جریان صدر، معمای انشقاقات و توهم توطئه ایرانی
دلیل انشقاقات جریان صدر چیست؟
نکته قابل تأمل در فهم این انشقاقات به فاکتور روانشناسی سیاسی رهبران و زعمای عراقی بازمی گردد. یکی از شاخصههای منفی اجتماعی در عراق عدم امکان فعالیت نخبگان در ذیل چتر گروههای واحد است. نه کردها و نه شیعیان و نه اهل سنت، توان استمرار فعالیت در ذیل یک چتر واحد تشکیلاتی را ندارند
نسیم آنلاین : هادی معصومی زارع پژوهشگر مسائل منطقه غرب آسیا که تحقیقات میدانی وسیعی طی سال های گذشته در عراق با محوریت جریان های اسلامی و داعش انجام داده است طی یادداشتی در صفحات اجتماعی به بررسی جریان صدر و چرایی اتفاقات اخیر این گروه پرداخته است.
جریان صدر در معنای عام آن (شامل رویکردها، گروه ها و چهره های مختلف) از زمان اشغال عراق توسط ایالات متحده و به طور خاص از سال 2005 بدین سو شاهد انشقاقات و واگرایی های متعددی بوده است که به طور خاص می توان برای آن چهار موج اساسی درنظر گرفت. نخست در سال 2005 و با خروج شیخ محمد یعقوبی (به عنوان برجسته ترین یا یکی از برجسته ترین چهره های علمی-فقهی این جریان) از این جریان و به دست گرفتن زمام حزب الفضیله توسط وی، دوم در سال 2008 و با جداشدن طیف گسترده ای از نیروهای جهادی این جریان و تشکیل گروه عصائب اهل حق! سوم خلال سال های 2010 تا 2016 و با جداشدن طیف دیگری از چهره های جهادی از این گروه و تاسیس گروه های مسلح در ذیل مجموعه حشدالشعبی و در نهایت موج چهارم از سال 2018 بدین سو و به طور معین در پی انتخابات پارلمانی گذشته و بیانیه اخیر سیدمقتدی صدر در خصوص اعلام برائت از «افراد فاسد» منسب به این جریان!
انشقاقات یادشده رفته رفته کار را بدانجا رساند که اینک جریان صدر به دو دسته بزرگ تقسیم شده است: جریان صدر به معنای خاص آن که شامل شخص سیدمقتدی صدر و افراد باقی مانده در اطراف وی می شود. بازوی سیاسی این جریان در حال حاضر تا سال گذشته فراکسیون الاحرار و در حال حاضر ائتلاف سائرون و بازوی نظامی این جریان در گذشته جیش المهدی و لواء الیوم الموعود و در حال حاضر سرایای سلام است. جریان صدر به معنای عام آن اینک همچنین شامل تمامی گروه ها و نخبگانی می شود که به دلایل متعددی از جریان خاص صدر انشقاق کرده و گروه ها و مجموعه های مختلفی را خلال 15 سال گذشته برساخته اند. وجه مشترک دو جریان نیز ایمان به خط و مسیر سیدمحمد صدر (پدر سیدمقتدی) و باور به ضرورت نقش آفرینی دین در عرصه سیاست (حوزه ناطقه در برابر حوزه صامته) است.
ایا ایران عامل انشقاقات جریان صدر است؟
از دید رهبران جریان صدر (به معنای خاص آن) اساساً تمامی مشکلاتی که این گروه با آن مواجه میشود و به ویژه انشقاقات گسترده و مکرر صورت گرفته در این جنبش از سال 2005 و به طور خاص از سال 2008 بدین سو زیر سر ایران و سیاستمداران آن بوده است. ادعایی که اطلاق آن، به نظر من به دور از انصاف و ناهمخوان با واقعیتهای داخلی این جریان است.
واقعیت آن است که رابطه ایران و جیش المهدی از همان ابتدای امر پیچیدگیهای خاص خود را داشت. ایران اگرچه در همان سالهای 2004 به بعد جیش المهدی را مورد حمایتهایی قرار میداد اما این گروه هیچ گاه جریان همسوی با ایران نبود. با این حال جیش المهدی به دلایل متعددی همچون فعالیت رسانهای گسترده، رهبری پرشور و کاریزماتیک منتسب به بیت مرجعیت به یک برند تبدیل شد ونسبت به دیگر گروهها شهرت بیشتری کسب کرد.
