«بودجه فرهنگ» خرج «فرهنگ» نمیشود
عماد افروغ جامعهشناس و کارشناس فرهنگی معتقد است که بودجههایی که به فرهنگ اختصاص داده میشود، خرج مأموریتهای محوله نمیشود.
«بودجه فرهنگی» از جمله چالشهایی است که دولتهای مختلف در پایان هر سال درگیر آن هستند، بودجهای که البته معمولاً در فرآیند بودجهبندی، مورد کمتوجهی قرار میگیرد و در هر شرایط مواجهه با هر نوع کسری، اول از بودجه این بخش کسر میشود!
در کنار این مهجوری، مهمترین مسالهای که وجود دارد این است که بودجه فرهنگی از مدیریت درست هم برخوردار نیست و همان مبلغ اندکی که هرسال به فرهنگ و همه زیر شاخههای آن اختصاص داده میشود، به درستی مدیریت نمیشود و همین فقدان مدیریت صحیح مشکلات مضاعفی را نیز رقم زده است.
با عماد افروغ جامعهشناس و استاد دانشگاه که تجربه نمایندگی در دوره هفتم مجلس شورای اسلامی و ریاست کمیسیون فرهنگی در این دوره را داشته است، درباره فرهنگ و مدیریت بودجه آن در کشور به گفتگو نشستیم.
افروغ در بخشی از صحبتهای خود تاکید میکند که اگر برخی مدعی هستند که بودجه فرهنگ کم است، باید از آنها پرسید آیا بودجهای که پیش از این به فرهنگ اختصاص داده شده، برای فرهنگ هزینه شده است یا خیر؟ وی در پاسخ به این سوال خود میگوید: شخصاً معتقدم بسیاری از بودجههایی که تخصیص داده میشود، یا اصلاً خرج ماموریتهای محوله نمیشود یا نظارت لازم بر نحوه صحیح هزینه کرد این بودجههای فرهنگی صورت نمیگیرد.
قبل از اینکه وارد بحث بودجه شویم، بهتر است کمی درباره فرهنگ و جایگاه فرهنگ در کشور صحبت کنیم؛ در حال حاضر بودجه فرهنگی به طور رسمی در کشور اعمال میشود، در راستای چه اهدافی است و از چه ساز و کارهایی استفاده میکند؟
ا حساس کلی، شهودی و تجربی من از فرهنگ این است که فرهنگی که در سطح کلان متناسب با ذات انقلاب اسلامی و رهایی بخش انسان از قید و بندهای اسارت بخش غیرفطری و غیر الهی باشد و انسان را از بردگی خود ساخته و دیگر ساخته نجات دهد، در کشور وجود ندارد. بلکه بالعکس این فرهنگ در سطوح مختلف، هم سلب اختیار و اراده از مردم میکند و هم به نوعی برده پرور و رعیتپرور است. یعنی آن شجاعت لازم که لازمه یک حیات سالم و بالنده اجتماعی است در آن به چشم نمیخورد.
یعنی اگر فرهنگ را به این برگردانیم که در نهایت، قابلیتهای انسان را بارور کند و این بارور شدن بتواند بر حیات اقتصادی، سیاسی و حتی حیات روزانه اجتماعی او اثر گذار باشد، وجود ندارد. به عبارت دیگر، بیشتر نوعی «فرهنگ انقیاد» حکمفرماست تا یک فرهنگ معطوف به شجاعت و سرکشی و عصیان جهتدار که در واقع خودباوری را ارتقا دهد.
تعریفی که از فرهنگ به طور کلی بیان کردم باید در تمام جلوههای فرهنگی و هنری دیده شود، یعنی اگر فیلم سینمایی ساخته میشود یا یک برنامه فرهنگی توسط یک نهادی دنبال میشود، همه باید در جهت به فعلیت رساندن این قابلیتهای فطری و الهی بشر باشد. این را باید در تمام جلوهها و عرصههای فرهنگی شاهد باشیم. اما ما چنین امری را شاهد نیستیم.
نه تنها این مساله را شاهد نیستیم، بلکه شاهد عکس آن هستیم. در تمام حوزههایی که ذیل فرهنگ تعریف میشود و حتی گاهی علم را نیز در زمینه فرهنگ تعریف میکنند، شاهد رعیت پروری هستیم، شاهد فرمالیسم و دوری از محتواگرایی هستیم؛ از شاخصهای ارتقاء علمی و آموزشی کشور گرفته تا شاخصهایی که مربوط به فعالیتهای دیگر فرهنگی اعم از هنری و غیره.
