خلا قانونی در حوزهی پاسداشت زبان فارسی
ارزیابی عملکرد نهادهای متولی پاسداشت زبان و ادبیات فارسی در گفتوگو با رضا زنگنه، مدرس و فعال حوزهی زبان فارسی
نسیم آنلاین: زبان، بارزترین نماد یک فرهنگ و تمدن و ابزار تفکر و تولید و نشر اندیشههای یک ملت است. ادبیاتخواندهها زبان را موجودی زنده میدانند که زایا و پویا و البته میرا است. و مانند هر موجود دیگر نیازمند تدبیر است تا بالنده شود. نهادهای عهدهدار و مسئول در قبال زبان و ادبیات فارسی در هر عصر به شیوهای عمل کردهاند. در گفتوگویی با رضا زنگنه، شاعر، مدرس و فعال حوزهی زبان فارسی به بررسی نهادهای متولی پاسداشت زبان و ادبیات فارسی میپردازیم.
عملکرد نهادهای عهدهدار زبان و ادبیات فارسی را چگونه میبینید؟
ابتدا باید نهادهای متولی زبان فارسی را به چند دسته تقسیم کرد. نهادهایی که کار پژوهشی میکنند و آنها که کار ترویجی میکنند، نهادهایی که متولی آموزش زبان فارسی هستند و آنها که وظیفهی پشتیبانی از کار آموزش و ترویج و پژوهش زبان فارسی را بر عهده دارند.
اما مسئله این است که یک سیاستگذاری یا راهبرد واحد برای هیچکدام وجود ندارد. فقدان یک سند بالادستی کامل باعث پراکندهکاری در این نهادها میشود.
مسئلهی زبان فارسی به گونهای نیست که تنها یک نهاد را مسئول آن بدانیم. باید یک عزم ملی در همهی نهادها ایجاد شود و رویکرد و نگاهی یکسان در همه ارکان و نهادهای کشور باشد.
وقتی از پاسداشت زبان فارسی صحبت میشود اول از همه نام فرهنگستان زبان و ادب فارسی به میان میآید. فرهنگستان نهادیست که در دورهی معاصر –از زمان فرهنگستان اول تا امروز- کارهای بسیار خوب و مفیدی کرده. اما مشکلاتی بر سر راه داشته. من مجموعا نهاد فرهنگستان را کارآمد نه ولی ناکافی میدانم. و این مشکل مربوط به خود فرهنگستان نمیشود. بلکه یک امر ساختاریست. درواقع ساختار باید یک ساختار فرهنگستانمحور باشد اما نیست. رجوع اصلی مسائل کلان زبان و ادبیات کشور باید به فرهنگستان باشد. در نهادهایی که آموزش، ترویج و فرهنگسازی را به عهده دارند، از جمله صدا و سیما، آموزش پرورش، وزارت علوم، هیچ یک از این نهادها مرجعیت کافی را برای فرهنگستان قائل نیستند. حتی در نهادهای بالادستی و مسئولان هم نگاه به فرهنگستانی نگاهی کاریکاتوری است. شوخیهایی که با فرهنگستان شده، بیشتر از اصل فعالیتها و فضای علمی فرهنگستان به ذهن مردم راه یافتهاست. فرهنگستان نسبت به بقیهی نهادهای فعال در زبان فارسی بسیار جلوتر است، ولی میتوان گفت مظلوم واقع شده. رویکرد فرهنگستان غلط نیست، ناکافی است.
صدا و سیما به عنوان یکی دیگر از نهادهایی که در قبال زبان فارسی مسئول است به شدت آسیب زاست. آموزش پرورش نیز با خودسریها و تکرویهایش از رسم الخط و نگارش گرفته تا مسائل زبانی کلان، پرایراد آسیب زننده است. نکتهی مهم دیگر اینکه نیروی انسانی در نهادهای مختلف فرهنگی از سازمان تبلیغات گرفته تا نهادهای ویترینداری چون صدا و سیما از مسئلهی زبان فارسی و دغدغهی آن دور هستند. نهادهایی که بهشکلی رنگ و بوی عقیدتی دارند عموما اهمیت زبان فارسی را درک نکرده اند حتی بعضا به زبان فارسی بدبین اند و تصورشان از هر مقولهای که رنگ و بوی فرهنگ ایران بدهدف نوعی از پانایرانیسم است. و مسائل هویتی را هنوز در چارچوب امتگرایی میبینند. البته امتگرایی در بعد فرهنگی هیچ تعارضی با مفاهیم ملی که در نهایت فرهنگی و هویتی هستند ندارد. این تصورات غلط باعث میشود ما حوزهی زبان فارسی در خارج از مرزها را که شامل ایرانیان مهاجر و غیرایرانیان فارسی زبان (کشورهای همسایه) هستند کاملا رها کنیم و از آنها غافل شویم. ما سیاستگذاری درستی برای حفظ زبان فارسی در ایرانیان خارج از کشور هم نداریم. صدا و سیما متولی دقیقی برای زبان فارسی ندارد. بهتازگی و آن هم تحت تاثیر توجهات رهبری خردهعزمهایی در مسیر پاسداشت زبان فارسی شکل گرفته.
