عدالت نیاز به بستر فرهنگی دارد
استاد ذوعلم گفت: اینها همه لوازم یک نسل تمدنساز است که متأسفانه ما در متن برنامه درسی و تربیتیمان، در حال حاضر این مفاهیم و جهتگیریها را به طور شفاف و اثرگذار نمیبینیم، تلاشهایی شده است، ولی کافی نیست. معتقدم، متخصصانِ جوانِ اندیشهورز، خودباور، انقلابی و مطالبهگر میتوانند به آموزش و پرورش رسمی ما کمک کنند تا روند تحولی قویتر دنبال شود.
«تحول» در آموزش و پرورش اساساً به چه معنا است؟ چه مختصاتی دارد؟ «خودآگاهی» در رویکرد تحولی به آموزش و پرورش، چه ضرورتی دارد و در نهایت، خروجی یک مدرسه تحولیافته چگونه نسلی باید باشد؟ به تعبیری، سهم مدرسه در تربیت یک نسل تمدنساز چیست؟ مجموعه این پرسشها موضوع گفتوگوی ما با حجتالاسلام والمسلمین علی ذوعلم، عضو پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهاسلامی و معاون مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری، شد. با توجه به اینکه او در کارنامه اجرایی و مدیریتی خود، ریاست سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش و مدیریت دفتر برنامهریزی و تألیف کتابهای درسی را نیز داشته است، با او درباره «لزوم رویکرد تحولی در نظام آموزش و پرورش» به گفتگو نشستیم و او برایمان از زمینهها و بسترهای لازم برای ایجاد «عدالت آموزشی» و «عدالت فرهنگی» گفت.
استاد ذوعلم، به اعتقاد شما، سه گام اساسی در سیاستگذاری برای نظام آموزش و پرورش ما چه باید باشد تا آن تحول مورد انتظار اتفاق افتد؟
استاد ذوعلم، به اعتقاد شما، سه گام اساسی در سیاستگذاری برای نظام آموزش و پرورش ما چه باید باشد تا آن تحول مورد انتظار اتفاق افتد؟
در آموزش و پرورش باید کارهای زیادی را انجام دهیم، اما سه گام اصلی به اعتقاد من به قرار زیر است:
نخست، شکلگیری یک تیم توانمند، خلاق، مبتکر و «معتقد به تحول» است که بتواند رویکرد تحولی در سیستم آموزش و پرورش را فرماندهی کند. تحول به «تدوین نقشه راه»، «تصویب آن در مراجع قانونی» و «تقسیم کار بین بخشهای مختلف نظام» نیاز دارد. بخشی از تحول در نظام آموزش و پرورش مربوط به خود وزارت آموزش و پرورش است. اما وزارت آموزش و پرورش در مقام فرماندهی، برای تحقق این تحول به همراهی و همکاری دیگر بخشها اعم از شورای عالی انقلاب فرهنگی، کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی و کلیت دولت نه فقط وزارت آموزش و پرورش نیاز دارد.
دوم، به یک نقشه راه روشن، قابل سنجش با شاخصهای مشخص نیاز دارد که روند تحول را رصد کند. به هر حال، وقتی میخواهیم در یک دستگاه عظیم، مثل آموزش و پرورش تحول ایجاد کنیم، بهطور حتم با موانعی مواجه هستیم، بنابراین، به تأمین یکسری از امکانات همچون جهش در بخش اعتبارات و بودجه نیاز داریم.
نخست، شکلگیری یک تیم توانمند، خلاق، مبتکر و «معتقد به تحول» است که بتواند رویکرد تحولی در سیستم آموزش و پرورش را فرماندهی کند. تحول به «تدوین نقشه راه»، «تصویب آن در مراجع قانونی» و «تقسیم کار بین بخشهای مختلف نظام» نیاز دارد. بخشی از تحول در نظام آموزش و پرورش مربوط به خود وزارت آموزش و پرورش است. اما وزارت آموزش و پرورش در مقام فرماندهی، برای تحقق این تحول به همراهی و همکاری دیگر بخشها اعم از شورای عالی انقلاب فرهنگی، کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی و کلیت دولت نه فقط وزارت آموزش و پرورش نیاز دارد.
