اخبار آرشیوی
یک دانشجوی دکتری جامعهشناسی سیاسی طی یادداشتی در پایگاه "برهان" به بررسی ساختارهای جامعهشناختی بازدارنده تهاجم غرب به ایران پرداخت
پایگاه برهان نوشت: اقدس اقبال/ تأملی بر ساختارهای جامعهشناختی بازدارندهی تهاجم غرب به ایران؛ جامعهی ایران از تهاجم خارجی چگونه استقبال خواهد کرد؟ به هنگام وقوع هر نوع تهاجم یا دخالت خارجی، یکی از عوامل بسیار تأثیر گذار، ساختارهای جامعهشناختی است. همانگونه که در لشکرکشی غرب به کشورهایی مانند عراق و افغانستان و لیبی، همراهی یا حداقل سکوت بدنهی اجتماعی عاملی مکمل بود. اما جای سؤال اینجاست که کارکرد این عامل در جامعهی ایران چگونه قابل ردیابی است؟ گروه سیاسی برهان/ اقدس اقبال؛ تجربه ی سی و اندی سالهی انقلاب اسلامی در ایران نشان داده است که تهدیدها، احساس میهنی ایرانیان را برانگیخته و استقلالخواهی آنان را فزونی بخشیده و در نزدیکی، وفاق و به هم پیوستگی اجتماعی مردم ایران اثری ژرف از خود بر جای میگذارد. شکستهای مرتبط با تحمیل جنگی فرسایشی به جامعهی ایرانی که 8 سال دوام یافت، همراه با آثار محاصرهی اقتصادی (تحریمها) و استراتژیک آمریکا از سوی دیگر، به بیداری ملی ایرانیان کمک کرد. محاصرهی استراتژیک یاد شده به گونهی حمایت مستقیم یا غیرمستقیم (از راه پاکستان) از طالبان برای ایجاد تزلزل در خاور
میانه، اقدام امارات متحدهی عربی در طرح ادعایی غیرقانونی نسبت به جزایر ایرانی و ایجاد تهدیدهای سرزمینی در جنوب ایران، شعلهور ساختن جنگ از سوی عراق از جناح باختری و طرح ادعای آن کشور نسبت به سراسر «شط العرب» و بخشهایی از خوزستان، همکاری نظامی ترکیه و اسراییل که منجر به پروازهای اکتشافی هواپیماهای تجسسی اسراییل برفراز مناطق مرزی ایران شد و برخوردهای استعماری مثلث انگلیس، فرانسه و آلمان به بهانهی «مذاکرههای هستهای» از سوی آژانس بینالمللی انرژی هستهای با استفادهی ناجوانمردانهی آن اتحادیه از اهرمهای سیاسی، اقتصادی و استراتژیک برضد ایران با حمایت همه جانبهی آمریکا، این موضوع را به اثبات رسانده که ساختار جامعهشناختی ایران متفاوت از جوامع دیگر منطقه چون عراق و افغانستان میباشد، چرا که این ساختارها به لحاظ ویژگیهای خاص خود در برابر تهدید به سرعت واکنش نشان میدهد و در نتیجه هر تهدید، مستقیماً به پیوستگی اجتماعی بیشتر منجر میگردد. میتوان گفت هیچ پدیده یا عاملی چون تهدید به تجاوز و یا احتمال تجاوز و آمادگی برای دفع تهدید، نتوانسته است ایرانیان را در داخل و خارج از کشور متحد سازد. در این نوشته ساختارهای
جامعهشناختی-سیاسی مولد وفاق اجتماعی و باز دارندهی تهاجم خارجی در ایران ذیل دو عنوان «رابطهی بین مردم و حکومت» و «ساختارهای هویتی- مذهبی (تشیع، شهادت طلبی، دفع ظلم)» بررسی میشود. رابطهی بین مردم و حکومت با بررسی جامعهشناختی سیاسی میتوان گفت در جمهوری اسلامی ایران شکاف عمیق بین مردم و حکومت وجود ندارد. در نظامهای سیاسی که شکاف عمیق و متقاطع میان مردم و نظام سیاسی وجود دارد، نوعی بیتفاوتی فراگیر نسبت به وجود یا سقوط حکومت و یا در نوع شدیدتر، ضدیت فراگیر و خواست سقوط در اذهان و عملکرد عموم و کلیت جامعه، ساری است تا زمانی که به واکنش و نتیجهی مطلوب (سقوط) بیانجامد و در این راستا مردم از چراغ سبز دشمنان بیرونی (غرب) برای مداخله و براندازی استقبال میکنند یا دست کم واکنش چندانی به مداخلهی خارجی نشان نمیدهند، چرا که حداقل در «خواست سقوط حکومت» هدفشان یکی است. در این خصوص کشور لیبی و عراق را به ترتیب میتوان مثال زد. ایجاد شکاف میان مردم و حکومت معلول عدم مشارکت مردم در تعیین سرنوشت سیاسی و عدم همگرایی ایدئولوژیکی جامعه و حکومت به گونهی «امتداد و مقوم» است. در هر جامعهای که مردم در امر حکومت مشارکت و