نه تنها این رویکرد غالب است، بلکه کسانی متصدی زمام فرهنگ هستند هم به لحاظ شخصی، همین مشی و رویکرد را دنبال میکنند. غالباً یک نگاه امنیت زده و سیاست زده به فرهنگ وجود دارد، و این نگاه در سابقه و کسوت شخصی افراد نیز مشهود است. غالباً مشاهده میکنیم که افرادی با سابقه سیاسی و امنیتی متصدی امور فرهنگی شدهاند. نگاه امنیتی با نگاه فرهنگی متفاوت است، نگاه امنیتی یک نگاه محدود و بسته است، اما در نگاه فرهنگی، ما نیازمند جسارت و شجاعت و نوآوری و خلاقیت هستیم.
فرهنگ با حقیقت سر و کار دارد، با مصلحت سر و کار ندارد، با نگاه امنیتی سر و کار ندارد، شما به نهادهای مختلف فرهنگی نگاه کنید و ببینید که متولیان فرهنگ چه کسانی و با چه رویکردی هستند؟ آیا زبان حقیقتگوی و رک و صریح دارند و یا آنها نیز اسیر مصلحت اندیشی هستند؟ زمانی که یک جامعه مصلحتاندیش شد و این مصلحت اندیشی به صورت کاذب از بالا به پایین توسط فرهنگ به جامعه تزریق شد، جامعه آزاد، مبتکر و خلاق نمیشود.
با این نگاه، در تمام این سالها رویکرد کلان ما در حوزه فرهنگ چگونه قابل تحلیل است و فکر میکنید متولیان امر تا به امروز با چه سمت و سوی در حوزه فرهنگ اعمال مدیریت میکنند؟ بودجه فرهنگی تا چه اندازه در این فرآیند تعیین کننده بوده و هست؟
باید دید برنامههای فرهنگی در چه مسیری حرکت میکند، تا چه اندازه در خدمت انسان آزاداندیش است، تا چه اندازه در خدمت انسان عدالتخواه است و تا چه اندازه در جهت رفع نیازهای واقعی بشر است؟ بعد ببینیم که از طریق بودجه فرهنگی قرار است چه اتفاقی رخ دهد. چگونه بودجه مورد نظر و از طریق چه نهادهایی باید تخصیص پیدا کند. آیا در تخصیص این بودجه و هزینه کرد این بودجه نظارت هست یا خیر؟
بنابراین بنده سلسله مراتبی از مشکلات را میبینم، هم مشکلات رویکردی و معطوف به اهداف را میبینم، هم برنامهای که قرار است ذیل این اهداف و رویکردها تعریف شود را میبینم، هم عدم نگرش سیستماتیک و منظومهای در تقسیم این بودجه متناسب با آن برنامه و رویکرد میبینم و هم فقدان نظارت را میبینم.
اگر مدعی هستند که بودجه فرهنگ کم است، باید پرسید آیا بودجهای که پیش از این به فرهنگ اختصاص داده شده، برای فرهنگ هزینه شده است یا خیر؟ این بسیار مهم است. باید جامعه هدف بودجههای فرهنگی اصالت داشته باشد نه نهادهای فرهنگی خاصی که تخصیص بودجه غالباً به آنها تعلق گرفته است. زمانی که اهداف آنها و جامعه مخاطب آنها هدف اصلی باشد، در راستای سنجش کارنامه نهادهای فرهنگی به ما بگویند وضعیت جامعه ما فرهنگیتر و اخلاقیتر و معنویتر شده است یا خیر؟ اگر خیر، که متأسفانه باید بگویم خیر، معلوم است که این بودجهها یا خرج فرهنگ نشده و یا در واقع خرج یک فرهنگ غلط شده است. آیا این اخلاقی است که بودجهها را هدر دهیم؟ آیا این خود یک نگاه فرهنگی غلط نیست؟ آیا درست و فرهنگی است که بودجه فرهنگی را به افراد و نهادهایی تخصیص دهیم که خرج مسائل دیگر کنند و یا خرج فرهنگی کنند که بیش از آنکه رهایی بخش باشد اسارت بخش باشد.