دوم، به یک نقشه راه روشن، قابل سنجش با شاخصهای مشخص نیاز دارد که روند تحول را رصد کند. به هر حال، وقتی میخواهیم در یک دستگاه عظیم، مثل آموزش و پرورش تحول ایجاد کنیم، بهطور حتم با موانعی مواجه هستیم، بنابراین، به تأمین یکسری از امکانات همچون جهش در بخش اعتبارات و بودجه نیاز داریم.
سوم، بحث فرهنگسازی تحول است. در آموزش و پرورش تا زمانی که خود معلمان، دبیران، مدیران مدارس، رؤسای مناطق، لایههای مختلف کارشناسی آموزش و پرورش، اعتقادی به تحول نداشته باشند و یک برداشت واحد، عمیق و روشن از مقوله تحول برایشان شکل نگیرد، تحولی هم صورت نخواهد گرفت. بنابراین، کار مهم شورا یا ستاد مدیریت و راهبری تحول، تدوین برنامههای میانمدت عملیاتی به منظور فراهم کردن عرصهای برای درگیر شدن ذهنی و همراهی انگیزشی و فکری مجموعه آموزش و پرورش است.
وقتی از «عدالت» حرف میزنیم، بلافاصله عدالت سیاسی یا عدالت اقتصادی به ذهن متبادر میشود. اما «عدالت فرهنگی» و «عدالت آموزشی» چقدر دغدغه امروز جامعه ما است؟
عدالت بحث گستردهای است و به خودی خود یک ارزش اخلاقی و فرهنگی محسوب میشود. به تعبیری، عدالت برای محقق شدنش به یک بستر فرهنگی نیاز دارد. واقعیت این است که تا وقتی رهبران و نخبگان جامعه از نظر خودسازی معنوی و نگاه معرفتی و فرهنگی به یک حدی از رشد و بلوغ نرسیده باشند، دغدغه عدالت هم پیدا نمیکنند. بر این اساس، مادامی که در عرصه سیاست و اقتصاد «فرهنگ عدالت» حاکم نشود، عدالتی هم اتفاق نمیافتد. در حقیقت آن چیزی که ما در عرصه سیاست و اقتصاد نیاز داریم فرهنگ سیاسی و اقتصادی عدالتمحور است.
در نگاه اسلام، در فلسفه سیاسی و فلسفه حکومت و حکومت دینی، «عادل بودن حاکم» بهعنوان یک شاخص بسیار مهم مطرح است و این ضرورت بعد از رهبری به رؤسای قوهها، نمایندگان مجلس، قضات، وزرا، استانداران، فرمانداران و... نیز تسری مییابد. بنابراین، زمانی که عدالت در یک جامعه «فرهنگ» شود، عدالتمحوری از قله سرازیر شده و در دامنهها جریان پیدا میکند. به این اعتبار، باید گفت «عادل بودن رهبری جامعه» امری لازم هست، اما کافی نیست. عدالتمحوری در عرصه اقتصاد به این معنا است که عدالت نه فقط در بدنه کارشناسی و اقتصاددانان بلکه «اقتصادرانان» (آنان که یا ثروت هنگفتی برای سرمایهگذاری دارند یا مدیران و سیاستگذاران دستگاههای بزرگ اقتصادی هستند) هم جاری شود. بنابراین، برای تحقق عدالت در اقتصاد و سیاست باید فرهنگ سیاسی و اقتصادیمان را عدالتمحور کنیم.
در آموزش و پرورش هم عدالتمحوری از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. یک بعد از عدالتمحوری در عرصه آموزش و پرورش، عدالتمحوری در توزیع امکانات مادی آموزش و پرورش یعنی مدرسهسازی، توزیع عادلانه و وسیع کتابهای درسی، برخورداری دانشآموزان از کارگاهها و آزمایشگاههای مناسب و... است. بعد دیگر، عدالت در عرصههای نرم آموزش و پرورش است؛ عدالت در فرصتها، در برخورداری از معلمان ورزیده و توانمند، مدیریت درست در تعلیم و تربیت و... اینها هم عرصههای دیگر عدالت است. قطعاً یکی از زمینههای تحول در آموزش و پرورش تعمیق و گسترش عدالت در آموزش و پرورش است.
شما اشاره کردید که اجرای عدالت نیاز به یک بستر فرهنگی دارد. حال میخواهیم از شما بشنویم که «عدالت آموزشی» چقدر میتواند خود بسترساز عدالت اجتماعی و عدالت فرهنگی شود؟
نکته مهمی را مطرح کردید! وقتی میتوانیم یک «نسل عدالتمحور» تربیت کنیم که یک برداشت درست از عدالت را در سیستم آموزش و پرورشمان به دانشآموزان ارائه داده باشیم و شجاعت و توانمندی لازم برای پذیرش عدالت و اجرای آن را برای آنان فراهم کرده باشیم.
