رسانه همهکاره نیست
بسیاری اوقات اغراق در اثر و نقش رسانهها و سوءاستفاده از عناوینی مثل «سواد رسانه» در تحولات اجتماعی باعث شانه خالی کردن از مسئولیتها و توجیه ناکارآمدیها شده است. قدرت رسانهها تنها تا زمانی بالاست که با واقعیتهای اجتماعی تعامل داشته باشد.
نسیمآنلاین؛ محسن خسروی: همه شنیدهایم که درمورد نقش رسانهها در جهان امروز چه ادعاهایی سر داده میشود. امروز در هر جمعی که از نقش مهم و تاثیرگذار رسانهها سخن بگویید سرها به نشانهی تأیید تکان میخورند. گاهی به این تأیید اکتفا نمیشود و کار به جایی میرسد که هرکس نقش بیشتری به رسانهها بدهد و افسانههای بلندپروازانهتری دربارهی آن بسراید با تأیید و شور و شعف بیشتری مواجه میشود. آرامآرام رقابت بر سر مدح و ثنای این غول افسانهای اوج میگیرد و کار به خیالپردازیهای غیرواقعگرایانه میکشد. این وضع تا آنجا پیش میرود که کمکم هر موضوع ساده و پیچیدهای که مطرح میکنید نگاهها به سمت شما برمیگردد و با چهرهی متامل و رازآلود و اندکی متعجب گفته میشود: «قدرت رسانه!». انگار این عبارت دیگر به کلیشه تبدیل شده و در برابر هر مشکل و معضل ریز و درشتی که احتمالا نیاز به تحلیل بیشتری دارد تکرار میشود. همین موضوع باعث میشود به این بپردازیم که آیا واقعا این لولوی بزرگی که نامش همه جا مطرح است اصطلاحا آنقدر قدرقدرت و قویشوکت است یا نه؟
این نقش بیاندازه قدرتمند برای رسانه را تنها ما نیستیم که قائل میشویم. شاید «مارشال مکلوهان» را بشناسید. مبدع اصطلاح «دهکدهی جهانی»، استاد دانشگاه تورنتو و یکی از تاثیرگذاران علوم رسانه در قرن بیستم. او از جمله کسانی بود که بر نقش رسانهها همینقدر پافشاری میکرد. او تا جایی پیش رفت که محتوای رسانهها را در برابر خود رسانهها بیاهمیت پنداشت. مکلوهان میگفت آنچه اهمیت دارد خود رسانه است. فارغ از محتوایی که از طریق آن منتقل میشود. مهم نیست شما چه میگویید. بلکه مهم این است که از طریق «کدام رسانه» حرفتان را بیان میکنید. مکلوهان میگفت محتوا مثل تکه گوشتی است که سگ نگهبانی را به خود مشغول میدارد تا دزدی وارد خانه شود. بنابراین بر اساس نظر مکلوهان در حال حاضر که دارید این متن را میخوانید، کاری که قالب رسانه(قالب متنی) با شما میکند بسیار بیشتر و تاثیرگذارتر از کاری است که محتوایی که از آن دریافت میکنید با شما انجام میدهد.
این قائل شدن اثر افسانهای برای رسانهها امروز نیز با بیان دیگری در حال تکرار شدن است. این موضوع در تحولات اقتصادی و فرهنگیاجتماعی نیز مصداق پیدا میکند. آنجا که تغییرات نرخ ارز به «چند کانال تلگرامی» نسبت داده میشود، بحرانهای عمیق اجتماعی تنها حاصل «تبلیغات دشمنان» معرفی میشود، و موارد دیگری که در آن ردپای این نوع نگاه به رسانهها پیداست. بطور مثال روزنامه همشهری 16 مهرماه سال گذشته در بحبوحه ناامنیها و التهابات اجتماعی نوشت: «شبکههای اجتماعی، همهی اغتشاشات است نه جزء وابسته و ضمیمه. گذشت روزگاری که رسانه صرفا جهت اطلاعرسانی بود. آقایان مسئول! پلتفرم، همهی زندگی است. خود زندگی است. مجاز نیست. واقعیت است... اراده انسانها از ذهن آغاز میشود و پلتفرم در نقطه شروع ارادهی انسانها قرار گرفته است. ذهن را دستکاری میکند. رفتارها را رها کنید و ببینید چه چیز رفتار را میسازد. جنگ در ذهن است نه در کف خیابان.» در این تحلیل محتوای رسانه از قالب آن جدا نشده است. یعنی فارغ از اینکه چه محتوایی در پلتفرمها منتشر شود، نفس آنها «ذهن را دستکاری میکند». نوعی مکلوهانیسم جدید!
