سیدکمیل حسینی پژوهشگر تربیت جنسی:
تمدن غرب اولین تمدن مردانه تاریخ است/ غریزه جنسی نقش تمدنساز دارد
در تمدن غرب به یکباره وجه مردانه پررنگ شد. مرد سوداگر، لذتجو و تنوعطلب بود. تمدن غرب ماهیت مردانه یافت و بعد زنانه تمدن برخلاف ظاهر و شعارها تحت فشار بعد مردانه به پستو رفت. در واقع زنانی توانستند در این تمدن مرد شده بازی کنند که هویتهای مردانه پیدا کردند و وجه زنانه خودشان را از دست دادند.
تحولات مربوط به مدیریت بدن در زنان و نسبتی که با وجوه زنانه وجود ایشان دارد، موضوعی است که از نظر کمیل حسینی در نسبت با ذات تمدنهای گوناگون معنا مییابد.
او این تحولات را در نسبت با وجه مردانه تمدن غرب میبیند. برای گفتگو در این رابطه به سراغ او رفتیم تا دیدگاههایش را در خصوص مدیریت بدن در زنان و نسبت آن با ساحت تمدنی امروز و زیست جنسی بشنویم. کمیل حسینی جامعه شناس و پژوهشگر تربیتجنسی است که کتاب «آخ جون که من، منم» در زمینه تربیت جنسی و عاطفی کودکان از وی منتشر شده است.
شما مدیریت بدن را از منظر بحران جنسی در ایران مینگرید. چرا بحران جنسی؟
من معتقد به بحران زیست جنسی در ایران هستم. با وجود اینکه با انقلاب جنسی درگیریم، نمیگویم انقلاب، چون عنوان خنثایی است، انقلاب در نگاه یک فرد میتواند مثبت باشد و در نگاه دیگری منفی. مثلا انقلاب جنسی در بیان بسیاری از اروپاییها مثبت است، اما در نگاه ما منفی. متاسفانه فهم امر جنسی در نگاه اصحاب رسانه وجود ندارد.
این فهم چگونه حاصل میشود؟
اگر ما بپذیریم که جهان قرار است تکامل پیدا کند و انسانها رشد کنند امر جنسی باید در کنار دیگر عناصری که جامعه را میسازند در خدمت انسان باشد. جامعه از چیزی ساخته میشود؟ از غرائز و فطریات انسان. یک سری غریزه دارم مثل اینکه به آب و غذا و سرپناه نیاز دارم. این نیازها در وجود ما هست، برآیند نیازها و تلاشهای ما برای برطرف کردنشان باعث میشود که نظام اجتماعی شکل بگیرد. اگر من به خوراک و پوشاک نیاز نداشتم شاید اقتصاد به وجود نمیآمد. پس نیاز خود من است که نظام اجتماعی و ساختار اجتماعی را ایجاد میکند. یکی از نیازهای انسان غریزه جنسی است. غریزه جنسی تولید نسل، محبت و... خیلی از ساختارهای پیدا و پنهان زندگی ما را شکل میدهد. من اگر هنرمند باشم باید غریزه جنسی را سامان بدهم، باید به گونهای تربیتش کنم تا در خدمت انسان قرار بگیرد. غریزه از درون میجوشد و جامعه و خانواده سعی میکند این غریزه را مهار کند، هدایت کند تا از آن انرژی تولید کند و جامعه را پیش ببرد.
این نگاه که در پی کنترل غریزه و تبدیل آن به منبع انرژی است محصول نظام فکری خاصی است؟ آیا در ادوار دیگر نیز مردم میخواستند این غریزه را کانالیزه و مدیریت کنند؟
اصلا تمدن همین است، تمدن یعنی مهار زدن. تو اگر میخواهی در شهر زندگی کنی باید قواعد و قوانینش را بشناسی، تمدن با مهار زدن شکل گرفت. ما اگر قرار بود در جنگل زندگی کنیم توی جنگل میماندیم، ولی وقتی قواعد را پذیرفتیم میتوانیم با آدمهای دیگر زندگی کنیم.
