بازی کودکان اینفلوئنسری به کارگردانی مادران!
نمایش روزمرگی های رنگارنگ؛ استراتژی مادران برای تبدیل شدن به بلاگر است که در این راه از کودکانش استفاده می کنند به بیان دیگر کودکان تبدیل به سوژه ای برای کسب درآمدهای میلیونی شده اند.
فضای مجازی با گسترش گوشیهای هوشمند تبدیل به یک دنیای ناشناخته شده است و هر روز شاهد ماجراهای متفاوتی است. بلاگرها، اینفلوئنسرها و نامهایی از این قبیل افرادی هستند که زندگی معمولی و روزمره خود را با مخاطبانشان به اشتراک میگذارند، زندگی که نشان دادن آن جز یاس و ناامیدی برای مخاطب از همه جا بی خبر چیزی به همراه ندارد.
اما پشت پرده این زندگیهای خوش رنگ و لعاب داستانهای دیگری در جریان است، متأسفانه عطش شهرت و استفاده از خدمات رایگانی اعم از آرایشی و بهداشتی، خرید لباس، دکور و وسایل مورد استفاده در منزل تا حتی فرش و سرویس بهداشتی و به طور کلی هر آنچه که به ذهنتان میرسد اینفلوئنسرها را به جایی برده است که تبلیغ هر چیزی را کنند و در این راه از تمام توان خود و اعضای خانواده استفاده کنند؛ حتی کودکان!
متأسفانه با گسترش فضای رقابتی در میان بلاگرها و تکراری شدن بسیاری از آنها در میان مخاطبان خود سن اینفلوئنسرها هر روز کوچکتر میشود؛ میپرسید چرا؟ جواب این سوال کاملاً روشن است تا زمانی که نوجوان و جوان ما با فضایی روبه رو است که از یک استوری ۱۵ ثانیهای میتواند میلیونها درآمد کسب کند چرا باید دغدغه تحصیل و یا کسب مهارت را داشته باشد؟ اما آن روی سکه با بلاگرهایی روبه رو هستیم که از فرزندان کوچکشان برای جذب مخاطب استفاده میکنند و از زمانی که کودکشان هنوز متولد نشده است صفحه شخصی برایش درست میکنند و پس از آن کارشان را با تولد فرزندشان ادامه میدهند تا جایی که بسیاری از مخاطبان بیشتر از اینکه بچههای خودشان و اخلاق و روحیات آنها را بشناسند بچههای اینستاگرامی را میشناسند!
این بچههای بانمک که یک شبه به واسطه شیرین زبانی، شیطنت و یا درک بسیار بالا تبدیل به ستارهای میشوند سبب رونق تجارت و کسب و کار خانوادگی شأن هستند، اما والدین بسیاری از این بچهها پشت صحنه این عکسها در تلاش اند تا محصولاتی را بفروشند و درآمد بیشتری کسب کنند؛ خانوادههایی که حضور کودکشان را در فضای مجازی سودمندتر از کسب مدرک دانشگاهی میدانند.
شهرت یا درآمدزایی توسط کودکان
بسیاری از مادران جوان به دنبال شهرت و محبوبیت در فضای مجازی هستند و برخی دیگر میخواهند یک صفحه پرطرفدار داشته تا از این راه کسب درآمد کنند و این هویت کودکان است که قربانی رسیدن به خواستههای مادرانه میشود برای مثال یکی از همین مادران به محض به دنیا آمدن فرزندش صفحهای را برای او احداث کرد که ویدئویی از بحث کودکانه دخترک زیبایش بر سر گیلاسهایی که مادر شب قبل خورده بود تبدیل به ترند فضای اینستاگرام شد؛ بعدها این کودک تبدیل به چهره محبوبی در اینستاگرام شد که لایک میگرفت و حالا هم دنبال کنندههایش به دومیلیون نفر رسیده است و یا اخیراً ویدئوی دختر بچهای که ۶۰۶ هزار دنبال کننده دارد و سن پدرش را با شیرین زبانی خاصی که البته همراه با ترس و ناراحتی بود میپرسید ترند فضای مجازی شد؛ دختر بچه در این ویدئو میگوید: «دوست ندارد چهل ساله شود چراکه پدرش تا آن زمان شاید از دنیا رفته باشد.»در این میان یکی از همین نشریات زرد که در گزارش قبل هم به آن اشاره کرده بودیم سبب محبوبیت بیشتر این دختربچه شد که به عقیده مادرش شیرین زبانی کاملاً بداهه داشته است غافل از اینکه سیر کردن در دنیای بزرگترها سبب شده است این دختربچهها از بزرگتران الگوبرداری کنند و در نوع لباس پوشیدن، ژست گرفتن و رفتار کردن مانند آنها باشند و تبدیل به یک مدل تبلیغاتی شوند که برای درآمدزایی بیشتر به مادرانشان کمک میکنند اما اینکه در آینده چه بلایی بر سر هویت این بچهها میآید خدا میداند!
