«سقوط» و ظرفیتی که هدر رفت
سریال «سقوط» نیز به ایستگاه پایانی خود رسید. داستانی با ظرفیت دراماتیک بسیار بالا که به نظر میآید میتوانست از آن استفاده بیشتری شود و احساسات مخاطب ایرانی را بیشتر درگیر کند.
نسیم آنلاین؛ محسن خسروی: آخرین قسمت سریال «سقوط» نیز چهارشنبه دهم اسفند در خروجی سایتها قرار گرفت تا داستان عاشقانه - اکشن «آیسان» و «ژاکان» هم به پایان برسد. البته ژاکانی که اواسط فیلم از ماجرا حذف میشود و آیسانی که تا پایان قصه همراه ماست. سریالی که پیش از این مشابهاش را کمتر دیده بودیم و به نوعی برای مخاطب ایرانی تازگی داشت و این خود از عوامل جذابیت آن به شمار میآمد. «سجاد پهلوانزاده» را پیش از این در قامت تدوینگر و بیشتر در آثار «محمدحسین مهدویان» میشناختیم اما اینبار پهلوانزاده در قامت کارگردان برگشته تا مهدویان را بعنوان مشاور در کنار خود داشته باشد. باید گفت برای اولین تجربهی کارگردانی، شاهد فیلمی متوسط به بالا بودیم و رضایت 94 درصدی مخاطبان فیلم نیز بر این موضوع صحه گذاشت. اما این دلیل مناسبی نیست که ابعاد فیلم را بررسی نکنیم و به جزئیات و احتمالا کاستیهایش نپردازیم.
در ابتدای سریال شاهد صحنههای عاشقانه هستیم. بخشهایی که نوید یک قصهی احساسی را میدهد و مخاطب را برای یک غافلگیری آماده میکند. زمینهی داستان و آمادهسازی ذهن مخاطب به خوبی صورت گرفته و قصهی عاشقانهی «ژاکان» و «آیسان» به خوبی شکل میگیرد. اینکه زن و شوهر عاشق قصهی ما از دو قومیت متفاوت ایرانمان هستند نیز در داستان جای گرفته و پرداخت قصه به خوبی نشاندهنده اتحاد و همزیستی برادرانهی اقوام ایرانی است که جنبه ملی فیلم را تقویت کرده است. اما این جنبه ملی در دیگر بخشهای فیلم به خوبی پرداخته نشده است. ایرانی بودن قهرمانان فیلم برجستگی لازم را ندارد و تمرکز کارگردان به اندازهی کافی روی بخش ملی آن قرار نگرفته است. تنها در پایان داستان است که نمای پرچم کشورمان آرامبخش روان آشفتهی قهرمانان نجاتیافته از چنگ داعش است.
معمولا وقتی از گروهکی به اسم «داعش» حرف میزنیم به لطف جانفشانی و ازخودگذشتگی قهرمانان ما و سربازان جبههی مقاومت، گویی درباره خطری که «دور» است و از نزدیک احساسش نکردهایم سخن میگوییم. بعد از گذشت سالها از نابودی حکومت داعش، شاید اولین بار باشد که سریالی ایرانی اینچنین از نزدیک و تقریبا بیفاصله به ابعاد درونی این گروهک تروریستی میپردازد و بیننده ایرانی را به قلب حکومت این گروهک میبرد. این نکته همچنان که نقطه قوت فیلم به حساب میآید از طرف دیگر شاید نقطهی ضعف آن نیز باشد. مخاطب ایرانی تابحال از نزدیک سیطرهی این گروهک را تجربه نکرده و بیفاصله خشونت و دریدگی آن را لمس نکرده است. بنابراین در مواجههی با چنین پدیدهای احتمالا آمادگی احساسی بالایی خواهد داشت و هرچقدر فیلم بتواند از این آمادگی احساسی به نفع خودش استفاده کند موفقتر خواهد بود.
