تاملی در نظم نوین جهانی
ما، کرونا و عصر جدید عالم
رخدادهای در حال وقوع یا به وقوع پیوسته دنیا نشان از تحولات عمیقی دارد که در حال تکوین نظم نوین جهانی هستند و نوع نگرش و عملکرد امروز ما نقش مستقیمی در جایگاه¬مان در نظم آینده جهانی دارد.
نسیم آنلاین ؛ حامد گلپیچی: با شیوع کرونا در جهان، آمارها و تصاویری از کشورهای پیشرفته اروپایی و آمریکا به سایر نقاط دنیا مخابره شد که پیش از آن کمتر دیده شده بود. درصد بالای مبتلایان و کشته شدگان بر اثر کرونا، کمبود امکانات پزشکی و بر زمین ماندن بیماران، غفلت از کهنسالان و معلولان ذهنی و جسمی، غارت فروشگاه ها و ... چیزی نبود که با تصویر همیشگی ارائه شده از کشورهای پیشرفته همخوانی داشته باشد. آن چه در این میانه برای بسیاری از مردم دنیا عجیب می نمود عملکرد قابل قبول کشورها و ملتهایی چون ایران بود که همواره تحت فشار شدید سیاسی و اقتصادی غرب قرار داشته اند و اخبار مایوس کننده و غمباری از آنها برای دنیا به نمایش درآمده بود. در ایران مردم به جای غارت فروشگاهها و تقابل و منازعه با یکدیگر به یاری هم شتافته و در راستای عبور از بحران همدیگر را کمک میکردند.
برآیند اتفاقاتی که خلاصه آن ذکر شد و نیز اعتراضات جاری در خیابانهای آمریکا و شنبه های فرانسه و .... که نشان از شکست تمدن غربی در سه عرصه توان مدیریتی، فلسفه اجتماعی و اخلاق عمومی است؛ پرسش های مهمی را پیش روی نخبگان و عموم مردم قرار داده است که به آنها خواهیم پرداخت.
غرب این روزها درگیر اعتراضات مردمی است که بر اثر فشارهای اقتصادی و تبعیض نژادی و حقوق بشری به میدان آمده اند؛ حال آنکه سالهاست ذهنیتی از غرب برای دیگران به تصویر کشیده میشود از رفاه و برابری و آزادی و...
به راستی چه اتفاقی در حال وقوع است؟
ظهور و سقوط یا صعود و افول تمدن ها و جوامع بشری خط سیری همانند نمودارهای سینوسی ترسیم می کند که به صورت مداوم بالا و پایین می رود. به عبارت دیگر تلاش مستمر و خستگی ناپذیر یک جامعه در راستای تحقق آرمان ها و ارزش ها جامعه را به هم نزدیک می کند و غفلت از آن ها جامعه را به سقوط کشانده و تمامی عوامل اقتدارزا و پیش برنده را از بین می برد.
هر نقطه از تاریخ را اگر جزئی و دقیق بررسی کنیم تمدن ها و جوامعی را می یابیم که با پیگیری آرمان ها و ارزش ها در حال رشد و ترقی هستند یا با غفلت از آن ها در سراشیبی سقوط قرار گرفته اند.
صعود و افول هر تمدن نشانه هایی دارد که بیانگر سیر صعودی یا نزولی حرکت آن هستند. فرآیند درک برخی از این نشانه ها قدری پیچیده تر بوده و فقط متخصصان و اهل فن آن را درک میکنند اما برخی نشانه ها به قدری واضح هستند که سیر صعودی یا نزولی حرکت تمدنها را فریاد می کنند. تجمعات عظیم شکل گرفته در سراسر دنیا علیه سلطه طلبی آمریکا و به آتش کشیدن پرچم این کشور یا بیداری ملتها و استقلال طلبی آنان علیه سلطه گران و مزدوران آنها مانند آنچه در یمن یا سایر کشورها به وقوع پیوسته است؛ افزایش اسلام گرایی و توجه بیش از پیش به مذهب در سراسر عالم، ظهور قدرتهای سیاسی و اقتصادی جدید در عالم مانند چین و ایران و روسیه و به چالش کشیدن توانمندی سیاسی و اقتصادی قطب یکه تاز دنیا یعنی آمریکا و گسست های ایجاد شده در اتحادیه اروپا همه نشانه های آشکاری هستند از تغییرات عمیقی که در دسته بندی های رایج قدرت در دنیا وجود داشته است.
