نارسایی «قلب رقه»
«قلب رقه» قرار بود داستانی عاشقانه در بستری جنگی و اصطلاحا «اکشن» باشد. اما به نظر میآید در هیچیک از این دو جنبه موفق نبوده است.
نسیمآنلاین: خیرالله تقیانیپور پیش از این با سریال «نجلا» و «ترور» شناخته شده بود. اما امسال با حضور در جشنواره فیلم فجر، «قلب رقه» را روی پرده برده است. فیلمی که بنظر میآید عملا چیزی به سینمای ایران اضافه نکرده است.
به گفتهی آقای کارگردان، این فیلم «عاشقانهای در دل التهاب» است. اما نه عاشقانهاش آنقدر تاثیرگذار است که مخاطب را درگیر کند و نه التهابش آنچنان که اندک دلهرهای به جان مخاطب بیندازد.
از همان سکانس ابتدایی فیلم ضعفها آشکار است. نقش کلیشهای و تکراری فرهاد قائمیان با بازی اغراقشده و تصنعیاش در ترکیب با انتخاب عجیب و غریب محمدرضا شریفینیا برای نقش یک کاراکتر کمحرف و کمرنگ، نوید یک فیلم کسلکننده با همان کلیشههای همیشگی را میدهد.
محمدرضا شریفینیا که نقش یک نفوذی لو رفته در داعش را بازی میکند تنها در چند سکانس کوتاه حضور دارد و در این سکانسها نیز اصلا بیان دیالوگ کلیدی یا قابلتوجهی را نیز بعهده ندارد. با این توصیف انتخاب او در این نقش کمی عجیب به نظر میرسد.
فرهاد قائمیان را نیز انگار همیشه قرار است در همین هیئت ببینیم. چه در قلب رقه و سال 2016 میلادی و چه در بهشت تبهکاران در 1329 شمسی! همان گریم، همان شخصیت، همان رفتار و همان بازی! و البته با همان شکل اغراقشده و به شدت آسمانی که سنخیتی با قهرمانان زمینی ندارد.
غافلگیری بعدی، بازی هدایت هاشمی است. انتخاب هاشمی برای نقش یک فرمانده بلندپایه داعشی عجیب به نظر میرسد. البته بازی او در این نقش نیز به خوبی علت تعجب ما را نشان داد. شاید خاطرات مخاطبان فیلم و سریال با نقش هدایت هاشمی در کاراکتر «اوس موسی» در سریال پایتخت گره خورده باشد. سابقهی بازی در آثار کمدی این بازیگر نیز مزید بر علت شد که از انتخاب او بعنوان فرمانده داعشی عجیب و غریب باشد و خود او نیز در برآوردن انتظار مخاطب موفق عمل نکند.
بازیگر نقش «ریما» یعنی شادی مختاری که در جشنواره گذشته نمایش ناموفقی در فیلم «پرونده باز است» داشت امسال نیز در قلب رقه همچنان چنگی به دل نمیزند.
از بازیگران که بگذریم اتفاقات باورناپذیر فیلم خودنمایی میکنند. تعداد نفوذیهای متعدد در دل داعش با آن همه طول و عرض اطلاعاتی موضوعی است که از باورپذیری داستان فیلم کاسته است. نقش اصلی داستان با بازی «شهرام حقیقتدوست» به شکل عجیب و غریبی در برابر گلوله خوردن مقاوم است و انگار قرار نیست در میان آن همه درگیری و انفجار حتی خراشی بردارد. کسی که تا خلوتگاه فرماندهان بلندپایه داعش نفوذ میکند؛ بیآنکه کوچکترین آسیبی متوجه او شود.
در کنار این اتفاقات، اتوبوسهای حامل اسرا که اصلا معلوم نیست به چه مقصدی در حرکتاند و ناتوانی حتی یک نفر از آن همه سرباز آموزشدیده داعشی از راندن اتوبوس و شلیکهایی که اصلا قرار نیست سانتیمتری خطا بروند همه دست به دست هم دادهاند تا غیرقابل باور و تصنعی بودن اتفاقات فیلم را رقم بزنند. اتفاقاتی که حتی گاهی با پوزخند حاضران در سالن سینما نیز همراه میشد!
وجه عاشقانهی فیلم نیز هرگز به خوبی ادا نشده است. این قضیه هم درمورد داستان فیلم و هم درمورد بازی بازیگران صدق میکند. نه معشوق قصه شبیه معشوقههاست و نه عاشق قصه مثل عشاق. جنبهی عاشقانهی داستان هرگز پرداخته نمیشود و سعی میشود تنها با نشان دادن یک حلقه در دست بازیگر زن و نهایتا چند دیالوگ کوتاه و تصنعی عاشقانه سر و ته قضیه هم آورده شود.
به نظر میآید قلب رقه چیزی به سینمای ایران اضافه نکرده است. آنچه در قلب رقه گذشت را پیشتر در فیلمهای چون «به وقت شام» یا سریال «سقوط» دیده بودیم و صرف آمیختن داستانی عشقی با فضای جنگی نتوانسته است فیلم متفاوتی به مخاطب ارائه کند. برعکس یک اثر کسلکننده و حتی در قسمتهایی تمسخرآمیز بر پرده سینما نقش بسته است.
قلب رقه هشدار میدهد تا پیش از اینکه مطمئن شوید چیزی به سینما اضافه میکنید فیلم نسازید. صرف یک موضوع مهم مثل داعش یا فداکاریهای صورتگرفته در برابر آن نمیتواند تضمینکنندهی ساخت یک اثر با کیفیت باشد که لااقل پوزخند مخاطبان را به همراه نداشته باشد.