یادداشت/ پرویز امینی
سید حسن خمینی و نابسندگی در نقشهایش
چسبندگی سیدحسن خمینی به هاشمی و بعد خاتمی و اینک روحانی، با چنین نقشآفرینیای مغایر بود. چرا که همبستگیهای سیاسی وی با این دولتها، اجازه نمیداد از موضعی عام با مسائل مواجهه و برخورد کند.
به گزارش « نسیم آنلاین »، پرویز امینی استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل سیاسی در یادداشتی با موضوع "سید حسن خمینی و نابسندگی در نقشهایش " نوشته است: نقش در اصطلاح جامعهشناسی و به زبان ساده، درواقع انتظاری است که دیگران به دلایلی از افراد دارند. سید حسن خمینی مجموعا دارای ویژگیها و کنشهایی بوده است که حامل سه نقش شده است.
- نقش اول به دلیل منسوبیت او به امام خمینی است که رهبر فکری و سیاسی انقلاب اسلامی و معمار نظم سیاسی جمهوری اسلامی است. این منسوبیت، سید حسن خمینی را در نقش حافظ اندیشه امام و یکی از مراجع صحت و سقم مواضع طرح شده درباره امام قرار داده است. خصوصا بعد از فوت مرحوم آقا سید احمد و بر عهده گرفتن تولیت حرم امام و مجموعه مسائل دیگر مانند مؤسسه حفظ و نشر آثار امام، این نقش پررنگتر شده است. در این موقعیت، انتطار جامعه از سید حسن، صیانت از فکر و اندیشه و راه امام خمینی است و در نتیجه، مراقبت از تحریف آن و داشتن موضع و مرزبندی شفاف بین امام و غیرامام است.
- سید حسن خمینی و مجموعه در اختیار او مثل دفتر حفظ و نشر آثار امام، در ایفای این نقش دستکم برای بخشهایی از مردم، ناموفق و به شکل دقیقتر، نابسنده بوده است. درواقع نتوانسته علاوه بر جایگاه حقوقی و رسمی، با عملکرد و ابراز حساسیتهای لازم و مواضع به موقع، مرجعیت و جایگاه حقیقی درباره مسائل مربوط به امام را داشته باشد.
- نزدیکی سیاسی وی و مجموعه بیت امام به یک جریان خاص (چپ و اصلاحطلب) طی این سالها، بر ایفای چنین نقشی سایه انداخته است. حتی در تنظیم صحیفه امام به عنوان مجموعه فرمایشات مستقیم امام نیز این جهتگیری لحاظ شده است. مثلا در پی عتاب تند امام به موسوی به دلیل استعفای بیاطلاع و ناگهانی از نخستوزیری، تلاش شده با توضیحی در پانویس کتاب، ادبیات تند امام خطاب به موسوی، تعدیل و تلطیف شود. این استثنایی است که من ندیدم برای عتابهای تند امام به دیگران نیز لحاظ شده باشد.
- البته بخشی از این نابسندگی نیز به استاندارد دوگانه وی و مؤسسه حفظ و نشر آثار امام برمیگردد. مثلا بر روی افرادی مثل مصباح یزدی و مواضع او در گذشته و پیش از انقلاب، سخت حساس بوده و هستند و با تمام قوا به او اعتراض میکردند و در هر موقعیتی بر او میتاختند اما در برابر مواضع دیگران، یا سکوت میکردند یا بسیار ملایم از مسئله عبور میکردند. کسانی که از امهات فکر امام عدول کرده بودند و مثلا ولایت فقیه را نوعی استبداد دینی میدانند، اما همچنان مورد تجلیل آنها هستند. یا برخی دیگر که معتقد بودند بعضی دیدگاههای شایع امام، بر خلاف نظر امام است که مثلا امام با شعار مرگ بر آمریکا مخالف بودهاند نیز، مورد چالش سید حسن خمینی قرار نگرفتند.
- این نابسندگی اجتماعی تا آنجا پیش رفت که در 14 خرداد 89، جمعیت وفادار به امام که مشتاقانه از راه دور و نزدیک برای مراسم سالگرد به حرم امام آمده بودند، آنچنان نسبت به مواضع او خشمگین بودند که اجازه صحبت به او ندادند و صحبتهای او را ناتمام گذاشتند. اینک اکثریت منتقدان او را، وابستگان عاطفی و فکری و عملی امام تشکیل میدهند و هواداری از مواضع او از سوی کسانی انجام میشود که چندان با امام بر سر مهر نبودهاند!