اما در این اثر شاهد این هستیم که دوربین به راحتی در پستوی زندگی تروریستها قرار میگیرد و آنقدر به آنها نزدیک میشود که از همان دقایق ابتدایی ویژگیهای عجیب و غریب این گروهک برای بیننده عادی میشود. گویی مخاطب سالهای سال است که با تروریستهای داعش زندگی میکند و اعمال و رفتارهای آنها تقریبا معمولی شده است. این قضیه هم در تکرار این رفتارها دیده میشود و هم در عمق دراماتیک آنها. اینکه در محلی به نام «مضافه» عدهای از اسرای زن در دست داعش گرفتار شده باشند و هرازچندگاهی یکی از آنها را برای ازدواج اجباری با اعضای این گروهک ببرند اصلا اتفاقی نیست که به راحتی این اثر بتوان از جنبه دراماتیک آن گذشت. بنابراین میتوان گفت که در این داستان جا داشت که روی بُعد دراماتیک و اثر احساسی اتفاقات آن بیشتر کار شود. چه رسد به اینکه یکی از همین زنان اسیر، زنی ایرانی باشد و اتفاقا در همان محل تعداد دیگری زن هموطنمان هم حضور داشته باشند. این بخش از داستان میتوانست اصطلاحا «زخم» عمیقتری داشته باشد و عواطف مخاطب را بیشتر درگیر کند تا همراهی بیشتری با فیلم داشته باشد.
عدم استفاده از جنبه دراماتیک داستان در دیگر بخشهای فیلم هم دیده میشد. رفتار بازیگران گرفتار در چنگ داعش از جمله نقش اصلی زن قصه یا همان «آیسان» نیز میتوانست با دامنه تاثیرگذاری بیشتری انجام شود. البته این به معنای ناتوانی بازیگران در اجرای نقش خود نیست بلکه به طور کلی «نوع» بازیگری آنها میتوانست به شکلی باشد که تاثیر احساسی بیشتری ایجاد کند. به نظر میآید نقش کارگردانی اثر در این مورد پررنگ است. «آیسان» در چنگ داعشیها اسیر میشود، یک فرمانده داعشی برای او نقشهی «جهاد نکاح» میکشد، در اواسط داستان به او پرخاش میکند و «سیلی» میزند و حتی در بخشهایی از قصه نگاههای آزاردهندهای نیز به او دارد اما همهی این اتفاقات به شکلی صورت میگیرد و آنقدر تکرار میشود که گویی بیننده بارها این ماجراها را از نزدیک دیده و تقریبا برایش به موضوع روزمره بدل شده است. بااینکه «آیسان» تا مرز خودکشی هم میرود اما رفتارش شبیه کسانی نیست که در آستانه خودکشی قرار دارند یا از آن جان سالم به در بردهاند. حال آنکه در همین بخشهای داستان است که بعد تاثیرگذار فیلم باید خود را نشان دهد. بیننده فاصلهای از داعشیها احساس نمیکند و جریان داستان و دوربین قصه به شکلی به داعشیها نزدیک است که حساسیت عاطفی مخاطب را از بین میبرد.
در پایان فیلم نیز نقش منفی اصلی ماجرا یعنی «ابوخالد» فرمانده داعشی و کسی که مخاطب دائم به دنبال این بوده که روبرویی آن با مامور اطلاعات ایرانی را ببیند به سادگی یک تیر خلاص کشته میشود و خشم و روحیه انتقامجویی مخاطب ارضا نمیگردد. در این بخش نیز ظرفیت دراماتیک داستان بسیار بالاست اما از این ظرفیت و زمینه بهدرستی استفاده نشده است. ظرفیتی که میشد هم بار روانی اتفاقات تلخ داستان را جبران کند و هم عاملی برای جذابیت داستان باشد. مخاطب در قسمتهای اینچنینی داستان احساس درگیری عاطفی کمتری دارد درحالیکه با تمرکز بیشتر روی این بخشها شاید میشد تاثر بیشتری از بیننده گرفت. سراسر داستان مملو است از چنین ظرفیتهایی که انگار کارگردان به راحتی از کنار آنها گذر کرده است. اما اگر بخواهیم همراهی بیشتری با کارگردان داشته باشیم میتوان حدس زد که بخشی از این عدم پرداخت، عمدی و با هدف بیان حرفی صورت گرفته است. یعنی شاید سازندگان فیلم میخواستند عدم انتقامجویی و کینهتوزی نقش اول مرد قصه و مامور اطلاعاتی یعنی «دیاکو» را به تصویر بکشند و به نوعی الگوسازی کرده باشند. خصوصا جایی که تیر خلاص «دیاکو» پایانی است بر اصطلاحا زجرکش شدن فرمانده داعشی که زیر اتومبیل چپ شده جان میکند.
