دستورالعمل شکست در دیپلماسی فرهنگی

کدخبر: 2380290
خبرنگار:

دولتی بودن و سیاسی بودن دیپلماسی فرهنگی روسیه باعث شده است که با وجود ظرفیت‌های مهم فرهنگی، این کشور در ایجاد قدرت نرم در کشورهای اطراف خود خوب عمل نکند.

نسیم‌آنلاین: در اهمیت روابط فرهنگی میان کشورها سخن بسیار رفته است. این روابط که در قالب «دیپلماسی فرهنگی» شناخته می‌شوند می‌توانند روابط اقتصادی و سیاسی کشورها را نیز تسهیل کنند.

شاید در نگاه اول روابط فرهنگی کشورها از روابط اقتصادی و سیاسی مستقل باشند اما در حقیقت این ارتباطات به شکل درهم‌تنیده صورت می‌گیرند و این امر، اهمیت موضوع دیپلماسی فرهنگی را می‌رساند.

پیش از این البته در گزارش‌هایی با عنوان «بازوان قدرت نرم چین در جهان» و «دیپلماسی فرهنگی ترکیه در آسیای میانه و عراق» به استفاده این دو کشور از ظرفیت‌های فرهنگی خود پرداخته بودیم. سوژه بعدی ما همسایه‌ی پهناور شمالی است.

روسیه از این جهت که قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سرزمین‌های وسیعی در آسیای میانه، شرق اروپا و منطقه قفقاز را تحت کنترل داشت، می‌تواند گستره فرهنگی پهناوری را در بر گیرد. همچنین منازعات و رقابت‌های سیاسی و جایگاه مهم این کشور در میان قدرت‌های جهانی به اهمیت عملکرد آن در سطح جهان دامن می‌زند.

از این جهت مهم است که بدانیم فدراسیون روسیه در حوزه دیپلماسی فرهنگی چگونه عمل می‌کند و جهان را چگونه تحت تاثیر قرار می‌دهد.

دنیای روسی

این مفهوم توسط روشنفکران، دانشگاهیان و روزنامه‌نگاران نزدیک به کرملین در حدود سال‌های 1995 تا 2000 ابداع شد و در سال 2001 توسط پوتین به طور علنی وارد گفتمان سیاسی شد.(منبع)

ولادیمیر پوتین، الحاق کریمه را با برانگیختن مفهوم «جهان روسی» توجیه کرد. او از روس ها به عنوان زندگی در یک «ملت تقسیم شده» صحبت کرد و «آرزوهای جهان روسیه، روسیه تاریخی، برای بازگرداندن وحدت» را برجسته کرد.(همان)

بنابراین دیپلماسی فرهنگی روسیه با این مفهوم درهم‌تنیده و گره خورده است. بر همین اساس بنیاد «دنیای روسی» یا همان «روسکی میر» در سال ۲۰۰۷ به فرمان ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه و برای حمایت از زبان و ادبیات روسی در کشورهای دیگر تأسیس شد. هدف از تشکیل این موسسه گسترش زبان روسی و تبلیغ فرهنگ و ادبیات روس است.

در وبسایت رسمی این نهاد نوشته شده است: «روسکی میر جامعه روسی خارج از کشور را با سرزمین مادری خود پیوند می‌دهد و پیوندهای جدید و قوی‌تری را از طریق برنامه‌های فرهنگی و اجتماعی، مبادلات و کمک در جابجایی ایجاد می‌کند.»

در این وبسایت همچنین نوشته شده: «دنیای روسیه بسیار بیشتر از قلمرو فدراسیون روسیه و 143 میلیون نفری است که در داخل مرزهای آن زندگی می‌کنند. میلیون‌ها روس‌نژاد، روس‌زبان بومی، خانواده‌ها و نوادگان آنها که در سراسر جهان پراکنده شده‌اند، بزرگترین جمعیت دیاسپورایی[جوامع دور از وطن] را تشکیل می‌دهند که تا به حال شناخته شده است.»(منبع)

از این منظر می‌توان وظیفه اصلی این بنیاد را حفظ و تقویت ارتباط فرهنگی با کشورهای جدا شده از شوروی سابق و مردم روسِ پراکنده‌ در خارج از این کشور دانست. علاوه بر کشورهای واقع در آسیای مرکزی این موسسه بیش از صد دفتر در کشورهای مختلف از جمله فرانسه، آلمان، ایتالیا و اسپانیا، چین، سوریه، ترکیه و... دارد.

