاین ؛ سحر دانشور: نعمت اله سعیدی، منتقدِ کاربلدی است. نگاه ویژه اش به عالمِ رسانه و نسبتِ آن با عالمِ هستی و ایرانِ انقلاب اسلامی، از او نویسنده ای ساخته با اصطلاحاتیِ ویژه که در آثارِ مختلفش طرح میکند. «رسانه شاکر» یکی از آن اصطلاحاتی است که از زبانِ سعیدی شنیدنی است. برای گفتگو پیرامون این مفهوم به سراغش رفتیم و حینِ پرداختن به این اصطلاح صحبتهایش سر از جاهای مختلفی از جمله صدا وسیما، رسانههای دشمن، رسانههای اپوزیسیون، دختر آبی و... نیز کشیده شد. گفتگوی نسیم با نعمت اله سعیدی را بخوانید.
ضمن تشکر از وقتی که گذاشتید. میخواستم در رابطه با مفهومی که در صحبتهای مختلف خود به آن پرداخته اید صحبت کنیم. «رسانه شاکر» در ادبیاتِ شما جایگاه خاصی دارد. لطفا بفرمائید تعریفِ دقیقتان از این مفهوم چیست؟
در ابتدا باید دقت کنیم که پرداختن به این مفهوم و تبیین درست آن به مقدماتی نیاز دارد. با طرح مقدماتِ صحیح میتوانیم بفهمیم منظور ما از رسانه شاکر چیست؟ وقتی به قرآن مراجعه میکنیم میبینیم یک تقسیم بندی بر اساسِ شکر و شاکر بودن وجود دارد، محور تقسیم بندی اصطلاح شاکر بودن و ناشکری است. قرآن میفرماید قلیل من عبادی الشکور. اکثر کفار به خاطر ناشکری زیاد میشوند و مومنین برعکس آنهایند. حتی در سطوحی بین خود اهل ایمان هم این مسئله هست، اینکه آنها چقدر شکرگزارند. در انسان شناسی این یک مفهوم کلیدی است.
رسانه شاکر واقعگراستوقتی از منظری دیگر به ماجرا نگاه کنیم، میبینیم شاکر بودن یعنی پذیرش هستی و موافق بودن با هستی، اما ناشکری برعکس این است. برای همین است که شاکر به بهشت میرسد و ناشکر به دوزخ. میخواهم بگویم این مفاهیم، مفاهیمِ کلیدی است که وجود دارند و باید از آنها شروع کرد، و مسئله را تبیین کرد و جلو آمد. اما چرا این نکات را مطرح میکنم؟ من در این فضا این نکته را خیلی مطرح کردم و باز هم آن را بیان میکنم. شاید وقت آن رسیده باشد که ما نگاه تازه ای به بحث خبر و مصاحبه داشته باشیم.
درست است که خبر الان در جهان تدریس میشود و اصول مشخصی دارد، ملاکهایی دارد، به تقسیم بندیهایی رسیدهاند و این تقسیم بندیها به طور واضح و کاربردی وجود داشته؛ اما میتوان حول آنها سوالاتی را مطرح کرد. من خیلی وقتها از بعضی دوستان که سالها پیش در کلاسهای خبرنگاری شرکت کرده و بعد از آن به کار مشغول شدهاند، میپرسم که ارزشهای خبری واقعا چقدر به کارت آمد؟ معمولا میگویند خیلی به کار عملی ما نمیآید، اگرچه بعد از اینکه کار خودمان را انجام دادیم، کار قابل تطبیق با آن ارزش خبری است. اما خب عملا این است پاسخهایشان.