باید دانست که رسانهها هم مثل دیگر پدیدهها در دنیای صنعت بر جهان تاثیر داشتهاند. این تاثیر اتفاقا کم هم نبوده، فاصلهها را کمتر کرده، انفجار اطلاعاتی ایجاد کرده و به قول مکلوهان یک «دهکدهی جهانی» آفریده است. اما به نظر میآید که مواجهه با رسانهها زمانی آسیبزا خواهد بود که برای آن نقشی فراتر از آنچه که واقعا هست قائل شویم. صنایع دیگری مثل اتومبیلسازی، هواوفضا، صنایع غذایی و... هم، چهرهی جهان را تغییر دادهاند و نقش بیبدیلی در زندگی آدمی یافتهاند. اما نمیتوان جهان را تنها از دریچهی مثلا صنعت خودروسازی یا صنایع دستی دید.
خبرگزاری فارس نیز در این مورد نوشت: «قدرت اصلی مربوط به رسانه است و اینکه یک موضوع را که عده ای بسیار قلیل خواهان آن هستند به گونه ای وانمود میکند که جمعیت کثیری در جامعه خواهان آن هستند و فضای جامعه را به سمتی هدایت میکنند که این خواسته از نان شب مردم واجبتر میشود.» در چنین دیدگاهی، رسانه همهکاره در نظر گرفته شده و دارای چنان قدرتی است که حتی میتواند فکر نان شب را نیز از سر مردم بیرون کند و فضایی کاملا متباین با آنچه در جهان حقیقی در حال رخ دادن است بیافریند. اما ممکن است سوال شود که اگر رسانه واقعا اینچنین قدرقدرت مطلق است، چرا خبرگزاریها و رسانههای داخلی دارای چنین قدرتی نیستند که آثار دیگر رسانهها را خنثی کنند؟ چرا صداوسیما و صدها رسانهی رنگارنگ داخلی با امکانات بودجههای آنچنانی در جنگ رسانهای اینچنین عرصه را واگذار کردهاند؟
برای پاسخ به این سوالات ابتدا باید دید اثر رسانهها و تبلیغات منتشر شده در آنها بر مخاطبان چقدر است. کدام رسانهها تاثیر بیشتری دارند؟ آیا همینکه رسانهای مثل صداوسیما به بخش بزرگی از مردم دسترسی داشته باشد و پیام خود را به آنها منتقل کند به معنای تاثیرگذاری بر آنهاست؟
رسانهها چقدر موثرند؟
در مورد این اثرگذاری دانشمندان حوزهی ارتباطات معتقدند که از اوایل قرن بیستم تا پایان جنگ جهانی رسانهها تاثیر بسیار قدرتمندی داشتند. یعنی کافی بود که پیامی از طریق یک رسانهی فراگیر به مردم برسد. رسیدن پیام همان و تاثیر بر مخاطب همان. این نظریه به «نظریهی گلوله» معروف شد. یعنی کافیست گلوله به مخاطب برخورد کند تا تاثیر خود را بگذارد. اما از پایان جنگ جهانی دوم به بعد این اثرگذاری در نظر دانشمندان به شدت کاهش یافت و محدود شد. آنها به این نتیجه رسیدند که رسانهها تنها یک عامل تاثیرگذاری هستند و ممکن است عوامل دیگری مثل ارتباطات رو در رو و پیشفرضها ذهنی مخاطب اثر بیشتری داشته باشند. برخی نیز به هردو عامل تاکید کردند و معتقد به «اثرهای معتدل» رسانهها بر مخاطبان شدند.