این بنیاد در دانشگاه‌های تهران، فردوسی مشهد و گیلان شعبه داشت و سال 1400 شعبه خود را در دانشگاه تربیت مدرس و همچنین دانشگاه اصفهان نیز افتتاح کرد.

نهادهای دیگر

در کنار بنیاد روسکی میر دو بنیاد دیگر نقش مهمی در دیپلماسی فرهنگی روسیه بازی می‌کنند. این نهادها از این قرارند:

آژانس فدرال همکاری‌های روس(روس ساترودنیچستوا): این سازمان در سال 2008 با حکم رییس جمهوری روسیه تأسیس‌شده و وابسته به وزارت امور خارجه روسیه می‌باشد. مؤسس این سازمان دیمیتری مدودف است. در حال حاضر 98 نمایندگی سازمان روس ساترودنیچستوا در 81 کشور جهان از جمله 74 مرکز علمی و فرهنگی روسیه در 62 کشور، 24 نمایندگی سازمان در سفارتخانه‌های روسیه در ۲۲ کشور خارجی فعال هستند.

بنیاد گورچاکوف: برنامه‌ها و پروژه‌های این بنیاد به طور مشترک با نمایندگان کشورهای آسیای‌ میانه و قفقاز، شبه‌جزیره بالکان و بالتیک اجرا می‌شود. متخصصان بنیاد سخنرانی‌هایی را در موسسات آموزش عالی خارجی انجام می‌دهند و در مورد سیاست خارجی فدراسیون روسیه صحبت می‌کنند. این بنیاد کمک مالی قابل توجهی برای کنفرانس‌ها و پروژه‌های علمی و عملی دریافت می‌کند.

گرچه این نهادها نیز در حوزه دیپلماسی فرهنگی فعالند اما به نظر می‌رسد بنیاد جهان روسی مهمترین و فعال‌ترین این موسسات باشد.

زبان مشترک اوراسیا

به نظر می‌رسد اثرگذاری فرهنگی روسیه بر کشورهای اطرافش بیشتر از طریق عامل «زبان» صورت می‌گیرد. طبق یافته‌های آژانس اطلاعات روسیه در سال 2003، 57 درصد مردم ازبکستان حداقل کمی می‌توانستند به زبان روسی صحبت کنند. براساس اطلاعات منابع دیگر، 70 درصد مردم این کشور توانایی صحبت کردن حداقلی به زبان روسی را دارند.

در تاجیکستان مردم در محل کار یا ارتباطات کاری و رسمی با ازبک‌ها از زبان روسی استفاده می‌کنند. مدارس تاجیکستان از سطح ابتدایی آموزش زبان روسی را در برنامه خود دارند.

همچنین 35 درصد از مردم قرقیزستان(حدود دو میلیون و سیصد هزار نفر) زبان روسی را بعنوان زبان دوم خود استفاده می‌کنند. در قزاقستان نیز 88 درصد جمعیت توانایی صحبت کردن به زبان روسی را دارند و نزدیک به چهل درصد مردم روسی را زبان مادری خود می‌دانند. (منبع) در این دو کشور زبان روسی یکی از زبان‌های رسمی است.

این وضع در شرق اروپا نیز برقرار است. در کشور اوکراین 15 میلیون نفر به زبان روسی سخن می‌گویند و در بلاروس زبان رسمی مردم این کشور است. در لتونی، لیتوانی، استونی و مولداوی نیز روسی یکی از زبان‌های محبوب است.

این اشتراک زبانی شرایط منحصربفردی را برای دیپلماسی فرهنگی روسیه فراهم کرده و می‌تواند قدرت نرم روسیه در این کشورها را بشدت تقویت کند.

