جشنوارهی دورهمی یا سینمایی؟
محمد خزاعی در اختتامیه جشنواره فیلم کوتاه تهران، وقتی به جایگاه سخنران رفت تا چندکلمهای صحبت کند، گفت: من از آقای صادق موسوی خواهش میکنم یک مجوز (دیگر) برای ایرانمال بگیرند، جهت برگزاری جشنواره فیلم کوتاه و حرمت، سادگی و صمیمیت جشنواره فیلم کوتاه تهران را حفظ کنند. امشب من احساس کردم جشنواره فیلم کوتاه ایرانمال دارد برگزار میشود. خیلی بد بود.
جشنواره سینما حقیقت و جشنواره فیلم کوتاه تهران، تنها بخشهایی از بدنه ساختاری سینمای ایران بودند که فارغ از مناسبات فرقهای و خانوادگی و امثال آنها میشد چهره واقعی علاقهمندان هنر فیلمسازی را در پاتوقهایشان دید. در اینجا فرش قرمزی که ستارگان روی آن رژه بروند و در میان فریاد ملتمسانه عکاسان، مرحمت کنند و سری به سمتشان بچرخانند، نبود. خبر چندانی از روابطعمومی فیلمها نبود که سفارش نقدهای مثبت به نویسندگان و رسانههای مختلف بدهند و موج کسانی را پشت در سالن اهالی رسانه نمیبینیم که سطح سلیقهشان از فیلمفارسی بالاتر نرفته، اما برای عکس گرفتن با ستارهها به حاشیه یک رویداد هنری آمدهاند. اینجا با اینکه فیلمها تجربیتر است، مخاطبان حرفهایتر هستند، سینما معصومیت کودکانهاش را حفظ کرده و در فضا عطر یک اشتیاق آرمانی به هنر و جامعه پیچیده است. در این هشت سالی که گذشت، سیاستهای کلان مدیران اجرایی کشور اتفاقا مغایر با وجود چنین جو و فضایی بود. همچنانکه انجمن سینمای جوان رفتهرفته کمرنگ شد و جایش را به آموزشگاههای گرانقیمت خصوصی داد، در سطح جشنوارهها هم جای آنهمه شور و اشتیاقی که در محافل تجربی موج میزند را جیغ و هورای سلفیبگیران با بازیگرها در چند مراسم تزئینی و خالی از محتوا گرفت. اسپانسرها بدترین سرنوشت را برای هنر میخواستند و وقتی فلشها بهسمت آنها بود، سینمای ایران میرفت تا تنها روزنههای امیدش را از یاد ببرد.
جشنواره فیلم کوتاه تهران که ازلحاظ اعتبار بینالمللی هم جایگاه والا و ویژهای دارد، در این سالهای اخیر سرد و کمرونق شده بود و وقتی کشتیبان امور اجرایی کشور تغییر کرد، چشمها همه منتظر این بودند که خبری جدید از آنچه باید رخ بدهد، بگیرند. حالا این را همه میدانستند که اختلال عمدی در روند فعالیت سینمای مستند و تجربی کشور دیگر وجود ندارد؛ چون مجریان عوض شدهاند، اما معلوم نبود مجریان جدید اهتمامی به برگرداندن وضع به حالت سابق را داشته باشند و اصلا چنین مسائلی برایشان دغدغه باشد. این نگاه درمورد خیلی از شئون اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور وجود داشت. مشخص بود که دولتمردان جدید انگیزهای برای بعضی از ریلگذاریهای غلط که توسط دولتمردان قبلی وجود داشت ندارند، اما معلوم نبود دغدغهای برای بازگرداندن لوکوموتیوها به ریل اصلی هم وجود داشته باشد و وضعیت در بسیاری از شئون میتوانست در همان حالت قبلی منجمد شود.