اگر بخواهیم از زاویه دیگری به این موضوع دقت کنیم، باید ببینیم عملا منظور ما از رسانه چیست؟ آیا ما رسانهای به اسم روزنامه در کشور داریم؟ ما روزنامههایی داریم که گاها با تیراژ دوهزار منتشر میشوند، گویا این روزنامهها با آن هزینه سنگین چاپ میشوند تا صرفا نیم ساعت در هفته وقت نمایندگان مجلس را بگیرد. این شده کارکرد این روزنامه در کشور. روزنامه در جهان، در ژاپن، در اروپا تیراژش ده میلیونی است. حتی در همین کشور ترکیه همسایه خودمان. خب ما معمولا روزنامههایی که به این سطح تیراژ برسد نداریم. یکی دو مورد داریم که تیراژش کمی قابل توجه است، آن هم نسبت به داخل، نه نسبت به صنعت روزنامه نگاری و نشر در خارج از کشور.
مشکل تیراژ روزنامه تنها به گردنِ مخاطب نیست، ما نیز مقصریمچرا به این نقطه رسیده ایم؟
باید بررسی کنیم که علت چیست؟ آیا واقعا همه چیز به مخاطب برمی گردد؟ آیا مخاطب نسبت به مسائل فرهنگی بی علاقه و یا بیسواد است؟ یا مشکلی در خود کار رسانه ای هم وجود دارد؟ به نظر میرسد برای عبور از این شرایط نیاز داریم خودمان خبر را تعریف کنیم، مصاحبه را تعریف کنیم، رسانه را تعریف کنیم، افکار عمومی را تعریف کنیم، جامه شناسی مخاطب را تعریف کنیم؛ بعد ببینیم با مبانیِ خودمان باز هم به همین نتایج میرسیم؟ آیا خروجیِ نگاهِ خودمان هم همین است؟
مثلا برای مثال به نمونه کوتاهی اشاره میکنم. من میگویم اگر میخواهید مصاحبه یاد بگیرید، اصول آن را از بشیر و مبشر یا همان دو ملک شب اول قبر یاد بگیرید. به سوالاتش دقت کنید، ببینید با چندتا سوال چطور میت را کاملا تخلیه اطلاعاتی میکند. من ربک، خدای تو کیست؟ جوانیت را چه کردی؟ ببینید از سوالات کلی شروع میکند تا میرسد به جزئیات! این اسلوبی که آن دو ملک با استفاده از آنها با میت مصاحبه میکنند آیا یک ویژگیهایی دارد؟ آیا ما میتوانیم به آن ویژگیها مراجعه کنیم، آنها را برجسته کنیم و بگوئیم در مصاحبه ای که انجام میدهیم این اسلوب اینطوری است؟
مثلا وقتی میروید با کسی مصاحبه میکنید، کاری بکن که او خودش با خودش مصاحبه کند! دانستههای خودت را دخیل نکن، تو رفتهای به یک مجموعهای اطلاعات اضافه کنی، میخواهی از یک مصاحبه شونده استفاده کنی! اوجش این است که به شناختی از طرف برسی تا او را وادار کنی که خودش با خودش گفتگو کند، خودش سوال مطرح کند. به هر حال وقتی میخواهی سوالاتی بپرسی تا او پاسخ بدهد، خودِ سوال پرسیدن به مراتب اهمیت بیشتری دارد.
نسبت انقلاب اسلامی با رسانه شاکر و در کل رسانه چیست؟
انقلاب اسلامی ما ماهیتی فرهنگی و رسانه ای داشت. انقلاب از همان ابتدای خود ماهیتی فرهنگی داشت و عمده سخت افزارش هم رسانه بود. پخش نوار، پخش اعلامیه، شعار، شعارهایی که از نظر موسقی و شعر موضوعیت داشت، همه اینها ابزارِ انقلاب بودند. رسانه ای ترین و فرهنگی ترین انقلاب کبیر معاصر، انقلاب اسلامی بود. هیچ کشور دیگری را سراغ نداریم که اینطور انقلاب کرده باشد. ما اساسا نه درگیریِ نظامی خاصی داشتیم و نه هیچ اتفاقی از این جنس، یک انقلاب کاملا رسانه ای و فرهنگی. همین فرهنگ و رسانه رژیم طاغوت را خلع سلاح کردیم.
عقب ترین و ضعیف ترین حوزه انقلاب، فرهنگ و رسانه استاما این انقلابی که با رسانه و فرهنگ آغاز میکند الان وضعیتش جوری است که دقیقا عقبترین حوزه و ضعیفترین حوزهاش همین حوزه رسانه و فرهنگ است. باید دقت کنیم که الان ابرقدرتهای جهان بر چه چیزی تکیه دارند. یک دوره ای ابرقدرتهای جهان ابرقدرتهای نظامی بودند، آن دوره گذشت. دوره ای دیگر کشورهایی ابرقدرت بودند که اقتصادی قوی داشتند، آن دوره هم گذشت. الان در دوره ای هستیم که ابرقدرتهای جهان، ابرقدرتهای رسانه ای هستند. اگر به داشتنِ اسلحه و بمب اتم باشد، کره شمالی هم که یک کشور جهان سومی فوق العاده ضعیف است میتواند دنیا را با بمبهای هسته ایش از بین ببرد، اما این برای او قدرت محسوب نمیشود. چرا محسوب نمیشود؟ چون از نظر رسانه ای توان ندارد. در این فضا که رسانه اینقدر اهمیت دارد.
در سالهای اول انقلاب، ضد انقلاب در فاز اول چهرههای فرهنگی فکری ما را ترور میکرد و به شهادت میرساند. بعد از دوره ای رفت به سراغ چهرههای سیاسی، الان بعید میدانم سینماگر، داستان نویس و یا روزنامهنگاری داشته باشیم، که دشمن بخواهد هزینه و دوتاگلوله خرجشان کند. قصد توهین ندارم، خودم هم یکی از همین افرادم. اما باید ببینیم چرا فضا به این سمت رفته است؟
در رسانههای انقلابی هم جنگ شکر و ناشکری داریمدر خود انقلاب هم الان این ماجرا به صورت جدی دارد مطرح میشود، ما دو جبهه اصلی داریم. جبهه مقاومت و سازش، کمی این دو جبهه را باز کنیم. جبهه مقاومت جبهه تکلیف گرایی است و جبهه سازش، جبهه نتیجه گرایی. یک مقدار اگر بیشتر باز کنیم، میبینیم جبهه سازش که نتیجه گراست عمده ترین مطلبش این است که سیاه نمایی کند، بگوید شما نتیجه نگرفتید. پس این جنگ به مراتب جدی تر از این حرفهاست، الان ما در رسانههای خودمان جنگ شکر و ناشکری را داریم. دوستانی که کار رسانه ای میکنند، این واقعیت برایشان اظهر من الشمس است که در هیچ رژیم دیگری شرایطی شبیه به شرایطِ امروز ما از نظر رسانه ای دیده نمیشود. خیلی وقتها 50 یا 60 درصد، حتی 70 درصد از نشریات، مجلهها و روزنامههایمان عملا در دست اپوزیسیون است. اپوزیسیونی از مرز براندازی تا اپوزیسیونِ ضعیف. در این فضا ما شاهدِ یک جنگ شکر و ناشکریِ جدی هستیم.
آیا این به معنای نادیده گرفتن نقد در فضای رسانه و بی توجهی به مشکلات جامعه نیست؟
ما نمیخواهیم مشکلات انقلاب را انکار کنیم. ولی حرفمان این است که اول خود انقلاب را نشان بده بعد بپرداز به مشکلاتی که وجود دارد. من وقتی میخواهم یک آدم را نشان بدهم مگر میتوانم فقط بروم به سراغ زگیلش؟
ماجرای شکر و ناشکری همین است. یک سری از مستندسازانی که در عرصه عمار پیشگام بودند آثار جالبی تولید کردهاند. اتفاقا جالب است وقتی نگاه میکنم میبینم یکی از محورهایی که باز کردند همین است، مثلا به برخی چهرهها میپردازند، چقدر چهرههای عجیب و جالب داریم در این مملکت! مثلا بانو، عابدان کهنز. خیلی از این موارد که نگاه میکنیم بسیار سوژههای جالبی هستند.