پس متناسب با هر دوره ای قواعد خاصی ایجاد میشد تا جامعه حفظ شود و ارتقا یابد. این قواعد در حوزه زیست جنسی مبتنی بر چه چیزهایی به وجود میآمد؟
انرژیهایی در درون انسان وجود داشت که جامعه به آن ساختار میبخشید. زن و مرد ویژگیهای متفاوتی داشتند. آنچه که هویت جنسی هرکدام میخواست متفاوت بود و جامعهای هم که به وجود میآمد باید این دو را با هم جمع میکرد. بخشی از نیازها زنانهتر بودند و بخشی نیازها مردانهتر. جامعه هم در پی سامان دادن به آنها بود برای ارتقای خودش. از اینجا به به تقسیمبندی وجه زنانه و وجه مردانه تمدن میرسیم. الزاما همه بازیگران وجه زنانه تمدن زن نیستند و وجه مردانه تمدن هم همگی مرد نیستند. در وجه مردانه نیازهای هویت مردانه پررنگتر است و در وجه زنانه نیازهای هویت زنانه پررنگتر است.
غریزه جنسی نقش تمدنساز دارد
شاخصهای این هویتها کدام است؟
تنوعطلبی، لذتجویی در هویت مردانه پررنگتر است. به این خاطر که یک مرد در دوره ماهانه میلیونها اسپرم تولید میکند و زن در این دوره فقط یک تخمک رها میکند، بنابراین ایندو از نظر میل درونی یکی نیستند. مرد در ذات خودش به تعبیری قانونگریز و تنوع طلب بوده. زن در ذات خودش به دنبال چیزهای دیگری بوده است، یکی اینکه نسبت به آن رابطهای که ایجاد میشود تعهد ایجاد کند. در واقع افسار بزند. چرا؟ به خاطر اینکه نیاز جنسی این زن خیلی زیاد نبود و دیگر اینکه این نطفه را باید در وجود خودش حفظ میکرد و بعد نقش مادری را ایفا میکرد. در حالیکه مرد به فعل جنسیاش وابسته نمیشد. این زن بود که باید بچه را تربیت و بزرگ میکرد، برای همین برایش اهمیت داشت که فردی که نطفه را میگذاشت، مسئولیتش را هم بر عهده بگیرد. مرد چیز زیادی وارد معامله نمیکرد، ولی زن عشق و محبت را وارد میکرد و برایش مهم بود که طرف مقابل را از دست ندهد. در وجه مردانه تمدن تنوعطلبی معیار میشد و در وجه زنانه مهرخواهی، عشقجویی، ساختار دادن، متعهد کردن مبنا میشد. برخی کسانی که میگویند تمدنها را زنها ایجاد کردند، تا حدی به این مفهوم نزدیک است.
مرد نیاز خودش را عرضه میکرد و زن این نیاز را متعهد و قانونی میکرد. مثلا مرد میگفت من میخواهم با زن ازدواج کنم و زن میگفت باید به من و فرزندت و عشقم و... متعهد باشی. اگر مردی به این موارد پایبند نبود باید انگ میخورد و طرد می شد. بنابراین آن چیزی که خانواده را ایجاد و حفظ میکرد وجه زنانه تمدن بوده است. کسانی که بیشتر روی سازمان دادن غریزه جنسی حساس تر بودند خانم ها بودند. الان چه کسانی با تعدد زوجات مخالفند؟ زنان، چون در ناخودآگاهشان بنابر تصویرسازی رسانهها تعدد زوجات را ویرانگر خانواده میدانند، پس مقابل هر چیزی که این نهاد را تهدید کند میایستند. در زندگی همباشی، اولین چیزی که به ذهن خانمها میآید این است که اگر همباشی رواج پیدا کند دیگر خانواده تشکیل نمیشود، ازدواج سفید، متعه، حجاب و...بیشتر از اینکه زنانه باشد، مردانه است. از نظر فمنیستها بعد غیرت مردانه است، در حالیکه حجاب، پوشش، غیرت و... بعد زنانه تمدن است.
