حیف طیب حاجرضایی!
بهروز افخمی در جشنواره فجر امسال «صبح اعدام» را روی پرده برده است. اثری که به زیبایی تمام یک داستان پرکشش و دراماتیک تاریخی را حیف و میل کرده است!
نسیمآنلاین: شاید بعد از دیدن یک فیلم کشدار کسلکننده، نوشتن کمی سخت باشد. بگذارید حرف آخر را همین ابتدا بزنیم. اگر تصمیم گرفتهاید در یک بعد از ظهر تعطیل وقت خود را صرف تماشای فیلم «صبح اعدام» کنید پیشنهاد میکنیم منصرف شوید. چون احتمالا حوصلهتان بیشتر از این سر خواهد رفت.
قول معروفی است که فیلمهای اصطلاحا «جشنوارهای» تفاوتهایی با آثار اکران شده در روزهای عادی سال دارند. اما آیا این تفاوت به معنای بیتوجهی به وقت و توجه مخاطب است؟
حالا که در میانهی جشنواره فیلم فجر هستیم یکی از آثار نامزدشده در بخش سودای سیمرغ یعنی فیلم «صبح اعدام» بهروز افخمی بعضا محل بحث علاقمندان سینما شده است. فیلمی که انگار اگر به شکل پادکست صوتی منتشر میشد موفقتر بود! به عبارتی اگر در طول تماشای فیلم در سالن سینما چشم خود را میبستیم چیزی را از دست نمیدادیم. گویی شاهد یک نمایش رادیویی بودیم تا یک اثر سینمایی.
فیلم، مستند یا پادکست؟ مسئله این است!
داستان «طیب حاجرضایی» داستان بکری است. موضوعی که در سینمای ما جایش خالی بود. اما قرار نیست به هر قیمتی به موضوعات خوب بپردازیم و هرطور شده آن را روی پرده سینما بیاوریم. انتخاب «قالب پخش» بخش مهمی از فرایند تولید آثار رسانهای است. پیش از اینکه در قامت فیلمساز دست به تولید اثری بزنید باید به این فکر کنید که موضوعی که قرار است به آن بپردازید در چه قالبی میتواند موفقتر باشد. یعنی ابتدا باید تصمیم بگیرید داستان خود را در قالب مستند، فیلم سینمایی، سریال، پادکست صوتی، نمایش رادیویی و... بسازید.
بعد از اینکه قالب اثر را انتخاب کردید نیز باید تکلیف اثرتان با خودش معلوم باشد. آثار سینمایی و تلویزیونی طبیعتا بر مبنای «تصویر» ساخته میشوند. به بیان دیگر «فیلم» شدن داستانها حتما توجیه «تصویری» دارد؛ بهطوری که اگر «تصویر» را از فیلمهای سینمایی و یا سریالها بگیریم حتما چیزی کم خواهند داشت. میدانیم که در ابتدای ظهور سینما حتی عنصر «صوت» نیز در آثار سینمایی حضور نداشت و «تصویر» تنها مشخصهی آثار سینمایی بود. این موضوع اهمیت جنبهی «تصویری» سینما را نشان میدهد.
همچنین قالب فیلم سینمایی با قالب مستند تفاوت دارد. در مستند، دست کارگردان برای استفاده از بیان مستقیم و نریشنهای طولانی یا مصاحبههای رو در رو باز است. طبیعتا مخاطبی که برای تماشای «فیلم سینمایی» به سالن سینما میآید انتظار شنیدن روایتهای طولانی و مصاحبههای مستندگونه را ندارد.
صبح اعدام پادکست صوتی نیست. اما به جرات میتوان گفت اگر تمام تصاویر فیلم نیز حذف میشدند ضربهای به اثر وارد نمیشد. تصاویر سیاه و سفید نیز این وجه را پررنگتر کردهاند. صبح اعدام مستند هم نیست. گرچه افخمی گفته اثرش را طبق گزارشهای روزنامه کیهان و اطلاعات ساخته اما هرگز شاهد قالب «مستند» بر روی پرده سینما نیستید. شاید کمی اغراقآمیز به نظر برسد اما در برخی بخشهای صبح اعدام حتی مخاطب احساس میکند به تماشای یک نماهنگ (موزیک ویدیو) نشسته است! سکانسها و پلانهای طولانی کسلکنندهای که انگار سعی شده بود با یک موسیقی و اشعار حافظ شیرازی کمی تلطیف شود که در همین امر نیز ناموفق بود.