بازگشت دنیای روسی

کشورهای آسیای مرکزی مدت زیادی جزئی از قلمرو شوروی بوده‌اند و به همین دلیل حکومت روسیه نظر خاصی به این سرزمین‌ها و مردمانشان دارد. چند کشور در شرق اروپا نیز از همین حکم پیروی می‌کنند. اما تجربه نشان داده روسیه نتوانسته است قدرت نرم خود را در این مناطق پیش ببرد.

در ماه سپتامبر سال 2014 ضمن دیدار دانشجویان قزاقستانی با رئیس جمهور روسیه سوال شد که آیا رشد روحیات ملی‌گرایی در قزاقستان منجر به تکرار سناریوی اوکراین[اشغال کریمه] نخواهد شد. پوتین به توصیف شخصیت رئیس جمهور قزاقستان پرداخت و همزمان سخنانی را به زبان آورد که موجب آشفتگی بخش قابل توجهی از افکار عمومی در قزاقستان شد.

پوتین گفت که همتای قزاقش کار خارق‌العاده‌ای انجام داده و در قلمروی کشورش دولتی ایجاد کرده که هرگز صاحب دولت (حاکمیت) خود نبوده است. علی‌الخصوص روشنفکران و ملی‌گرایان قزاق از دیدگاه رئیس جمهور روسیه مبنی بر نداشتن دولت و حاکمیت در طول تاریخ ناراحت شده و از طریق مطالب و اظهار نظرهای مختلف به آن پاسخ گفتند.

قبل از این اظهارنظر پوتین، «ولادیمیر ژرینوسکی» معاون رئیس دومای دولتی (مجلس سفلی) روسیه (در سال 2014) ضمن انتقاد از اوکراین، به دیگر همسایه‌های کشورش نیز هشدار داد و از جمله باز پس گرفتن مناطق شمالی قزاقستان به عنوان سرزمین‌های اصالتا روسی را ضروری دانست.(منبع)

عملکرد روسیه در شرق اروپا نیز نشان‌ داده است که استراتژی بلندمدت روسیه اتحاد کشورهای جدا شده بعد از فروپاشی شوروی است. البته نه با قدرت فرهنگی؛ بلکه با قدرت سخت. چنانکه جدایی کریمه از اوکراین و متعاقب آن حمله روسیه به این کشور این موضوع را بخوبی نشان داد. پیش از این نیز در سال 2008 تنش‌هایی بین این کشور و گرجستان ایجاد شده بود به اشغال بخشی از خاک گرجستان منجر شد.

درس عبرت روسیه در دیپلماسی فرهنگی

همه این موارد نشان می‌دهد دیپلماسی فرهنگی در سیاست خارجی روسیه پررنگ نیست. گرچه این کشور اقداماتی در راستای ایجاد تصویر مثبت از خود انجام داده اما این اقدامات موفقیت‌آمیز نبوده است.

«علیرضا نوری» که دانشجوی دکتری دانشگاه سن‌پطرزبورگ روسیه بوده است در پایگاه خبری تابناک نوشته است:

«به‌رغم تلاش‌های صورت گرفته طی سال‌های اخیر، روسیه توفیق چندان زیادی در حوزه دیپلماسی عمومی نداشته و خصوصاً بعد از بحران اوکراین و جنگ اطلاعاتی غرب علیه مسکو، تصویر این کشور در منطقه و عرصه بین‌الملل بیش از پیش خدشه‌دار شده است.»

نوری این عدم موفقیت را حاصل نگاه غیرفرهنگی روس‌ها می‌داند و ادامه می‌دهد:

«یکی از موانع مهم در پیشبرد "دیپلماسی عمومی" و قدرت نرم روسیه، ذهنیت همچنان "سخت انگار" دولتمردان کرملین است. به نحوی که آنها مولفه‌های «سخت» قدرت را همچنان مهمتر از عناصر "نرم" از جمله حوزه دیپلماسی عمومی ‌میدانند.»