این جریانات علمی در دنیای ارتباطات ادامه داشتند تا اینکه نظریهی «بازگشت به اثرهای قدرتمند» مطرح شد. یعنی رسانهها در جهان جدید مثل دوران پیش از جنگ جهانی تاثیر قدرتمندی بر مخاطب دارند اما بشرطها و شروطها. یعنی باید شرایطی دست به دست هم دهند تا تاثیر قدرتمند محتوای رسانه بر مخاطبان را تضمین کنند. شرایطی که معمولا توسط گروهی که رسانه را قدرقدرت مطلق میپندارند نادیده گرفته میشود.
یکی از این شرایط «گزینشگری» است. یافتههای علمی حاکی از این است که از نظر روانشناختی مخاطبان سعی میکنند ابتدا سراغ محتوایی بروند که دانستههای پیشین آنها را تأیید میکند. اگر این امر اتفاق نیفتد و به هر دلیلی با محتوایی مواجه شوند که احتمالا علیه اطلاعات پیشین آنهاست از محتوای ارائه شده تنها به بخشهایی توجه میکنند که تأییدکنندهی باورهای آنها باشد. بعد از شکستن این سد نیز در مرحلهی آخر تنها مواردی را به خاطر میسپارند که موید اطلاعات قبلی آنان است. اگر این فرایند اتفاق نیفتد و پیام رسانه بتواند از این سدهای شناختی عبور کند امکان تاثیر پیام بر مخاطب بالا خواهد رفت. بنابراین اینکه مخاطبان به صرف قرار گرفتن در معرض محتوای رسانه، تحت تاثیر آن واقع شوند دور از واقعیت به نظر میرسد. دانستن این موضوع روانشناختی میتواند مانع بسیاری تحلیلهای دیگری شود که به تماس مخاطب و محتوایی خاص حساسیت اغراقآمیز نشان میدهد.
شرط دیگر در اثرگذاری رسانهها «روابط میانفردی» است. گروههایی که فرد در آنها عضویت دارد اهمیت دارند. دیدگاههای افرادی که با مخاطب مرتبط هستند بر تاثیرپذیری او از رسانهها موثرند. اگر اطرافیان مخاطب دیدگاههایی مخالف با محتوای ارائه شده در رسانهها داشته باشند احتمالا تاثیرپذیری او از رسانهها کاهش خواهد یافت.
درنهایت عامل «وابستگی» مخاطب به رسانهها اثر بسیاری بر تاثیرپذیری او دارد. یعنی اگر رسانه پیامهایی ارائه کند که واقعا مورد نیاز مخاطب است مخاطب کمکم به رسانه وابسته میشود و پیام آن تاثیر بیشتری بر او خواهد داشت. در جامعهی جدید نیاز مخاطبان به رسانهها افزایش یافته و هر رسانهای که بتواند از این قضیه استفاده کند میتواند تاثیر بیشتری بر مخاطب داشته باشد.
نکتهی مهم این است که در جوامعی که ثبات ساختاری، تضاد، بینظمی و... وجود دارد میتواند در وابستگی مخاطبان به رسانهها موثر باشد. در شرایط تضاد و التهاب طبیعتا وابستگی مخاطبان به رسانهها بیشتر میشود و در نتیجه میتوانند تاثیرگذاری بالایی داشته باشند. بنابراین تاثیر رسانهها بر مخاطبان پدیدهای مطلق نیست و در شرایط گوناگون متغیر است.
اصطلاح «دروغ بزرگ» نیز برای نشان دادن همین موضوع به کار میرود. در جنگ جهانی دوم وزیر تبلیغات هیتلر از تکنیکی برای تاثیر بر افکار عمومی استفاده کرد که به این اصطلاح معروف بود. در این تکنیک دروغهای خیلی بزرگ از رادیو پخش میشد تا از فرط بزرگی آن، حتی فکر دروغ بودن آن نیز از ذهن مخاطب عبور نکند! در کمال تعجب این تکنیک جواب میداد و سالها سیاست تبلیغات حکومت هیتلر همین بود و افکار عمومی را به همین شکل اداره میکرد. این درست مربوط به دورهی «نظریهی گلوله» است. کافی بود چیزی تبلیغ شود تا مستقیما به باور مردم تبدیل شود. امروز اما شرایط کاملا متفاوت شده و عوامل و شرایط دیگری در تبلیغات و به نتیجه رسیدن آن موثرند.