حضور داشته باشند، راههای انحراف از اهداف و خواستههای مردم، بر حاکمان بسته میشود. در نقطهی مقابل اگر مردم جامعه نسبت به آن چه در حاکمیت میگذرد بیتفاوت باشند، زمینه برای انحراف از اهداف و فساد قدرت باز و آماده خواهد بود. نفس وجود مشارکت سیاسی گسترده و مداوم (در قالب نهادها، تظاهرات، انتخابات و...) نشانگر مقبولیت حداکثری سیستم سیاسی از سوی جامعه، نظم درونی و بینیازی از نظم بیرونی میباشد و حاکی از توافق بر سر معادلههای کلی و پیگیری الگوی تعاملی بین جامعه و سیستم سیاسی است. به علاوه مشارکت سیاسی و اهتمام به پیش بردن فرامین رهبری سیستم، احساس مسؤولیت جامعه در قبال سرنوشت کشور، همبستگی و وفاق اجتماعی و ملی را نشان میدهد. ساختار جامعهشناختی ایران متفاوت از جوامع دیگر منطقه چون عراق و افغانستان میباشد، چرا که این ساختارها به لحاظ ویژگیهای خاص خود در برابر تهدید به سرعت واکنش نشان میدهد و در نتیجه هر تهدید، مستقیماً به پیوستگی اجتماعی بیشتر منجر میگردد. نظام جمهوری اسلامی موقعیت بینابینی میان دوانگارهی جمهوریت و اسلامیت است و تا کنون توانسته است-هرچند با فراز و نشیبهای بسیار-در ذهن مخاطبان و اتباعش،
تصویری سازگار از این دو مقوله ارایه دهد. در واقع مطابق قانون اساسی افزون بر آن که مشروعیت حکومت بر اساس ارادهی خداوند متعال و بر اساس اسلام است، با این حال تأکید بر مردم سالاری دینی و زوایای گوناگون آن با واگذار نمودن حق حاکمیت ملی و حق تعیین سرنوشت به مردم موجب رشد مشارکت عمومی در تصمیمگیری سیاسی شده است. از این رو پذیرش مردمی، نقش مهمی در کارآمدی نظام اسلامی ایران دارد. احترام به حق مردم در ایفای نقش برای ادارهی کشور از راه ساز و کارهای دموکراتیک مختلف نظیر انتخابات ریاست جمهوری، مجلس خبرگان، مجلس شورای اسلامی و شوراهای شهر و روستا اهمیت و تأکید بر نقش آنان را نشان میدهد. برگزاری انتخابات با حضور گروهها و سلایق مختلف سیاسی، افزون بر این که یکی از مظاهر اهمیت مردم در سیستم سیاسی ایران است، موجب جلوگیری از قبضهی مطلق قدرت در دست افراد و جریانهای سیاسی خاص شده است. به همین دلیل نظام جمهوری اسلامی در سالهای حیات خود، به طور متوسط هر سال شاهد برگزاری یک انتخابات و حضور مردم در پای صندوقهای رأی بوده است. در واقع برگزاری انتخابات در ایران تا کنون از مهمترین تجلیات همبستگی ملی، همگرایی نظام و مردم و از
ابزار مقابله با تهدیدهای دشمنان نظام بوده و به دلیل منتج شدن به تقویت همبستگی و وفاق اجتماعی به صورت بازدارندهی اساسی عمل کرده است. وفاق اجتماعی به عنوان مظهر قدرت نرم به ایفای کارکردهایی هم فکری، هم احساسی، هم کنشی، شکلگیری ذهنیت مشترک اجتماعی که به همکاری و تعامل میان گروههای مختلف اجتماعی میانجامد، میپردازد و نظم درونی و بینیازی از نظم بیرونی و سیاسی را آشکار میسازد. در پرتو وفاق اجتماعی، پایایی و پویایی نظم درونی افزونتر بوده و ضریب اعتماد اجتماعی میان گروههای مختلف جامعه از یک سو و