کبری آسوپار
سازشکاران زمینهسازتسخیر سفارت
آنان که دولت را در دست داشتند و حامی رابطه با آمریکا و بلکه وارد شدن از در سازش با ایالاتمتحده بودند نیز، نقش پررنگی در شکلگیری این رویداد داشتند و میتوان گفت سازشکاری آنان زمینه را فراهم کرد برای آنکه دانشجویان پیرو خط امام، تسخیر سفارت آمریکا را گزینهای ناگزیر در برابر خود ببینند.
کبری آسوپار: پاسخ این پرسش که چه کسانی سفارت آمریکا در تهران را تسخیر کردند، دیگر بدیهی به نظر میرسد. نقش مخالفان ایرانی آمریکا در این تسخیر روشن است اما آنان که دولت را در دست داشتند و حامی رابطه با آمریکا و بلکه وارد شدن از در سازش با ایالاتمتحده بودند نیز، نقش پررنگی در شکلگیری این رویداد داشتند و میتوان گفت سازشکاری آنان زمینه را فراهم کرد برای آنکه دانشجویان پیرو خط امام، تسخیر سفارت آمریکا را گزینهای ناگزیر در برابر خود ببینند.
مهدی بازرگان و دولت موقتش نه فقط از تعامل عادی و حتی دوستانه میان ایران و آمریکا استقبال میکردند، بلکه خود این تعامل را در پشتپرده سیاست پیش برده و تا حدی اجرایی هم کرده بودند. این در حالی بود که دولت آمریکا به دلیل عدم استرداد دیکتاتور مخلوع ایران، خشم دیرینه مردم ایران از ایالاتمتحده را شعلهور کرده بود. بازرگان، رئیس دولت موقت، تنها چند روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در گفتوگویی با نیویورکتایمز اعلام میکند: «دولت ایران مشتاق است روابط خوب خود با آمریکا را از سر بگیرد». این اما موضع رهبر کبیر انقلاب و مردم نبود. حتی موضعی با طرفداران حداکثری هم نبود و غالب مردم، رابطه با آمریکا را پس از چند دهه کارشکنیهای ایالاتمتحده در راه خواستهای سیاسی مردم ایران که از کودتا علیه دولت مصدق شروع شده بود، عادی نمیدانستند و اشتیاقی هم برای از سرگیری آن نداشتند. ولی واقعیت آن بود که این موضع اگر چه دارای حامیان حداقلی اما موضع «دولت» بود؛ نهادی که قدرتش در اجرایی کردن موضع و نظر خود اگر چه صرفا در چارچوب ساختارهای قانونی، دیگر حداقلی نبود و مسؤولیت تنظیم روابط خارجی را هم بر عهده داشت.
آمریکاییها هم میدانستند اشتیاقی که بازرگان آن را در یکی از مشهورترین و معتبرترین روزنامههای آمریکایی بیان کرده، صرفا یک ژست دیپلماتیک نیست. کاردار سفارت آمریکا در ایران مینویسد: «مناسبات حسنه با ایالاتمتحده از اعتقادات شخصی نخستوزیر است؛ هنگامی که دادن پست وزارت خارجه به یزدی مورد بحث بود، نخستوزیر از یزدی درباره این نکته پرسیده بود تا اینکه اطمینان حاصل کرد یزدی از مناسبات دوستانه با آمریکا پشتیبانی میکند».
در همان آغازین هفتههای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سفارت آمریکا در تهران این جو ضدآمریکایی در ایران را رصد کرده و در گزارشهای خود به دولت متبوعش میآورد و حتی از احتمال حمله به سفارت توسط مردم میگوید و بر «اختلاف میان رهبری انقلاب و دولت موقت در این رابطه» تاکید میکند.
این اختلاف البته پنهان هم نبود که حال بخواهیم رد آن را در گزارشهای محرمانه آمریکاییها بیابیم. موضعگیریهای حضرت امام خمینی و مسؤولان دولت موقت عیان بود و هر ناظری این اختلافات را درمییافت. سران حکومت پهلوی محاکمه میشدند، دولت آمریکا با مداخله و انتشار بیانیههای اعتراضآمیز تهدید میکرد که روابط ایران و آمریکا به خطر میافتد، دولت بازرگان سکوت میکرد، امام میگفتند «الهی که به خطر بیفتد! رابطه با آمریکا را میخواهیم چه کار!»
