بازی با اعصاب مخاطب
دو اثر کمدی که پرطرفدارترین ژانر سینمایی ایران است، همزمان روی پرده سینماها هستند که هردو از ایرادات مهم رنج میبرند. «غلبه استندآپ کمدی بر فیلم سینمایی» و «بلاتکلیفی در ژانر و قصه» مهمترین نقاط ضعف این دو اثرند.
نسیمآنلاین: سینمای کمدی همچنان پرطرفدارترین ژانر سینمایی در میان مخاطبان ایرانی است. از میان ده فیلم پرفروش تاریخ سینمای ایران بعد از انقلاب، 9 فیلم در ژانر کمدی بودهاند. اگر عامل تورم را نیز در نظر بگیریم گرچه رتبه فیلمها از نظر میزان فروش تغییر میکند اما همچنان هشت فیلم از ده فیلم پرفروش در ژانر کمدیاند.
این موضوع نشان میدهد مخاطبان ایرانی در سینما بیشتر به دنبال محتوای طنز هستند. علاوه بر این، این امر باعث شده است که انتظار مخاطبان ایرانی از آثار کمدی بالاتر رود. گرچه طنز پرطرفدارترین ژانر سینمای ایران است اما به این معنا نیست که هر اثر طنزی در گیشه موفق خواهد بود.
شاید این تصور غلط ایجاد شود که با قرار دادن چند چهره در آثار کمدی فارغ از کیفیت آن میتوان فروش آن را نیز بالاتر برد اما این تصور نیز باطل است. آثار طنز بسیاری بودهاند که با وجود حضور چهرههای محبوب در آنها نتوانستهاند آنطور که باید و شاید مخاطب ایرانی را راضی کنند.
حالا که دو اثر کمدی «پول و پارتی» و «ملاقات با جادوگر» روی پردهاند میتوان این موضوع را به خوبی دید که صرف حضور بازیگران محبوب تضمینی برای استقبال عجیب و غریب یا افزایش کیفیت آثار نیست. بلکه میتوان گفت نسبت به آثار دیگر کمدی همچنان چنگی به دل نمیزنند.
ملاقات با جادوگر
امیرمهدی ژوله که پیش از این بیشتر او را در قامت نویسنده و استندآپ کمدین دیده بودیم حالا هم نویسندگیاش را انجام داده و هم خود بعنوان بازیگر نقش اول فعالیت میکند. اما شاید به جرات بتوان گفت در واقع او به هیچکدام از این دو نقش نرسیده است.
فعالیت اصلی ژوله نوشتن است و این امر وقتی با استدآپ کمدی گره میخورد شاید بتواند اثر جالبی به مخاطب عرضه کند. همچنان که در برنامه خندوانه یکی از پرطرفدارترین استندآپ کمدینها بود. اما این هرگز به این معنا نیست که بعهده گرفتن همزمان بازیگری نقش اول و نویسندگی را بتواند به همان خوبی انجام دهد.
قرار گیری در موقعیت استدآپ کمدی با موقعیت طنز سینمایی بسیار متفاوت است. گیرندهی اصلی در استندآپ کمدی قوه «شنیداری» است. یعنی حالات بدن، چهره یا موقعیتهای طنز در درجه دوم اهمیتاند. اما در سینما که اساسا یک مدیوم تصویری است، دقیقا برعکس است. در سینما مخاطب بیشتر با «تصویر» مواجه است و «صدا» و قوه «شنیداری»_گرچه بدون آن سینما ناقص است_در درجه دوم قرار میگیرند.
قرار گرفتن فردی با تخصص استندآپ کمدی و متون نوشتاری طنز، در شرایط سینمایی بدون تطبیق با مدیوم سینما باعث ایجاد اثری بلاتکلیف خواهد شد. به همین دلیل بود که در فیلم «ملاقات با جادوگر» بیش از آنکه شاهد «موقعیت» طنز باشیم، شاهد «محتوای شنیداری» طنزآمیز بودیم که بیشتر آن را نیز خود ژوله که بازیگر نقش اول بود بعهده داشت.
اتفاقات رخ داده در فیلم نیز بیشتر شبیه به تعریف یک استندآپ کمدی است. بنابراین سکانسها بیدلیل کش میآیند یا بیدلیل کوتاه میشوند. مثلا سکانس بازگشت بازیگر زن از آمریکا و ورود او به فرودگاه مهرآباد و تعاملش با دیگران ارتباط مهمی با خط اصلی داستان نداشت اما بصورت غیرعادی طول کشید.
همچنین بافت استندآپ کمدی با اثر سینمایی متفاوت است. در کار سینمایی تاکید بیش از حد بر فیلمنامه و محتوای شنیداری مانع شخصیتپردازی دقیق و درست میشود. در این اثر نیز این موضوع به خوبی دیده میشد. شخصیت زن قصه با بازی «هستی مهدویفر» با اینکه بر اساس داستان سالها در آمریکا زندگی کرده هرگز رفتاری متناسب با کاراکتر فیلمنامه ندارد.
موضوع دیگری که درمورد این فیلم میتوان گفت «غیرواقعی بودن» است. این امر البته طبیعت داستان است اما اگر بیش از اندازه صورت گیرد میتواند جذابیت قصه را کم کند. این «غیرواقعی بودن» در رفتار نیروهای امنیتی فرودگاه، ماموران پلیس، تاجران چینی و کاراکتر خود ژوله نیز قابل مشاهده بود. در حالی که در هنگام تعریف مطالب طنز، چون داستان تصویری شکل نمیگیرد، خود تعریفکننده دست بازتری برای اغراق و تشدید حالات شخصیتها دارد که اتفاقا باعث جذابیت بیشتر داستان نیز خواهد شد.