مردم و دولت از سوی دیگر ارتقا مییابد. مشارکت عمومی در ایران نشان دهندهی همبستگی و وفاق اجتماعی است و نمودار اقتداری است که نظام اجرایی کشور را در مقابل چالشهای گوناگون جهانی، مستحکمتر نموده است. وجود نهادهای مشارکت جامعه در ایران، فضای سیاسی، اجتماعی ایران را از کشورهایی که مورد تهاجم نظامی خارجی قرار گرفتهاند، جدا میسازد. حضور گسترده در انتخابات این پیام را میفرستد که مردم در همگرایی و تعامل با سسیستم حکومتی کشور هستند. دشمنان سیستم نیز با مشاهدهی مشارکت، پیام را دریافت کردهاند. امام خمینی(ره) به عنوان
بنیانگذار مردم سالاری دینی در ایران تأکید بسیاری بر نقش مردم و حضور گستردهی آنان در صحنه داشتند. میتوان به نمونهای از فرمایشات ایشان به عنوان الگوی عمل حکومت در ایران اشاره کرد: «یک ملت وقتی یک چیزی را بخواهد همان خواهد شد.»[1] «وقتی ملتی چیزی را خواست کسی نمیتواند، مخالفت کند.»[2] «سرنوشت هر ملتی به دست خودش است.»[3] «آگاهی مردم و مشارکت و نظارت همگانی آنها با حکومت منتخب خودشان، خود بزرگترین ضمانت حفظ امنیت در جامعه خواهد بود.»[4] همچنین از نظر مقام معظم رهبری، واژهی مردم سالاری یعنی: «مردمی بودن حکومت، یعنی نقش دادن به مردم در حکومت، یعنی مردم در ادارهی حکومت، در تعیین رژیم حکومتی و سیاسی نقش دارند. اگر یک حکومت ادعا کند که مردمی است، باید به معنای اول هم مردمی باشد، یعنی مردم در این حکومت دارای نقش باشند و هم در تعیین حاکم. در حکومت اسلام، مردم در تعیین شخص حاکم دارای نقش و تأثیر به سزایی هستند.» ترویج الگوی مردم سالاری دینی از سوی جمهوری اسلامی در عمل به گسترش مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خود منجر شده است، همچنین موجب توسعهی فرهنگ تعامل مدار مبتنی بر اهتمام دولت به خواستهی مردم برای ایجاد
جامعهی بشری متناسب با فطرت انسانی شده است. این امر با احیای ضرورت پیوند و ارتباط وثیق میان مردم و دولت، حاکمیت مردم، تأکید بر حقوق مدنی سیاسی، دسترسی یکسان به قدرت، امکان شکلگیری جامعهی مدنی، اعتقاد به چرخش نخبگان سیاسی، اعمال قدرت در چارچوب قانون و تفکیک قوا باعث شده مردم و حکومت در رابطهای تعاملی باشند و همهی این موارد مانع از فاصلهی زیاد بین جامعه و حکومت در ایران شده است. نفس وجود مشارکت سیاسی گسترده در ایران این پیام را ارسال میکند که سیستم سیاسی از مقبولیت حداکثری از سوی جامعه برخوردار است. چرا که مشارکت سیاسی گسترده مستلزم آن است که: 1. مردم دغدغهی حکومتی داشته باشند، نسبت به سیستم سیاسی که خود را نیز جزو مؤثری از آن میدانند، حساسیت نشان دهند و با علاقهمندی آن را بپذیرند. 2. چنان به حکومت باور داشته باشند که مانعی در ظهور آن نباشد. 3. معادلهها و شاکلهی کلی سیستم سیاسی را قبول داشته باشند. افزون بر وجود نهادمندیهای مشارکت سیاسی جامعه، عامل دیگری که مانع از ایجاد شکاف میان جامعه و حکومت در ایران شده است هماهنگی جامعه و مردم در اندیشه و جهتگیری مذهبی است. نزدیک به 98 درصد مردم ایران مسلمان