بدیهی بود این روند در کنار خشم مردم از دولت آمریکا و شور انقلابی آن ایام، نمیتوانست همینطور بیاتفاق و ساده به پایان برسد. چشم و گوشی اگر تیز بود، درمییافت تعامل میان ایران انقلاب کرده با ایالاتمتحده مداخلهجو، آبستن اتفاقی بزرگ خواهد بود؛ آنچنان که چشم و گوش جاسوسان سفارت آمریکا در تهران آن را دریافته بود. این خرمن اختلاف که یک سویش به استقلال و سوی دیگرش به وابستگی میرسید، برای آتش گرفتن منتظر یک جرقه بود؛ جرقهای که بازرگان در الجزایر و دیدار با زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی آمریکا آن را روشن کرد و شعلههای آتش آن تا دیوارهای سفارت آمریکا در تهران رسید. در حالی که مردم ایران مهیا میشدند نخستین ۱۳ آبان پس از انقلاب اسلامی را گرامی بدارند، تصاویر دیدار بازرگان و برژینسکی از تلویزیون پخش شد و همه تجمعات پراکنده و خردی را که در هفتههای قبل آن علیه آمریکاییها برگزار شده بود، بر محور خشمی مشترک علیه دولت آمریکا و دولت موقت بازرگان جمع کرد.
این ملاقات نشان داد دولت موقت نهتنها ارادهای برای ایستادگی مقابل دخالتها، جاسوسیها و کارشکنیهای دولت آمریکا ندارد، بلکه پیریزی زیرساختهای سازش و وابستگی را از خفا به علن آورده است. دیگر، ناگفته هم عیان است که دانشجویان وقتی از دولت برای حفظ منافع ملی و حفظ «استقلال» ناامید شدند و یکی از اصلیترین اهداف انقلاب اسلامی چند ماه قبل مردم را در خطر دیدند، خود وارد عمل شدند. اگر دانشجویان و مردم و مسؤولان انقلاب، دولت را متعهد به حفظ استقلال و تامین منافع ملی مقابل آمریکا میدیدند، آیا تسخیر لانه و حمایت از آن و حتی «انقلاب دوم» نامیدن آن موضوعیتی پیدا میکرد؟!
لذا باید گفت حمله به مرکز جاسوسی آمریکا در تهران، همزمان حمله به سیاستهای سازشکارانه دولت بازرگان هم بود و البته کوتاه کردن دست یکی، قطع دست آن دیگری هم بود. چنانکه استعفای دولت بازرگان بر محور «نگذاشتند کار کنیم پس میرویم»، پس از تسخیر لانه جاسوسی برخلاف استعفاهای دیگرش، توسط حضرت امام پذیرفته شد و آمریکاییها آخرین راه ارتباطی با ایران را از دست دادند.
مردم وقتی دولتی را- مستقیم یا غیرمستقیم- انتخاب میکنند، در واقع برای حفظ منافع ملی که از آن جمله، عزت و استقلال ملی در سیاست خارجی است، به آن دولت اختیار میدهند و دولت متعهد به تامین آن است. وقتی دولتها وظایف خود در سیاست خارجی را بدرستی ایفا نمیکنند و حداقل بخشی از مردم از دولت ناامید میشوند، خیلی محتمل است که خود وارد عمل شوند و طبیعتا این ورود، چون اغلب کارشناسانه یا مبتنی بر مصلحت نیست، ممکن است آسیبهایی به همراه داشته باشد.
حال، به سال ۹۴ برویم؛ واکنشهای دولت ایران به کارشکنیها و اقدامات دولت عربستان را بررسی کنیم؛ از حمله به سفارت ایران در بیروت تا ممانعت از ورود هواپیماهای ایرانی به فرودگاه صنعا تا تعرض به ۲ نوجوان ایرانی در فرودگاه جده تا حمله به سفارت ایران در یمن تا کارشکنی عربستان در مسیر مذاکرات هستهای و نیز اقدامات دولت سعودی برای کاهش قیمت نفت تا حادثه جرثقیل و بعد فاجعه منا و راه ندادن مقامات ایرانی به عربستان و اقدام اولیه برای پس ندادن پیکر قربانیان ایرانی و عدم حضور رئیسجمهور در کشور و رفتن روحانی به آمریکا و حتی عدم اعلام عزای عمومی توسط دولت و... واکنش دولت ایران را ببینیم و بررسی کنیم. آیا کمکاریهای دولت و حتی ورودشان از در سازش با آلسعود، در حمله به سفارت عربستان پس از اعدام آیتالله شیخباقر النمر نقش نداشت؟ به نظر میرسد پاسخ این سوال هم بدیهی باشد!