- دومین نقشی که بر اساس جایگاه و میراثداری از امام و برخی کنشها و مواضع از وی انتظار میرفت، قرار گرفتن در جایگاه زبان و صدای مردم در برابر کجاندیشیها و کجرفتاریها و بدعملیها با معیارهای آشنای اجتماعی مانند «عدالت» و «آزادی» بود. همین نقشی که پدر وی در دوره 5 ساله بعد از رحلت امام ایفا میکرد و تقریبا تنها صدای اعتراض به کجرفتاریهای نظری و عملی دولت هاشمی بود.
- چسبندگی وی به هاشمی و بعد خاتمی و اینک روحانی، با چنین نقشآفرینیای مغایر بود. چرا که همبستگیهای سیاسی وی با این دولتها، اجازه نمیداد از موضعی عام با مسائل مواجهه و برخورد کند.
- در این بین البته بیشترین چسبندگی را با هاشمی داشت که میتوان گفت نمرهاش در عدالت و آزادی منفی بود. به شکلی که آقا سید احمد خمینی نیز در دوره سازندگی مواضع و جهتگیریهای او را نسبت محرومین و مستضعفین، و بسته بودن راه نقد بر دولت هاشمی را برنمیتافت و جدیترین منتقد هاشمی در دوره اقتدارش بود.
- هاشمی آنچنان نسبت به دوگانه آزادی و عدالت دور بود که یک بار خاتمی از گوشه کتابخانه ملی با شعار آزادی، جامعه را علیه او بسیج کرد و شد دوم خرداد 76 و دو بار نیز احمدینژاد با شعار عدالت، او را محکوم به شکست در 84 و 88 کرد. اما در تمام این سالها، بر خلاف پدر، سید حسن موضعی در نقد و نفی مواضع هاشمی نداشته است و از هیچ پایگاه ارزشیای رفتار او را نقد نکرده است.
- علاوه بر آن، عضویتش در مجموعه دانشگاه آزاد که یک مجموعه آموزشی بدسابقه، دستکم در آزادی و عدالت به صورت توأمان است نیز، نشان میدهد وی برای ایفای این نقش، به ملزوماتش وفادار نبوده است و اکنون هم حمایتش از میرزاده؛ رئیس سابق دانشگاه آزاد، که ولایتی؛ فرد مورد اعتماد هاشمی، میگوید هاشمی به دلیل مفاسدش در دانشگاه آزاد میخواسته او را برکنار کند، در همین راستاست.
- سومین نقش مورد انتظار از سید حسن خمینی به دلیل چسبندگیاش به امام و جایگاه عالی امام در صحنه سیاست و جامعه، ایفای یک نقش درجه اول سیاسی در کشور بود که مجموعه کنشهای وی نشان داد در این نقش حتی ناموفقتر از دو نقش قبلی بوده است.
- در ماجراهای بعد از سال 88، او در موضع مخالفت با احمدینژاد قرار گرفت تا این حد که اساسا یکی دو سال دولت احمدینژاد را در مراسم تجدید میثاق دولت با امام همراهی نکرد که به لحاظ سیاسی، تنزل جایگاه اجماعی خود به جایگاه سیاسی مخالفان احمدینژاد تا حد این کار بچگانه بود. وی همین رفتار را با مجلس خبرگان، بعد از انتخابات خبرگان اخیر کرد. انتخاباتی که وی در آن نامزد شده بود و صلاحیتش تأیید نشده بود و در اعتراض به این رفتار، اعضای این مجلس را نیز به عنوان تولیت حرم امام، همراهی نکرد که نشان ناپختگی سیاسی او و عدم آمادگی شخصیتی برای ایفای نقش درجه اول سیاسی است.
- این ناواقعگرایی و نیز ناپختگی سیاسی، البته موجب شد در اولین گام حضور سیاسی مستقیم در انتخابات خبرگان، از شرکت در آزمون علمی خبرگان با توجیه بینیازی از آزمون، سر باز بزند و به همین سبب به راحتی از گردونه رقابت خارج شود. فردی که با حساسیت نسبت به ورود به سیاست، سالها احتیاط کرده بود، اینک به سادگی این ظرفیت را از حضور مستقیم در سیاست از دست داد.
