به مناسبت سالگرد درگذشت سیدهادی خسروشاهی:
علیه تکفیر
یکی از معایب فکری دوران ما، ستیز با غیرهمفکران است. گاهی توجه به مکتب فکری خود، سبب میشود به ستیز با دیگر تفکرات گرایش بیابیم. این رویهای است که گاه مقبول بسیاری افتاده و با این حربه به مواجهه با دیگر اندیشهها میپردازند. مرحوم خسروشاهی میکوشید این روش و منش را مورد نقد قرار دهد.
سیدمحمود خسروشاهی*: یکی از معایب فکری دوران ما، ستیز با غیرهمفکران است. گاهی توجه به مکتب فکری خود، سبب میشود به ستیز با دیگر تفکرات گرایش بیابیم. این رویهای است که گاه مقبول بسیاری افتاده و با این حربه به مواجهه با دیگر اندیشهها میپردازند. مرحوم والد میکوشید این روش و منش را مورد نقد قرار دهد و گاهی اگر نقدی به مکتب جعفری میشد، بر آن نبود که با تندخویی و رویکردی احساسی به مقابله با آن بپردازد. وقتی نامهربانانه اسلام را عجین با «بنیادگرایی» کردند، وی به برخی کتب نگاشتهشده در عالم یهودیت و مسیحیت استناد کرد -که رد پایی از این تعبیر را میتوان در این ادیان سراغ گرفت- اما در اسلام نشانی از بنیادگرایی نیست. بهعنوان نمونه، در دین یهودیت در برخی تعابیر آمده است که مردم دنیا را باید به قتل رساند تا یهودیت در دنیا حکومت کند. این تحلیل در برخی از آرای علمای یهود وجود دارد و میتوان این رویکرد را با بنیادگرایی عجین دانست، درحالیکه در عالم اسلامی اینگونه رویکردها وجود نداشته است و مقبول نیست. او گفته بود بنیادگرایی محصولی نیست که بتوان آن را در دین اسلام سراغ گرفت. متون دینی این نکته را در خود ندارند.
مرحوم خسروشاهی بر این موضوع تاکید و توجه داشت که فهم ما از دین نباید بهگونهای باشد که این نحوه گرایشها از دین استنباط شود. از همین رو به مفتوح بودن باب اجتهاد در عالم شیعه توجه بسیار میداد و این باب را قدمی در راه اصلاح میدانست. از این منظر به علمای اهل سنت نقد میکرد که حتی در الأزهر باب اجتهاد به مفهوم واقعی آن بسته مانده است. او به علمای الأزهر نقد میکرد که هنوز حاضر نیستند از چارچوب فتاوای ائمه اربعه خود خارج شوند و معتقد بود که این بینش عملا موجب رکود و جمودگرایی و عدم انطباق احکام با زمان و مکان شده است. اما درحوزه شیعه مفتوح بودن باب اجتهاد، مسیر اندیشه شیعه را باز کرده است و به مجتهد اجازه میدهد بهمصلحت روز بیندیشند و احکام را ولو با عناوین ثانویه فهم کند.
وی علیرغم انتقاد به علمای الأزهر آن جماعت را خالی از محسنات نمیدانست و معتقد بود که یکی از محاسن حوزههای اهل سنت و الأزهر، تخصصی و سیستماتیک بودن حوزههای درس علوم اسلامی در آنهاست. فارغالتحصیلان رشته تفسیر، حدیث، کلام، فقه، ادبیات، تاریخ در زمینه تحصیل و تخصص خود کار میکنند و داعیه تسلط بر تمامی شعب علوم اسلامی را ندارند. از همین جنبه بود که به حوزههای علمیه شیعه نقد میکرد همه علوم اسلامی یکجا برای همه تدریس میشود، فارغالتحصیلان ما- که هیچگونه مدرک تحصیلی رسمی ندارند- در مسائلی که تخصص ندارند اظهارنظر میکنند. او میگفت حتی امام الاکبر در الأزهر هم که درجه دکتری دارد بهخود اجازه نمیدهد در همه زمینههای اندیشه اسلامی ابراز نظر کند، اما درحوزههای ما این رویه نامقبول رواج دارد و باید برای آن چارهای اندیشید.
این نقد را هم به الأزهر داشت که شیوخ الأزهر بهدلیل انتصاب توسط حاکمان مصر، استقلال رای و جسارت ابراز هر نظری را ندارند و این بلیهای برای علماست که محدود به ارباب قدرتند و این سبب میشود که استقلال و آزادی رای از آنها سلب شود.
مرحوم والد گاه به نقد رویکردهای جهان تشیع میپرداخت و اصلاح آن را خواستار میشد و این اصلاح را در گرو داشتن دانش صحیح از اسلام میدانست. یکی از انتقادهای او به طلاب شیعه «نیمه ملأ شدن» بود؛ معتقد بود باید به تمامی جوانب دین نگریسته شود و فهم صحیح از آن به ارمغان آید. اما نیم ملأ شدن گاه سبب انحراف یا عدم درک صحیح از دین نیز میشود.
همه این امور درحالی بود که هیچنگاه ستیزهجویانه با دیگر افکار و اندیشهها نداشت. اگر نقدی به اندیشهای داشت، آن را به بحث میگذاشت و بر آن استدلال میآورد. مقبولیت تاموتمام یک اندیشه را باور نداشت و معتقد بود که دائما باید در راه اصلاح قدم برداشت، همچنین بر این مهم تاکید داشت که با نقد میتوان قدم در راه اصلاح برداشت. این یکی از عوامل مهمی است که میتواند فهم دقیق و پیراستهای از دین را برای ما به ارمغان آورد. این مهم یکی از ضروریات امروز جهان اسلام است.
زبان نقد
نقد و نقادی متاع ارجمندی است که گاه نادیده گرفته میشود. فرهنگ نقد کردن و نقد پذیرفتن همچنان بهخوبی درک نمیشود و مقبول همگان نیفتاده است، حتی برخی اصحاب فرهنگ هنوز با اسلوب نقادی بیگانهاند؛ بهجای نقد اندیشه، شخصیت و سابقه فرد را نشانه میروند و گاه یک انتقاد سبب ترشروییها و تلخکامیها میشود. شناخت اسلوب نقد یکی از ضرورتهای روزگار ماست.