هستند و حکومت نسبت به مسایل مذهبی مورد نظر مردم، حساسیت و دقت خاصی دارد و میتوان گفت جهتگیریها و روح مذهبی حاکم بر حکومت همان جهتگیری و روح مذهبی حاکم بر جامعه است و همین عامل به مثابه بازدارندهای قوی در برابر تهاجم نظامی عمل کرده است. ساختارهای هویتی- مذهبی بیش از هزار سال است که اسلام آیین مشترک تمامی گروهها و اقوام ایرانی به شمار میآید، به گونهای که اعتقاد و وفاداری به آموزههای اسلامی، بخش بزرگی از تاریخ طولانی این کشور را به خود اختصاص داده است. از این رو دین اسلام عنصر برجستهی هویت ملی جامعهی ایرانی تلقی میشود. ورود اسلام به ایران که از جهتی مهر تأیید بر فردیت و تساهل جمعی گذاشت و از سوی دیگر رهبران دینی ندای عدالت، حاکمیت و مالکیت جامعه و آزادی از فقر و ستم سردادند، توانست به عنوان عنصر بارز و تعیین کننده در ترکیب هویت ملی تودههای محروم و ستمدیده عمل کند. در دوران ایلخانی، مغولی و قاجاریه و به ویژه صفویه، مذهب شیعه از جایگاه والایی در احیای جغرافیای انسانی ایران و پایداری ایرانیان در برابر عثمانی، روس و بریتانیا برخوردار بود. در عصر مشروطه نیز با یاری فکری روحانیون شیعه و قدرت بسیج مردم به
وسیلهی علمای شیعه، ملت ایران به پیروزی رسید و حاکمیت ملی ایجاد کرد. اکنون نیز مذهب شیعه نقش حیاتی در تأمین همبستگی اجتماعی و استقلال ملی دارد. به یاری مذهب و نمادهای فرهنگی آن همچون عاشورا، امکان وفاق اجتماعی بدون استفاده از هرگونه زور و اجباری حاصل شده است. جمهوری اسلامی ایران با داشتن بیش از 75 میلیون نفر مسلمان (98 درصد) که از این میزان 89 درصد شیعه و 9 درصد سنی هستند یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین جوامع اسلامی است. هویت مذهبی شیعه در ایران که بخش عظیمی از فرهنگ سیاسی جامعه است، کارکرد عمیق و مداومی در تولید انگیزه برای مقابله با تجاوز و دفع ظلم متجاوزان داشته است و دارد که از آن جمله میتوان به اندیشهی انتظار فرج، فرهنگ و آموزههای شهادت و شهادت طلبی اشاره کرد. نفس وجود مشارکت سیاسی گسترده در ایران این پیام را ارسال میکند که سیستم سیاسی از مقبولیت حداکثری از سوی جامعه برخوردار است. انتظار فرج اندیشهی پیروزی نهایی حق و عدالت بر باطل و ظلم، گسترش ایمان و تشکیل یک جامعهی فاضله به عنوان یک اندیشهی قرآنی و وصول و اجرای این دیدگاه به وسیلهی شخصیتی که در روایات اسلامی به «مهدی(عجلاللهتعالی)» تعبیر
شده است، اعتقادی است که کم و بیش در فِرق مختلف اسلامی با تفاوتهایی وجود دارد، اما در این میان برای شیعه، اعتقاد به وجود حضرت مهدی(عجلاللهتعالی) و ظهور وی جهت عدالت گستری و اصلاح جوامع به عنوان یک نقطهی امید بخش، وحدت بینظیری را در بین ایرانیان ایجاد کرده است و در غیاب آن حضرت، ولی فقیه به عنوان نائب و نماد امتداد امامت و سمبل دلگرمی مردم است و ارتباط معنوی خاصی بین مردم و ولی فقیه به عنوان رأس نظام مردم سالاری دینی به وجود آورده است. حب ولایت در اندیشهی جامعهی شیعی ایران یکی از قویترین گزارههای وحدت بخش و وفاق آفرین در جامعهی کنونی میباشد. امیدی که در انگارههای دینی جامعهی دینی ایرانیان وجود دارد و به عنوان «انتظار فرج» خوانده شده است، پشتوانهی اعتقادیش آن است که ایمان آورندگان در هیچ شرایطی نباید مأیوس شوند و با تمام وجود از اسلام، امامت و ولایت دفاع کنند، چراکه اعتقاد شیعه بر پیروزی نهایی حق برضد ظلم و ستم است. شهادت و شهادت طلبی موضوع شهادت و مباحث مربوط به عاشورا و قیام امام حسین(علیهالسلام) در کربلا بدون تردید بخش اساسی هویت انقلابیگری تاریخی شیعه را تشکیل میدهد و نقش بنیادینی در تبیین