نمونه دیگری از این کودکان پسری است که در تاریخی رند و به بیان مجازیها لاکچری به دنیا آمده است و ۳۷۳ هزار دنبال کننده دارد و قبل از به دنیا آمدنش صفحه شخصی در اینستاگرام داشت اما نکته بسیار مهم در یکی از ویدیوهایی است که مادر این پسربچه به همراه او یکی از آهنگهای خوانندههای آن ور آبی را میخواند و بچه را در بغلش تکان میدهد؛ اما ترس پسربچه کوچک که هنوز یک سالش هم نشده است از آن همه نور و تجهیزات و تکانهایی که در آغوش مادر میخورد در آخر اشکش را سرازیر میکند همه این ویدئوها دست به دست از این پیج به آن پیج میرود؛ مخاطبان اینستاگرام قربان صدقه این بچهها میروند و ویدیوهایشان دست به دست میچرخد اما به جای اینکه به دنبال بازیهای کودکانه باشند در دنیای مادرانشان سیر میکنند و ذوق لایک گرفتن و دیده شدن ویدیوهایشان را دارند.
چرا من نمیتوانم مادر خوبی باشم!
اما مخاطبان؛ تا به حال چند بار بعد از دیدن عکس و فیلمهای این مادران و کودکان در اینستاگرام از خودتان پرسیدهاید که آیا من مادر خوبی هستم؟ آیا خوشبخت هستم؟ آیا میتوانم این امکانات زیبا و رنگارنگ را برای فرزندم مهیا کنم؟ غافل از اینکه پشت پرده این عکسها کودکان تبدیل به ابزاری برای تبلیغات مادرانشان شدهاند، آنها هر روز از این آموزشگاه به آن آموزشگاه میروند، هر روز حمام میکنند، همیشه باید مرتب و آراسته باشند، انواع و اقسام غذاهای کمکی را بخورند و در کنار آن کارهای شیرین و بامزهای را انجام دهند تا بازدید بیشتری داشته باشند؛ درست مثل یک کودک کار واقعی!
اما این مخاطب از همه جا بی خبر است که فکر میکند این مادران به دلیل دغدغههای خود به دنبال استعدادیابی فرزندانشان هستند و خوش به حالشان که میتوانند چنین مراسم تولد و تعیین جنسیت هایی بگیرند، با فرزندانشان وقت بگذرانند و در آرامش باشند؛ پشت پرده اما این کودکان و والدینشان باید با تک تک اجزای یک مراسم عکس بگیرند و آن را تبلیغ کنند در این لحظه است که شما به جای دیدن یک قاب خوش رنگ و لعاب از یک خانواده خوشبخت کاملاً رو به روی یک پیام بازرگانی نشستهاید.
کودکان خوش تیپ و رنگی یا کودکان کار مجازی؟
تا همین چند سال پیش بیشتر والدین میترسیدند که عکسی از فرزندشان در فضای مجازی منتشر شود اما حالا هزاران خانواده تمایل دارند تا از فرزندانشان برای کسب درآمد و تبلیغات در فضای مجازی استفاده کنند؛ بهترین این نمونهها بلاگرهایی هستند که روزمرگی مادرانه شأن را در فضای مجازی منتشر میکنند؛ آنها میتوانند انواع و اقسام برندها را برای تبلیغات جذب کنند آن هم با هزینههای بسیاری بالا؛ در حال حاضر کمترین مبلغ تبلیغ در استوری اینستاگرام سه میلیون تومان است که فرد گرداننده صفحه ۵۳۵ هزار دنبال کننده دارد این مبالغ تا ۱۲ میلیون برای استوری در صفحهای با ۷۶۷ هزار دنبال کننده و ۲۰ میلیون تومان برای پست تبلیغاتی صفحهای با ۴ میلیون دنبال کننده ادامه پیدا میکند؛ اگر بپرسید که پشت پرده مدیریت این هزینههای سرسامآور و گرداننده صفحات چه کسی است؟ جواب ساده است؛ مادر!
نمایش روزمرگی، به اشتراک گذاشتن لحظات زندگی و شخصیترین مسائل استراتژی مادران برای تبدیل شدن به بلاگر است، مادرانی که حتی حاضرند سختیهای دوران بارداری را تحمل کنند تنها برای اینکه فرزند اولشان بزرگ شده است و دیگر نمیتوانند با بسیاری از صفحات برای تبلیغات همکاری کنند؛ اینفلوئنسرها معمولاً در یکی از زمینههای سلامتی، زیبایی، آشپزی و غیره فعالیت میکنند و همین است که سبب همکاری بسیاری از برندها با این مادران میشود چراکه چه کسی بهتر از یک مادر به ظاهر مهربان، نمونه و پر از آرامش و هنرمند برای تبلیغ یک لباس یا کتاب مناسبتر است؟
نکته مهمتر در این صفحات این است که این بچهها به اندازه کافی بزرگ نیستند که بتوانند در شبکههای اجتماعی حساب کاربری داشته باشند و طبق قوانین اینستاگرام باید در صفحات بچههای زیر ۱۳ سال ذکر شود که این صفحات توسط والدین گردانده میشود اما چه اهمیتی دارد آنها فقط سوژه هستند؛ اما پس از رسیدن به سن قانونی این بچهها میتوانند از والدینشان شکایت کرده ولی تصور کنید کسی که به سن قانونی رسیده است و یک صفحه با چندین میلیون مخاطب دارد و میتواند از این راه کسب درآمد میلیونی داشته باشد یعنی از پزشک و مهندسی که چندین سال است تحصیل کرده است بیشتر از والدینش تشکر میکند یا شکایت؟ یا برایش اهمیتی دارد که در کودکی سوژه داغ مادرش برای کسب شهرت بوده است یا نه؟