مرحوم خسروشاهی به این امر واقف بود و به آن اهتمام تام میورزید و بارها آثار خود را پیش یا پس از انتشار بهدست اصحاب فرهنگ میسپرد تا با نگاهی نقادانه به آن بنگرند. وی به آنها تاکید و اصرار میکرد که کوچکترین نقدهای خود را نیز بیپرده با وی درمیان گذارند و از بیان آنها پروا نکنند، خود نیز هر جا که روش و سیره نامقبولی میدید، از درِ انتقاد سازنده برمیآمد. نقدهای او از چند موضع بود؛ گاهی نقد علمی میکرد، گاه به ساختارهای فرهنگی کشور نقد داشت و گاه به سیاستهای حاکم بر کشور انتقاد میکرد.
در همه این موارد میکوشید از کلیگویی و ابهام پرهیز و سخن و نقد خود را بهنحو شفاف بیان کند. مشخصا روی نقطهای که دچار ضعف بود انگشت میگذاشت و اصلاح آن را خواستار میشد. سیاست دوپهلوگویی همواره مورد مذمت مرحومش بود و از نقدهای سر بهمهر ابا داشت و میکوشید بهنحو مشخص و معینی سخن خود را با دیگران درمیان گذارد.
یکی از نقدهای او به کتابسازیها بود و میگفت برخی از کتابهایی که در حجم بالا نیز منتشر میشوند، نحوهای کپیبرداری و کتابسازی است. هیچ ایده یا نوآوری در بعضی از کتابها نمیدید و آن را مضر میدانست و بعضی کرامتسازیها و فضایل ساختگی در اینگونه کتابها را نیز مورد نقد قرار میداد. مرحوم والد به نقد علمی برخی از آنها نیز اقدام کرد؛ بهعنوان نمونه میتوان به یکی از نقدهای علمی وی که به خانم نیکی. آر. کدی، پژوهشگر تاریخ و استاد دانشگاه آمریکا عنوان داشته توجه کرد. این نویسنده نقدی به سیدجمالالدین اسدآبادی کرده بود؛ وی با اشاره به یکی از نامههای مرحوم سیدجمال ادعا کرده بود که اسدآبادی خود را یک «نجاتدهنده موعود» میدانست. اشاره او به یکی از نامههای منسوب به سیدجمال بود. خسروشاهی اما با بررسی متن مورد ادعا، نشان داد که برداشت خانم کدی براساس فهمی ناصواب رخ داده است. مطالبی تحریفشده در روزنامهای فرانسوی مورد استناد این پژوهشگر آمریکایی قرار گرفته بود که به هیچوجه با اندیشه و افکار سیدجمال سازگاری نداشته و با نوشتهها و آثار اصلی وی در تضاد آشکار بود. مرحوم خسروشاهی طی مقالهای به این ایرادها و برداشتهای ناصواب اشاره کرده و آن را انحراف از منش و روش سیدجمال دانسته بود.
از اینگونه انتقادها البته بسیار بود. سیدهادی خسروشاهی زمانی که در مصر بود نیز علاوهبر آثار عدیدهای که بهچاپ رساند، کتابی را هم در نقد ادعایی کذب درخصوص انقلاب ایران منتشر کرد. در این کتاب- که فتحی الدیب نوشته- ادعا شده بود که اگر کمکهای جمال عبدالناصر نبود، انقلاب ایران به پیروزی نمیرسید؛ اما استاد کتابی نوشت به نام «حقیقه علاقه عبدالناصر و الثوره الاسلامیه فی ایران» که در آن بهنحو کامل موضوع را مورد بررسی قرار داد و ادعاهای مطرحشده را رد کرد.
یکی دیگر از انتقادهای مرحوم خسروشاهی به حوزههای علمیه بود و گاه به سکوت علما و طلاب انتقاد داشت. بهعنوان نمونه انتقاد میکرد که بسیاری از اسرائیلیات در کتب شیعی راه یافته، اما بهندرت حوزههای علمیه سعی در پالایش آن دارند. وی عنوان میکرد صد افسوس که بزرگان علمای ما در بررسی، تحلیل و رد نهایی این اسرائیلیات اقدامات مناسبی انجام ندادهاند.
درخصوص احیای آثار برخی اعاظم چون علامه طباطبایی انتقاد میکرد که برخی آثار علامه توسط بعضی از اساتید محترم همراه با شرح و تحقیق و اضافاتی ترجمه شده است؛ اما این روش صحیح در احیا میراث علمی، فرهنگی علامه طباطبایی نیست، بلکه نخست باید مجموعه آثار ایشان را آنطور که هست عرضه کنیم و بعد دوستان و اساتید محترم، هر شرح و تفسیر و توضیحی که مایل هستند بهطور جداگانه، نه داخل در متن، برای استفاده عموم منتشر سازند.
خسروشاهی میگفت تاسف ما وقتی بیشتر میشود که میبینیم بعضی از دوستان با استفاده از آثار متعدد ایشان، بحثهایی را انتخاب یا ادغام کرده و سپس آن را بهعنوان تالیف مرحوم علامه یا با نام جدید انتخابی خود منتشر ساختهاند. این امر بیتردید دور از اخلاق و روش علمی و آکادمیک است. وی معتقد بود این بهنوعی هرجومرج در شناخت اندیشههای علامه طباطبایی منجر میشود و این امر را ناشی از عدم درک صحیح از روشهای تحقیق میدانست و آن را مکرر توضیح میداد.
وی به برخی سیاستهای کشور نیز نقد داشت؛ چه در زمانی که در وزارت خارجه مشغول به فعالیت بود و چه پس از آن، نقدهای خود را بهنحو صریح بیان میکرد. بهعنوان نمونه گفته بود: «روژه گارودی که من او را نخستینبار در الجزایر در کنفرانس اندیشه اسلامی دیدم، هنوز مسلمان نشده بود، اما تحتتاثیر انقلاب بود، ولی متاسفانه جمهوری اسلامی بهدلیل نسپردن این نوع امور به کارشناسان واقعی، نتوانست در جذب و حفظ و سپس برخوردهای خود با این افراد موفق باشد.»