شخصاً معتقدم بسیاری از بودجههایی که تخصیص داده میشود، یا اصلاً خرج ماموریتهای محوله نمیشود یا نظارت لازم بر نحوه صحیح هزینه کرد این بودجههای فرهنگی صورت نمیگیرد. این تجربه بنده در چند جایی است که حضور داشته و یا حضور دارم. میبینیم که یکی از مسائلی که حتی خودشان هم طرح میکنند این است که آن بودجهای که به امور فرهنگی تخصیص داده شده خرج امور فرهنگی نشده است و هیچ شخص و نهادی نیز در این زمینه نظارت ندارد که بگوید چرا خرج چیز دیگری شده است و چرا این بودجه را به این نهاد اختصاص میدهید؟
باید نهادی باشد که بر بودجههای فرهنگی اعمال نظارت کند یعنی یک نهاد اجرایی، نه آن نهاد اصلی مربوط به تخصیص بودجه، یعنی سازمان برنامه و بودجه که نوعاً نظارتی ندارد. اگر قرار باشد که نگاه منظومهای و سیستماتیک به فرهنگ شود، حتماً باید نهادی هم وجود داشته باشد که نظارت جدیتری بر اختصاص بودجههای فرهنگی داشته باشد و بتواند بودجه را بالا و پایین کند. بنده حسب عضویتم در شورای فرهنگ عمومی پیشنهاد دادم که تخصیص و نظارت بر بودجه فرهنگی سازمانها و نهادهای عضو شورا و در قلمرو شرح وظایف این نهاد برعهده خود شورای فرهنگ عمومی و دبیرخانه آن باشد.
مگر ما چقدر بودجه در اختیار داریم؟ از یک طرف گله مند هستید که بودجه آن چنانی نداریم، از طرف دیگر همین پولی هم که دارید بهینه و درست خرج نمیکنید.
اصولاً برای داشتن یک مدیریت درست، نیازمند نظارت یک نهاد بالادستی هستیم، کمیسیون فرهنگی مجلس که سابقه عضویت و ریاست آن را هم دارید، در این مورد تا چه اندازه میتواند مطالبهگر باشد؟ اساساً مطالبه اصلی در حوزه مدیریت بودجه فرهنگی، ناظر به دولت باید باشد یا مجلس؟
اگر وظایف مکتوب کمیسیون فرهنگی را بررسی کنیم، میبینیم که این کمیسیون یک سری وظایف قانون گذاری و نظارت دارد. اما همین که بخواهیم شرح وظایف این کمیسیون را در عمل دنبال کنیم با انواع و اقسام لابیها و موانع روبرو میشویم. درد ما بخش مکتوبات و نوشته شدههای مربوط به شرح وظایف دستگاهها نیست، مربوط به موانع آشکار و غیر آشکار موجود است. یعنی زمانی که برای مثال و بر اساس وظیفه قانونی خود یک تحقیق و تفحص از یک نهاد فرهنگی را کلید بزنید با انواع و اقسام موانع و لابیها روبرو میشوید. در حالی که اصل تحقیق و تفحص هم یک امر قانونی و هم مرتبط با یک زندگی سالم است. یک جایی سوال دارید و این سوال را از طریق تحقیق و تفحص دنبال میکنید و بعد آن دستگاه مرتبط هم پاسخ میدهد. اما به محض اینکه اسم تحقیق و تفحص میآید، انواع و اقسام موانع و لابیها مطرح میشود.
وظیفه کمیسیون فرهنگی مجلس این است که بدون هیچ لابی و تعارفی نظارت خود را اعمال کند. البته کج سلیقگی هم نکند، باز و منعطف باشد و برخورد جناحی نیز نداشته باشد. اینها مسائلی است که هم از آرزوهای ما است و هم قواعد تعریف شده یک جامعه سالم است.
باید بگویم که متاسفانه ما ضعف نظارت داریم. یعنی اگر برای نمونه کمیسیون فرهنگی شجاعانه و مدبرانه وسط میدان میآمد و بر تخصیص و هزینه کرد بودجههای فرهنگی نظارت مستمر و فعال میکرد بسیاری از مسائل فرهنگی ما حل میشد. اگر سازمانی در طول سال مشمول نظارت ما بوده و کار شایستهای انجام نداده و بودجه را به طور صحیح هزینه نکرده، چرا باید به آن نهاد دوباره بودجه تخصیص داد؟ به یاد دارم زمانی که در مجلس هفتم بودم، در سال آخر نمایندگیام که مسئولیتی هم در کمیسیون فرهنگی نداشتم، قبل از اینکه رهبری از مظلومیت فرهنگ بگویند، برخی از دوستان در کمیسیون فرهنگی طرح انحلال برخی از سازمانهای فرهنگی را دنبال میکردند، اما به محض اینکه رهبری بحث مظلومیت فرهنگ را مطرح کردند، این افراد ذهنش به سمت بودجه رفت و برای همان سازمانی که به دنبال انحلالش بودند بودجه کلانی را درخواست کردند!
