لیبی کشوری که زیر سایه جنگ مذاکره کرد
جنگ در سایه مذاکره!
این روزها جریان غرب گرا برای فرار از رسوایی های تاریخی مجددا با تصویرسازی غیرواقعی از سایه جنگ و ایجاد دوگانه جعلی جنگ-صلح(بخوانید سازش) بازهم راه حل مشکلات کشور را در مذاکره مجدد القا می کند و تنها راه رفع سایه جنگ خیالی را هم مذا
نسیم آنلاین : علیرضا فقیهی راد: این روزها جریان غرب گرا با دستان خالی در سیاست خارجی روبرو شده است و حاصل چندسال تنش زدایی و اعتماد و مذاکره یعنی برجام را بی حاصل می بیند و از طرفی در داخل هم اقتصاد را رها کرده و وضعیت را به گونه ای رقم زده که به گواه مرکزپژوهش های مجلس بیش از 40 درصد مردم زیرخط فقر قرار گرفته اند، حال برای فرار از این رسوایی های تاریخی مجددا با تصویرسازی غیرواقعی از سایه جنگ و ایجاد دوگانه جعلی جنگ-صلح(بخوانید سازش) بازهم راه حل مشکلات کشور را در مذاکره مجدد القا می کند و تنها راه رفع سایه جنگ خیالی را هم مذاکره می دانند. راهی که طی این چندسال اخیر طی شد و امروز چیزی جز خسارت محض و البته تهدیدهای زبانی مقامات آمریکایی نداشته است.
دونالد ترامپ هم بعد از کمی مانورهای رسانه ای و عملیات روانی برای ایجاد ارعاب و تغییر محاسبات ذهنی مقامات ایران ، شماره تماس خود را به سفارت سوئیس می دهد و مکررا اعلام می کند که آماده مذاکره مجدد هستیم اما گزینه نظامی را به عنوان چماقی در دست گرفته است.
بازخوانی و مطالعه تطبیقی مذاکرات بقیه کشورها با آمریکا دقیقا ثابت می کند، کشورهایی که با اعتماد به آمریکا به پای میزمذاکره رفتند در انتها نه تنها سایه جنگ بر سرآنها افتاد، بلکه با حمله نظامی آمریکا ساقط شدند. لیبی یکی از مصادیقی است که بازخوانی رفتار و مذاکرات قذافی با آمریکا نشان می دهد که جنگ در سایه مذاکره با آمریکا رخ داده و نه مذاکره سایه جنگ را رفع کرده است.
سرهنگ مُعَمَّر محمد قَذّافی که روزی لقب شاه انقلابی اعراب را یدک می کشید، و اعراب را به مبارزه با آمریکا دعوت می کرد، کارش بجایی می رسد که برای رونق اقتصادی و رفع تحریم ها و سایه جنگ سر میز مذاکره با آمریکا می رود و همه چیز لیبی را با هیچ معامله می کند و با انگلیس پیمان امنیتی می بندد و نهایتا با مشارکت همان ها دولتش سقوط می کند و خودش کشته می شود.
دولت آمریکا انفجار هواپیمای شرکت هوایی پان آمریکن که در مسیرلندن به نیویورک بود و منجر به مرگ 259 نفر شد را به لیبی منتسب می کند و خواستار تحویل دو مامور امنیتی لیبی می شود. آمریکا پرونده این انفجار که معروف به حادثه لاکربی شد را به شورای امنیت سازمان ملل متحد می برد و قطعنامه 731 و بعد قطعنامه 748 و 883 را علیه لیبی صادر می کند و تحریم ها و فشارها را افزایش می دهد.
آمریکا در ادامه فشارها بر لیبی قانون تحریم ایران و لیبی( ILSA ) یا همان قانون تحریمی داماتو را در کنگره تصویب و به امضای کلینتون می رساند. بر اساس آن، رییس جمهور اختیار دارد تا شرکتهای خارجی را که بیش از 40 میلیون دلار در سال در صنایع نفتی لیبی سرمایه گذاری می کنند، تحریم کند.