گروههای منسوب به ایران اما به دلیل ساختارهای پیچیده امنیتی، ترجیح میدادند فعالیت رسانهای جدی نداشته و فعالیتشان را در سایه دنبال کنند. گروههایی همچون کتائب حزب الله، لواء ابالفضل العباس، شبکه خاص مرتبط با ابومصطفی شیبانی و دیگر گروههای کوچکتر همچون جماعه ثأر الله، جماعه بقیة الله، جماعه سید الشهداء در قیاس با جیش المهدی نقش کمتری در عملیاتهای ضداشغالگری نداشتند. اساساً دردناکترین ضربات موشکی و حملات سخت به اشغالگران توسط این نیروها صورت میگرفت و بخش اصلی آن نیز به دلیل برخورداری از آموزشهای دقیقتر و قدرت مستشاری بود که از ایران یا لبنان دریافت میکردند.
اگرچه شاید بتوان ادعا کرد که از برههای به بعد، ایران هم بی تمایل به تضعیف قدرت مقتدی صدر نبود با این حال ریشه اختلافات در جیش المهدی را میبایست در جای دیگری غیر از ایران جست. این که در هر حادثهای به راحتی ایران متهم شود، راحت است و البته ساده سازی مساله.
انشقاقات طی 2004 تا 2008
اختلافات قیس الخزعلی، اکرم الکعبی و عبدالهادی دراجی با سید مقتدی در همان جنگ 2004 نجف و بر سر عدم قبول آتش بس با امریکایی ها از سوی این سه نفر آغاز شد. این در حالی بود که این سه هنوز هیچ رابطه خاصی با ایرانی ها نداشتند. مرحوم سیدریاض نوری شوهر خواهر سید مقتدی (که از قضا اصلاً رابطه خوبی هم با ایران نداشت) به دلیل بی اعتنایی به اعتراضات مکررش نسبت به آن چه آن را نفوذ چهرههای مشکوک و غیرمتعهد به داخل جیش المهدی از این تشکیلات کناره گرفت و در مدت کوتاهی نیز ترور شد. پدر سیدریاض مستقیماً فرماندهان برجسته جیش المهدی را به عنوان عوامل این ترور معرفی کرد.
تصفیه و حذف فیزیکی دهها تن از فرماندهان و کادرهای بلندپایه جیش المهدی به دلیل آن چه نافرمانی از فرامین سیدالقائد تلقی میشد، در شرایطی بود که ایران کمترین نفوذی در این جریان نداشت. خروج شیخ محمد یعقوبی از این تیار، در همان اوایل امر صورت گرفت، طرد شیخ محمد النجفی در همین فضا شکل گرفت. خروج معترضانه دکتر شیخ یوسف الناصری از این جریان در چنین شرایطی صورت گرفت. خروج اعتراض آمیز شیخ عدنان الشحمانی و تأسیس کتائب التیار الرسالی نیز در شرایط مشابه بود. تمام این انشقاقات و اتفاقات تلخ تا سال 2008 و بر اثر اختلافات گفتمانی و تاکتیکی میان اعضای خود جیش المهدی و فرماندهان آن صورت گرفت.
اختلاف روش در مبارزه با داعش
در دوره داعش هم شاهد خروج اعضای دیگری هستیم که بیش از آن که در تصمیمشان بر انشقاق از این جریان، روابطشان با ایران را مدنظر داشته باشند، با ساختار تصمیم گیری و سیاست سازی در داخل جریان صدر به مشکل خورده و ادامه همکاریشان با این جریان را غیرممکن میدیدند. به عنوان نمونه شبل الزیدی از تیار صدری جدا شده و کتائب امام علی را تأسیس کرد. یا سعد سوار که منشق شده و جیش المؤمل را تأسیس کرد. شیخ اوس الخفاجی اقدام به خروج و تأسیس قوات ابو الفضل العباس نمود. به موازات آن، شیخ عبدالزهرة السویعدی نیز منشق شده و تشکیل الحسین الثائر را تأسیس نمود. فراتر از همه اینها یار غار جناب مقتدی جناب سید حازم الاعرجی امام جمعه کاظمین و از شناخته شده ترین صدریهای عراق نیز با سید به مشکل خورده و از این جریان به قولی خارج و به قول دیگری اخراج شد.