عقب نشینی «فرانسیس فوکویاما» استاد دانشگاه جانز هاپکینز و صاحب نظریه معروف «پایان تاریخ» از نظریهاش و هشدار بزرگترین بانک خصوصی آمریکا یعنی «جی پی مورگان» درباره افول هژمونی دلار از دیگر نشانههایی هستند که این تغییرات بنیادین را فریاد میزنند.
دلار آمریکا با امضای توافقات کنفرانس بریتون وودز پس از جنگ جهانی دوم، جای پوند انگلیس به عنوان ذخیره ارزی بین المللی را گرفت و برای تقریبا یک قرن، پول اصلی «ذخیره ارزی» کشورهای جهان بوده است. از این رو، امروز بسیاری از سرمایهگذاران، حتی خارج از آمریکا، در سرمایهگذاریهای خود به طرز چشمگیری از دلار آمریکا استفاده میکنند. اما به نظر میرسد اکنون با تحول اقتصاد جهانی، این وضعیت در حال تغییر است. در همین رابطه، بزرگترین بانک خصوصی آمریکا طی گزارشی درباره کاهش نفوذ دلار در سیستم مالی جهانی هشدار داد. در گزارش این بانک آمده است:«هیچ چیزی وجود ندارد که نشان دهد سیطره دلار باید تا ابد باقی بماند. در حقیقت، از هزاران سال پیش، همزمان با تغییر مرکز اقتصادی جهان، ارز مسلط بین المللی هم چند بار تغییر کرده است. پس از پایان جنگ جهانی دوم، بزرگترین سهم تولید ناخالص داخلی ( GDP ) جهان، به مقدار بیش از ۲۵ درصد، متعلق به آمریکا بود. اگر قدرتهای اروپای غربی را هم اضافه کنیم، این رقم به بیش از ۴۰ درصد میرسد. از آن زمان، مهمترین عامل رشد اقتصادی به ضرر آمریکا و غرب، به سمت شرق در آسیا رفته است.»
این گزارش ادامه داده است: «به عبارت دیگر، ما فکر میکنیم در دهههای آینده اقتصاد جهان از آمریکا و سیطره دلار آمریکایی به سیستمی منتقل خواهد شد که آسیا در آن قدرت بیشتری خواهد داشت. در فضای ارزی، این بدین معناست که دلار آمریکا، احتمالا در مقایسه با سبدی از سایر ارزها، منجمله کالاهای ارزشمندی نظیر طلا، ارزش خود را از دست خواهد داد.»
همچنین فوکویاما که در سال ۱۹۹۲ تئوری خود را اینگونه صورتبندی کرده بود: «امروز شاهد نقطه پایان تکامل ایدئولوژیک بشریت هستیم. لیبرالدموکراسی آخرین شکل حکومت بشری است». اخیراً از موضع خود عقب نشسته و در همین راستا در ۲۵ مهر ۹۷ مجله «نیواستیتسمن» مصاحبهای از فوکویاما با این تیتر منتشر کرد: «سوسیالیزم باید بازگردد».
این نشانه ها تلنگرهای خوبی هستند تا ما را در رابطه با نظم حاکم برجهان امروز و تغییرات احتمالی در آن به فکر فروبرند.
آری چنین به نظر می رسد که نظم حاکم بر جهان امروز که از ثمرات به جا مانده از جنگ جهانی دوم و جنگ سرد است و جهان را به یک قطب پرقدرت و خرده قدرتهای تابع تقسیم میکند؛ با ظهور و اعمال قدرت قدرتهای نوظهور در حال دگرگونی است.
آن چه در این میان از اهمیت تعیین کنندهای برخوردار است شناخت فرآیند دگرگونی و عوامل موثر در این دگرگونی است.
بی تردید جوامعی که این موقعیت خطیر تاریخی را در نیابند و یا از راهبرد، نقش و نقشه خود در این مسیر غافل شوند سهم چندانی از معادلات قدرت در آینده جهان کسب نخواهند کرد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی با اشراف بی نظیر بر این مسئله و درک این مقطع حساس تاریخی، بارها با به کاربردن اصطلاحاتی نظیر«پیچ تاریخی» یا «افول آمریکا» نخبگان و عموم جامعه را نسبت به این فرصت کم تکرار تاریخی حساس و آگاه کرده اند.
ایشان ضمن تشریح تحولات عمیق در حال وقوع درجهان، پیرامون لزوم فهم و آگاهی از این تحولات میفرمایند: «ما به مسائل جهانی و مسائل منطقهای و از جمله مسائل کشورمان، باید نگاه کلان و جامع داشته باشیم؛ این نگاه کلان، به ما معرفت و بصیرتی را عطا میکند که اولاً موقعیت خودمان را، جایگاه خودمان را، ایستگاه خودمان را در وضع کنونی بازیابی کنیم و بفهمیم در چه وضعی قرار داریم؛ بعد هم به ما تعلیم میدهد که برای آینده چه باید بکنیم.