بنده در صحن علنی مجلس با آن مخالفت کردم. بحثم هم این بود که چرا مظلومیت فقط با بودجه برطرف شود؟ مشکل تنها بودجه نیست، بلکه برنامه و فکر و ذهنیت است. شما میخواستید آن سازمان یا نهاد را منحل کنید و درخواست انحلال آن را داشتید حالا درخواست بودجه مضاعف را دارید؟ این درست نیست و دردناک است. یک نماینده مجلس یا کمیسیون فرهنگی باید یک ویژگیهایی داشته باشد. من حق را به شما میدهم، یعنی یکی از نهادهای نظارتی ما کمیسیون فرهنگی مجلس است. برای مثال همین کمیسیون فرهنگی وقتی تحقیق و تفحصی را کلید میزند و در نهایت به جایی ارجاع میشود، چرا نهادهای دیگر مانند قوه قضاییه پیگیری نمیکنند؟ یا چرا مجلس و یا رییس مجلس نتیجه این تحقیق و تفحص را دنبال نمیکند و به مراکز ذیربط ارجاع نمیدهد. در واقع باید گفت که یک اشکال سیستماتیک وجود دارد یعنی ممکن است یک شخص و یا نهادی درست عمل کند و شجاعت لازم را داشته باشد، اما بقیه حلقههای متصل و مرتبط با این حلقه، خوب و به درستی ایفای نقش نکنند.
با توجه به نکاتی که مطرح کردید و از آنجایی که در آستانه ارائه آخرین بودجه سال، از سوی دولت آقای روحانی هستیم، عملکرد این دولت را در زمینه مدیریت فرهنگ چگونه ارزیابی میکنید و نکتهای درباره وضعیت فرهنگ در بودجه سال آینده دارید؟
من در حال حاضر مسئولیتی ندارم و چندان هم از شرایط اطلاعی ندارم. یک مسئولیت به عنوان شخصیت حقیقی و فرهنگی در شورای فرهنگ عمومی دارم، و یک تجربه هم از عضویتم در شورای پروانه نمایش در گذشته دارم. تجربه عضویت بنده در شورای فرهنگ عمومی این است که این شورا در اوایل عضویتم، مصوبه نداشت، یعنی اعضا میآمدند و بحث میکردند اما هیچ مصوبهای نداشتند و در نهایت به هیچ جمعبندی نمیرسیدند. با تغییر و تحولی که در دو سال گذشته صورت گرفته است شاهدیم که هم مصوبه و هم تقسیم کار و تعیین وظایف دستگاههای عضو دارند. اما همانند گذشته هنوز عمل نداریم.
یعنی این مشکل تنها برای شورای فرهنگ عمومی نیست و مربوط به کل کشور است. نهایت تلاش کشور این است که به یک سند برسد و زمانی که به سند رسید کار تمام میشود. این در حالی است که سند مقدمه عمل است و ما درد بی عملی داریم و درد بی عملی تنها در فرهنگ نیست، بلکه در سیاست، اقتصاد و… نیز هست. بماند که در سندنویسی نیز اگر به عمل توجه میشد، امکان و توان عملیاتی شدن آن بالا میرفت. وقتی سند را ذهنی مینویسید و با زبان صرف دلیل مینویسید و به علت و چگونگیها و فعل و انفعالات اجتماعی بیتوجه هستید مسلم است که امکان عملیاتی شدن آن تقلیل مییابد. بگذریم، درد ما این است که اگر سندی نوشته میشود به عملی شدن این سند توجه نمیشود.
جای دیگری که من تجربه داشتم تجربه تلخی بود. تجربه تلخ من این بود که متاسفانه شاهد بودم که منافع اقتصادی و امنیت زدگی عدهای حاکم بر فرهنگ شده است. یعنی شما اگر بخواهید ادای وظیفه کنید و وقت بگذارید، با مانع روبرو خواهید شد. باید باری به هر جهت و بی تفاوت و انطباق گرانه برخورد کنید، در غیر این صورت باید فرار را بر قرار ترجیح دهید و مدام خود را ملامت کنید که چرا اصولاً این حضور و عضویت را پذیرفتم.
به هر حال، حسب چارچوب تعریف شده هر فیلمی که بخواهد اجازه نمایش بگیرد باید در این شورا به نمایش در آید و بحث و فحصی ضابطه مند درباره آن صورت گیرد. یعنی از بالا نباید اعمال اراده و سلیقه شود، حتی وزیر. البته این هم تعریف شده است که اگر شورای پروانه نمایش به یک اجماع نظر نرسید، حسب سازوکار تعریف شده میتواند به شورای بالاتری ارجاع شود. اما نباید بدون دنبال کردن این فرایند و سازوکار تعریف شده آن اعمال نفوذهایی صورت گیرد.