بنابراین در «ملاقات با جادوگر» بیشتر شاهد تعریف یک داستان خندهدار طولانیمدت هستیم که خود امیرمهدی ژوله اجرای آن را بعهده دارد و در کنار این چند روایت تصویری نیز دیده میشود که کمکی به بهبود داستان نکرده است. مثلا سکانس کوتاه «بن لادن» که ظاهرا شخصیت آرش با بازی ژوله در رویای خود میبیند ارتباط مهمی با روایت اصلی داستان ندارد و به نظر میآید صرفا برای تزریق محتوای تصویری جذاب به فیلم در آن گنجانده شده است. جالب اینکه روی پوستر فیلم هم همین تصویر با گریم بن لادن درج شده که بیشتر برای جلب توجه مخاطب است و ارتباطی با اصل قصهی فیلم ندارد.
به این ترتیب به واسطه سابقه نویسندگی و استندآپ کمدی ژوله وجه «محتوای» این اثر نسبت به جنبه «تصویری» آن غلبه دارد و با کمی اغراق شاید بتوان گفت که مخاطب حتی با بستن چشمها و تنها شنیدن این فیلم چیزی از محتوای طنز آن از دست نمیداد.
پول و پارتی
اثر دیگری که همزمان روی پرده سینماهاست نیز کمستاره نیست. ساعد سهیلی، هادی کاظمی، امیر جعفری، پردیس احمدیه، نیوشا ضیغمی و مهدی هاشمی بازیگرانیاند که تصویر آنها روی پوستر هر فیلمی میتواند مخاطب را برای دیدن فیلم ترغیب کند. اما آیا این موضوع تنها ملاک برای قضاوت در مورد کیفیت اثر است؟ پاسخ منفی است.
چیزی که در همان ابتدای اثر دریافت میشود این است که تعدادی از بازیگران در جای درست قرار نگرفتهاند. در همان ابتدا بازی نامانوس «آزاده زارعی» در نقش دختری از طبقات پایین اجتماعی و اقتصادی موید این امر بود. سابقه بازی زارعی در نقش دختر یک متکدی در سریال «آوای باران» شاید برای تعیین نقشی نزدیک به آن کاراکتر وسوسهکننده باشد اما آنچه مسلم است اینکه این انتخاب موفقیتآمیز نبوده است. بازی زارعی در این نقش هرگز مخاطب را قانع نمیکند.
همین موضوع درمورد نقش پردیس احمدیه نیز صادق است. بنظر میآید کاراکتر او متناسب با بازیاش نیست و نقش او در بسیاری سکانسها خوب از آب در نیامده است. این امر لزوما به توانایی بازیگر برنمیگردد و هر هنرپیشهای مناسب بازی در موقعیتهای خاصی است و کماند بازیگرانی که بتوانند شخصیتهای مختلف و متضاد را بازی کنند. شاید «ساعد سهیلی» از این جمله بازیگران باشد که بتواند نقشهای مختلف را بعهده بگیرد؛ از عبدالمالک ریگی گرفته تا جوانی خام یا نقش یک کلاهبردار در همین فیلم. گرچه سهیلی نیز در این اثر چیز جدیدی ارائه نمیدهد و مثل بسیاری دیگر از بازیگران یک خط سیر مستقیم و بینوسان را دنبال میکند.
موضوع دیگری که در «پول و پارتی» برجسته است، نوسان شدید موضوع است. این فیلم در میان غم و شادی، عشق و نفرت، کندی و تندی، ثروت و فقر، زشتی و زیبایی، موسیقی شاد و غمگین نوسان دائمی دارد. این نوسان اگر با دوز مناسب باشد حتی به جذابیت اثر نیز میافزاید و از یکنواخت شدن قصه جلوگیری میکند اما اگر بیش از اندازه باشد بیشتر اعصاب مخاطب را خرد خواهد کرد.
بماند که کلیت اثر بین داستان عاشقانه و کمدی بلاتکلیف است. از یک طرف نمیتوان قصه را آنقدر جدی گرفت که از حالت کمدی درآید و از طرف دیگر نمیتوان انقدر آن را غیرجدی پنداشت که از صحنههای عاشقانه و بعضا گریهآور آن نیز گذشت. پخش گاه و بیگاه موسیقیهای گوشخراش و البته گاهی نیز گوشنواز بیشتر در نقش پرکردن خلا قصه ظاهر شده و نوسان پربسامد میان موسیقی غمگین و شاد هم مزید بر علت شده که مخاطب با اعصاب خرد سالن را ترک کند. بگذریم از پایان تلخ یا در بهترین حالت بلاتکلیف قصه که آن نیز بر بهم ریختگی روح و روان مخاطب میافزود.
به هر حال پول و پارتی اثری است بلاتکلیف. این بلاتکلیفی هم از نظر ژانر است و هم از نظر قصه که پایان قانعکنندهای ندارد. موازی با این فیلم، «ملاقات با جادوگر» نیز بیشتر اثری نزدیک به استندآپ کمدی است تا فیلم سینمایی. البته موارد گفته شده نباید ما را از نقاط قوت این آثار و شوخیهای بعضا خنداننده غافل کند اما همانطور که گفته شد، انتظار مخاطب ایرانی از آثار کمدی بالا رفته و سازندگان آثار کمدی باید این توقع را در نظر بگیرند و در آثار بعدی جبران کنند.