این دیدگاه که نقش اصلی را در مسائل مهم کشور به رسانه میدهد، موارد مهم دیگری مثل اوضاع واقعی جامعه، وابستگی گروهی افراد و نیاز آنها به اطلاعات جدید را نادیده میگیرد. باید پرسید در شرایطی که بزرگترین ظرفیت رسانهای کشور یعنی سازمان صداوسیما در اختیار حاکمیت است چرا مردم باید همچنان نیازمند اطلاعات جدید و ناگفته باشند و آن را در رسانههای بیگانه دنبال کنند. همین نیاز است که تاثیر رسانههای معاند را در جامعه افزایش میدهد و احتمالا علت آن این است که رسانههای داخلی «نیاز» مخاطبان را در ارائه اخبار در نظر نمیگیرند و برعکس به نیاز خودشان در این امر توجه دارند. براساس نظرسنجیای که «ایسپا» در سال 1399 منتشر کرد تنها 32.6 درصد جامعهی آماری معتقد بودهاند برنامههای صداوسیما واقعیتهای جامعه را منعکس میکند. در این شرایط بنا بر نظریهی گفته شده، مخاطب از رسانهای تاثیر خواهد پذیرفت که نیازش را پاسخ بگوید و آن رسانه در برخی موارد قطعا صداوسیما یا دیگر رسانههای داخلی نیست.
محسن مهدیان، مدیرمسئول «همشهری» مهرماه سال پیش دربارهی ناامنیهای اخیر گفت: «زمانی یک اتفاقی در بیرون می افتاد و رسانه ها پوشش میدادند. الان رسانه طراحی میکند و برای پروژه خودش رویداد میسازد. در واقع نمیخواهد تصویری از رویداد ارائه کند. رخداد را طراحی می کند تا پروژهی ذهنی خودش را جلو ببرد.» به نظر میآید مهدیان از «تاثیر قدرتمند» رسانه فراتر رفته و «طراحی رویداد» را هم به رسانه نسبت داده است. این سوال قابل طرح است که با وجود چنین قدرت افسانهای، چرا در بزنگاههای مختلف رسانههای داخلی با تمام امکاناتشان نمیتوانند آنطور که باید و شاید به حل بحرانها بپردازند. در پاسخ به این سوال به نظر میرسد که در نقش و قدرت رسانهها اغراق شده است. در این میان عوامل مهم دیگری مثل شرایط نابسامان اجتماعی، وابستگی مردم به اطلاعات جدیدی که رسانههای داخلی ارائه نمیکنند و واقعیت میدان، نادیده گرفته شده است.
علاوه بر این در اتفاقات نیمهی سال گذشته حول موضوع حجاب، فضای حاکم بر رسانههای خارجی بهخصوص در فضای مجازی نشان میداد چقدر تصورات مجازی با واقعیت جامعه در تضاد است. بسیاری در فضای مجازی برای بعد از جمهوری اسلامی نیز برنامه میریختند. از جمله خوانندهی خارجنشینی که کارمندان صداوسیما را مورد عفو خود قرار داد و اماننامهی آنان را نیز صادر کرد! در حالی که در واقعیت امر شاهد چیز دیگری بودیم. این قضیه نشان میدهد که همیشه رسانهها انقدر تاثیرگذار نیستند و قدرت آنها انقدر هم که گاهی مطرح میشود افسانهای نیست. واقعیت جامعه این بود که التهابات و ناامنیها رو به خاموش شدن پیش میرفت و رسانهها هرچقدر هم که فراگیر و فعال بودند نتوانستند واقعیت را عوض کنند و عموم مردم خود را از تجمعات مخرب کنار کشیدند.