حتی انقلابی ترین رسانههای ما هم مشغول ناشکریاندهمین سوژه مستند بانو، این زن چقدر سوژه جالبی است. مادر چند شهید، کارآفرین، انقلابی... خود این کاراکتر چقدر جذاب است، چقدر ما نیاز داریم در این فضا این الگوهای را داشته باشیم. اما به اینها پرداخته نمیشود و ضریب داده نمیشود. الان حتی انقلابی ترین رسانههای ما هم در این فضا مشغول به ناشکری هستند. مثلا گروه سیاسی رقیب را بکوبند. نمیگویم همدیگر را نقد نکنند ولی نباید نقطه حساس و پایه آن رسانه نفی رقیب باشد. آمدیم و آن دشمن از بین رفت و دیگر وجود نداشت، ماهیت تو چه میشود؟ همان اتفاقی که در وهابیت تکفیری افتاده است، به وهابیت میگوییم آقا فرض کن شیعه اصلا وجود ندارد، این ماهیت مذهب تو چیست؟ حرف حسابت چیست؟ نود درصد مبانی فکریت را بر اساس مخالفت با شیعه چیده ای! اگر شیعه وجود نداشته باشد انگار 90 درصد مذهب خودت هم از بین میرود. ما اینطور وضعیتی داریم.
پس معتقدید سیاه نمایی یکی از شاخصهای رسانههای ناشکر است. میخواهم دقیق تر بفرمائید نقطه عزیمت رسانه شاکر در فضای امروز جامعه ایرانی و جامعه رسانه ای را چه میدانید؟
نقطه عزیمت رسانه شاکر خودِ واقعیت است. «اذا وقعت الواقعه، لیس لوقعتها کاذبه». خود واقعیت یک ماجرایی دارد. ببینید این انسان وقتی جهان هستی را ناقص میبیند ناشکری میکند، وقتی کامل ببیند میفهمد که حتی بدترین مصیبتهایی که وجود دارد هم حکمتی دارد. مثلا گاهی وقتها بزرگترین بلاهایی که بر سرِ فرد میآید بزرگترین لطفهایی است که جهان هستی نسبت به او انجام میدهد. اولین واقعیت این است که فرد بتواند واقعیت را خودش ببیند، اجازه ندهد رقیب فضا را برایش تعریف کند. به طور مثال یک دختر خانمی به هر دلیلی خودکشی کرده است.
چرا فقط خودکشیِ دخترِ استادیوم نرفته را میبینیم؟ما آدمهایی هم داریم که از فقر خودکشی کردهاند و بارها هم این اتفاق افتاده است. چرا باید آدمی که دغدغهاش استادیوم رفتن بوده است مثلا اینطور پررنگ شود؟ اصلا گیرم تماما حرف شما درست، فردی به خاطر اینکه نتوانسته به استادیوم برود خودکشی میکند، آن طرف هم یک بچه ای به خاطر اینکه کیف نداشت، کفشش پاره بود هم اقدام به خودکشی میکند، این بی انصافی است،مرگ آن دختر اینقدر ضریب بگیرد، اما این همه آدمی که از فقر و مشکلات این گونه اقدام به خودکشی میکنند دیده نشوند.