آیا دانشگاه به عنوان یکی از نهادهای آموزشی با سیاستهای پاسداشت زبان همراه شده است؟
جامعهی دانشگاهی عموما پیام پاسداشت زبان فارسی و مقولاتی مانند واژهگزینی را دریافت نکرده. مخصوصا در رشته های پزشکی و فنی مهندسی ، دانشگاهیان هنوز با این امر همراه نشدهاند. این گفتمان و گزارهی علمی هنوز در باور عموم مردم ننشسته که «واژهگزینی ابتدائا در حوزهی واژگان تخصصی انجام میشود نه ساحت عمومی زبان. بحث واژگزینی یک وسواس زبانی سرهگرایانه نیست.» سیل واژگان فرنگی به زبان ما با سیل فناوری همراه است. و نبود این درک باعث تضعیف عزم ملی برای پاسداشت زبان فارسی میشود. امروز خطرات مهمی در عرصهی زبان و هویت ملی ما را تهدید میکند. اول از همه دروغهای تاریخی، تصورات غلط، شبهات و تبلیغات تجزیهگرایانهی جریانهای سیاسی به نام پانترک و پانکرد است که هیچ نسبتی هم با اقوام محترم ملت و منطقه ندارند و جریانهایی استعماریاند. در چنین شرایطی ما در یک حالت غفلت فرهنگی به سر میبریم و نهادهای مهم کشور مانند لغتنامهی دهخدا که مهمترین نماد و پیشانیِ آموزش زبان فارسی به غیر فارسیزبانان است، نه تنها مغفول ماندهاند، بلکه مدیریت آن نیز به مثابهی حیاط خلوت باندی است که در بخشی از دانشگاه بر سر کار آمدهاند. ما نباید در مدیریت دانشکدهی ادبیات درگیر ابتدائیات مسائل صنفی و الفبای شایستهسالاری شویم. این کار باعث عقبنشینی از دستاوردهای سابق این نهادها نیز میشود و از حالت پیشرو و پرچمداری زبان و ادبیات فارسی به حاشیه میراند. بنیاد سعدی نیز نهادیست که متولی آموزش زبان فارسی به غیر فارسیزبانان است، این بنیاد صرفا بخشی از سیاستگذاریست که در آن هم پراکندگی بسیاری دیده میشود. این پراکندگی خالی از ایراد نیست. نهادهای اینچنینی مانند لغتنامه نه تنها مشمول سرمایهگذاری ویژه ای نمیشود، بلکه نهایتا بدون هیچ تشخیص علمی به رئیس دانشگاه سپرده میشود و بازهم زبان و ادبیات فارسی حیاط خلوت بعضی افراد دانشگاهی و شبهدانشگاهی میشود. لازم است یادآوری کنیم که موسسه دهخدا در شرایطی که شاید کارآمدترین دوران خود پس از ریاست مرحوم دکتر سیدجعفر شهیدی را میگذراند، در دام سهمخواهی افتاد و با تغییر مدیریت و ساختار، به سرعت در مسیر زوال و بیحیثیتی قرار گرفت.
کیفیت سیاستگذاری زبان فارسی را چگونه ارزیابی میکنید؟
ما در حوزهی زبان فارسی ضعف و خلاء قوانین و راهبرد داریم. هیچ عقلی نمیپذیرد که محصولات تجاری در کشور نامهای فرنگی و بیگانه داشته باشند. نامهای ویژندها(برندها) و محصولات از نام فروشگاهها و مغازهها مهمتر اند. نام یک محصول چیزیست که مورد استفادهی هزاران نفر بوده و تبلیغات ان در جاهای مختلفی پخش میشود. چنین دغدغهای اگر در حلقههای بالای مسئولان هم مطرح شود، احتمالا کسی را با خود همراه نخواهد کرد. ما هنوز در لایههای مدیریتی و عموم سیاستگذاران کشور مشکل درک هویت ملی و زبان فارسی را داریم. مسئلهی هویتی از نظر برخی مسئولان صرفا مسائل عقیدتی و اسلامی است. در حالی که زبان و ادبیات مقوم و کمککنندهی دین و عقاید ماست. چرا که زبان و ادبیات حامل فرهنگ ماست. اگر زبان ضربه بخورد، فرهنگ ضربه میخورد. اگر زبان فارسی ضربه بخورد اسلام ضربه میخورد! اگر مسئولان ما تنها چند صفحه از سخنان رهبری دربارهی هویت ملی و لزوم پاسداشت زبان فارسی را بخوانند وضعیت فرهنگی ما بسیار از چیزی که هستیم جلوتر میرود.
جایگاه قشر نخبگانی، هنرمندان و اهالی رسانه در حفظ زبان فارسی کجاست؟
متاسفانه در بین اهالی رسانه و فرهنگ نیز ضرورت موضوع درک نشده و صرفا جاهایی که کسانی با نگاه تجزیهطلبانه و استعماری، سراغ کوبیدن مسائل ملی و فرهنگی میآیند تازه بعضی احساس میکنند خبرهایی هست. همین نگاه هم اضطراری و کوتاهمدت است. متاسفانه بسیاری از هنرمندان این موضوع را درک نکردهاند. علاوه بر مسئولیت دولتمردان در برابر زبان فارسی، اهالی رسانه و هنرمندان نیز بار بزرگی بر دوش دارند.
تصور زبان و ادبیات در بسیاری از اقشار جامعه نادرست است اما چنین رویکردی در میان هنرمندان و مسئولان قطعا آسیب بیشتری دارد. خیلی وقتها مجریان صدا و سیما از واژگان فارسی جایگزین با خنده و استهزاء یاد میکنند. این مضحکه کردن موضوع مهمی است. معضل باکلاسنمایی برای جذب مخاطب در رسانهی ملی بسیار زیاد دیده میشود. خیلیها فکر میکنند استفاده از واژگان بیگانه برابر با شیک سخن گفتن است. بسیاری وقتها نیز مفاهیم اقتباسی بدون تلاش برای ترجمه راهشان را برای ورود به گفتمان فارسی باز میکنند. مثلا استندآپ کمدی. انگاراستفاده از یک نام خارجی مزیتی به همراه دارد. اتفاقی که قبلا هم وجود داشته اما گویا استفاده از یک نام خارجی باعث خرید شهرت میشود. اخیرا صدا و سیما در یکی از بخشهای خبری به غلطگیری از مسئولان در استفاده از الفاظ فرنگی روی آورده است. این کار شاید جالب باشد، ولی مهمتر آن است که نظارت قوی و جدیای بر مجریان و کارشناسان خود سازمان باشد و اعمال سیاستهای زبانی صحیح بهشکل قطرهای و بدون درشتنمایی و نگاه دستوری برای مخاطبان صورت بگیرد.
عملکرد آموزش و پرورش به عنوان یک نهاد مهم آموزشی چگونه است؟
آموزش و پروش به عنوان یکی از مهمترین این نهادها، عملکرد بسیار بدی دارد. تدوین کتابهای درسی اصلا قابل قبول نیست. از رسمالخطهایی که در پایههای مختف تغییر میکند و هیچ تبعیتی از رسمالخط فرهنگستان ندارد، تا انتخابهایی که از متون دارد و نقض غرض می کند. کتابهای ادبیات مدرسه پر از خطاست و مشکلات ارجاع دارد، ابیات الحاقی و انتسابی را به کار میبرد، منابع و چاپها و نسخههای ضعیف را بکار میبرد. مولفان نیز بسیار نقدناپذیراند. در سازمان تالیف کتب ذرهای نقدپذیری نمیبینیم. درحالیکه مشکلات ویرایشی، نگارشی، و غلطهای املایی را در کتابهای درسی شاهدیم. حتی ویراستاری واحدی در آنها دیده نمیشود. این کتابها چندین ملیون خوانندهی قطعی دارند منبعی که هرسال از زیر دست دانشآموزان می گذرند و مهمترین منبع قابل سرمایهگذاری برای انتقال فرهنگ به نسل بعدی جامعه هستند. ولی گاهی دقت ویرایشی آنها از یک روزنامه پایینتر است.