تاملی در حواشیِ شکل گرفته پیرامون «نقادیِ» اخیرِ وحید جلیلی و ظهور «طبقه منتقدین»
در خدمت و خیانت «نقد» و «انتقاد»
اما ورودِ جلیلی از ساحتِ «انتقاد» به ساحتِ «نقد»، واکنشهای تند و تیزی را برانگیخت. نکته اساسی هم در چهرههایی است که واکنش نشان میدهند، آنها همگی منتقدینِ دیروز، امروز و حتی فردای رسانه ملی و فضای فرهنگیاند.
نسیم آنلاین ؛ سحر دانشور:
«تمایز میان «انتقاد» و «نقد» تمایز مهمی است. من این تمایز را اینگونه توضیح میدهم: انتقاد غالبا به یک موضوع معین میپردازد و نقد درگیر شناسایی شرایط امکان ظهور دامنه ای از موضوع هاست.»
جودیت باتلر، مقاله حساسیت نقد
بیمقدمه باید بگویم ما در یک «چرخه ثابت» گیر افتادهایم، چرخه ثابتی که در سالهای گذشته به شکلگیری «طبقهای ویژه» با «هویتی خاص» کمک کرده است. این نکته را پس از خواندنِ یادداشتهای «نقادانه» اخیر وحید جلیلی و مرورِ واکنشهای صورت گرفته به این یادداشتها دریافتم. من از چه چیزی سخن میگویم؟!
بگذارید اینطور شروع کنم. در شکلگیری فضای انتقادی سه رکنِ مهم وجود دارد:
- متعلَّق انتقاد(مدیر/هنرمند/رسانه ملی/سیاستمدار/تولیدِ رسانهای-فرهنگی/فضایِ فرهنگی-رسانهای)
- منتقد(روزنامهنگار/کنشگرِ رسانهای)
- رسانه(رسانه مکتوب و برخط/فیلم و تصویر/فضای مجازی)
با نگاه به این ارکان میتوان گفت هرکدام از این اجزا دارای هویتی مستقلاند، اما با دقتی کوتاه و توجه به شرایطی که در آن به سر میبریم، میتوان از وحدتِ اجزاء اول و دوم یعنی «منتقد» با «متعلَّقِ انتقاد» و شکلگیری هویت و شاید حتی طبقهای جدید سخن گفت. بنیانهای این طبقه بهوسیله رسانه و رسانههای نوظهور بهعنوان مهمترین ابزارِ منتقدین برای انتقالِ پیامِ مدنظرشان تقویتشده و میشود. توجه به تمایز میان نقد و انتقاد از نظر جودیت باتلر و دیگر نظریهپردازان، میتواند ما را در فهمِ این طبقه یاری کند. باتلر معتقد است انتقاد غالبا به یک موضوع معین میپردازد و نقد درگیر شناسایی شرایط امکان ظهور دامنهای از موضوعهاست. کنشگر میتواند، به یکی از دو رویکرد بیاویزد؛ میتواند «ناقد» باشد و «نقد» کند و یا «منتقد» باشد و به «انتقاد» مشغول شود.
جلیلیِ منتقد، جلیلیِ ناقددر این موردِ خاص، یعنی جنجالی که بر سرِ نامه وحید جلیلی در «نقد» فضای موجود در حوزه فرهنگ و رسانه شکل گرفت، میتوان کمی دقیقتر دو رویکردِ موجود در مواجهه با فضای فرهنگی و رسانهای و حتی نامه وحید جلیلی را لمس کرد. چه خوشمان بیاید و چه نیاید جلیلی در تمام سالهای گذشته یکی از مهمترین کنشگران رسانهای و فرهنگیِ انقلابیون بوده و در کنارِ انتقاداتِ تند و تیزی که در سالهای فعالیتش از تریبونهای مختلف بیان کرده، یکی از عینیترین مجموعهها، تولیداتِ مکتوب، هنری، سینمایی و موسیقایی را در عرصه فعالیت ایجابی فرهنگی از خود بهجای گذاشته است. جشنواره عمار و انتشاراتِ راهیار، مدرسه سینمایی عمار، فعالیتهایش در سطح شهر مشهد و تربیت نیروهای فرهنگی بخشی از این فعالیتهاست. دیدگاه انتقادیِ جلیلی نسبت به تولیدات صداوسیما با تکیه بر محورهایی همچون «آثارِ فرهنگیِ تولیداتِ رسانهای بر جامعه»، «ذائقه سازی»، «سبک زندگی»، «نسبتِ آثار رسانهای با گفتمانِ انقلاب اسلامی»، «جایگاه مردمِ واقعی ایران در تولیدات رسانهای» در مجلات، سایتها، سخنرانیها و نشستهای مختلف از جلیلی منتقدی جدی و صاحب سبک ساخته است. از سوی دیگر نمیتوان از تاثیراتِ جلیلی بر تربیتِ چهرههای جوان در حوزه رسانه نیز چشمپوشی کرد. جلیلی در تمامِ سالهای گذشته منتقدی بود جدی، که یکی از مهمترین دغدغههایش بازنمایی مردم و انقلاب در رسانه و بالاخص رسانه ملی و سینما بوده است. یکی از علل وجودی جشنواره عمار نیز، همین خلا جدی بوده و هست.