بخش دیگر داستان را اما اتفاقات غیرقابل باور تشکیل میدهد. از گوشی موبایلی که چندین روز بدون نیاز به شارژ کار میکند گرفته تا نگهبان داعشی که برای پنهان شدن نقش اول زن قصه و جنازهای که کشانکشان از پله بالا آورده است به اندازهی کافی تعلل و این پا و آن پا میکند. حملات گاه و بیگاه تکتیراندازها که در هر ایست بازرسی ناگهان گلولههایشان پیشانی سربازان داعش را میشکافد نیز بر غیرقابل باور بودن داستان افزوده است. با اینکه اصل داستان از یک ماجرای واقعی الهام گرفته شده اما پرداخت آن به شکلی است که گاهی همراهی مخاطب را برنمیانگیزد و خیالی بودن این بخشها کمی توی ذوق میزند. سربازانی که با هر اتفاق کوچک اسلحه خود را مسلح میکنند و نشانه میروند یا اینکه یک زن لباس مرد دیگری را به تن کند و سرباز ایست بازرسی داعش حتی به او شک هم نکند طبیعتا کمی غیرقابل باور به نظر میرسد. این موضوع شاید به فیلماولی بودن کارگردان برگردد و بیشک تجربه این قصه میتواند در آینده به کمک پهلوانزاده بیاید.
روند تغییر تفکر ژاکان از مردی که عاشق همسرش است و زندگی عادی دارد تا تبدیل آن به یک تروریست تکفیری به خوبی به تصویر کشیده نشده است. اینکه چه ویژگیهای شخصیتی و همچنین عوامل بیرونی باعث شد ژاکان قصهی ما زندگی عادیاش را رها کند و سودای جنگیدن برای خلافت سیاه داعش را در سر بپروراند در این اثر پاسخ داده نمیشود. درحالیکه این جنبه از داستان میتوانست به اطلاعات بیننده درمورد پدیده تروریسم هم بیفزاید و او را نسبت به ابعاد روانشناسانه و اجتماعی آن آگاهتر سازد.
اما یکی از نکات برجسته و مثبت فیلم پرداختن به اتحاد جبههی مقاومت علیه تروریستهاست. همکاری نیروهای اطلاعاتی کشورمان با سربازان عراقی و همچنین مردم موصل در این اثر برجسته است و به خوبی تصویر شده hsj. عملکرد مردم عراق در این مورد نادیده گرفته نشده و به مقاومت آنها دربرابر تروریستها نیز پرداخته شده است. یعنی ما تنها شاهد برخورد نیروهای اطلاعاتی و حرفهای با تروریستهای داعشی نیستیم و علاوه بر پرداختن به این بعد از جنگ، به مقاومت مردم محلی و همچنین مصائبی که در این راه متحمل شدند نیز نیمنگاهی داشته است. این یکی از ویژگیهای بارز فیلم است که آن را ازحالت تک بعدی در میآورد و نشان میدهد که جنگ تنها برخورد دو نیروی حرفهای نیست بلکه در این میان ابعاد دیگری نیز بر ادامه یا پایان جنگ اثرگذارند.
با وجود انتقادات و کاستیها به طور کلی میتوان گفت که شاهد فیلم خوبی بودیم. خصوصا اینکه این اثر تجربه اول کارگردان است و این تجربه در آینده میتواند برای ساختن کارهای بهتری از این دست به کمک پهلوانزاده و تیمش بیاید. در شرایطی که سریال قابلتوجهی درمورد پدیده داعش و جانفشانی قهرمانان ما در این مورد ساخته نشده، ساخت چنین سریالهایی به خودی خود واجد ارزش بسیاری است. همچنین مجوز نداشتن سریال و جنجالی که سایت «فیلیمو» با سازمان تنظیم مقررات صوت و تصویر فراگیر داشت و در ادامه تبرئه آن نیز تجربه جدیدی بود که احتمالا راه جدیدی را فراروی هنرمندان باز خواهد کرد. این سریال مجوز پخش نداشت اما آگاهی سازندگان از خطمشیها و رعایت آنها مانع این شد که سدی جدی مقابل پخش آن به وجود آید و این موضوعی بود که پیش از این تجربه نکرده بودیم. به هرطریق اما مسیری برای ساخت آثاری از این قبیل باز شده که اگر پیگیری شود شاهد سریالهای بهتری نیز در موضوعات کمتر کار شده خواهیم بود.