مرحوم خسروشاهی در عدم درک صحیح وزارت خارجه از برخی مناسبات نیز نقد کرده بود. گفته بود که در ترکیه کتاب «ولایت فقیه» امام خمینی(ره) توسط آقای حسین حاتمی، استاد دانشگاه استانبول ترجمه شده بود. ولی همین اقدام موجب اخراج ایشان از دانشگاه پس از ۲۵ سال تدریس شد، حتی حق بازنشستگی هم برای او قائل نشدند. اشتباه آنجا بود که در وزارت ارشاد ما این ترجمه را بدون اجازه وی با اسم مترجم چاپ کردند. همین امر باعث عکسالعمل دولت ترکیه نسبت به آقای حاتمی شده و البته خسارت او از طرف ایران هم جبران نشد. مرحوم خسروشاهی اینگونه نقدها را صراحتا بیان میکرد. میدانست که اگر دلی برنجد و خاطری آزرده شود، بهتر از آن است که حقی پایمال شود و یا بیتدبیری بر کشور حاکم شود. نقدهای ایشان بعضا شنیده نشد. همان که ایشان نیز بدان تصریح داشت که «گویا قرار نبود روشها تغییر کند.»
زبانِ نقد مرحوم خسروشاهی اما خالی از طنز هم نبود. ایشان در بسیاری مواقع، نقد خود را در قالبی طنازانه بیان میکرد. پُربیراه نبود که مدتی را هم با مجله «گل آقا» همکاری داشت. وی در نامههای خود از این زبان نقادانه طنازانه بهره میبرد. در نامهای به آیت الله تسخیری بعد از انتقاداتی گفته بود: «…پس درواقع در ترکیه هم بیشتر ما در صحنه نیستیم… ذوق و هنر و آمادگی و استعداد هست ولی «پارایوقدور» یعنی پول نیست! گرچه شما باید تاکنون ترکی را آموخته باشید و نیازی به ترجمه نباید باشد! چون اصولا مرحوم آیتالله آملی، والد آقای لاریجانی، به تمامی استانهای گیلان، آذربایجان، مازندران و خراسان همه را میگفت «رِشت»! پس باید زبان همدیگر را خوب بدانیم.»
خسروشاهی زمانی با یکی از علمای الأزهر مصر به مناظره پرداخته بود. شیخ محمد ابوزهره که پیرمردی ۷۰ ساله بود بحث را به نقد از متعه در مکتب شیعه کشانده بود. مرحوم خسروشاهی نیز با استناد به برخی فتاوای علمای اهل سنت، به دفاع از این مقوله در فرهنگ شیعه توجه داده بود. نقل مرحوم خسروشاهی از آن محفل اینگونه است: «… شیخ ابوزهره هم که جواب منطقی نداشت، خواست به اصطلاح مرا هو کند و خطاب به من گفت: آیا میخواهی مرا با تشویق به نکاح موقت به سوی شیعه بخوانی؟ من به ایشان گفتم لا؛ ابدا یا شیخ. من هرگز چنین قصدی ندارم؛ برای اینکه اولا دوران بهرهوری شما گذشته است که همه خندیدند، ثانیا من مایلم شما همین طور شیخ سنی ازهری باقی بمانید تا وقتی کتاب امام صادق(ع) را نوشتید، بگوییم که این کتاب را یک شیخ سنی درباره رئیس فقه مذهب جعفری تالیف کرده است».
در منش و مرام سیدهادی خسروشاهی بجاست این نکته را نیز اشارتی کنیم. ایشان هیچ گاه از نقد خود ابایی نداشت. اگر رویّهای را برگزیده بود و در تحلیل خود به نتایجی نائل آمده بود، بیپروا بدان اذعان میکرد. اگر خبط و خطایی رُخ داده بود نیز بیهیچ لکنتی آن را باز میگفت. در ماجرای شیخ یوسف قرضاوی، در زمانی مشی ایشان را میپسندید اما بعدها رویکرد او را مورد نقد قرار داد. ماجرا را از زبان ایشان بشنویم و بخوانیم: «این جانب از نیم قرن پیش و پس از آشنایی با حرکت اخوان المسلمین و رهبری آن، در مصر و سایر بلاد عربی با شیخ یوسف عبدالله القرضاوی نیز «متاسفانه» آشنا و دوست شدم و این دوستی «متاسفانه» تا یکی دو سال قبل ادامه داشت و ما در ایران اسلامی، دوستان خود را به ترجمه و نشر آثار و کتابهای او تشویق کردیم که محصولش ترجمه و چاپ بیش از 30 کتاب جناب شیخ، در پایتخت جمهوری اسلامی ایران شد و حتی در مواردی هم که مسئولان وزارت ارشاد در ترخیص کتابهای چاپ شده توسط نشر احسان در تهران تعلل میورزیدند، تقاضا کردیم که به نشر و توزیع کتاب های وی رخصت داده شود و چنین شد. درست در آن هنگام که ما به این اقدام «برادرانه» و «دوستانه» دست زدیم، ناگهان جناب شیخ به میدان آمد و قیامی رسانهای علیه خطر تبشیر شیعی را آغاز کرد و هر جا که سفر نمود این اخطار را به طور جدی و مکرر ابلاغ کرد و این بار اینجانب طی نامهای، به ضمیمه فهرست کامل کتابهای منتشرشده او به زبان فارسی در عاصمه تشیع، به ایشان یادآور شدم که در ایران این نوع تبشیر سنی طبق قانون مجاز شده است؛ اما در کشورهای عربی از مصر و سودان و تونس و مغرب گرفته تا اردن و یمن و حتی شیخنشینهایی نظیر دوحه و کویت و امارات و منامه و... نه تنها چاپ و نشر کتابهای شیعی مجاز نیست بلکه حتی ناشران شیعی ایران و عراق و لبنان و... در نمایشگاه کتاب این بلاد حق شرکت ندارند، درحالیکه در قاهره دوران حسنی مبارک حتی اسرائیل هم حق شرکت در نمایشگاه کتاب را داشت. این نوع ممنوعیت بیتردید ناشی از کوتهنظری و تعصب ناشی از جاهلیت قرن بیستم است که توسط متحجران عالمنمای وابسته به شیوخ و سلاطین «پترو دلار» به آن دامن زده میشود.»
