تحلیلی از مدل اعتراض دهه هشتادیها
برخی اعتراضات اخیر را اعتراضات دهه هشتادیها میشناسند. دهه هشتادیهایی که زیست به شدت متفاوتشان آنها را تبدیل به نسلی ناشناخته برای نسلهای قبل کردهاست. اما این تفاوتها در کجاست؟
دهه هشتادیها نسلی هستند که دوره کودکی و نوجوانی خود را پای رسانههای متعددی از جمله شبکههای اجتماعی، بازیها، فیلم و سریال و… گذراندهاند. این نسل نوع جدیدی از ارتباط با جهان پیرامون خود را تجربه میکنند و گاهی در زیست رسانهای خود چنان غرق میشوند که مرز باریک بین زیست حقیقی و مجازی را نیز نادیده میگیرند. توقعات، نیازها، خواستهها و داشتههای دهه هشتادیها با نسلهای پیش از خودشان متفاوت است و برای پاسخ به آنها باید شیوههای جدیدی به کار گرفت. در اعتراضات اخیر نقش دهه هشتادیها هم در فضای مجازی و هم در میدان بسیار پررنگ بود. آنها خواستههای خود را به نحوی بیان میکنند که تبعاتی نیز برای خودشان و جامعه در پی خواهد داشت. به سراغ آقای محمدصادق باطنی، مدیر شبکه امید، رفتیم و پیرامون این موضوع با ایشان گفتوگویی کردیم.
اعتراضات اخیر را اعتراضات نسل جدید و به اصطلاح «دهههشتادیها» میدانند، دهه هشتادیهایی که کودکی و نوجوانیشان را در عصر ارتباطات و اینترنت پرسرعت گذراندهاند و از کودکی دستشان ابزارهای تکنولوژی بوده و پای بازیهای کامپیوتری بزرگ شدهاند. شما تفاوت شیوه اعتراض این نسل که اینطور بزرگ شده را با نسلهای قبل از خودش در چه چیزهایی میدانید؟
یکی از ویژگیهای مهم سن نوجوانی طغیان است. اساساً در همه ادوار نوجوان را به طغیان کردن میشناسند. اگر این طغیان در مسیر درستی حرکت کند، میتواند مقدمه بزرگترین تحولات زندگی یک نوجوان و حتی جامعه پیرامون خودش باشد.
ریشه این طغیان در نارضایتی از وضع موجود است. یعنی وقتی شما به هر دلیلی از وضع موجود ناراحت هستید، علیه آن طغیان میکنید و این در رده سنی نوجوانی خیلی بیشتر اتفاق میافتد.
در بین بچههای نسل جدید و مخصوصاً دهه هشتادیها یک چیزی با بچههای نسل قبل از خودشان متفاوت شده است و آن «میزان نارضایتی» است. رضایت و رضایتمندی با برآیند «داشتهها» به «خواستهها» نسبت مستقیم دارد. یعنی هرچقدر داشتههای ما به خواستههایمان نزدیکتر باشند و آرزوهایمان دست یافتنیتر باشند، از زندگی راضیتریم و هرچه فاصله بین داشتهها و خواستهها بیشتر باشد، انسان از زندگی ناراضیتر میشود. اتفاقی که برای نسل جدید و دهه هشتادیها افتاده این است که از یک طرف خواستههایشان نسبت به نسلهای قبلتر بسیار وسیعتر شده است و از طرفی آن چیزهایی که به عنوان داشتههایشان دارند، در چشمانشان ناچیز و کمرنگتر جلوه میکند. انگار زندگی جدیدشان داشتههایشان را هم به «نداشته» تبدیل کرده است. خروجی فاصله گرفتن داشتههایشان از خواستههایشان این شده است که آنها از زندگی خودشان و از وضع موجود ناراضیتر هستند. این مختص به نوجوانان ایرانی نیست، بلکه نسل زد (Z) در دنیا به عنوان یک نسلی که نسبت به نسلهای قبلی ناراضیتر است شناخته میشود. این نارضایتیِ بیشتر، طغیان بیشتر را نیز به همراه دارد. یعنی ما با نسلی مواجه هستیم که پتانسیل طغیان کردن بیشتری نسبت به نسلهای گذشته دارد.
خب این نارضایتی بیشتر چه تبعات بیشتری هم نسبت به نارضایتیهای نسل قبل میتواند داشته باشد؟
نتیجه این شده که الان کار پیچیدهتر شدهاست و ما داریم بچههای نسل جدید را بیشتر کف میدان میبینیم. در فضایی که طغیان بیشتر شده، میدان مشترک، زبان مشترک و واژههای مشترک کمتری بین بچههای نسل جدید با نسلهای قبل از خودشان وجود دارد. یعنی آنها احساس میکنند که زبانشان، حرفشان، آنچه که محل پرسش آنها است و آنچه که محل نگرانی و دغدغهشان است را نمیتوانند برای بزرگترها جا بیندازند.