با معرفی گزینه اصلی وزارت ارشاد، ابتدا ذهنها بهسمت فضاهایی رفت که اساسا از این دغدغههای بنیادین دور بود و یک چشمانداز تند و بسته را متصور میشد. بعد از مدتی که رئیس سازمان سینمایی مشخص شد، بهدلیل سابقه فعالیت گزینه معرفیشده در ساختار فیلمسازی کشور، نگاهها کمی تعدیل شد، اما هنوز معلوم نبود چه تفاوت محسوسی بایستی بین مدیران جدید و مدیران قبلی وجود داشته باشد و چرا باید به تغییر کردن رویههای غلط امیدوار بود. سینمای ایران را در دهه ۶۰ مدیرانی معماری کردند که افراد همسو با آنها بهجز دورهای کوتاه و استثنایی، در تمام این سالها مدیریت اجرایی کشور را برعهده داشتهاند. باتوجه به همین قضیه میشود فهمید ایرادهای موجود در این سینما ساختاری و بنیادین هستند و برای اصلاحشان باید به پایهها برگشت.
بهعبارتی کسی که میخواهد تغییری در وضعیت بهوجود بیاورد، باید عزم معماری مجدد یک بنای کلنگی را داشته باشد، نه اینکه صرفا بخواهد هرآنچه به او سپرده شده را هرطور شده، چند روزی سرپا نگه دارد و تحویل نفر بعد بدهد. دوره جدید جشنواره فیلم کوتاه تهران در چنین فضایی برگزار شد؛ فضایی که هنوز معلوم نبود برگزاری این رویداد را باید ذیل فضایی که مدیریت قبل بهوجود آورده تعریف کرد یا آن را به مدیران جدید نسبت داد. هنوز ابهام درباره سرنوشت بخش تجربی و امیدوار سینمای ایران بهشدت وجود داشت تا اینکه در اختتامیه جشنواره، محمد خزایی، رئیس سازمان سینمایی حرفهایی ساده اما بهشدت جنجالی زد؛ حرفهایی که مدتها بود کسی عادت نداشت آن را از زبان مسئولان بشنود، هرچند خیلی تندتر و موشکافانهتر از آنها را هرروز بین بدنه سینما و دلسوزان آن میشد شنید.
شاید باتوجه به اتفاقاتی که طی این چندسال بر کشور گذشته، هیچکس تمایل نداشته باشد زود به چیزی امیدوار شود و با دیدن اولین نشانههای خوب، بهترین چشمانداز را برای روزهای پیشرو تصور کند؛ اما به هرحال این حرفها نشانههای خوبی بودند.
محمد خزاعی در اختتامیه جشنواره فیلم کوتاه تهران، وقتی به جایگاه سخنران رفت تا چندکلمهای صحبت کند، گفت: «من از آقای صادق موسوی خواهش میکنم یک مجوز (دیگر) برای ایرانمال بگیرند، جهت برگزاری جشنواره فیلم کوتاه و حرمت، سادگی و صمیمیت جشنواره فیلم کوتاه تهران را حفظ کنند. امشب من احساس کردم جشنواره فیلم کوتاه ایرانمال دارد برگزار میشود. خیلی بد بود. علیرغم همه زحماتی که دوستان در ایرانمال کشیدند، آقای موسوی عزیز! بچههای فیلمساز ما سادهزیستی را باید یاد بگیرند، صداقت و دوستی را یاد بگیرند، صمیمی کنار هم باشند. امشب تمام تبلیغات شما برای ایرانمال بود. یک مجوز مجدد بگیرید برای فیلم کوتاه ایرانمال! ممنونم.» او اینها را گفت و در فضایی اعتراضی، جشنواره را ترک کرد. قضیه از این قرار بود که مدیران ایرانمال چندبار در جایگاه حاضر شده بودند و جو اختتامیه پر بود از تبلیغات این مجموعه. خزاعی قبلا در پیامی که بهمناسبت افتتاح جشنواره فیلم کوتاه تهران داده بود، به این نکته اشاره داشت که «برای برداشتن گامهای استوار در آینده و فردای بهتر، باید گذشته را درست بشناسیم.» آیا خزاعی گذشته را کاملا شناخته و برنامهای جدی برای ایجاد تحولات اساسی در آینده دارد؟ لااقل تا اینجای کار که او یک نشانه امیدوارکننده در این رابطه ارسال کرد. شاید خیلیها این کار محمد خزاعی را یک رفتار پوپولیستی بدانند، اما گذشته از هر اتفاقی که ممکن است در روزهای بعد بیفتد، همین اتفاقی که حالا رخ داده را اگر درست بررسی کنیم، میبینیم که در آن مبانی درستی وجود داشته و اتفاق افتادنش را باید به فال نیک گرفت. در ادامه به تحلیل این موضوع و چرایی خوشبینی نسبتبه برخورد خزاعی با اختتامیه جشنواره فیلم کوتاه تهران خواهیم پرداخت.