در مقابل تقدسهای ناروا
روش و منش مرحوم والد به گونهای بود که نه با تقدسهای ناروا موافقت داشت و نه تجددگرایی بی پروا را میپسندید، میکوشید تا راه میانهای برگزیند. او میکوشید تا سخنان و ادعای خود را مستند به رای فقهای شیعه کند. در بسیاری از مواضع میگفت که سخن فقهای شیعه به خوبی درک نشده است. به عنوان نمونه در ماجرای حج، معتقد بود که رای فقها بهگونهای است تا کمتر مشکلی در هنگامه حج برای حجاج پیش آید. با استناد به برخی آرای فقهی میگفت که فی المثل میتوان رَمی جمرات را یک روز بعد از عید قربان هم به تاخیر انداخت و انجام داد تا ازدحام و گاهی کشته شدن حجاج زیر دست و پا رُخ ندهد.
خسروشاهی یکی از عوامل تجددزدگی را نیز تقدس مآبی و تحجرگرایی میدانست. بر این باور بود که وقتی توازنی در عقل رُخ ندهد، یکی بهسمت جمود میگراید و دیگری بهسمت تجددگرایی و نفی هرگونه امر مقدس. میگفت برخی تقدس مآبیهاست که برخی را به افراط میکشاند تا کاملا تجددزده شوند و از هر امر مقدسی اعلام بیزاری کنند. وی معتقد بود برای مسدود شدن این دو طیف افراطی میتوان به متون دینی و فقهی نگاهی زمان شناسانه و نقادانه داشت. حتی به افشاگری برخی اسرائیلیات در متون فقهی و حدیثی پرداخت.
مرحوم خسروشاهی به اعتدال در رفتار تاکید بسیار داشت و آن را به نیکی به انجام رساند. به عنوان نمونهای از اینگونه رفتارهای ایشان میتوان داستان سخنرانی امام موسی صدر را پیش چشم قرار داد. ماجرا از این قرار بود که سیدهادی خسروشاهی در یکی از سخنرانیهای امام صدر در لبنان با وی همراه میشود. امام صدر پیش از سخنرانی، با خسروشاهی در میان میگذارد که بسیاری از افرادی که در سخنرانی حاضر میشوند حجاب کامل اسلامی ندارند. خسروشاهی را در رفتن به این مجلس مخیّر میکند. مرحوم خسروشاهی با مرام اعتدالی که دارد، میگوید: برای رساندن پیام اسلام به همین افراد است که میباید سخنرانی کرد. میباید در اینگونه مجالس شرکت کرد و سخن اسلام را به گوش آنان نیز رساند. خسروشاهی سپس خطاب به امام صدر میگوید بگذارید تا در این مجلس، بنده در مقابل دوربینهای عکاسی قرار نگیرم، چراکه سببساز حاشیهای میشود و فریادهای اعتراضی برمیخیزد.
ایشان بر این باور بود که تقدسهای ناروا را نمیتوان یکشبه از میان برد. اما میباید با درایت و تدبیر به مواجهه و مقابله با آن رفت و ذره ذره از آن کاست و فحوای اسلام حقیقی را با دیگران در میان گذاشت. در این صورت است که میتوان از اسلام راستین به دفاع پرداخت.
رسالت فرهنگی
عمده فعالیت مرحوم خسروشاهی بر محور رسالت فرهنگی بود. نداشتن دغدغه در عرصه فرهنگ را برابر با ناکارآمدی میدانست. معتقد بود که در میدان فرهنگ ابتدا میباید رغبت و اضطراب این عرصه به جانِ آدمی بیفتد. ابتدا باید شوق به این میدان، خواب و خوراک را از انسان بزداید. در مرحله بعد باید رسالتی بر شانههای خود احساس کند. معتقد بود کسی که شوق به این عرصه را ندارد، نمیتواند در این جولانگاه موفقیتی به دست آورد. اولین قدم، شوق و رغبتی است که بر جان انسان مینشیند. اگر این رغبت در انسان به وجود آمد، آنگاه باید رسالتی برای خود احساس کند.
پس از این مرحله است که میباید به کسب دانش بپردازد. باید جدیدترین و نیکوترین راهکار گسترش فرهنگ را بیاموزد. بدون دانش نمیتوان بیمحابا به این عرصه وارد شد. از همین رو بود که بارها اصحاب فرهنگیای را که داعیه گسترش دین در جامعه داشتند، نقد میکرد که راهکار صحیح تبلیغ دین را نمیدانند. بارها به نحوه نگرش آنها به تبلیغ دین در جامعه اعتراض میکرد. معتقد بود معرفی دین نیاز به ظرافتهایی دارد. نمیتوان به صِرف رویت یک روایت، به ناپختهترین وجهی بر منبرِ تبلیغ نشست و سودای ترویج دین داشت. گاه از همین موضع، رسانههای عمومی را نقد میکرد و راهکارشان را ناصواب میدانست.
مرحوم خسروشاهی خود در این عرصه روز از شب نمیشناخت. با اغلب نشریات و مجلات از سال ۱۳۳۲ همکاری داشت. ازجمله آنها مکتب اسلام، مکتب تشیع، معرفت جعفری، راه حق، ندای حق، وظیفه، مجموعه حکمت، نور دانش، آیین اسلام، آستان قدس، نسل نو، نسل جوان، پیکار، مهد آزادی، اندیشه و... بود، خود بانی بسیاری از مجلات شد. بسیاری از مواقع، در این عرصه خود متحمل ضررهای مالی شد، اما رسالت خود را میدانست و پای پس نمیکشید. این رسالت را نه تنها در ایران، که با گستره نگاهی که داشت، در سایر ممالک دنیا نیز به انجام میرساند.
