استراتژی دولت عقب راندن تحریم و کاهش آثار آن است
سخنگوی دولت تاکید کرد: استراتژی سه ستونه دولت عقب راندن تحریم، کاهش آثار تحریم و افزایش مقاومت اجتماعی بوده است.
علی ربیعی سخنگوی دولت در یادداشتی با عنوان «علیه مقاومت اجتماعی» نوشته است: «پایان دهه ۹۰ در آستانه قرن جدید، تحولات عظیمی ناشی از ساحت سیاست و روابط بینالملل در عرصههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشورمان رخ داده است. به نظر من با یکی از بیرحمانهترین سیاستهای توسعهطلبی آمریکا حتی بیش از بمباران هیروشیما و جنگ ویتنام روبرو هستیم. این بار در یک جنگ غیرفیزیکی و حمله به ذهنیت یک جامعه، به منظور بهم ریختن بنیادهای روانی آحاد آن بسر میبریم. از سویی فشار اقتصادی این جنگ بر زندگی مردم - در دورانی که کرونا هم به اندازه کافی روح و روان جامعه را بهم ریخته - و سخت کردن زندگی بر چند دهک وجود دارد. تاسف انگیز اینکه در این دوران با کمترین سطح از انسجام در ابعاد مختلف که لازمه عبور از این بحران است مواجهایم.
مطالعه تاریخ روابط بین الملل نشان میدهد ایالات متحده بعد از خروج از دکترین انزواگرایانه مونروئه و تبدیل آمریکا به هژمونی جهانی، نیاز به یک دشمن خارجی برای انسجام داخلی و توجیه مداخلهگری، تجاوز و جاهطلبی در سطح جهان داشت. به مدت چند دهه اتحاد جماهیر شوروی این نقش را برای آمریکا ایفا میکرد. بعد از فروپاشی شوروی، استراتژیستهای آمریکایی درصدد برآمدند مکتب کنفوسیوس و دین اسلام را جایگزین و از نظر تئوریک آن را به عنوان دشمن معرفی کنند. در نهایت ایران پس از آن تبدیل به هدف شد. این روند با فرازونشیب ادامه داشت تا دورانی که یکی از خشنترین و غیرعقلانیترین روسایجمهور آمریکا بر قدرت تکیه زد. این فرد با شعارهای ضد ایرانی در انتخابات شرکت کرد که خود این امر بیسابقه بوده که ایران و برجام در کانون مبارزات انتخاباتی آمریکا قرار بگیرد. آمریکا سیاست فشار حداکثری خود را با ابزار تحریم بکار گرفت.
در کتاب «هنر تحریم» نوشته ریچارد نفیو، ایدئولوژی و اهداف تحریم ایران تبیین و در آن بارها به «فشار بر مردم» اشاره و تاکید شده است. اشاره به شرایطی به مثابه تابستان داغ در ایران نشان میداد هدف از تحریم، کشاندن مردم به خیابانها با فشار اقتصادی و معیشتی و فروپاشی روانی جامعه بوده است. بارها روسایجمهور و مقامات کشورهای اروپایی به ما گفتند که آمریکا از سال ۹۷ وعدههای ۳ ماهه و یکساله برای فروپاشی ایران داده است؛ با هر بار شکست موعد خیالی، فشارها بیشتر و بیشتر شد تا جایی که آمریکا بینظیرترین محدودیتها در تاریخ روابط معاصر را اعمال کرد.
در مقابل، برای عبور جامعه ایران به سلامت از این شرایط دشوار دیدگاههای متفاوتی در داخل شکل گرفت. فارغ از اهداف سیاسی داخلی برای کسب قدرت - که معمولاً افراد پشت نگاهها و ایدئولوژیهایی آن را پنهان میکنند - اگر بخواهیم به طور ساده تفاوت دیدگاهها را فرموله کنیم یک جریان سیاسی بنای خود را بر یک استراتژی دو ستونه قرار داده است: کاهش آثار تحریم و افزایش مقاومت. اما دولت استراتژی سه ستونهای را شامل عقب راندن تحریم، کاهش آثار تحریم و افزایش مقاومت اجتماعی دنبال کرده است. در سیاستهای فرض اول تحریم یک سرنوشت محتوم ایرانی دیده شد و هرگونه عقب راندن تحریم را نوعی وادادگی تفسیر کردند. درحالیکه برجام بخشی از استراتژی سه ستونه عقب راندن تحریم بود که بدون حمایت رهبری میسر نمیشد. من معتقدم فرمایش مقام معظم رهبری که «همه راه حلها در داخل کشور است»، عقب راندن تحریم نیز بر اساس یک توانایی داخلی و راهحل برخاسته از قدرت ملی ممکن شد.
نزاعهای سیاسی مطرح در جامعه ایران در قبال آمریکا در طی دهههای اخیر با یک صورت بندی ساده از این دو الگو پیروی کرده است (هرچند من بسیاری را میشناسم که هیاهوی برخی نه از یک اعتقاد ناب بلکه از سر کشمکشهای کسب قدرت است، دیدگاهی که میگوید اگرچه مسائل ما و امریکا بر اساس عدم تغییر ماهیت آمریکایی همچنان باقی خواهد بود اما میتوان مساله را مدیریت و در شکافهای جهانی با قوی کردن اقتصاد و جامعه در داخل منافع ملی را محقق کرد.