پس وقتی میگوئیم شکر و ناشکری نمیخواهیم بگوئیم واقعیت را حذف کن. میگوئیم خود واقعیت را ببینیم، مثلا همانقدر که در نظام فساد داریم و آنها را میبینیم، خدمات و کارها را ببینیم. بالای 98 درصد از روستاهای دورافتاده کشور، آبرسانی، برق رسانی شدهاند، گاز برایشان بردهاند. روستاهایی که 5 خانه است، یا ده خانه بیشتر نیست، چندین کیلومتر فاصله دارند، برایشان گاز کشیدهاند. اینترنت دارند، تلفن دارند، مگر این کارها شوخی است؟
اگر واقعیت را نبینیم حتی نمیتوانیم درست به مشکلات بپردازیممثلا در برخی از سالهای کشور و در دوره برخی دولی که به آنها انتقاد و اعتراض هم داریم، کل راههای مواصلاتی داخل کشور در طول تاریخ دو و نیم برابر شده است. کل راههایی که در این کشور بوده اینطوری بیشتر شده. اینها هم باید دیده بشوند. اتفاقا اگر اینها، این خدمات و کارها دیده بشوند آن مشکلات کاملا در جای خودشان قرار میگیرند. ببینید شما وقتی توانستید یک صورت را نشان بدهید میتوانید آن جوش را جراحی کنید. اگر نتوانید بفهمید آن جوش کجای صورت قرار دارد، ریشه ش تا کجاست، چطور قرار گرفته نمیتوانید جراحیش کنید، نمیتوانید با آن مشکل برخورد کنید.
اگر خبر بدبختی نداشته باشیم، رسانهها بیکار میشونداین است که الان به فضایی رسیدیم که اگر بدبختی و مصیبت نداشته باشیم گویا رسانههای ما بیکار میشوند. این دانشکدههای خارجی شاید برای خودشان حرفهایی میزنند که برای خودشان و وضعیتِ جامعه شان مناسبت دارد، اما گفتههای آنها با ما نسبتی ندارد. مثلا نوع تدریس خبر در دانشگاههای کل جهان مبنی بر بحران و بحران زدگی است. یعنی شما وقتی بورس آمریکا را ببینید، میفهمید سهام رسانهها و روزنامهها وقتی جهش پیدا میکند، قیمتشان بالا میرود که جنگ اتفاق بیفتد، یا مثلا زلزله بشود، وبا بیاید یا هر چیز بحرانیِ دیگری. هرچه مصیبت و بحران بیشتر بشود، آن رسانه قوی تر میشود. اصلا ذات آن رسانه بحران زدگی و فلک زدگی است به تعبیر حافظ. این چنین وضعیتی معلوم است که پاسخ نمیگیرد و به مشکل بر میخورد. این شرایط خود به خود به استقبال مصیبت میرود.
عرفانهای مضحک جدید که من نمیخواهم در این گفتگو وارد نقدشان بشوم، یک وقتهایی یک تکههایی هم میپرانند. مثلا میگویند مهم ترین ویژگی طبیعت جاذبه و دافعه است. میگویند جاذبه باید داشته باشید، وقتی خوبیها را جذب میکنید چه اتفاقی میافتد و..! حتی با این ملاکها هم که نگاه میکنید، از منظر این عرفانهای مضحک هم که نگاه میکنید میبینید، رسانه ای که مدام دنبال مصیبت میگردد، معلوم است که مصیبت به وجود میآورد. این فضا با رسانه ای که برعکس این شرایط را نگاه میکند فرق دارد.
چه کسی گفته مخاطب تو به مطالب مثبت علاقه ندارد؟ چه کسی گفته مخاطب به مطالب امیدبخش و شادی آفرین علاقه ندارد؟ از کجا میدانی؟ شاید با اتخاذ این رویکرد ده برابر تیراژت بالا برود. وقتی بنای خودت را بر نقد گذاشتی، یک بار هم بنایت را بر شکرگزاری بگذار، امتحان کن. مخاطب الان به طنز سالم نیاز دارد. ما انواع مختلف طنز داریم، یک مدلش هم فکاهه است. نه بار سیاسی دارد، نه بار اجتماعی دارد، هیچی! فقط میخواهد مخاطب را بخنداند. این نیاز طبیعی مخاطب است، در روایات، در سیره... ما خودمان هم میبینیم که بزرگانمان با همدیگر شوخی میکردند، مزاح میکردند، آن هم با تعریف مشخص و..! میخواهم بگویم ماجرا جدی تر از این حرفهاست. باید یک بازنگری کلی اساسی اتفاق بیفتد.