با همین دغدغهمندیها بود که امام خمینی(ره) نیز ایشان را به نمایندگی خود در وزارت ارشاد برگزید. با همین رسالت فرهنگی نیز در دیگر کشورها حضور مییافت و میکوشید تا رویکردهای فرهنگی را به انجام برساند. وی میدانست که چه آثاری را باید در جهان غرب و یا جهان عرب ترجمه کرد و به دست مردم رساند. از همین رو بود که به گزینش آثار اقدام میکرد. بر این مهم توجه میداد که انتشار تمامی آثار اسلامی در جهان غرب ضرورتی ندارد. ذائقه مخاطبان را میباید دریافت و سپس کالای فرهنگی را به دست آنها سپرد.
مرحوم خسروشاهی در مدت اقامت در قاهره، مباحثی را ترتیب میداد، کتبی را منتشر میکرد تا اختلافات مذهبی فروکش کند. این اختلافات را سمّ مهلکی برای جهان اسلام میدانست. به انحای مختلفی از آن بیم و پرهیز میداد. بنیان بسیاری از این اختلافات را نیز عدم شناخت و درک صحیح از مکتبهای دیگر میدانست. از همینرو بود که کوشید تا بسیاری از آثار شیعی را به دست مخاطبان و مخالفان برساند. در راه رسالت فرهنگی، مرحوم خسروشاهی معتقد بودند برخی عناوین سبب شده تا ضربات مهلک و تلخی به وجهه روحانیت وارد آید. ایشان همچنین چاپ کتب متعدد و بدون متر و معیار دقیق، تألیفات کممحتوا و کتابسازیها و کپیبرداریها را ضربهای دیگر بر روحانیت و فضلای واقعی میدانست.
آنچه خسروشاهی به آن توجه داشت و با دیگران بارها در میان میگذاشت، همین مراحل کار فرهنگی بود. نخستین آن، دغدغهمندی در عرصه فرهنگ بود. دوم رسالت فرهنگی و سوم تخصص در امر فرهنگ. پس از این مراحل معتقد بود که اگر این سه پشتوانه وجود نداشته باشد، ممکن است خاک بر چشم فرهنگ پاشیده شود. ممکن است منفعت مالی، سد راه اهداف فرهنگی شود. ممکن است هزینههای ناروایی در این مسیر وضع شود و کوچکترین قدمی در راه فرهنگ برداشته نشود. با این ویژگیها است که مرحوم خسروشاهی قدم در راه فرهنگ گذاشت.
عطشان بحر تحقیق
بیوجه نیست اگر تعبیر «عطشان» را برای سیدهادی خسروشاهی بهکار بریم. در راه تحقیق، عطش داشت. روز از شب نمیشناخت. گویا کاستیهای بسیاری در این راه میدید. تصور میکردی که میخواهد یکتنه بسیاری از این کاستیها را جبران کند و از میان بردارد. ترجمه میکرد، دست به تألیف میبُرد، جمعآوری میکرد و مقدمه مینوشت. به هر تلاشی اقدام میکرد تا قدمی در راه تحقیق بردارد. رسالتی بر شانهاش بود و فرونهادن آن را نمیتوانست. بیجهت نیست اگر بگوییم که روش آقابزرگ تهرانی و سیدمحمد محیططباطبایی که تلاشهای شبانهروزی در امر تحقیق داشتند را دیده بود و میپسندید و سعی داشت در همین راه قدم بردارد.
هر کجا اثر ارزشمندی از نویسندهای مییافت، رسالت خود را در این میدانست که آن اثر را بهدست مخاطب برساند. گاه با گرایشهای فکریاش همسویی نداشت، اما مغفول ماندن و ندیدن آن کتاب را روا نمیدانست و بر خود فرض میدانست که دست به ترجمه آن ببرد یا بازنشرش کند.
اوایل که به قم آمده بود، از سیدغلامرضا سعیدی که از مترجمان و محققان پرکار بود پرسیده بود که چرا همیشه ترجمه میکند و کمتر به تألیف اقدام میورزد؟ سعیدی در پاسخ گفته بود: «اگر انسان بهجای اینکه سه کتاب را ترجمه کند، بیاید و یک جلد کتاب را تألیف کند، در واقع مغبون است.»
مرحوم خسروشاهی این سخن سعیدی را بازمیگفت. البته به این مهم توجه داشت که این رویکرد، صرفا یک دیدگاه است. مرحوم احمد آرام نیز همین دیدگاه را داشت. با اینوجود اما مرحوم خسروشاهی هیچگاه به تخفیف تألیف و تحقیق حکم نمیداد؛ بلکه دلبسته آن بود.
کمیت و کثرت کار اما هیچگاه مانع از کیفیت آن نشد. برای انتشار یک اثر، گاه تا چندینبار آن را ویرایش میکرد. وسواسهای بسیار در انتشار داشت. مکرر در مکرر آن را مورد بازبینی قرار میداد. به دیگر محققان میسپرد تا پیش از انتشار، آن را به چشم یک منتقد ببینند. بهخاطر همین وسواسها بود که بسیاری از آثار ایشان مورد اقبال قرار گرفت. بر روی ترجمه کتاب «الامام علی صوت العداله الانسانیه» نوشته جُرج جُرداق، چندین سال زحمت کشید تا بتواند فحوای اصلی سخن نویسنده را به شیواترین بیان بازگوید. این کتاب در سال ۱۳۴۲ توسط ایشان منتشر شد.
کتاب «دو مذهب» را نیز، که در همان زمانه شکلگیری نهضت اسلامی در سال ۱۳۴۲ نگاشته بود، چنان با دقتنظر و وسواس نوشت که امامخمینی(ره) هم به ایشان پیامی داده و فرمودند: «من این کتاب را دوبار مطالعه نمودم و برای شما دعا کردم.» این کتاب مورد اقبال بسیاری قرار گرفت و دهها بار تجدیدچاپ رسمی شد.
نکته دیگری که درخصوص اینگونه تحقیقات مرحوم خسروشاهی میباید عنوان داشت، دغدغهمندی و زمانشناسی ایشان بود. بسیاری از آثار ایشان در موعدی به بازار فرهنگ و نشر عرضه شد که ضرورتش بهغایت احساس میشد. آثاری چون «عدالت اجتماعی در اسلام»، «ما چه میگوییم» و «اسلام و صلح جهانی» که از آثار سیدقطب بودند، در زمانه پیش از انقلاب ترجمه شد؛ در هنگامهای که فهم و درک اینگونه مسائل دغدغه بسیاری از مردم بود و نیاز به آن احساس میشد.