خلاصه اینکه تکلیف قالب صبح اعدام معلوم نیست. ترکیبی از چند قالب رسانهای با نماهای خاکستری کسلکننده با اشعاری از حافظ شیرازی و ریتم کند موسیقی روی پرده رفته و با نام اثر سینمایی نمایش داده شده است.
کسلکننده
از همان تیتراژ ابتدایی معلوم بود که قرار است در یک ساعت و نیمی که روی صندلی سینما میگذرد شاهد خمیازههای بلند بلند، نفسهای عمیق و روشن کردن مکرر تلفنهای همراه باشیم! تیتراژ فیلم که با روایت گوینده از اوضاع آمریکا در دهه شصت میلادی شروع میشود نیز خود جداگانه مستندی کوتاه است! روایتی که به اوضاع ایران در سال 1342 شمسی و قیام 15 خرداد و در نهایت دستگیری طیب حاجرضایی ختم میشود. اما همهی این داستانها در یک تیتراژ ابتدایی روایت میشوند! انگار سازنده فیلم برای رها شدن از «شر» بیان مقدمات و زمینهچینی فیلم، خیال خود را با پخش یک تیتراژ آموزنده راحت کرده است!
صبح اعدام روایت «ساعات پایانی» زندگی طیب حاجرضایی است. شاید پیش از تماشای فیلم این سوال پیش بیاید که چطور چند ساعت پایانی زندگی یک قهرمان کشش تبدیل شدن به یک اثر سینمایی را داراست!؟ سوالی که بعد از تماشای فیلم نیز احتمالا پاسخی برای آن نخواهید یافت. «صبح اعدام» داستانی است که مقدمات قیام 15 خرداد تا اتهام پولپاشی به امام خمینی(ره) و شکنجههای طولانی و اعترافات اجباری و ساختگی طیب و دوستانش را در یک تیتراژ و چند جمله کوتاه جمع میکند تا برسد به «ساعات پایانی» زندگی طیب و دهها دقیقه از وقت مخاطب را در نماها و پلانهای کشآمده، کسلکننده و خنثی و خاکستری به باد دهد.
نمایش طولانیمدت ریزترین حرکات چهرهی بازیگران، کبریتبازی قهرمان فیلم، راهروهای تودرتو، نماز خواندن روحانی دادگاه نظامی، بیابانهای بیانتها و نماهای خستهکننده همه و همه در کنار هم جمع شد تا لحظات پایانی زندگی یک قهرمان را آنقدر کش دهد تا بالاخره تبدیل به اثری سینمایی شود. نماهایی که لحظهلحظهاش میتوانست بجای هدر رفتن، حاوی اطلاعات مفید و مخکوبکننده باشد. آن هم در آن روزهای تاریخی و حساس که نهضت اسلامی به شکل جدی آغاز شده بود.
انتخاب بازیگران نیز موضوع دیگری بود که به کسلکنندگی اثر میافزود. تماشای طولانی مدت دیالوگ گفتن بازیگری که حرکات و سکناتش حتی به یک کاسب بازاری نمیخورد؛ چه رسد به لاتهای قدیم تهران که در کودتای 28 مرداد معرکهگیری هم کرده باشند. این موضوع هم درمورد بازیگر نقش طیب و هم متهم اعدامی دیگر قصه یعنی «حاج اسماعیل» صدق میکرد. این بازیهای ضعیف نیز موضوعی بود که به کسلکنندگی داستان افزوده بود.
جدا از نریشن ابتدایی فیلم، یک مصاحبهی صوتی ساختگی نیز که روایت فیلم را با صدای نامفهوم گوشخراش از زبان دیگران توضیح میداد هرازگاهی پیدایش میشد تا عنصر دیگری بر ترکیب نامربوط فیلم بیفزاید و مخاطب را خستهتر کند. انگار هرآنچه برای نابود کردن وقت مخاطب و هدر دادن یک داستان پرکشش و با جنبه دراماتیک بالا لازم بود را میتوانستید در این اثر پیدا کنید.
شاید محتاطترین منتقدان نیز به جرات بتوانند «صبح اعدام» را اثری ناموفق بدانند. این صراحت شاید نتیجهی انتظاری باشد که از بهروز افخمی داریم. کسی که سابقه شکار سیمرغ بهترین فیلم را در جشنواره سی و دوم فجر دارد. این شکل فیلمسازی البته در کارنامه افخمی سابقه کمتری دارد و همین موضوع احتمالا مزید بر علت شده تا کیفیت آثار پیشین او را در صبح اعدام شاهد نباشیم. داستانی که با وجود ظرفیت بالای دراماتیک، حالا باید آن را هدر رفته و حیف و میل شده دانست.