از دیگر تفاوتهای دهه هشتادیها با نسلهای قبلیشان این است که تصمیمگیریها و بروندادهای طغیانگرانهشان ریشههای ایدئولوژیک کمتری دارد. یعنی اگر در دهههای گذشته مثلاً دهه ۵۰، ۶۰ یا ۷۰ ما ناآرامیهایی را درکشورمان تجربه کردیم، در هرکدام میزانی از ایدئولوژی جلوهگر است. تجلی آن را هم در انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ که یک انقلاب کاملاً ایدئولوژیک بود، میتوان دید. هرچقدر به روزهای کنونی نزدیکتر شدهایم تأثیر ایدئولوژی، جهانبینی عمیق و آن عمق فکری در این ناآرامی و طغیانگری کمتر است.
بچهها الان میتوانند یک آرمانشهری را ترسیم کنند که برای دسترسی به آن آرمانشهر به عنوان یک وضع مطلوب، نسبت به وضع موجود طغیان میکنند. یعنی شاید بدانند چه چیزی «نمیخواهند» اما نمیدانند چه چیزی «میخواهند». اینکه نمیدانند چه میخواهند نشان میدهد ریشه ایدئولوژیک در این به میدان آمدن خیلی کمتر است.
خب حاکمیت باید برای این «نمیدانند» چه کند؟ اصلا باید با این نسل چطور روبرو شود؟
فقط کافیست برای بچههایی که از سر ناآرامی به میدان آمدهاند، فضای گفتوگو یا فضای شنیده شدن ایجاد کنیم؛ یعنی فضایی فراهم کنیم که حرفشان شنیده شود. بچهها حس میکنند در بستر شبکههای اجتماعی میتوانند حرفشان را بزنند. ما نه تنها باید این را توسعه بدهیم بلکه باید برای این گفتوگو یک بنا یا بساطی هم در رسانه ملی و هم در مدارس و دانشگاهها فراهم کنیم. همانطور که میدانید خیلی از بچههای دهه هشتادی الان دانشجویان سالهای آخر دوره کارشناسی هستند.
میتوانیم یک فضای گفتوگو، فضای شنیده شدن یا میدان مدیریت شده گروه طغیان برایشان فراهم کنیم تا بچهها حرفشان را در یک میدان رسمی بزنند. آن وقت دیگر احساس نمیکنند فقط در یک میدان غیررسمی و با یک کنش افراطی از جنس به هم زدن نظم عمومی شهر و کشور میتوانند نارضایتیشان را بروز و ظهور بدهند. اتفاقاً احساس میکنند کلی میدان رسمی وجود دارد که ما و پرسشها و دغدغههایمان را به رسمیت شناخته است و با احترام فضایی برای شنیده شدن ما ایجاد کرده است.
انجام دادن این جنس کارها تعامل ما با این نسل را تعامل درستی میکند.
این نسل چقدر بین زیست مجازی و واقعی خودش تفاوت قائل است؟ آنها زیست مجازیشان را تبدیل به زیست واقعیشان کردهاند یا زیست واقعیشان تبدیل به زیست مجازیشان شده است؟ چقدر در دنیای شبکههای اجتماعی، بازیها، فیلمها و سریالها و… غرق شدهاند؟
بالاخره این بچهها یک زیست رسانهای دارند که دوران کرونا آن را بیشتر و جدیتر کرده است. خیلی از آنها زیست رسانهای خود را زیست جذابتر، مهمتر و ارزشمندیتری میشناسند تا زیست حقیقیشان را. آنها یک هویت مجازی برای خودشان ساختهاند که خودساخته است و یک هویت حقیقی دارند که دیگرساخته شدهاست و در بسیاری موارد آن هویت و زیست خودساختهشان را بیشتر میپسندند.