مرحوم خسروشاهی خود در این خصوص گفته بود: «ما احساس میکردیم ازلحاظ ایدئولوژی بچههای ما چیزی ندارند. به دانشگاه یا مسجد مرحوم طالقانی میرفتیم و میدیدیم واقعا نیاز است و ما چیزی نداریم. با رساله و توضیحالمسائل هم نمیشد آنها را درمقابل گرایشهای غیراسلامی حفظ کرد. به همین دلیل توجه به ترجمه میتوانست راه مناسبی باشد.»
تحقیقهای مرحوم والد بر پایه دغدغهمندی، زمانشناسی و وسواسهای علمی او بنا شده بود. بیراه نبود که استاد محمدرضا حکیمی ایشان را «فرهنگبان کوشا» لقب داد. این فرهنگبانی، نه با صِرف تألیفات عدیده بهدست میآید و نه با فاصله گرفتن از اقتضائات و نیازهای روز سر برمیآورد، بلکه هم پشتوانهای علمی را نیازمند است، هم اشراف بر دین و فرهنگ را مستلزم است و هم تلاش بسیار میطلبد.
اگر امروزه به کمتر زمانی کتابهای حجیم و قطوری منتشر میشود، اگر رطب و یابس را به هم برمیبافند تا صرفا بر حجم مطالب بیفزایند، باید دانست که این با مرام خسروشاهی مناسبتی ندارد. او محققی بود که اگرچه کمیت آثارش نشان از تلاش بسیارش داشت، اما هیچگاه کیفیت تحقیق را به کمیت ش نکاست. هیچگاه دغدغه این را نداشت که صرفا کتابی منتشر کرده و نام خود بر آن نقش زند. تحقیق اگر با دغدغه صورت پذیرد، اگر با معیارهای مناسب تحقیقی همراه شود و کیفیت مناسبی بیابد هم پردهای از حقیقت برمیدارد و هم دیگران را بهکار میآید و شاید گرهای را نیز بگشاید. در غیر این صورت، آب در هاون کوبیدن است و جز اتلاف نیروهای مادی و معنوی ثمرهای بههمراه نمیآورد. راه سیدهادی فرسنگها با این رویه فاصله دارد.
احیای اندیشهها
مرحوم خسروشاهی بر این باور بود که بسیاری از عدم آگاهیها از آنجا نشأت میگیرد که رأی گذشتگان را بهخوبی درنیافتهایم. بسیاری از معضلات و مشکلات جهان اسلام، میتواند با تأمل در اندیشه متفکران گذشته نیز حل شود. اما دریغا که بسیاری از این آرا و آثار، مغفول مانده و به دیده عنایت در آنها نگریسته نمیشود. شرط اول قدم این است که شناخت صحیحی از آثار آن فرهیختگان بهدست آوریم.
در همین راستا مرحوم خسروشاهی به احیای آثار گذشتگان اقدام ورزید. آثار اعاظمی چون علامه طباطبایی، سیدجمالالدین اسدآبادی، آیتالله کاشف الغطاء، حاجسراج انصاری، سیدمحمد محیط طباطبایی، سیدغلامرضا سعیدی، محمد نخشب و دیگرانی از اصحاب فکر و فرهنگ را احیا کرد. بر این باور بود که فردی چون علامه طباطبایی که خود محیی النفوس است؛ لاجرم ترویج آثارش به سلامت بیشتر جامعه نیز مدد میرساند.
مرحوم خسروشاهی در این اقدام خود میکوشید تا تصویری حقیقی از اندیشهها ارائه دهد. از انتسابهای ناروا و برخی سخنان ناصواب حول شخصیت آن اندیشمند باز دارد. همچنین میکوشید جنبههایی از اندیشه آن متفکر را برجسته کند که به کار امروزیان میآید. آن سخنانی را موردتوجه قرار دهد و بر آن انگشت بگذارد که معضلی از امروزِ جهان اسلام را میزداید. او اگرچه میکوشید تا نکتهای از آثار آن فرهیختگان از قلم نیفتد، اما بر آن بود تا اندیشهای را معرفی کند که پاسخی به مشکلی از جهان امروز را بیان کرده است.
و این ضرورتِ امروز ماست. محیط فعالیتهای مجازی را بنگرید تا به ضرورت این اقدام وقوف بیشتری بیابید. بسیاری از سخنان، منتسب به افرادی میشود که اساسا نه چنان سخنی بر زبان راندهاند و نه تأملی در آن زمینه داشتهاند. جملهای و عبارتی و ادعایی به فردی نسبت داده میشود که اساسا با ساختار اندیشهای او موافقتی ندارد. رأیی به فرهیختهای منتسب میشود که فرسنگها از مرام و مسلک و اندیشه او به دور است.
بیش از اینها، سخنانی به اسلام، پیامبر و ائمه علیهمالسلام نسبت داده میشود که نه ردپایی در کلام معصومین (علیهمالسلام) دارد و نه صبغهای از رحمت اسلامی بر آن نشسته است. این ماجرای پرآشوب دنیای ماست. از هر مأذنهای بانگی برمیآید. غافل از اینکه صدای حق مغفول مانده و به حاشیه رانده شده است. حتی بسیاری از فرهیختگان عرصه علمی هم سخنانی عنوان میکنند که در رجوع به اصل آثار، خبری از آن نمییابیم.
مرحوم خسروشاهی این فضا را سالها پیشتر میدید و درصدد احیای بسیاری از آثار برآمد. این رویکرد و این مجاهدت وی اگر زمانی چندان موردتوجه واقع نشده و ضرورت آن درک نشد، اما امروزه ضرورت آن ملموس شده است. ضرورت دارد سخن و کلام حقیقی را دریافت و سپس به نقد و بررسی آن اقدام کرد. این رویهای است که مرحوم خسروشاهی به آن اقدام کرد و طریق صحیح را نشان داد.