در بیانیههای مختلف رسمی این تیار و نیز پستهای هواداران آن در شبکههای اجتماعی مستمراً افراد منشق شده یا به عنوان دزد و سارق اموال عمومی و یا به عنوان افراد گمراه و دورافتاده از جاده حقیقت معرفی میشوند. در هر صورت هم عمدتا ایران در پشت پرده این انشقاقات معرفی می شد. عدم لحاظ بحران های مدیریتی، اسلوب رهبری اختلافات فردی و به ویژه روحیه واگرایانه میان خود عراقی و منتسب کردن آنها به فاکتور ایرانی، ساده سازی است و البته برای ژست بی طرفی گرفتن جالب؛ اما ناهمخوان با واقعیتهای میدانی. بگذرم!
فاکتور روانشناسی سیاسی رهبران و زعمای عراقی
نکته قابل تأمل در فهم این انشقاقات به فاکتور روانشناسی سیاسی رهبران و زعمای عراقی بازمی گردد. یکی از شاخصههای منفی اجتماعی در عراق عدم امکان فعالیت نخبگان در ذیل چتر گروههای واحد است. نه کردها و نه شیعیان و نه اهل سنت، توان استمرار فعالیت در ذیل یک چتر واحد تشکیلاتی را ندارند و پس از مدتی هر یک از فرماندهان خودش را در حد دبیر کلی حزب میبیند و احساس میکند که ظرفیتش بیشتر از معاونت یا فرماندهی یک بخش کوچک است و در اولین فرصت ممکن اقدام به انشقاق میکند. به همین دلیل است که امروزه در عراق شاهد فعالیت صدها حزب و جریان بزرگ و کوچک سیاسی هستیم. اگر لبنانیها هم مثل عراقیها بودند امروز شاهد دهها حزب الله بودیم.
سه جریان گفتمانی و سیاسی کلان حشد الشعبی
امروز بیش از شصت گروه کوچک و بزرگ در ذیل عنوان حشد الشعبی فعال هستند که در سه جریان گفتمانی و سیاسی کلان طبقه بندی میشوند:
1-جریان صدر (سرایای سلام) که روابط پرفراز و نشیبی با ایران دارد. (البته سرایای سلام هیچ وقت به عضویت هیئت عامه حشد در نیامده و از حیث تشکیلاتی زیرنظر حشدالشعبی و نخست وزیری نیست و صرفا حقوق رزمندگانش را از حشدالعشبی دریافت می کند. در واقع در شرایط کنونی عراق، سرایای سلام تنها گروه مسلح شیعی است که رسما خارج از هیئت عامه حشد فعالیت نظامی و امنیتی دارد.) 2- فصائل مرجعیت (فرقه العباس، لواء علی اکبر، فرقة الامام العلی القتالیه و....) که نزدیک به مرجعیت اعلی شیعه و نیز قوات وعدالله که نزدیک به شیخ محمد یعقوبی هستند. اگرچه بخش عمده فرماندهان این جریان، رابطه نسبتاً مطلوبی با ایران دارند اما هیچگاه خودشان را در چارچوب گفتمان ولایت فقیه تعریف نمیکنند.
3- فصائل ولایت (کتائب حزب الله، حرکة النجباء، عصائب اهل حق، سرایای خراسانی، کتائب امام علی، کتائب سیدالشهداء و...) که به صورت نظری (و نه صرفاً عملی) به ایده ولایت فقیه باور داشته و همبستگی فکری-گفتمانی نسبتا عمیقی با ایران دارند.
جالب این جاست که حتی همین گروههای نزدیک به ایران یا فصائل ولایی هم در سالهای اخیر شاهد انشقاقات زیادی بودهاند. به عنوان نمونه کتائب سیدالشهداء از کتائب حزب الله منشق شده و نجباء از عصائب و چه بسا که در آینده شاهد انشقاقات دیگری نیز در این گروهها خواهیم بود. طرف ایرانی هم تقریباً هیچ گاه توفیقی در همگرا کردن ایشان نداشته و نخواهد داشت. وقتی ایران در همگرا کردن متحدان خود درمانده است، چه میتواند بکند با تیار صدر که خود رنگی کمانی از انگیزه ها، اهداف و خط مشی هاست!