این که دائما از قدرت و خطر رسانهها سخن گفته میشود اما در مقابل پیروان تبلیغات رسانههای بیگانه قلیل و ناچیز معرفی میشوند با یکدیگر در تضادند. به نظر میآید اینکه مردم خود را از تجمعات خشونتآمیز کنار کشیدهاند صحیحتر است و این کنارهگیری هوشمندانه در شرایطی اتفاق افتاد که این رسانهها دائم در حال تبلیغ و دعوت مردم به حضور در خیابانها بودند. همان رسانههایی که دائما قدرت افسانهای و اغراقشدهی آنها گوشزد میشود. بی آنکه به شرایط گفته شده توجهی شود. رهبر انقلاب نیز در این مورد اشاره کردند: «امید دشمن این بود که همینهایی که حجاب نیمهکاره دارند به کلی کشف حجاب کنند، نکردند. یعنی زدند توی دهان آن تبلیغ کننده و فراخوان فرستنده.» همچنین یازدهم آبانماه سال گذشته نیز درمورد همراه نشدن مردم با دشمنان گفتند: «به معنای واقعی کلمه، ملّت توی دهنشان زد؛ ملّت ایران به معنای واقعی کلمه ناکامشان کرد.» این اتفاق یعنی رسانهها همیشه حرف اول و آخر را نمیزنند و عوامل دیگری نیز در این میان پادرمیانی دارند که معمولا نادیده گرفته میشوند.
این عبارت روزنامه همشهری که «جنگ در ذهن است نه در کف خیابان» نیز احتمالا ناشی از این است که هیچ حسابی برای واقعیت جامعه باز نمیکند و تمام تاثیر را متوجه رسانهها میداند. حال آنکه شرایط جامعه است که تعیین میکند کدام رسانهها با کدام پیامها تاثیرگذاری بیشتری بر مخاطبان داشته باشند. به عبارت دیگر میزان تاثیر پیام رسانهها بازتابی از شرایط حقیقی جامعه است. ریشهی اصلی همان اتفاقات و تحولات حقیقی جامعه است نه عملکرد رسانهها. بدیهی است که تاثیر رسانهها بر تحولات اجتماعی قابل انکار نیست اما اینکه رسانه را سوای حقایق جامعه بهعنوان بازیگر اصلی به حساب آوریم به دور از واقعیت به نظر میآید.
بر اساس یافتههای علمی امروز رسانهها قدرت بالایی دارند. اما نباید در قائل شدن این قدرت اغراق کرد. در چنین شرایطی بسیاری از نابسامانیها که ریشهی داخلی دارند به راحتی به «رسانههای بیگانه» نسبت داده میشوند و از پذیرش مسئولیت آنها شانه خالی میشود. قدرت رسانهها قابل انکار نیست اما شروطی برای این امر وجود دارد که در صورت محقق شدن آنها، قدرت رسانهها در تاثیرگذاری افزایش مییابد. این شروط دقیقا همانهایی هستند که باعث شدهاند رسانههای داخلی کارآمدی خود را از دست بدهند. در شرایط بحرانی نیز، التهابات به رسانههای خارجی نسبت داده میشود و در قدرت آنها چنان اغراق میشود که تبدیل به همهکارهی این داستان میشوند. بر این اساس باید دانست که اثر و نفوذ رسانههای خارجی و معاند در همین پاسخ دادن به «نیاز» مخاطب برمیگردد. حال آنکه صداوسیما و دیگر نهادهای رسانهای داخلی بیشتر به آنچه خودشان نیاز میدانند میپردازند. این نادیده گرفتن نیاز مردم و دیگر شروطی که برای تاثیر رسانهها ذکر شد به قیمت ریزش مخاطبان تمام میشود. اتفاقی که آمارها و اظهارات مسئولان به آن اذعان دارند.
رسانه توانایی بلند مدت داره نه کوتاه مدت شکافهایی که وجود داره را در بلند مدت وسیعتر و وزن این طرف شکاف با اونطرف شکاف را تغییر می دهد این در زمان شلوغی ها اون رسانه کارکرد نداشتند دلیل بر عدم تاثیر گذاری بلند مدت شون نیست