قبل از اینکه وارد این شورا شوم مصاحبه کردم و گفتم حق وتوی هیچ کسی را نمیپذیریم مگر تصمیم جمعی آن جمع. بعضاً از کارگردانان نیز دعوت میکنیم تا حرفهای خود را بزنند. این روال نیز دنبال میشد. اما اینکه با تغییر معاونت بلافاصله خارج از این چارچوب بخواهند فیلمهایی را تایید کنند با مخالفت من روبرو شد. در زمان ما درباره یکی از فیلمهای سینمایی به این جمع بندی رسیدیم که اکران خاص شود اما دفعتا، پس از عدم عضویتم در این شورا متوجه شدم این فیلم اکران عمومی شد. در گفتگویی اشاره کردم که یکی از آخرین مصوبات ما مربوط به چگونگی نمایش این فیلم بوده است. اگر مصوبه تغییر کرده باید توسط اعضای جدید صورت گرفته باشد و البته اعضای جدید هم باید این حق را داشته باشند که مصوبه قبلی را تغییر دهند. با اعضای جدید هم که صحبت کردم گفتند که با ما هم صحبت نشده است. اسم این شیوه از فعالیت، آن هم در عرصه فرهنگ چیست؟
درد امروز فرهنگ و هنر ما امنیت زدگی و سیاست زدگی است. وقتی زمام امر فرهنگی را به یک امنیت زده و سیاست زده میدهید تمام تلاشش این خواهد بود که دیگران سیاسی نشوند. آدم امنیتی و سیاست زده دوست ندارد دیگران سیاسی شوند و برخلاف تصور و ظاهر که به نظر میرسد این آدمها بخواهند دیگران سیاسی شوند، در واقع، سد محکمی در برابر سیاسی شدن مردم هستند. یعنی سیاست زدگی مساوی است با سیاست زدایی.
در چنین شرایطی چه فیلمهایی اجازه اکران میگیرند؟ فیلمهای که مردم را نسبت به سرنوشت اساسی خودشان بی تفاوت کنند. فیلمهای ی که مشغولیاتی برای مردم باشد. طنزهای لودهای اجازه اکران مییابند که هیچ کمکی به قابلیتها انسانی نمیکنند و تنها جیب مردم را خالی میکنند. این فیلمهایی که اخیراً و البته غالباً قبل از کرونا و به نام طنز و کمدی اکران شدند از چه وزانتی برخوردار بودند؟ فیلمهایی که بعضاً لودگی را به نهایت خود رسانده بودند. این فیلمها در زمان چه کسانی و چه معاونت و چه اشخاصی اجازه اکران گرفتهاند؟ زمانی که بنده در شورای پروانه نمایش بودم خیلی از این فیلمها را امضا نمیکردم چرا که شرافتم اجازه امضای پروانه نمایش این دسته از فیلمها را نمیداد. برخی از این فیلمها در قد و قواره یک حیات سالم اجتماعی نیستند و تنها جیب مردم را خالی میکنند. اگر انسانها سیاسی شوند مطالبه گر میشوند. این درس مهمی است، شما نمیخواهید مردم مطالبهگر باشند. کماکان میخواهید وضع موجود حفظ شود، تغییر و تحولی رخ ندهد، منافع تداوم داشته باشد. این امر یک قصه نیست و من برای آن شاهد دارم.
نمیفهمند که انسان فرهنگی یعنی چه کسی؟ اصولاً انسان فرهنگی و برخورد فرهنگی یعنی چه؟ اینها حداقلهای قواعد فرهنگی و اخلاقی را پاس نمیدارند. چرا که برخی از آنها اصولاً انسانهای فرهنگی نیستند، آنها را هر جا که بگذارید پست قبول میکنند و فرقی نمیکند کجا سمت داشته باشند. کماکان زمام امور فرهنگی ما در دست چهرههای امنیت زده و سیاست زده است و امنیت زدگی و سیاست زدگی مغایر با سیاسی شدن افراد است، یعنی همراه با سیاست زدایی است و امان از سیاستزدایی. به نظر بنده یک رویکرد زننده این است که جامعه سیاسی نباشد. میگویم جامعه سیاست زده نباشد، اما سیاسی باشد. یعنی مطالبات و حقوق و نیازهای خود را بشناسد و فریاد آزادی خواهی و عدالت خواهی سر دهد. هرچه این فریادها کمتر شود یعنی مردم بی تفاوت شدهاند و هر چه مردم بی تفاوت شوند یعنی عدهای دارند خر مراد خود را پیش میبرند.
«خبرگزاری مهر»