قدم در راه سیاست
یکی از اصلیترین موانع راه اصلاح، سیاستورزیهای حاکمیت است. اگر حکومتی اصلاح شود، جامعه میتواند روی نیکبختی ببیند. سیدجمالالدین اسدآبادی در ایدهپردازیهای خود در راه نجات جوامع اسلامی نیز این مهم را مورد تأکید قرار داده بود. او گفته بود نخستین گام در راه نجات جوامع اسلامی، بازگشت به خویشتن و احیای تفکر دینی است. این ایده مورد توجه مرحوم خسروشاهی بود. او هم به این مهم اذعان داشت و بدان عمل میکرد. ایشان هم به پشتوانه این ایده اسدآبادی و هم بهواسطه رفتار و منش اجداد خود، میدانست که نمیتوان حاکم جائر را به خود وانهاد. از همینرو بود که به مبارزات سیاسی هم اقدام کرد.
یکی از عمدهترین فعالیتهای ایشان در زمانه نهضت اسلامی، انتشار نشریه «بعثت» بود. این مجله ارگان داخلی حوزه علمیه قم محسوب میشد. این نشریه علیرغم حجم کم، در آن دوران خفقان بسیار اثرگذار بود. به تعبیری پس از قیام ۱۵ خرداد و سرکوب حرکت اسلامی و ادامه حبس غیرقانونی امام خمینی در سال ۱۳۴۲ این مجله نقش استمراربخشی مبارزه را برعهده داشت. مرحوم خسروشاهی هنگامی که برای شرکت در جلسات دادگاه آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان به تهران میرفت، گاهی این مجله را نیز در موقع تنفس به آقایان تحویل میداد. مهندس بازرگان در یادداشتهای روزانه خود در همین خصوص گفته بود: «چهارشنبه 27/09/1342 در قم یک نشریه پلیکپی شده ضمیمهای به نام «بعثت؛ نشریه داخلی حوزه علمیه قم» به تاریخ ۲۳/۰۹/۱۳۴۲ درآمده است که خیلی آزادیخواهانه و مبارزانه است. مندرجات آن بعثت همگانی(سرمقاله)، نهضت حوزه(تاریخچه تحول و جنبش اخیر روحانیت که در نتیجه فشار و فساد دستگاه پدیدار شده است)، بررسی امکان سازش(رد کردن هرگونه سازشی با خفقان حاضر و با وجود این همه زندانی). عَلَم گفت: «امیدواری خاموش شدن مساله مذهب در آینده، نکتهها، ما هیات حاکمه را استیضاح میکنیم، سیاست از دین جدا نیست، یک روایت، اخبار» (یادداشتهای روزانه مهندس بازرگان، خاطراتی از دوران زندان، ص ۲۴۱)
علاوهبر این، مرحوم خسروشاهی در تهیه و تنظیم بسیاری از اعلامیههای اساتید، فضلا و طلاب حوزه علمیه نیز نقش داشت. خود در گزارشی از این امر اینگونه بیان کرده است: «اینجانب به علت حضور فعال و شرکت عینی و همهجانبه در امور نهضت، ازجمله در تنظیم و تهیه بخشی از اعلامیههای فضلا و طلاب حوزه علمیه قم، و در مواردی جمعآوری امضاهای اساتید و فضلا و طلاب در ذیل اعلامیهها یا با تکثیر، توزیع و پخش بسیاری از اعلامیههای صادره از سوی مراجع و علمای عظام و فضلا و طلاب حوزه علمیه قم و همچنین علمای دیگر بلاد با همکاری گروهی از دوستان و برادران درواقع همیشه در جریان امور بودم و همزمان و همواره به محض انتشار اعلامیهها دو نسخه از آنها را اخذ و در بایگانی شخصی و خصوصی خود، نگهداری میکردم». (نقل از اسناد نهضت اسلامی ایران، ج ۳ و ۴، ص ۱۰۹)
مرحوم پدر در راه مبارزات پیش از انقلاب، بارها دستگیر، زندانی و تبعید شدند. آخرین بار نیز به مدت سه سال در «انارک» یزد به همراه آقایان پسندیده و مکارمشیرازی در تبعید بودند که با پیروزی انقلاب اسلامی این تبعید به پایان رسید.
مرحوم والد عرصه سیاسی را به پشتوانه ایدههای فرهنگی و دینی پیش میبرد. از همین رو بود که هیات «مجاهدین اسلام» را نیز پایهگذاری کرد و از طلابی مدد میگرفت که به تعالیم دینی التفات لازم را داشته و به صِرف امور سیاسی بسنده نمیکرد. وی معتقد بود که پیشبرد سیاست در جوامع دینی، به هیچوجه نمیتواند فارغ از دغدغههای دینی رقم بخورد. نمیشود به دین بیتفاوت بود و سپس به فعالیت سیاسی در جامعهای دینی اقدام ورزید. مبانی او در رفتار سیاسی، پیشبرد هدفهای دینی و اسلامی بود و بدان تاکیدهای مکرّر داشت.
در هنگامه مبارزات انقلابی نیز همین رویه را مورد توجه داشت. در مجله «مکتب اسلام» که هم وزنهای فرهنگی و علمی داشت و هم جنبهای سیاسی، به فعالیت میپرداخت. سیاست در نظر خسروشاهی با تربیت علمی هم عجین بود. از همین رو بود که میگفت مهمترین ویژگی مجله، آموزش و روشنگری و تربیت علمی جوانان اسلامگرا بود. این مجله در پیدایش نسلی که در قلب انقلاب قرار گرفتند نقش بسزایی داشت.» نقشآفرینی سیاسی در نظر خسروشاهی مبتنیبر پایههای علمی و فرهنگی بود. نمیتوان این دو را در نظر و رفتار خسروشاهی تفکیک کرد.