نوری که در نشست بنیاد کورچاکوف در روسیه نیز حضور داشته می‌گوید:

«با همین پیش ذهنیت بود که یکی از سخنرانان نشست بنیاد گورچاکوف که حائز مقام دولتی نیز بود، تأکید کرد که اساساً با مفهوم "قدرت نرم" مشکل دارد و این ترکیب را متناقض‌ میداند... "جوزف نای" که خالق مفهوم "قدرت نرم" است نیز به این موضوع اشاره کرده است که در روسیه اساساً قدرت نرم درست فهم نشده و طرح‌های کرملین در این زمینه عقیم خواهد بود.»

یکی از مهمترین مشکلاتی که نای در این ارتباط اشاره‌ میکند این است که اهرم‌های اجرایی قدرت نرم سازمانها، نهادها و شرکت‌های غیردولتی (با حمایت دولت) هستند، حال آنکه، در روسیه وظایف اجرایی در این زمینه به نهادهای دولتی (که بعضاً در پوشش نهادهای غیردولتی فعالند) سپرده شده است.(منبع)

جلال خوش‌چهره، روزنامه‌نگار باسابقه نیز در یادداشتی با عنوان «فقر روسیه در قدرت نرم» در این مورد نوشته است:

«روسیه به رغم توانایی‌های نظامی‌اش در اندازه ادعای قدرتی جهانی، فاقد قدرت نرم و نفوذ لازم در افکار عمومی جهان است. با شروع تهاجم نظامی ارتش روسیه به اوکراین و حتی پیش از آن یعنی به رسمیت شناختن دو جمهوری خود خوانده لوهانسک و دونتسک در منطقه دنباس اوکراین، نه تنها در هیچ کجای جهان به مانند دوران جنگ سرد تظاهراتی به حمایت از پوتین و ادعاهایش برای این جنگ برپا نشد، بلکه جهان یکپارچه این جنگ نابرابر و اشغالگری را محکوم کرد.»(منبع)

پژوهش‌های صورت گرفته در این زمینه نیز این موضوع را تایید می‌کنند که روسیه در دیپلماسی فرهنگی خود بصورت اثرگذار و موفق عمل نکرده است.

رضا سیمبر و دانیال رضاپور در این مورد نوشته‌اند: «روسیه با استفاده ابزاری از قدرت نرم، نـه تنها انگیزه همسایگان را برای همکاری گسترده در خارج نزدیک ترغیب نکرده است، بلکه با افزایش بی‌اعتمادی و دخالت های نابه‌جا در منطقه، هموطنان روس به عنوان سفیران فرهنگی را به سوءظن در مناطق اقامتی خود مواجه کرده است.»(منبع)

این مقاله نتیجه گرفته که علت این شکست رویکرد «دولتی» و «ابزاری» این کشور به دیپلماسی فرهنگی است.

 

بطور کلی روسیه نیز مانند دیگر کشورها نهادهایی برای پیشبرد قدرت نرم و دیپلماسی فرهنگی خود تاسیس کرده است اما این نهادها بعلت «دولتی بودن» نتوانسته‌اند کارایی لازم را در این حوزه داشته باشند.

همچنین رویکرد کلی کرملین به حوزه دیپلماسی فرهنگی کارآمد نیست حکومت در این کشور بیشتر بر اساس قدرت سخت عمل می‌کند تا قدرت نرم.

همه اینها در حالی است که زمینه‌ی نفوذ روسیه در کشورهای جدا شده از شوروی سابق بالاست. تعداد سخنوران به زبان روسی در این کشورها بسیار قابل توجه است و نویسندگان به خط سیریلیک جمعیت قابل توجهی را تشکیل می‌دهند. اما رویکرد سخت روسیه نتوانسته از این ظرفیت عظیم به خوبی استفاده کند.

این امر می‌تواند درس بزرگی برای دیگر کشورها از جمله کشور ما باشد. درس گرفتن از عدم موفقیت این کشور در همراه کردن جمعیت کشورهای اطرافش و ایجاد تصویر مثبت از خود در این کشورها می‌تواند مبنای تجدیدنظر در عرصه‌های دیپلماسی کشور ما باشد.

ارسال نظر: