شعر: کشتند تو را، آه، در آغوش دماوند
کشتند تو را، آه، در آغوش دماوند || سخت است در آغوش پدر، کشتن فرزند | . کشتند تو را ای دژ مستحکم ایران || تا باز بر این خاک ستمدیده بتازند
نسیم انلاین؛ حسین صنوبری؛
کشتند تو را، آه، در آغوش دماوند سخت است در آغوش پدر، کشتن فرزند . کشتند تو را ای دژ مستحکم ایران تا باز بر این خاک ستمدیده بتازند . تو روح دماوندی و زینروست تو را کشت ضحاکِ کمینکردۀ در کوه دماوند . تو زادۀ فخری و یقین فخر فروشد ایران به تو و عشق تو، بر نام تو سوگند . داغ تو گران است، ولی گریه از آن است: با قاتل تو از چه نشستیم به لبخند؟ . با قاتل تو از چه نشستیم و نکشتیم او را که دگرباره برونکرده سر از بند . ای داغ تو یادآور داغ همه خوبان وی خون تو آمیخته با خون خداوند . آه ای گل گمنام! سرانجام شهادت عطر تو در این دشت سیهپوش پراکند . ما زنده به عشقیم، اگرچند حسودان گویند چنینیم و چنانیم بهترفند . بگذار بمیریم و بمیریم و بمیریم بگذار بگویند و بگویند و بگویند . آنگاه ببین روید از این ریشۀ خونین صد ساقۀ سرزنده و صد شاخ برومند . *** . ایران من! امروز تو را صبر روا نیست این وازدگی تاکی و این حوصله تا چند؟ . برخیز و ببین دخترکان تو چو یاقوت زین خون مقدس به گلو بسته گلوبند . برخیز و ببین رزمکنان تو صفاصف خنجر به کمر بسته و بر سر زده سربند
. من بغض یتیمانم و هم گرز دلیران بگذار مرا بر سر ضحاک بکوبند!