منطق عدالت و مبارزهجویی شیعه برضد ظلم ایفا کرده است. در اسلام شهادت صفتی از «حیات معقول» به شمار میرود و شهید پس از پیامبر و امامان از مقام و جایگاه بالایی برخوردار میباشد. نمادهای تشیع در بافت سیاسی جامعهی ایرانی (شامل شهادت، امام حسین(علیهالسلام)، عاشورا، عدالت، غیرت، ظلم ستیزی) تأثیر عمیقی بر ذهنیات جامعه گذاشته و فرهنگ سیاسی آن را تشکیل میدهد. فضایی که در ایران نسبت به مظلومیت امام حسین(علیهالسلام) وجود دارد، توان بسیج بسیار بالایی در جامعه برای دفع تجاوز ایجاد کرده است. در ذهن اجتماعی ایرانیان سلطهی خارجی شرایط غیرعادلانه است که مردمی را که سالها در مراسم عزاداری امام حسین(علیهالسلام) درس غیرت و شهادت را فراگرفتهاند، وارد عرصهی اجتماعی و سیاسی نموده و زمینه ساز وحدت و مبارزه برضد سلطهی خارجی میشود. با توجه به آموزهی «کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا»، در ذهن ایرانیان این گونه حک شده است که هر روز عاشورا است و باید در مقابل ظلم بایستند و نقش کربلا را پیاده کنند. وقایع مربوط به عاشورا و مظلومیت امام حسین(علیهالسلام) و برگزاری مراسم مذهبی، موجب همگرایی قوی در بین اقوام متکثر در ایران از یک سو و
بین اقوام و نظام سیاسی از سوی دیگر شده است. در واقع موضوع گرامی داشت قیام و شهادت امام حسین(علیهالسلام) جزءِ تفکیک ناپذیر فرهنگ سیاسی مردم ایران شده است. محرم و عزاداریهای آن به شکل شگفت انگیزی به یک دستی و وحدت جامعه در ایران منجر شده است. خیل جمعیت یک صدا، متحد و معتقد، تصویر همیشگی مراسم مذهبی مردم ایران بوده است که سرشار از آموزههای مبارزه با ظالمان و اسلام ستیزان در اذهان مردم میباشد. عزاداری و ذکر مصائب اهل بیت(علیهالسلام) به حدی در ساختمان اجتماعی جامعهی ایران نفوذ دارد که حتی در دوران معاصر کسانی چون رضاشاه نیز که سرسختانه برضد مذهب در شکل سیاسی و اجتماعی آن مبارزه میکردند و به دنبال شکلدهی و مهندسی یک جامعهی سکولار بودند، اما به ظاهر در بخشی از حکومت خود به برگزاری مراسم گرامی داشت امام حسین(علیهالسلام) و مجالس عزاداری مبادرت میورزیدند، نتوانستن کاری از پیش ببرند. در حال حاضر بین اعتقاد مذهبی مردم و گرایشها و جهتگیریهای مذهبی و ایدئولوژیکی نظام سیاسی همگرایی خاصی وجود دارد که شاید در جهان امروز نمونهی کمتری بتوان برای آن یافت و میتوان گفت هر دو در امتداد و مقوم یکدیگرند. سخن آخر
ایران با کشورهایی مانند افغانستان یا عراق که امپراطوری پیشین انگلیس به منظور برآوردن نیازهای ژئواستراتژیک آن هنگام خود، به وجود آورده است، تفاوت دارد و به این دلیل نمیتواند مورد دخالتهای نوین به هنگام نیاز آنها قرار گیرد. ایران ملتی حدود 70 ملیون با تاریخ تمدنی ریشهدار، با سهم بزرگی در پیشرفت دادن بشر و با نفوذ فرهنگی گسترده در منطقه است. جامعهی ایرانی برخوردار از یک حس هویت مذهبی، ملی و میهن خواهی بسیار نیرومند است. در طول سی و اندی سال گذشته، جامعهی ایران پستی بلندیهای بسیاری را آزموده است، ولی هرگز تسلیم این نشده که منافع بیگانه سرنوشتش را تعیین کند. ویژگیهای خاص و متفاوت ایرانیان نیز تا کنون مانع از هرگونه مداخله و دست اندازی بیگانگان به خاک این کشور بوده است. (*) پینوشتها: 1. صحیفهی امام، ج14.ص118-177 2. همان، ج10،ص31 3. همان، ج6، ص 11 4. همان، ج4،ص 248 5. همان، ج11، ص 459 *اقدس اقبال؛ دانشجوی دکتری جامعه شناسی سیاسی/انتهای متن/