با این اوصاف رسانه شاکر قادر به خلق چه مفاهیمی است و چه فضایی در رسانه و مخاطبین ایجاد میکند؟
برای جواب به این سوال میخواهم بپردازم به آن تقسیم بندی سازش-مقاومت، تکلیف گرایی-نتیجه گرایی تا کمی بازش کنم. برخی تصور میکنند اینها شعار است، در حالیکه این مفاهیم ریشه دارند، در معارف، در آموزههای دینی خودمان ریشه دارند و تبیین شدهاند. برای مثال دو فرهنگ را در نظر بگیرید، یک فرهنگ نتیجه گراست، یک فرهنگ تکلیف گرا. فرض کنید میخواهند برای یک شهر مترو بکشند و لازم است تونل کشی کنند. طبیعتا در نتیجه حفر تونل گرد و خاک ایجاد میشود. فرهنگ نتیجه گرا میگوید این کی تمام میشود؟ من چرا باید اذیت بشوم و مدام در حال غر زدن است.
فرهنگِ نتیجه گرا خروجیِ رسانه ناشکر است و افراد در فرهنگ نتیجه گرا همگی طلبکارندمیخواهم بگویم در فرهنگ نتیجه گرا همه طلبکارند. من چرا جلوی خانه ام مترو نیست؟ این چرا اینطوری است و..! اما در فرهنگ تکلیف گرا فرد میگوید من کاری ندارم به بقیه، وظیفه من برداشتنِ یک مشت خاک است. میخواهید مترو بکنید؟ من تکلیفم این است که یک مشت خاک بردارم، پس یک مشت خاک خودم را برمیدارم. کاری ندارم باقی چکار میکنند. میخواهیم مدرسه بسازیم؟ تکلیف من گذاشتن یک آجر است، من سهم خودم را انجام میدهم. دیگران میخواهند سهم خودشان را انجام بدهند، میخواهند ندهند. تکلیف من حکم میکند سهم خودم را انجام بدهم. در این نگاه به سرعت تونلها کنده میشود، مدرسهها ساخته میشود، چون همه دارند سهم خودشان را میدهند.
در فرهنگ مقابل که فرهنگ نتیجه گراست، دقیقا برعکس است. فرد صبح تا شب دارد وراجی میکند، ایراد میگیرد، از دولت ایراد میگیرد، از آموزش پرورش ایراد میگیرد، از سیاست ایراد میگیرد، از همه چیز طلبکار است. بعد خودش مثلا در موقعیتی که جاده بسته باشد ده بار تغییر لاین میدهد برای اینکه شاید 5 ثانیه زودتر برسد، که حتی نمیرسد. همه حرفم این است که فرد در فرهنگ نتیجه گرا تبدیل به یک موجود طلبکار بداخلاق شاکی مضر برای جامعه میشود.
ما وقتی دقت میکنیم، میبینیم کشورهایی که رشد داشتهاند، اول با نگاه تکلیف گرا حرکت کردند و فرهنگ نتیجه گرایی برایشان کمرنگ شده. داستانی هست که من همیشه نقلش میکنم. در کشتی تایتانیک که غرق شد، یک ژاپنی هم حضور داشت و زنده ماند و به ژاپن برگشت. اگر او یک ایرانی بود ما چکار میکردیم؟ قطعا گل گردنش میانداختیم، تشویقش میکردیم، مجسمه اش را میساختیم و... میگفتیم چه خوب توانستی زنده بمانی. اما توی ژاپن همسایهها، فامیل و بقیه مدام از او میپرسیدند تو چرا زنده ای؟ نه اینکه توهین کنند، میگفتند توضیح بده، آنجا شنیدیم پیرزن پیرمرد هم بوده، بچه هم بوده، چطور شد تو زنده ماندی؟ این هم توضیح میداده که فلان کردم، بیسار کردم، قایق نجات یک جای خالی داشته و... به قدری فرهنگ عمومی از او سوال میکرد که تو چرا زنده ماندی دو سال بعد طرف خودکشی کرد. میخواهم بگویم فرهنگ تکلیف گرایی یعنی چه.