در نگاه کلان به کل جهان - و از جمله به منطقه - انسان به این نکتهی اساسی برخورد میکند که نظم مستقر حاکم قبلی دنیا در حال تغییر و تبدیل است؛ ... وقتی که دنیا در حال تغییر است، نظم جهانی در حال تغییر است و نظم جدیدی در حال نطفهبندی است، ما طبعاً وظایف مهمتری خواهیم داشت. در نظم جدید عالم، جایگاه اسلام، جایگاه جمهوری اسلامی، جایگاه کشور مهم ما ایران کجا خواهد بود؟ این را میتوانیم فکر کنیم، پیشبینی کنیم، در راه آن حرکت کنیم.»
در اندیشه امام خامنهای امروز پایه های اساسی نظم پیشین جهانی که عبارتاند از «یک پایهی فکری و ارزشی، و یک پایهی عملی، یعنی نظامی و سیاسی» متزلزل شده و شعارها و عملیات های ذیل آنها به چالش کشیده شده است.
«آن پایهی اخلاقی و فکری عبارت بود از ادعای برتریِ فکری و ارزشی غرب - شامل اروپا و آمریکا - بر بقیهی مناطق جهان و بقیهی ملل عالم. شعارهایی را اینها مطرح کردند که این ربطی به پیشرفت های علمی و صنعتی ندارد؛ شعارهای جذاب و فریبنده مثل شعار آزادی، شعار دموکراسی، شعار حقوق بشر، شعار دفاع از ملتها و از آحاد انسانها را سرِدست گرفتند و مطرح کردند و خواستند برتری نظام ارزشی خودشان را بر سایر مناطق عالم، بر ادیان عالم، بر نحلههای گوناگون فکری و بخصوص بر اسلام، از این طریق تثبیت کنند. در بخش دوم که بخش عملی است - که پایهی دوم قدرت غرب و تسلط غرب بر مدیریت جهان بود - مسئلهی تواناییهای سیاسی و نظامی بود که اگر ملتها یا دولتها یا جریانهای گوناگونی تحت تأثیر آن نظام ارزشی و آن جنبهی اول قرار نمیگرفتند و تسلیم نمیشدند و ایستادگی میکردند، اینها با فشار سیاسی و با فشار نظامی با آنها مواجه میشدند و کارهای زیادی را انجام میدادند که کسانی که زیر بار آن عامل اول نمیرفتند، با فشار عامل دوم، یعنی فشار سیاسی و فشار نظامی و امنیتی، مجبور بشوند با آنها همراهی کنند و همکاری کنند.»
عوامل تزلزل پایهی فکری و ارزشی بر اساس رهنمودهای رهبری عبارتاند از:
«1-بحران رو به افزایش اخلاقی و معنوی در غرب است؛ که نشانهی بارز آن رواج احساس پوچی، احساس بیهودگی، احساس ناامنی روحی در بین آحاد مردم - بخصوص در بین جوانها - در غرب است. تلاشیِ خانواده؛ بنیان خانواده در غرب دچار تزلزل شدید است و متلاشی شده که این آثار را میگذارد. مسئلهی زن که بر روی مسئلهی زن جهتگیری غربی بهنحوی بوده است که امروز حرکت فمینیستی - که از دهها سال قبل شروع شده بود - زیر سؤال جدی از سوی متفکرین و روشنفکران و اهل فکر است؛ یعنی احساس میکنند که این یک دامی برای زن بود و زن را دچار محاذیر عجیبوغریبی کرده است که داستان مفصلی است. مسئلهی ارزش شدن منکرات؛ مثلاً همجنسبازی در غرب میشود ارزش؛ مخالفت با همجنسبازی میشود ضد ارزش!