نه به اسپانسرها، سلام به حمایت از مردم معمولی
بعد از هشت سال بالاخره یکی جرأت کرد به اسپانسرها نه بگوید. این بهواسطه عادتی که طی سالیان اخیر پیدا کردهایم، یک خرق عادت بزرگ بهحساب میآید. اما رفتهرفته باید پذیرفت که کشتیبان را سیاستی دگر آمده است. ترکیب هیات امنای بنیاد سینمایی فارابی که بهدلیل حضور نداشتن چهرههای سینمایی در آن، انتقادات فراوانی را برانگیخت، لااقل باعث شد بفهمیم مدیران جدید قصد حمایت جدی از سینما را توسط بودجههای عمومی دارند؛ هیات امنایی که مدیران پولسازترین نهادهای دولتی در آن عضو بودند. سینمای امروز ایران در وضعی نیست که یک چرخه خصوصی واقعی بتواند در آن فعالیت کند و اگر کسی حرف از بخش خصوصی در این سینما بزند، به قول معروف باید شک کرد که کلکی در کار است. هشت سال چنین کلکی در کار بود و حتی باوجود اینکه پرونده بعضی از سرمایهگذاران کلان سینما و شبکه نمایش خانگی در دادگاههای قوهقضائیه بررسی میشد، مدیران سینمایی و فرهنگی کشور حاضر نبودند حتی یک جمله اظهارنظر منفی نسبتبه این وضعیت داشت باشند. آنها حتی خیلی از اوقات که با خبرنگاران روبهرو میشدند و سوالات صریحی در این مورد ازشان پرسیده میشد، حاضر نبودند یک کلمه علیه این وضعیت صحبت کنند یا بپذیرند که لااقل باید در مبادی ورودی سرمایه به سینمای ایران، شفافیت وجود داشته باشد. شاید آنها فیلمهایی را برای ساخته شدن میپسندیدند که تولیدشان با بودجه عمومی هیچ توجیهی نداشت.
البته وقتی بخش خصوصی واقعی وجود نداشته باشد، دولت میتواند یک بخش خصوصی جعلی بسازد و تولید چنین پروژههایی را به آن بسپارد. حالا شاید دل مدیران مجموعه ایرانمال شکسته باشد، اما دل خیلیها که تعدادشان واقعا بیشتر است شاد میشود. کسی که مسئولیت اجرایی و سیاستگذاری در کشور را دارد، باید بین بهدست آوردن دل یکی از این دو گروه انتخاب کند و پس از هشت سال که گروه اول انتخاب شده بودند، خزاعی تلاش کرد با این صحبتها و با ترک کردن جشنوارهای که زیرمجموعه مدیریتی خودش است، نشان بدهد که طرف گروه دوم را میگیرد.