فقط رشد اقتصادی ژاپن را میبینیمرشد اقتصادی ژاپن را میبینیم ولی مثلا اینکه همه توی استادیوم آشغال جمع میکنند را نمیبینیم. یا مثلا فرهنگ تماشاگرهای خودمان را با تماشاگرهای آنها مقایسه میکنیم. آنها حتی در فوتبال هم تکلیف گرایند. یکی از مصیبتهای فوتبال ما این است که نتیجه گراست! خوب بازی کردن یا نکردن تیم مهم نیست، مهم نتیجه ای است که میگیرد. ابعادِ ماجرای تکلیف گرایی و نتیجه گرایی و رسانه شاکر و ناشکر گسترده تر از این حرفهاست. در فرهنگی که تکلیف گراست، برخورد با مشکلات تکلیف آدم است. اتفاقا این فرهنگ بستر نقد دارد، نمیگوییم انتقاد را حذف کنیم، اما فضا نقد و کار کاملا فرق میکند.
نگاه شاکر تکلیف گرا مدام در حال ساختن است، مدام در حال استفاده کردن از ظرفیت خودش برای اصلاح امور است. اما نگاه متقابل از مخاطب یک موجود طلبکار بداخلاق بی نهایت مضر برای اطرافیان درست میکند. نگاهی که تلاش میکنند برای ما بسازند.
ریشه بسط این نوع نگاه را چه میدانید؟
این عرایضم عمدتا خیلیهایش تراژدی است، بخشهاییش واقعا طراحی میشود در اتاق فکرهای دشمنان ما! الان عصبی کردن و عصبی بودن مخاطب ایرانی برای دشمن ما موضوعیت دارد. ما دقت نمی کنیم که این جنگ یک جنگ جدی است. وقتی به کل آرایش نظامی دشمن در عرصه رسانه نگاه میکنیم، میبینیم یکی از اولین هدفهایش عصبی کردن مخاطب است. مثلا حاضر است مزخرف ترین خبرها، چرت ترین استراتژیها را طراحی کند تا مخاطب عصبی شود، حتی استراتژیهایی که با حرفهای خودش هم منافات دارد.
دشمن امروز در پی عصبی کردن مخاطب استمثلا خودش از نظر تئوریک میگوید شما فقط باید اطلاعات بدهید و تحلیل نکنید. اما 90 درصد وقتش رسما در حال تحلیل، تحلیلهای گل درشت! خب برایش مهم نیست از حرفها و شعارهایش عدول کند. فقط میخواهد اعصاب مخاطب را خراب کند، انگار با خراب کردن اعصاب مخاطب به هدف خودش رسیده است. حتی اگر از اعتبار خودش هم خرج کند. آنها میخواهند مخاطبی را شکل بدهند که عصبی است، ناامید است، انرژی حرکت ندارد، انرژی مقاومت ندارد و... این فضا خیلی جدی تر از این حرفهاست.
صداوسیما را در این فضا در کدام دسته قرار میدهید؟ در واقع چه نسبتی با رسانه شاکر دارد؟
مشکل صداوسیمای ما در درجه اول ناشکری است. ما میخواهیم این انقلاب را بگوئیم و باید بگوئیم، نمیخواهیم سانسور کنیم. از سوژهها گرفته تا فیلمها و آدمها را نباید سانسور کنیم. مثلا شهرستانها چرا باید از صداوسیما حذف شوند؟ شمالی مشهدی، اصفهانی... این لهجههای مختلف چرا باید سانسور بشوند؟ این لوکیشنهای اقلیمی و بومی چرا نباید دیده شوند؟ به طور مثال کردستان این همه مناطق زیبا دارد. فراغ از همه چیز این مناطق جذابیت بصری که دارند. اما چرا هربار میخواهیم سریال بسازیم میرویم در آپارتمانهای زعفرانیه و تهران؟ این همه لوکیشنهای زیبا در این ممکلت وجود دارد.