2-عامل دوم میل به مذهب است؛ که این در واقع واکنش به همین عامل اول است. در بین جماعات گوناگون کشورهای غربی، میل به مذهب، علاقهی به مذهب، بهطور خاص علاقهی به اسلام، گرایش به اسلام، گرایش به فهم قرآن روزبهروز بیشتر شده است؛
3-عامل سوم بُروز تعارضهای عملی با شعارهای غربی است؛ یعنی اینها در دنیا دم از آزادی و دم از دموکراسی و دم از حقوق بشر و این حرفها میزدند؛ در عمل آنقدر دولتهای غربی با این شعارها عملاً مخالفت کردند و نقض کردند این شعارها را که امروز طرح این شعارها در دنیا از سوی غربیها بهصورت یک امر مستهجن درآمده است؛ یعنی افراد صاحب فکر میفهمند. تعداد کودتاهایی که دولتهای غربی و قدرتهای غربی علیه دولتهای مستقل - غالباً دولتهای ملی - انجام دادند، یک تعداد عجیبی است. طبق بعضی از گزارشها، آمریکا پس از جنگ دوم [جهانی] تا امروز برای سرنگونی پنجاه دولت اقدام کرده! استفادهی از بمب اتم؛ تنها موردی که بمب اتم استفاده شده است [توسط] آمریکا است که بیش از همه دم از مردم و دم از حقوق مردم و مانند اینها میزند و بیش از دویست هزار نفر کشته شدند - در آن حوادث ژاپن - و تعداد خیلی بیشتری هم دچار عوارض آن شدند. زندان گوانتانامو، زندان ابوغریب، این حوادثی که پیش آمد، زندانهای مخفیای که در اروپا ثابت شد برای همه و روشن شد که اینها زندانهای مخفی دارند و مردم را شکنجه میکنند و بیمحاکمه نگه میدارند، که هنوز هم هست؛ همه دارند میبینند. این هم عامل سومی بود که نظام ارزشی مورد ادعای غرب را به چالش کشید.
4-عامل چهارم، پناه بردن به استفادهی از زور و خشونت و سرکوب بود؛ انواع خشونتها، از جمله تحریم. دیده شد و در مقابل چشم مردم دنیا قرار گرفت که وقتی که اینها با یک کشوری، با یک ملتی مسئله پیدا میکنند و نمیتوانند غلبهی فرهنگی خودشان را بر این کشور تحمیل بکنند و سلطهی خودشان را تأمین بکنند، دست به زور میبرند و لشکرکشی میکنند؛ گاهی با لشکرکشی، گاهی با ترور، گاهی با راه انداختن جریانهای تروریستی؛ که اینها همه در همین زمان خود ما در همین اواخر دیده شده و این در مقابل چشم مردم دنیا است: حملهی به کشورها، حملهی به عراق، حملهی به افغانستان، حملات گوناگون به شکلهای مختلف به پاکستان و جاهای دیگر. این هم یکی از آن چیزهایی است که نظام ارزشی غرب را به چالش کشیده.
5-عامل پنجم هم جریانسازیهایی از قبیل همین جریان القاعده و داعش و مانند اینها.»
همچنین عواملی باعث شدهاند تا پایه اساسی عملی غرب یعنی اقتدار سیاسی و نظامی آن به چالش کشیده شود که مهمترین این عوامل را میتوان ظهور و بروز انقلاب اسلامی و اعمال قدرت و مقاومت آن در برابر سلطه گری آمریکا و متحدانش در منطقه و جهان دانست. رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای مجلس خبرگان شهریور 93 فرمودند: « مهمترین چیزی که این عامل - عامل اقتدار نظامی و سیاسی - را به چالش کشید، برپایی نظام جمهوری اسلامی بود. در یکی از مناطقِ بشدت تحت نفوذ آمریکا، یک حرکت عظیم انقلابی با این ابعاد بهوجود میآید، یک نظامی را مبتنی بر تفکراتی که آنها این همه برای حذف این تفکرات تلاش کرده بودند بهوجود میآورد، و این نظامْ با حملات گوناگون و متنوع آنها - حملات سیاسی، اقتصادی، نظامی، امنیتی و غیره - از بین نمیرود بلکه روزبهروز هم قویتر میشود؛ تا امروز که نظام جمهوری اسلامی نظامی است به معنای واقعی کلمه مقتدر.