واقعیت این است که یکی از دشواریهای ما در عرصه عدالت «عدالتپذیری» است و نخستین لایه عدالتپذیری «قانونپذیری» است. اگر دانشآموز ما قانونپذیر تربیت نشود، نمیتوانیم به تربیت یک نسل عدالتمحور امیدوار باشیم. اگر بخواهیم در گام دوم انقلاب، به واقع خلأهایمان را در بحث عدالت ترمیم کنیم، حتماً باید جهتگیری برنامههای درسی را در دوره دبستان و متوسطه به سمتوسوی «عدالتپذیری» و «قانونپذیری» حرکت دهیم.
بر اهمیت بحث عدالت آموزشی در تحقق نگاه تحولی در آموزش و پرورش تأکید کردید. این تحول در آموزش و پرورش چه مختصات دیگری دارد؟
اساساً نباید به تغییر ساختار آموزشی خیلی فکر کنیم؛ به هیچ بهانه و با هیچ استدلالی نباید به کاهش این ۱۲ سال آموزش در مدارس بیندیشیم. نباید فراموش کنیم که هیچ محیط تربیتی نمیتواند جایگزین مدرسه شود. اینکه برخی طرح میکنند که «آیا بچهها مدرسه بروند یا نروند؟» یک سؤال کاملاً انحرافی است. هم تجربه بشری و هم مبانی نظری و هم مشاهدات عینی ما بخصوص در این دو سال اخیر که دوران تعطیلی مدرسهها بود، کاملاً ثابت کرد که هیچ محیطی جز مدرسه نمیتواند موقعیتهای تربیتی واقعی را برای بچهها ایجاد کند، پس نباید به هیچ روی در این زمینهها بحثی داشته باشیم. آنچه مهم است، چرخشهای تحولی از حافظهمحوری به «فکرمحوری» و «مهارتمحوری» است، اگر از مهارتمحوری هم حرف میزنیم، نباید مهارتهای مبتنی بر تقلید و عادت را دنبال کنیم بلکه باید به دنبال این باشیم که مهارتهای اندیشهورزانه مبتنی بر خلاقیت و نوآوری را دنبال کنیم.
نکته دوم، چرخش در ارزشیابی ما است. واقعیت این است که ارزشیابی نمرهمحور و کنکور، از موانع تحول است و باید به جایگزینی برای آنها بیندیشیم. سوم، تحول از تمرکزمحوری به مشارکتپذیری است. آنچه آموزش و پرورش را بیشتر از همه در عرصه مدیریت رنج میدهد، تمرکزی است که اجازه ابتکار عمل را نمیدهد. چهارمین نکته در چرخه تحولی آموزش و پرورش، به قواره برنامه درسی ما برمیگردد. قواره درسی و تربیتی امروز ما، کامل نیست. در سالهای اخیر، در سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی، کارهای خوبی در این زمینه صورت گرفت، ولی این کار باید با سرعت و مشارکتپذیری بیشتر ادامه پیدا کند. باید ضمن ارزشمند دانستن تجربههای ملی خودمان، به تجربههای جهانی هم بپردازیم، در این مواجهه، قطعاً باید از تقلید پرهیز و به اقتباس رو بیاوریم؛ اقتباسی خودباورانه، هوشمندانه و مبتنی بر اسناد تحولی خودمان.
اگر این نکات را دنبال کنیم، زمینههای لازم برای تحول حوزه آموزش و پرورش محقق خواهد شد.