سیاستهایی فراجناحی
نکتهای که باید در مرام مرحوم والد به آن تاکید کرد، رفتار فراجناحی ایشان است. اگرچه مرحوم خسروشاهی در فعالیتهای سیاسی پیش از انقلاب و پس از آن حضوری مستمر داشتهاند اما این نکته را نباید با سوگیریهای نامطلوبِ جناحی و حزبی برابر دانست. در زمانهای که فعالان انقلابی، مراجعِ غیرهمسو را مورد بیتوجهی قرار داده و بعضا نامهربانانه با آنها مواجه میشدند؛ اما مرحوم خسروشاهی هیچگاه به بهانه اختلافات سیاسی، روی از دیگران برنتافتند. یک گرایش سیاسی سبب نمیشد که به دیگر افراد غضب کنند. اگر انقلابیون به واسطه سکوت برخی مراجع عظام تقلید، نسبت به ایشان بیمهری میکردند اما سیدهادی این رویه را مقبول نمیدانست.
از دیگر ویژگیهای منش سیاسی مرحوم والد باید به این نکته اشاره کرد که ایشان ارتباطات نزدیک با اصحاب سیاسی داشتند. به منش فکری و اندیشهای آنها بهخوبی واقف بودند. از همین رو بود که برخی مصائب سیاسی را پیش از بروز و تحققِ بیرونی به دیگران گوشزد میکردند. بهعنوان نمونه، زمانی که ماجرای کاندیداتوری ابوالحسن بنیصدر پیش آمد، ایشان ازجمله مخالفان بودند. با مسئولان و تاثیرگذاران بسیاری این مخالفت خود را در میان گذاشتند تا بتواند مانع از یک معضل سیاسی شوند.
این توصیه مرحوم خسروشاهی از آنجا برمیآمد که وی با مبانی فکری و فرهنگی اصحاب سیاسی آشنایی داشت. به صِرف شعارهای زیبای انتخاباتی بسنده نمیکرد. میدانست که بازیهای سیاسی است. گاه به ترفندهایی پناهنده میشوند تا دل مردمی را بربایند و کسب وجهه کنند و بر کرسی سیاست تکیه زنند، اما التفات بر مبانی فکری و آشنایی با سابقه فرهنگی، سبب میشود که در سیاست نیز به نیکی قدم گذاریم و از انحراف پرهیز دهیم. مرحوم خسروشاهی بسیاری از دعواهای سیاسی را خالی از دغدغه اجتماعی میدانست. بعضا کسب قدرت را نهایتِ هدف سیاسیون میدانست. معتقد بود که از این نزاعها هیچ خیری برای مُلک و ملت بر نمیخیزد.
بسیاری از این مجادلات سیاسی را به تعبیر امام خمینی(ره) خالی از دغدغههای دینی و خدایی میدانستند. شاید به همین خاطر بود که تاکید داشتند تا عبارت امام خمینی(ره) در صفحه نخست نشریه «بعثت» نگاشته شود که: «دعوای ما دعوایی نیست که برای خدا باشد… همه ما از گوشمان بیرون کنیم که دعوای ما برای خداست؛ … دعوای من و شما و همه کسانی که دعوا میکنند همه برای خودشان است.» مرحوم خسروشاهی این تعابیرِ امام را گویای حال و روزِ این ایام نیز میدانست و به آن تاکید داشت.
دوست افراد معزول
این هم گویا از بازیهای ناپسند روزگار است. اینکه تا فردی بر مسند قدرت است او را ارج بسیار مینهند. تا بر مقبولیت و محبوبیت است، همگان به او نزدیک میشوند. خود را از احباب او لقب میدهند. شاهد بودهایم زمانهای که برخی اصحابِ سیاست تا بر جایگاه صدارت خود بودهاند، اگر در غم از دست دادن عزیزی مینشستند چه پیامها که بر ایشان سرازیر نمیشد. همگان خود را در غم او شریک میدانستند. گویی بغض در گلو داشتند و غم فراق را باور نمیکردند. اما همان مقام مسئول چند صباحی دیگر از مسند خود به زیر آمده؛ در غم دیگر عزیزش نشسته، اما نه پیامی به او ارسال میشود، نه کسی در این غم جامه چاک میکند و نه کسی بغضی در گلویش مینشیند.
و چه تلخ روزگاری است که این رویه مرسوم و مقبول شده است. زمانی را به خاطر آوریم که یکی از عالیترین مقامهای سیاسی بر مسند امور بود. همگان از منش او انتقاد داشتند اما کمتر زبانی به اعتراض علنی و رسمی میگشودند. کمتر بانگِ مخالفتی سر میدادند. اما کافی بود تا او از مسند خود به زیر کشیده شود. همگان بر او میشوریدند و به انواع تخفیفها او را مینواختند. دریغ و درد از این مرام روزگار.
وی در طول حیات خود نشان داد که هیچ نسبتی با برچسب زنی و اَنگ نشاندن بر دیگران ندارد و آن را مقبول نمیداند. خوش نداشت که دیگران را به تعابیر ناشایست از میدان به در کند. از همین رو بود که بارها به دفاع از افرادی برخاست که به ناحق مورد هجمه قرار گرفتهاند. زمانی که تیر طعنها به فداییان اسلام حواله میشد، ایشان به نزد امام خمینی(ره) رفته و ماجرای فداییان را با ایشان در میان گذاشت تا به ناحق سخنی علیه این طایفه گفته نشود. نقد به فداییان هم این روزها نشانهای از روشنفکری محسوب میشود. اگر همدلی با جریان فکری آنها صورت پذیرد، انواع برچسبها به تو حواله میگردد. بسیاری فارغ از اینکه درخصوص مبانی فکری این گروه تحقیقی کرده باشند، نام فداییان را برابر با خشونت میدانند و مدافعان آن را مینوازند. مرحوم خسروشاهی اگر چه با این نامهربانیهای زمانه آشنا بود اما هیچگاه از اعتقاد خود و از معرفی و شناخت صحیح از فداییان پاپس نکشید. معتقد بود که به مرام فداییان بسیار میتوان نقد کرد؛ اما بسیاری از این نقدها، از عدم شناخت صحیح برمیآید. بسیاری از تحلیلها از آنجا نشأت میگیرد که فهم صحیحی از این گروه بهدست نیامده است. او به انواع برچسبها متهم شد اما این برچسبها را خوشتر میداشت تا اینکه به ذبح حقیقت بپردازد یا خود را با معیارهای دیگران منطبق کند و در انتظار تایید دیگران بنشیند.
* فرزند استاد و مدیر مرکز بررسیهای اسلامی