سرهنگ قذافی که اقتصادی کاملا وابسته به نفت دارد و تنها با پشتوانه فروش نفت کشور را اداره می کند و از طرفی پشتوانه مردمی در قدرت سیاسی ندارد و تلاشی نیز برای اصلاح امورات داخلی نمی کند ، برای حل این معضلات متوسل به کشورهای عربی می شود که با دست رد از طرف آنها مواجه می شود. در همین حین آمریکایی ها فشارها را بیشتر می کنند و بر گزینه نظامی نیز تاکید جدی می کنند. کلینتون این تهدیدات را اینگونه علنی می کند: «آنها باید بدانند که ما همیشه صبور نیستیم. شاید ساده ترین راه برای حل مشکل میان ما و لیبی حمله نظامی به این کشور باشد. ولی ترجیح می دهیم فعلا به آنها فرصت بدهیم.»
نهایتا سرهنگ قذافی مذاکرات و دیپلماسی پنهان با سرویس های اطلاعاتی انگلیس و آمریکا را شروع می کند. و در اولین اقدام دو فرد مظنون به بمب گذاری را تحویل می دهد و در ازای هرفرد کشته شده در حادثه لاکربی نیز مبلغ ده میلیون دلار می پردازد. هرچند آمریکایی ها این مبلغ را کافی نمی دانند و فشارها را ادامه می دهند اما مذاکرات به از بین بردن سلاح های شیمیایی و تعطیلی فعالیت های هسته ای نیز کشیده می شود و آمریکا در همین حین قانون تحریمی داماتو رو تا پنج سال دیگر تمدید می کند.
قذافی که درون کشور نفت به عنوان تنها پشتوانه اقتصادی اش دچار تحریم قرار گرفته، وضعیت سیاسی اش متزلزل شده و از اعتماد مردمی هم برخوردار نیست، بجای اصلاحات درونی بر ادامه مسیر سازش و مذاکره با کشورهای غربی و آمریکا اصرار می ورزد و حال که آمریکا به عراق هم حمله کرده است از ترس اینکه نکند کشور بعدی لیبی باشد ، مذاکرات را گسترش می دهد.
آمریکا در قبال وعده لغو تحریم و به تعبیر بوش ساختن یک اقتصاد مرفه ؛ انهدام تمامی تجهیزات هسته ای ، تعطیل کردن همه برنامه های تحقیق و توسعه هسته ای ، بازرسی نامحدود بازرسان آژانس انرژی اتمی را از لیبی می خواهد تا نهایتا در 19 دسامبر 2003 قذافی کاملا تسلیم می شود و همه درخواست های آمریکا را اجرایی می کند و تاسیسات هسته ای خود را مستقیما به آمریکا منتقل می کند و حتی برد موشک های خود را نیز به 300 کیلومتر کاهش می دهد. اما آمریکا به بهانه اینکه اینها تنها قسمتی از برنامه های هسته ای و کشتارجمعی لیبی بوده و با لغو تحریم ها رفتار قذافی معلوم نیست چگونه باشد و مساله حقوق بشر در لیبی برای ما سئوال است و... تحریم های اساسی را لغو نمی کند.
اما داستان ادامه دارد، لیبی که اکنون خلع سلاح شده و فشارهای اقتصادی نیز سرجای خودش است ، پس از 5 سال، در 2011 آمریکا با متحد همیشگی خود انگلستان، به بهانه بالا گرفتن اعتراضات مردمی در لیبی بهصورت هوایی به این کشور حمله می کند! انگلستان که زمانی متعهد شده بود از لیبی در صورت حمله نظامی کشوری دیگر دفاع کند، خود در حمله به لیبی تحت عنوان نیروهای ائتلاف یا ناتو حضور می یابد. مسئولان سیاست خارجی انگلیس در همان زمان پا را فراتر گذاشته اعلام کردند تا زمانیکه ناآرامیها در لیبی ادامه داشته باشد، در این کشور میمانند. اینگونه بود که قذافی همهچیز را از دست داد .
قذافی که با سازش و معامله با آمریکا توان نظامی خود را از دست داده و همچنان در زیر فشارهای اقتصادی به سر می برد، با حمله ناتو تمامی زیرساخت های اقتصادی باقی مانده را از هم از دست می دهد. خود قذافی هم در همین حین کشته می شود و این است هزینه سازش! و این است نتیجه مذاکره و اعتماد به آمریکا که جنگ و سقوط را هم در پی دارد.
کاندولیزا رایس وزیر وقت امور خارجه آمریکا مسئله لیبی را نمونه موفق سیاست خارجی آمریکا می خواند و می گوید: « همان طور که سال 2003 نقطه عطف تاریخی برای مردم لیبی بود. سال های دیگر نیز میتواند نقطه عطفی برای مردم ایران و کره شمالی باشد.» آیا ایران و کره شمالی از تجربه لیبی درس خواهند گرفت؟!