در حوزه فرهنگ، امروز با وضعیت جدیدی روبهرو شدهایم، در پیدایش این وضعیت جدید، بیشک رسانهها و فضای مجازی سهم قابل توجهی دارند. در این فضا، بحث «خودآگاهی» بسیار اهمیت پیدا میکند. به اعتقاد شما، چنین «خودآگاهی» در برنامه تحولی ما در حوزه آموزش و پرورش چه جایگاه و شأنیتی دارد؟
پرسش کاملاً درستی را مطرح کردید. در برنامه درسی ملی، در الگوی اهداف، چهار ارتباط تعریف شده است؛ مورد نخست، ارتباط با خود، شناخت خود، توجه به خویشتن و هویتیابی است. این لایه نخست که در واقع به همان مسأله خودآگاهی اشاره دارد، زیرساختی برای سایر ارتباطات دانش آموز اعم از ارتباط با خدا که در یک فرایند استعلایی بر ارتباط با خود حاکم میشود، ارتباط با خلق و ارتباط با طبیعت است. در برنامه درسی، دوره ابتدایی حتماً باید به مقوله ایجاد «خودآگاهی» در دانشآموزان توجه داشته باشیم؛ به این معنا که دانشآموز، خود را یک شخصیت تلقی کند و از رهگذر تفکر و تأملات درونی که در یک بستر تعاملی و تربیتی شکل میگیرد، به یک بصیرت عمیق نسبت به خود، جامعه، زیستبوم کنونی جهان و آینده و چگونگی تعامل با این زیستبوم دست پیدا کند. تا زمانی که یک هویتمندی کامل، فعال و متعالی در جوانانمان نداشته باشیم، نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که این نسل، به نسلی تمدنساز بدل شود.
«تمدن نوین اسلامی» یک شعار نیست بلکه یک واقعیت آرمانی است که باید برای آن تلاش کنیم تا به آن نزدیک شویم. این امر، بدان معنا نیست که ما امروز تمدن غرب را به کلی نادیده بگیریم؛ اتفاقاً به این معنا است که عناصر مثبت تمدنی را اقتباس و با ترکیب مناسب در نظام معیار اسلامی، که در مبانی نظری تحول بسیار بر آن تأکید شده است، بتوانیم تمدن نوین بشری را اصلاح کنیم. این نسل تمدنساز در صورتی میتواند به این توانمندی برسد که خودآگاهی، خودباوری، خودسازی، خودپایی و خودپالایی در آن ایجاد شود. بنابراین، قطعاً یکی از جهتگیریها، همین است که اگر ایجاد شد، نوجوان و جوان ما در درون خودش، به یک بصیرت و مصونیتی میرسد و در آن صورت ما دیگر دغدغهمند و نگران القائات پیرامونی در محیط نخواهیم بود.
خودآگاهی را یکی از ضرورتها و مؤلفههای یک نسل تمدنساز دانستید. دیگر مؤلفههای یک نسل تمدنساز را چه میدانید؟
«تمدنسازی» بحث پیچیده و گستردهای است؛ اینکه اساساً تمدنها ساخته میشوند یا اینکه به خودی خود در یک فرایند تاریخی شکل میگیرند، بحثهای نظری است که هیچ گاه پایان نمییابد. اما گذشته از مناقشات نظری پیرامون تمدنسازی، نکته قابل توجه این است که برای تسریع و تسهیل فرایند تمدنسازی، باید خودآگاهی، خودباوری و اعتماد به نفس ملی داشت که این سه ویژگی، از یک اندیشه روشن، متقن و عقلانی برمیخیزد. چنین اندیشههایی را باید در نظام تعلیم و تربیتمان، پرورش دهیم. تربیت یک نسل تمدنساز میتواند برای ما موضوعیت داشته باشد و واقعاً باید به این موضوع بیندیشیم که «تربیت تمدنساز» به چه معنا است و مدرسه و دانشگاه تمدنساز چه ویژگیهایی دارند و... وازم یک نسل تمدنساز اینها هستند؛ پرسشگری، مطالبهگری، اندیشهورزی، مطالعه و تحمل شنیدن قول مخالف، سعه صدر، خودسازی اخلاقی و معنوی، رسیدن به یک استحکام درونی در بعد اخلاق، منش و رفتار و دستیابی به یک نگرش شفاف و روشن نسبت به جهان، هستی، خویشتن، نسبت به تمدن غرب، نسبت به تعامل ما با تمدن غرب، نسبت به تاریخ معاصر.
اینها همه لوازم یک نسل تمدنساز است که متأسفانه ما در متن برنامه درسی و تربیتیمان، در حال حاضر این مفاهیم و جهتگیریها را به طور شفاف و اثرگذار نمیبینیم، تلاشهایی شده است، ولی کافی نیست. معتقدم، متخصصانِ جوانِ اندیشهورز، خودباور، انقلابی و مطالبهگر میتوانند به آموزش و پرورش رسمی ما کمک کنند تا روند تحولی قویتر دنبال شود.
منبع:
روزنامه ایران