بعد هم حوادثی که اتفاق افتاد، ایستادگیِ هشتسالهی جمهوری اسلامی و ملت ایران در دفاع مقدس؛ چیز کوچکی نبود، حادثهی بسیار مهمی بود. این نشان داد که تواناییهای نظامی و امنیتیِ قدرتهای مسلط بر عالم، قادر نیستند از ایستادگی یک ملت بکاهند یا به آن ضربه بزنند، و این خواهد توانست خودش را بر آنها تحمیل کند، کما اینکه تحمیل کرد. بعد هم دیگر حوادث منطقه، حوادث فلسطین، حوادث لبنان، جنگ ۳۳ روزه، جنگ ۲۲ روزه، جنگ ۸ روزهی غزه، و این جنگ اخیر ۵۰ روزهی غزه که واقعاً جزو نمونههای معجزهآسا است. یک منطقهی کوچک، محدود، با تواناییهای بسیار محدود، کاری بکند که رژیم صهیونیستی که نماد قدرت غرب در منطقه است، به زانو در بیاید؛ این اصرار کند بر آتشبس، آنها قبول نکنند آتشبس را؛ این مدام اصرار کند، آنها بگویند نخیر، شرط قبول آتشبس این چیزها است؛ و تا این چیزها حاصل نشد، آتشبس را قبول نکردند؛ این خیلی حادثهی مهم و قابل تحلیلی است. اینها نشان میدهد که اقتدار و برتری نظامی - سیاسی غرب، به معنای واقعی کلمه به چالش کشیده [شده]. امروز در دنیای غرب این جمعبندی جمعبندی رایجی است که خیلی از افراد ذینفوذ در غرب، معتقدند که «جنگ» دیگر یک گزینهی معتبر و باصرفه برای غرب نیست؛ امروز خیلی از سیاسیون در آمریکا - عمدتاً در آمریکا، و [نیز] در برخی از کشورهای اروپایی - این را مطرح میکنند و میگویند که جنگ برای ما دیگر یک گزینهی باصرفه نیست، معنای این همین است که تواناییهای نظامی و اقتدار نظامی - امنیتی غرب کاملاً به چالش کشیده شده.»
بر مبنای آنچه ذکر شد و بیانات امام خامنهای با تزلزل پایههای اساسی تمدن غربی و ظهور قدرتهای جدید جهانی چون هند و چین و امثال آن نظم جدید جهانی در حال شکل گیری است و عملکرد مناسب جهت ایفای نقش در شکل دهی به این نظم جدید و قرارگرفتن در موقعیت مناسب پس از استقرار نظم جدید امری ضروری و اجتناب ناپذیر تلقی میشود.
راهبردهای برگرفته از اندیشه مقام معظم رهبری در راستای عملکرد مناسب در این موقعیت خطیر تاریخی را میتوان در دوحوزه کلی «تحلیل صحیح واقعیات جامعه و جهان» و نیز «آمادگی ایفای نقش و نقشآفرینی در پدید آوردن نظم جدید جهانی» دسته بندی نمود.
در حوزه تحلیل صحیح واقعیات امروز جامعه و جهان توجه به «واقعیت ایستادگیِ نظامِ مبتنی بر اسلام و حمایت مردم آن»، «انگیزههای دینی در نسل امروز انقلاب»، «ظرفیتهای بیشمار ملی»، «غفلت نکردن از دشمنی دشمنان»، «عجز دشمن از مقابلهی با ملت ایران و مقابلهی با نظام اسلامی»، «پیروزی در هر بحران در صورت تکیه بر خدا و نیروی مردمی و کار جهادی» و «توجه به مسیر طی شده از ابتدای انقلاب تاکنون» از الزامات عملکرد متقن در این برهه از تاریخ است.
همچنین وظائف ما در راستای آمادگی ایفای نقش و نقش آفرینی در پدید آوردن نظم جدید جهانی نیز «استفاده از همهی ظرفیت ها و تواناییهای داخل و بیرون کشور»، «تقویت سه حوزه علم و فناوری، اقتصاد و فرهنگ از طریق سرمایه گذاری در آنها»، «افزایش جمعیت کشور و افزایش نسل جوان»، «مرزبندی صحیح و صریح با جبههی دشمن»، «بیمناک نشدن از دشمنی اشرار»، «حفظ اتحاد و وحدت ملی و اسلامی»، «حفظ فرهنگ اسلامی و انقلابی و تقویت جناح فرهنگی مؤمن»، «گفتمانسازی و تبدیل آنچه گفته شد به باور عمومی» است.
به هر تقدیر همانگونه که نوشته شد، رخدادهای در حال وقوع یا به وقوع پیوسته دنیا نشان از تحولات عمیقی دارد که در حال تکوین نظم نوین جهانی هستند و نوع نگرش و عملکرد امروز ما نقش مستقیمی در جایگاهمان در نظم آینده جهانی دارد. در این میان توجه به حفظ وحدت رویه در عملکردها برای نقش آفرینی در پدید آوردن نظم جدید جهانی امری عقلانی بوده و فهم راهبردهای امام خامنه ای در این راستا توسط نخبگان و تبدیل آنها به باور عمومی در جامعه مسئلهای کلیدی به شمار میرود.
بی تردید تلاش جهادی در راستای تبیین گفتمان «تحولخواهی» مدنظر رهبر انقلاب و استقرار «دولت جوان حزب اللهی» و به ثمر نشستن «گام دوم انقلاب اسلامی» نقش بی بدیلی در شکل گیری و استقرار «تمدن نوین اسلامی» خواهد داشت.