چرا این زیست مجازی را بیشتر دوست دارد؟ این زیست چه تفاوتهایی دارد؟
میگویند وقتی میخواهی رفتار یک نفر را بشناسی، ببین دریچه شناختش کجاست. از دریچه شناختش میتوان رفتارش را هم تحلیل کرد. شبکههای اجتماعی در ظاهر زیست فردی ما که پر از محدودیت بود را از یک ساحت فردی به یک ساحت جمعی و عمومی تبدیل کردند. یعنی ما در بستر یک شبکه اجتماعی میتوانیم با دهها، صدها، هزارها بلکه میلیونها نفر مرتبط باشیم؛ آن هم در یک جهانی که به نظر بسیار باز، وسیع و آزاد میرسد. اما اتفاقی که در شبکههای اجتماعی رقم خورده این بوده که آرام آرام فضای زیست جدیدی که برای ما ایجاد کرده بودند را به یک محدوده وسیعتر تبدیل کردند. یعنی یک فضای محدود وسیع! مثلاً در حوزه هوش مصنوعی متمرکز شدند و از یک جایی به بعد جهان شبکههای اجتماعی را براساس آنچه که ما دوست داریم و لایک و دنبال میکنیم، توسعه دادند. در واقع نظام پیشنهاددهی شبکههای اجتماعی بر اساس جستوجوهای رایج ما، لایکهای ما و آنچه دنبال میکنیم برنامهریزی شد. در نهایت اولاً فکر کردیم که ما در جهان خیلی بزرگتری نسبت به جهان فردیمان هستیم. ثانیاً فکر کردیم چقدر همه با ما همرأی و همنظرند. مثلاً در اتفاقی مشابه آنچه در این چند هفته رخ داد، فکر میکنیم چقدر همه از فلان چیز ناراحتند، چقدر همه توی خیابان هستند و دارند نظم عمومی را به هم میزنند، چقدر همه بد و بیراه میگویند و… غافل از اینکه این «همه» برایند افرادی هستند که ما آنها را دنبال کردهایم. پستهایی که در قسمت اکسپلور اینستاگرام به من نشان داده میشود از جنس پستهایی هستند که من بهشان علاقه دارم، نه پستهایی که واقعاً در یک نظامِ آزادِ برابرِ دسترسی به اطلاعات دارد به دست من میرسد! اینگونه شد که کمکم شبکههای اجتماعی به صورتی روی شناخت نسل جدید تأثیر گذاشتند که این نسل از یک جایی به بعد احساس کرد خب همه همیناند دیگر! غافل از اینکه این همه در واقع همه دایره مطلوبات من هستند.
از طرف دیگر یک جنس دیگری از رسانهها مثل گیمها وارد صحنه شدند. مهمترین کاری که کردند این بود که بعضی از رفتارهای نا به هنجار و بعضی رفتارهای به ظاهر خلاف عرف و نظم را عادیسازی و شبیهسازی کردند. جنس عملیاتهای بتل رویال و عملیاتهایی که باید خودشان را در یک بستر عجیب و غیرقابل کنترل نجات بدهند و گلیم خودشان را در یک جنگ از آب بیرون بکشند را طوری برای بچهها شبیهسازی کردند که بچهها یاد گرفتند و فکر کردند خب همین کاری که در فضای مجازی و بازی تجربه میکردم را میتوانم در فضای حقیقی هم تجربه کنم. موسیقی آمد و برای نوجوان ریتم و شعر درست کرد و آن را برایش به شعار و لقلقه زبان تبدیل کرد. پکیج این زیست رسانهای که دایره کنترلش از محدوده اختیارات ما خارج است، الان دارد خودش را در میدان حقیقی به ما نشان میدهد. این پکیج زیست رسانهای نسلی را تربیت کرد که گاهی اوقات نمیداند چرا ولی ناراضی است و در حال طغیان کردن است، توضیح دقیقی ندارد ولی آماده ریختن وسط خیابان و بر هم زدن نظم عمومی است. اینجاست که جای خالی داشتن سواد رسانه، اهمیت آدمهای مستمر و متوجه به امر تربیت و پدر و مادری که خودش را به ابزارهای تربیت نسل جدید مجهز نکرده خود را نشان میدهد.
در مقابل چنین طغیانهایی باید به اینها فضا داد یا باید محدودشان کرد؟
همانطور که گفتم نوجوان ذاتاً طغیانگر است و این طغیان هم لزوماً امر منفی نیست و میتواند مقدمه بزرگترین تحولات یک انسان باشد.
ولی حتی وقتی که موسی با فرعون مواجه میشود و خدا به او میگوید که فرعون طغیان کرده است، به موسی میگوید با کلام لین با فرعون صحبت کن. یعنی میدان را برای گفتوگو با او به یک فضای نرم تبدیل کن.
حالا ما با فرعون نه، بلکه با یک نسل جدید مواجهیم. سفارش قرآن به پیامبر (ص) این است «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم…». ما باید بتوانیم با لسان قوم نسل جدیدمان برایشان معارف الهی را تبیین کنیم. نکته اینجاست ما باید بتوانیم تعداد گرهها و پلهای ارتباطیمان با نسل جدید را دائماً افزایش بدهیم. ما باید بتوانیم صحنه و میدان اصلی گفت و شنود پیرامون شنیدن سؤالات نسل جدید را فراهم کنیم. ما باید فضای رؤیاپردازی برای طغیان و تحول از وضع موجود به وضع مطلوب را برای نسل جدید ایجاد کنیم. ما باید فضا برای ترسیم وضع مطلوب نسبت به وضع موجود را برای آنها فراهم کنیم. نه اینکه از این سمت فضا را برای شنیدن و گفتوگو کردن با بچههای نسل جدید کوچکتر و پهنه را تنگتر کنیم.