- سید حسن خمینی در انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری به طور مستقیم از روحانی حمایت کرد. در این باره ملاحظاتی وجود دارد. اولا سیدحسن خمینی دارای ظرفیت اجماعی برای ورود به سیاست بوده است و از این نظر با امثال ناطق نوری؛ چه ناطق ماقبل 84 و چه ناطق مابعد 84، تفاوت دارد. بنابراین انتخاب نوع ورود سیاسی که او را در یک جبهه تعریف کند؛ ولو اینکه 23 میلیون رأی داشته باشد، و نیز وی را در برابر یک جبهه دیگر قرار دهد؛ ولو اینکه 16 میلیون رأی داشته باشد، هدر دادن این استعداد است. این نقشی است که خاتمی انجام میدهد و وی ظرفیتی فراتر از او در آن جبهه ندارد.
- سید حسن خمینی اگر هم میخواهد از ورود اجماعی در سیاست صرفنظر کند، لااقل باید جبههای را انتخاب کند که دارای وفاداری عاطفی و فکری و سیاسی به امام هستند و خمینی برای آنها امام است با همه لوازمش. نه جبههای که بخش قابل توجهی از آنها یا فکرا یا عملا و برخی نیز به لحاظ عاطفی از او عبور کردهاند. چون همه ظرفیت و اساسا «بود» او در سیاست، به نوه امام خمینی بودن است. در دو ماجرای اخیر یعنی انتشار صوت مرحوم منتظری و نیز اظهارنظر فاطمه هاشمی در برابر سادهزیست نبودن امام، به عینه باید دیده باشد که چه کسانی موضع او و بیت امام را حمایت، و چه کسانی آنها را تنها گذاشتند!
- یک ملاحظه دیگر به مصداق مورد حمایت او، یعنی روحانی برمیگردد. این حمایت میتوانست مطلق نباشد و در کنار برخی نقدها از وی و دولتش، اما در مقایسه با سایر نامزدها بیان شود. چون با توجه به کاراکتر و ایده روحانی که به نظر، انباشتی از ویژگیهای منفی است، اینجور حمایت نامشروط، پر هزبنه است.
- مثلا روحانی و بخش مهمی از کابینه او، به جای سادهزیستی، دارای زیست اشرافیاند که سخت مورد نفرت امام و فرهنگ انقلاب است. به جای تواضع و فروتنی، دارای تفرعن و خودبرتربینی منحصربفردی است که در برخورد وی با منتقدین و نیز امثال آخوندی و قاضیزاده هاشمی با خبرنگارها و بخشهای ضعیف جامعه نمود دارد.
- روحانی در رقابتهای انتخاباتی نیز نشان داد شخصیتا اهل جوانمردی سیاسی نیست و حاضر است برای پیروزی، خیلی چیزها را از مروت گرفته تا اخلاق و صداقت را قربانی کند و حتی خود و سوابقش را در سی و هشت سال گذشته انکار کند و وقایع دهه شصت را برای از میدان بدر کردن رقیب، آنچنان تحریف کند که امام بشود بدهکار، و یک سازمان منفوری مثل منافقین تروریست، در جایگاه مدعی قرار بگیرند.
- از لحاظ فکری نیز هسته اصلی حرفهای روحانی، همگرایی با غرب با غیرایدئولوژیک کردن سیاست خارجی و تعدیل شعار استقلال و پایین کشیدن فتیله استکبارستیزی و مستضعف نوازی جمهوری اسلامی است که نسبتش با امام روشن است.
- علاوه بر همه اینها، مسئله انتحال و تقلب علمی رساله دکتری روحانی نیز مدعیان جدی دارد که رسوایی بزرگی است که دامن حمایتکنندههای او را نیز خواهد گرفت.
- همه آنچه که گفته شد به معنای نامؤثر بودن سید حسن خمینی در صحنه اجتماع و سیاست ایران نیست بلکه اشارهایست به تفاوت منفی آنچه میتوانست باشد با آنچه اکنون هست.