آیا این صحبتها فقط جنبه نمادین دارند؟ جنبه نمادین این صحبتها بهشدت ارزشمند است، اما قطعا به زبان آوردن این صحبتها هم هزینه دارد. دولتیها دیگر بهراحتی نمیتوانند با ایرانمال یا هر اسپانسر دیگری وارد کار شوند، چون هم دلخوریهایی بهوجود آمده و هم خزاعی مسیری را نشان داده که نمیپسندد با رفتارهای بعدیاش تناقض داشته باشد. همین که بعد از مدتها یک نفر لااقل در چند ثانیه، موضعی رسمی به نفع مردم معمولی و البته مهمتر از آن علیه اسپانسرها گرفت، یک قدم روبهجلو بود.
تا اینجا را خوب آمدید، اما ببینیم در ادامه چه میکنید؟
آنچه خزاعی در اختتامیه جشنواره فیلم کوتاه تهران گفت، چیزی نبود که بداهتا پدید آمده باشد و خلقالساعه باشد. آن ۳۰ ثانیه که خزایی صحبت کرد و تصمیمی که مبنیبر ترک سالن جشنواره گرفت، برونداد یک موضع ازقبل تعیینشده بود که حالا بهانهای برای نمود یافتنش پیدا میکرد. هیچکس هم نبود که معنی این حرفها را نفهمد، چون اگر خزاعی ۳۰ ثانیه در اینباره صحبت کرد، کسانی هستند که هر روز چندساعت دربارهاش بحث میکنند و حرص میخورند و زوایای مختلف آن را زیر آفتاب میگذارند.اما این مواضع که در دهه اول پیروزی انقلاب، گفتمان اصلی کشور بود، چنان طی سالهای اخیر ترک شده بودند که حالا به زبان آمدنشان ازسمت یک مسئول دولتی عجیب مینمود.
همانطور که خزاعی صدای بدنه سینما را شنید و با صحبتهایی ۳۰ ثانیهای در اختتامیه جشنواره فیلم کوتاه تهران، محبوب قلبها شد، قطعا مدیران قبلی هم میتوانستند این مواضع را بشنوند، ولی اگر هم به آنها اشاره میشد، صرفا در حد چند تعارف رسمی بوده است. چند تا جمله در مدح سینمای تجربی و جوانهای بااستعداد بهزبان آوردن، چیزی نبود که مدیران قبلی هم از پس بیانشان برنیایند. حتی مدیران مجموعهای مثل ایرانمال هم این کار را میتوانستند انجام دهند، اما هیچکس صراحتا به اسپانسرها حمله نمیکرد و همه مراقب بودند ساختار معیوب موجود صدمه نبیند.
حالا که معلوم شد آقای خزاعی صدای بدنه سینما را شنیده است، باید به این هم امیدوار بود که این آگاهی فقط نسبتبه نوع برگزاری یکی از جشنوارههای تجربی کشور نباشد. همه میدانیم که مبادی ورودی به سینمای ایران بهشدت فرقهای و طبقاتی هستند. کسانی که در لایههای متوسط یا زیرین جامعه به سینما علاقهمند میشوند و در آن فعالیت میکنند، شانسی برای ورود به عرصه حرفهای ندارند. انجمن سینمای جوان سالها بود استعدادهای باشکوهی را کشف میکرد و پرورش میداد، اما این سیستم ابتر، راهی به سینمای حرفهای ایران نداشت و این استعدادها هدر میرفتند، درحالیکه چهرههای بیاستعداد، از جاهای دیگر وارد چرخه حرفهای میشدند. سینمای ایران باید از نو معماری شود، چون حرفهایهای فعلی که در آن موجود هستند، راهی مطمئن و قابلسنجش برای ورود به سینما نگذاشتهاند.
علاقهمندان سینما در ایران فقط نمیخواهند یک جشنواره فیلم کوتاه و یک جشنواره مستند داشته باشند که صمیمی و صادقانه برگزار شود. آنها میخواهند وارد سینمای حرفهای شوند، فیلمهای بلند و سریالهای جدی بسازند و سینما تبدیل به شغل و زندگیشان شود. حتما این صدا هم به گوش آقای خزاعی رسیده است و وقتی میشود او را واقعا جدی گرفت که اقدامی شایسته و قابللمس در این مورد انجام بدهد.