دلایل انشقاقات جریان صدر
ایران میبود یا نمیبود، انشقاقات یادشده در جریان صدر به دلایل متعددی شکل میگرفت. اگر بخواهم به صورت مختصر آنها را فهرست کنم باید به موارد ذیل اشاره داشته باشم.
1. روحیه واگرایانه حاکم بر نخبگان عراقی و مشکل بودن استمرار فعالیت گروهی از سوی نخبگان همطراز 2. بافت نامتجانس این گروه و اختلافات گفتمانی و ایدئولوژیک میان رهبران جیش المهدی (دو عامل تجمیع ایشان در ذیل جیش المهدی و تیار صدر، نخست کاریزمای شهید صدر ثانی و دوم مبارزه با اشغالگران بود. طبیعی است که پررنگ شدن اختلافات بر سر نحوه مبارزه با اشغالگران و کیفیت و کمیت آن، عاملی مهم در اعتراض و خروج برخی از فرماندهان جیش المهدی بود.) 3. عدم قبول چهرههای برجسته این جریان برای فعالیت در ذیل چتر جوانی به نام مقتدی (همچون شیخ محمد یعقوبی ویا شیخ قاسم طائی که هر دو داعیه مرجعیت داشتند و پس از اندکی نیز عملاً دفاتر مرجعیت خود را براه انداختند.) 4. سبک رهبری و مدیریتی خاص مقتدی و عدم مشورت با دیگر نخبگان فعال در این گروه 5. فضای تقدیس رهبر جریان و عدم امکان کمترین انتقاد یا اعتراض به تصمیمهای رهبری آن 6. قدرت طلبی و شهرت طلبی بسیاری از جوانان انقلابی عراق در شرایط اشغال این کشور 7. تلاش ها و برنامه ریزی های برخی مقامات و سیاسیون داخلی و خارجی برای تضعیف این جریان و جذب نخبگان آن ها 8. اختلافات بر سر مشارکت یا عدم مشارکت در نبردهای سوریه برای دفاع از مقدسات مذهبی (که به انشقاق سعد سوار و تشکیل جیش المؤمل منتهی گردید) 9. سیاست های رهبری جریان در قبال نبرد با داعش و عدم مشارکت در عمده ترین نبردها در داخل خاک عراق 10. تذبذب آشکار در اتخاذ سیاست ها و تصمیم گیری های متناقض و پی در پی از سوی رهبری گروه 11. سیاست نزدیک شدن به عربستان سعودی و کشورهای حاشیه خلیج فارس (آن هم در ذیل تحولات مرتبط با گروهی همچون داعش که از دید تقریبا عمده شیعیان عراق از سوی عربستان سعودی حمایت می شده است) 12. و...
با این حال واقعیت آن است که پس از سال 2008 بدین سو نه تنها ایران که تقریباً تمامی دیگر گروههای شیعی از تضعیف کنترل شده تیار صدری استقبال میکنند و این قابل انکار نیست. دلایلش هم واضح و روشن است. آن قدر اختلافات و تناقضات در داخل تیار صدری وجود داشت که حتی اگر هیچ عامل خارجی نیز دخالت نمی کرد، وضعیت امروزی برای تیار صدر رخ میداد. اگر نگویم بدتر از این... کشمکش های فعلی به نوبه خود بهترین موید بر این مدعاست. این عادت بسیاری از سیاسیون عراقی است که وقتی در درون تشکیلات خود با مشکل مواجه میشوند یا نتایج انتخابات را به حریف واگذار می کنند، انگشت اتهام را به خارج نشانه می گیرند. به خوبی به یاد دارم که مدت کوتاهی پس از سقوط موصل و حملات داعش به عراق به همراه تعدادی از دوستان، دیداری با یکی از برجسته ترین مقامات شیعه عراقی داشتیم. جالب است که وی در آن دیدار و علیرغم بهره گیری های فراوان و سخاوتمندانه از کمکهای سیاسی و رسانه ای ایران و متحدان عراقیاش، سقوط موصل و شهرهای سنی نشین عراق را ناشی از جنگ قدرت میان ایران و ایالات متحده امریکا تفسیر کرده و به جای قبول اشتباهات خود و جاه طلبیهای طیف بزرگی از نخبگان سنی در این قضیه و نیز دیگر مولفه های داخلی، مسئولیت همه چیز را به گردن ایران و امریکا انداخته و می گفت این جنگ امریکا و ایران است که تنها دودش به چشم شیعیان عراقی میرود!