اما در روزهای اخیر، «جلیلیِ منتقد» با تأکید بر انتقاداتِ بیست سالِ گذشتهاش، بابِ جدیدی را در رابطه با دغدغه همیشگیاش گشوده است. او این بار ضمن تأکید بر تمامِ انتقاداتِ بهجای گذشته که همچنان از سوی برخی دیگر نیز بیان میشود، از شرایطی سخن گفت که امکانِ ظهورِ دامنهای از موضوعات را فراهم آورده است. دقت در لحن، ادبیات، جملهبندی و نکاتِ مورد تاکیدِ جلیلی در هردو یادداشت، به خوبی بیانگرِ این نکته است که او این بار در پی طرحِ علل و عوامل و شناسایی ریشههاست و خودش نیز بر این موضوع تأکید میکند که سالها سخن گفتن در خفا و امر به معروف و بینتیجه ماندن آنها، کافی است و باید علناً این نکات مطرح شود. او از حقِ مردم، انقلاب و رهبری سخن میگوید و معتقد است برای حلِ مسئله باید به ریشهها پرداخت. ریشههایی که جلیلی در مدیریتِ چندساله عدهای معدود و محدود بر رسانه میجوید. سؤالات طرحشده جلیلی در این دو یادداشت همگی به شرایطِ بروزِ مسئله میپردازند. من نکاتِ جدیدِ جلیلی در دو مطلبِ اخیرش را ورود او به عرصه «نقد» و تولدِ جلیلیِ «ناقد» میدانم.
منتقدینِ دیروز، امروز و فردااما ورودِ جلیلی از ساحتِ «انتقاد» به ساحتِ «نقد»، واکنشهای تند و تیزی را برانگیخت. نکته اساسی هم در چهرههایی است که واکنش نشان میدهند، آنها همگی منتقدینِ دیروز، امروز و حتی فردای رسانه ملی و فضای فرهنگیاند. این افراد بر وجهه انتقادیشان تأکید کرده و در تمامِ مطالبی که در مواجهه با دو یادداشت جلیلی منتشر میکنند یادآورِ جایگاهِ منتقد و نگاهِ انتقادی خود نیز میشوند. آنها روزنامهنگاران، تحلیل گران، فیلمسازان و اصحاب و اهالی فرهنگ و رسانه انقلاباند که هرکدام آثار مختلفی را قلمی و یا تولید کردهاند. آنها بهدرستی خود را معرفی میکنند: «منتقد»! فضایِ ویژه رسانه جمهوری اسلامی و فاصلهای که با آرمانهای انقلاب، رهبری و مردمِ انقلابی دارد، همواره بستری مهم برای تولیدِ انتقاداتِ منتقدین را فراهم آورده است. این بستر از چنان گستردگی برخوردار بود که زمینه پیوندِ عمیقِ منتقد با متعلق انتقاد را فراهم آورده و از آنها طبقهای خاص با نگاهی ویژه ساخت. منتقد با انتقاداتِ خود صاحب هویتی میشود که بهتدریج فارغ از آن نمیتواند بزید. با گستردهتر شدنِ انتقادات و منتقدین، طبقهای قدرتمند شکل میگیرد که در بده بستانی ویژه با ساختارِ قدرت و رسانه، زمینه بسط و قدرتمندتر شدنِ خود را فراهم میکند. در این فضا حتی هزینههای احتمالی که بر منتقد بار میشود، موجبات قدرتمندتر شدنِ او را فراهم میآورد. اما انتقاد چیست؟ آیا منتقد با انتقاد قادر به تغییر است؟ باید گفت انتقاد در چنین وضعیتی به یک بازی در شرایطِ موجود شبیه است، که در عین حال که از ایجادِ تغییراتِ عمیق و اساسی عاجز است و صرفاً در بسترِ محدودِ شرایطِ موجود، نکاتی را گوشزد میکند، در چارچوبِ شخصی و اجتماعیِ زندگیِ منتقد قادر است وجههای محترم، متنفذ، دانا، پیشرو و قدرتمند برای او ایجاد کند. قدرتی که میتواند در ادامه زمینه وصل شدنِ بیشترِ منتقد به ساختارِ رسمیِ قدرت را نیز فراهم آورد. (وزارتِ صفارهرندیِ روزنامهنگار- منتقد را به خاطر بیاورید، یا هم موقعیتِ محمد قوچانی در تیم رسانهای دولت.) اما نکته اساسی این است که هویتِ «منتقدانه»این طیف موجب میشود در فهمِ حرکتِ «نقادانه» جلیلی دچارِ کژفهمی شوند. چه اینکه، آنها در تمامِ سالهای گذشته بهعنوان منتقد با متعلق انتقاد پیوند خورده و هویتی به دست آوردهاند، که در صورتِ تغییر وضعیتِ متعلَّق انتقاد، بنیانهای آن هویت نیز دچار تزلزل و دستخوش تغییر میشود. چرخهای که در ابتدای سطور از آن سخن گفتم اینجا معنا پیدا میکند، چرخه منتقد، رسانه و متعلق انتقاد. سالهاست در این فضا این چرخه تنفس میکند، اما آیا به تعبیرِ یکی از منتقدین «رسانه ملی همپای انقلاب رشد کرده است؟» همگی اذعان دارند، اینگونه نیست! اما چرا این چرخه همچنان ادامه حیات دارد؟ چرا آنها از طرحِ نقد اینگونه میهراسند؟ چون هویتِ شکلگرفته ایشان در این چرخه مهم و حیاتی، شده است. هویتی که به آنها قدرت و جایگاهی ویژه در نسبت با ساختارِ رسمیِ قدرت و رسانه بخشیده است.
تقابلِ نقد و انتقادمن فضای شکلگرفته اخیر را به تقابلِ «نقد» و «انتقاد»، «منتقد» و «ناقد» تعبیر میکنم. واقعیت این است که جلیلی با دو نامه خود به «نقدِ» رسانه ملی پرداخت، اما واکنشهای عجیب به این دو یادداشت و تلاش برای به محاق راندنِ نکاتِ مطرحشده، حقنه کردنِ برداشتهای عجیب به متن یادداشتها، فرافکنی و حذف یادداشتها از سایتهای مختلف ۱ زمینه آشکار شدنِ هویتِ طبقه جدید منتقدین را فراهم آورد. جلیلی ناخودآگاه در کنارِ نقدهایش به رسانه ملی، طبقه جدید منتقدین را نیز آشکار کرده و گویا آنها نیز احساس خطر کردهاند، چه اینکه با فرافکنی مدام در حال پاسخگویی، توهین و انگ زدند.(شاید در یادداشتی دیگر بهمواجهه طبقه منتقدین با جلیلی پرداختم) جلیلی با عبور از انتقاد نشان داد، برخلافِ ادعایِ منتقدین، نسبتی باقدرت و سهم خواهی ندارد، اما این آنها هستند که در طبقهای که شکل دادهاند، نگرانِ از دست دادنِ هویت و موجودیتِ و سهمِ خود از قدرتاند. آنها بهخوبی دریافتهاند در صورت تغییر وضعیت و تغییر مناسباتِ قدرت و رسانه، هسته مرکزیِ طبقه منتقدین از بین رفته و هویتِ ایشان متزلزل میشود. در کنار همه نکاتی که به ذهن میرسد از جمله قبیله گرایی، نمیتوان گفت لشکرکشیِ همهجانبه این طبقه برای دفاع از هویتی است که در طی سالهای گذشته با آن زیستهاند؟ آیا نمیتوان گفت آنها در حال دفاع از هویتِ خویشاند؟ هویتی که در صورتِ تغییرِ فضا قطعاً متزلزل خواهد شد، چون این هویت با متعلق انتقاد پیوندی عمیق خورده است و در پوستینِ حقیقتطلبی و آزادگی در حال فربه کردنِ خویشتنِ خویش است.
۱-بسیاری از سایتها و خبرگزاریها در ابتدا متن یادداشتهای جلیلی را منتشر و در ادامه از خروجیِ خود حذف کردند و طرح این نکات و انتشار یادداشتهای جلیلی در نسیم آنلاین در راستای انتقاد از صداوسیما و پیگیری مطالبات رهبر انقلاب از رسانه ملی است.