دیدگاهی دیگر که من نام آن را رویکرد «ماهیت گرایانه» میگذارم جنگ اقتصادی را واقعیتی محتوم انگاشته و هر تلاشی برای شکستن آن با ابزارهای دیپلماتیک را با یک برچسب نامناسب روبرو میسازد. اگرچه امروزه ترامپ مطابق تصریح مکرر خود خروج از برجام را بزرگترین خدمت به اسرائیل و بسی بزرگتر از به رسمیت شناسی اشغال جولان و تلاش برای صهیونیزه کردن قدس شریف و جعل عنوان «پایتخت» برای آن دانسته - اما نباید فراموش کنیم که آن انسجام ملی که برجام را ممکن کرد یک «استثنا» نبوده، بلکه یک قاعده تکرارپذیر است و در صورت تکرار میتواند در یک طراز تکاملی برتر، امریکا را به همان میزی که آن را ترک کرده بازگرداند. مهم این است که پیروان تز ماهیت گرایانه مذکور به الزامات آن مقاومت ملی که پیشنهاد میکنند ملتزم باشند. من فارغ از اینکه کدام استراتژی را اتخاذ کنیم فصل مشترک هر دو رویکرد را افزایش مقاومت اجتماعی و انسجام ملی میدانم. سوال اساسی در این است که الزامات یک مقاومت ملی در شرایط ایران امروز چیست؟
اگر انسجام را به چهار عرصه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و سیاستی تعریف کنیم، من معتقدم پایههای انسجام فرهنگی مبتنی بر انسجام ذهنی و همبستگی و وحدت نظری مردم با ساختار سیاسی شکل میگیرد و انسجام اقتصادی نیز با بهره گیری از همه ظرفیتها برای کاهش درد و رنج مردم ناشی از جنگ اقتصادی و افزایش تولید پدید میآید و انسجام اجتماعی نیز با میدان دادن به نهادهای اجتماعی، تقویت آنها و ایجاد میانجیهای اجتماعی قوی به دست میآید و انسجام سیاسی نیز با هماهنگی عمیق بین سه قوه، نهادهای حاکمیتی و تولید سیاستهای اثرگذار در این شرایط ایجاد میشود. سوال من اینست آنچه که امروز در فضای سیاسی و نخبگان سیاسی کشور در حال رخ دادن است چه مناسبت و رابطهای با انسجامهای مورد نیاز دارد؟ آیا جز از طریق افزایش انسجام در بالا، یعنی در سطوح حاکمیتی و ارتقای سطح سرمایه اجتماعی در پایین میتوان مقامت موثر و کارآمد در مقابل قلدری امریکاییها داشت؟ چگونه میتوان در همان حال که آمریکا انزوای بیسابقه در سازمان ملل، شورای امنیت و سطح جهانی را تجربه میکند لبه تیز دشمن شناسی را متوجه کانون این مقاومت نمود، و باز هم از «مقاومت» سخن گفت؟ کدام مقاومت؟ چگونه میتوان با زبان فحاشی به رئیس جمهوری منتخب ملت، همان ملت را دعوت به صبر و مقاومت و همدلی کرد؟
لنین تز مشهوری دارد که به زبان ساده میگوید یک نظام مستقر زمانی آسیب میبیند که دو اتفاق به طور همزمان رخ دهند یعنی از یکسو پایینیها نخواهند و از دیگر سو بالاییها نتوانند. اتفاقاتی که این روزها در میان تریبونداران بالانشین علیه دولت رخ میدهد که به شیوهای بی نظیر در ۴۰ ساله پس از انقلاب در حال انجام است آیا این مساله را القا نمیکند؟ هدف براندازی به شیوه جنگ و تروریسم اقتصادی از این قاعده مستثنی نیست و بنابراین «ضد براندازی» نیز مفهومی جز این ندارد که ما به تحریم گران و برپاکنندگان جنگ اقتصادی بگوییم دست شما را خواندهایم، هرچه شما تلاش در به شورش کشاندن مردم تحریم زده از طریق تحدید حق سلامت و حق معیشت و محدودسازی دسترسی ایرانیان به نظام مالی جهانی دارید، ما بر سرمایه اجتماعی خواهیم افزود و از ظرفیت همه مولفههای هویت ملی و همه اقشار و همه نخبگان بهره خواهیم برد. آیا این همان مسیری است که فحاشان و هتاکان طی میکنند؟ این حرفهایی که امروز در سطح تریبونها و توئیت ها که از افراد ساخت قدرت میشنویم با کدام الزام انسجام اجتماعی و با این گفتارهای انسجام آفرین رهبر معظم انقلاب که فرمودند «توهین و دشنام و نسبتِ بدون علم به دولتمردان بههیچوجه جایز نیست و برخی از این نسبتها حرام شرعی است» تطابق دارد؟ این روزها خواهد گذشت و قضاوتهای تاریخی درباره سختترین شرایط کشور باقی خواهد ماند.
«خبرگزاری مهر»