بی طرفی در رسانه فریب است/بی بی سی تنها با 50 نیرو این بلاها را بر سر ما میآوردبه هر حال اولین مشکل ما با تلویزیون این است. بله صداوسیما تولیدات خوبی هم دارد که کسی منکر آنها نیست. کسی منکر حضور نیروهای انقلابی دلسوز در صداوسیما و هیچ کدام از نهادهای دیگر نیست. قطعا بچه حزب الهی، بچه مسلمان، دلسوز در همه نهادها و صداوسیما وجود دارد. اما ما باید به فضا دقت کنیم. یک رسانه دقیق با 50 تا نیرو میتواند خوب کار کند. ببینید بی بی سی 50 نیرو هم ندارد، با 50 نیرو دارد این بلا را سر ما میآورد. شما این همه دفتر دستک و امکانات دارید، چکار میکنید با آنها؟ اصلا اخته میکنید رسانه را، بی خاصیتش میکنید. اینکه میگویند بی طرفی بی طرفی، دارند گولت میزنند، رسانه ای که در این دوره پرچم نداشته باشد، مخاطب به آن اعتماد نمیکند. مخاطب باید بفهمد این مثلا این رسانه دقیقا حزب الهی است با چه غلظتی، یا غیر از این، تا مخاطب رسانه را نشناسد به سمت او نمیرود. اتفاقا اگر بفهمد آن رسانه کدام سمتی است و چه اندیشهای دارد، بهتر اعتماد میکند. تا اینکه رسانه بخواهد ژست بی طرفی بگیرد. این کار باعث میشود در درجه اول به رسانه اعتماد نکند.
حالا ما خودمان هم ناشکری نکنیم کمی آن سوی ماجرا را هم ببینیم. در صداوسیما آثار خوب کم ساخته نشده است، من خودم هم درباره آثار شاخص تلویزیون کتاب نوشتهام، درباره روزی روزگاری. درباره دیگر آثار شاخص مثل پایتخت، وضعیت سفید و.. هم همین برنامه را داریم. من از این آثار تعریف کرده ام. من منکر نمونههای موفق نیستم. اما میگویم به فضا نگاه کنید. شما در این جنگ رسانهای پایگاهید، مقرید! خب دارید چکار میکنید؟ در این جنگ جدی که مخاطب را عصبی کردهاند شما دارید چکار میکنید؟ دارندسیاه نمایی میکنند، شما چه کارهاید؟
هنوز هم عمده جامعه مخاطبِ رسانه ملیاندصداوسیما در پی جذب مخاطب است! جذب مخاطب روی چه ملاکی؟ فرض کنیم مخاطب را هم جذب کرد، وقتی جدب میشد چه پیامی میخواهی به او بدهی؟ خب جذب به هر قیمتی که اولویت نیست. خب من بروم توی خیابان لباسهایم را دربیاورم همه دورم جمع میشوند. مخاطب را جذب میکنم، اما با این شرط که آبرویم برود؟ یا اینکه یک اثر هنری تولید میکنم و مخاطب جذب میشود. به هر حال صداوسیمای ما به عنوان یک رسانه ملی که دقیقا یک رسانه ملی است، باید به خودش و فضا نگاه کند. این مبالغه است که میگویند فضای مجازی جایش را گرفته است، این همان تئوری مایوس سازی است. هنوز هم عمده جامعه مخاطب صداوسیما هستند و میتوانند مخاطبش باقی بمانند. به همین دلیل باید در این فضا بیشتر از اینها نقش آفرینی بکند. باید خودش را مسئول این ماجرا بداند، اینکه من چقدر توفیق حاصل کنم یک مطلب است و اینکه تقابل رسانهای در این رویارویی و این جنگ رسانهای چه تاکتیکهایی را به دشمن واگذار میکنم، چقدر عقب نشینی میکنم و... مسئله مهمی است. این نکات باید مورد دقت باشد.