اصولا اگر نقش تمدنسازی که غریزه جنسی دارد را بفهمیم، این موضوع را بهتر میبینیم. برخی میگویند اگر خواستید بفهمید یک جامعه رو به انحطاط است یا رو به تکامل ببینید غریزه جنسی را چگونه سامان میدهد. ساختارهایی که غریزه جنسی حریم میدهد و هدایت میکند چه ساختارهایی هستند.
الان ما با زنان تنوعطلب هم مواجهیم! این مشاهدات را چگونه فهم میکنید؟
انسان ناخودآگاههایی دارد که زندگیاش را میسازد، من نام یکی از آنها را گذاشتم نظام مبادله. مثلا از بچگی به ما یاد دادند که هر چیزی عوضی دارد، اگر تو اسباببازی علی را برمیداری او هم برمیدارد... این ناخودآگاهها در فرایندهایی بین وجه زنانه و مردانه تمدن بشر بازی میکرد. مثلا وجه زنانه تمدن مرد را محدود میکند که فقط به زن متعهد باشد، پس وجه مردانه هم زن را محدود میکند که فقط به او متعهد باشد. از این نقطه غیرت ایجاد میشود. این مناسبات خودبهخود ما را میسازد، بدون اینکه به اینها فکر کنیم. مرد لازم نبود با یکی نفر باشد، اما زن نیاز داشت که فقط با یکی باشد. زن برای اینکه بتواند تعهد ایجاد کند با توجه به ضعف جسمانی و عاطفی که داشت، نیاز داشت که فقط با یک نفر قرارداد ببندد، چون اگر خودش را تخس میکرد چیزی به دست نمیآورد! بنابراین مجبور بود قاعدهای بگذارد که خودش فقط با یک نفر باشد، در حالیکه مرد این نیاز را نداشت. حال از جایی مرد در تمدن جدید غرب که سیطره تنوعطلبی و لذتجویی است تعهد را از بین برد، بر طبق آن ناخودآگاه زن هم در این چارچوب وارد بازی مردانه تمدن شد و به سمت تنوعطلبی رفت.
این تحلیل زیستی چقدر میتواند دقیق و علمی و اثبات شده باشد؟ نقش عوامل دیگر در این تحلیل کجاست ؟
اینها یک قسمت از واقعیت را نشان میدهند، همه زندگی ما که بخش زیستی نیست، ولی شما میتوانید یک سری از واقعیتها را از این بخش دربیاورید و فهم کنید. اینطور نیست که این تحلیل ما را از بقیه تحلیلها بینیاز کند. ما ذرهبین گذاشتیم روی بعد زیستشناسی این فضا. اولینها هم نیستیم، غربیها اول این مسیر را رفتهاند. آنچیزی که جامعه را ساخت یک سری هورمونها و مسائل زیستی بود.
اگر نگاه شما را بپذیریم باید این را هم بپذیریم که با استفاده از تکنولوژی و ایجاد تغییرات هورمونی جامعه کلا تغییر مسیر میدهد.
اگر واقعا علمی ایجاد بشود که بتواند نیازهای زن و مرد را عوض کند، جامعه کلا تغییر میکند.
تمدن غرب مبتنی بر بعد مردانه وجود انسان شکل گرفت
چگونه میتوان مباحث هویتی و اجتماعی را صرفا براساس مباحث زیستی و بیولوژیک تحلیل کرد؟
دو بعد دارد. یکی اینکه همه ماجرا این نیست و ما داریم بازی زیستی میکنیم و تحلیلهای دیگری کنار آن قرار میگیرد. ولی اگر بپذیریم که بخشی از جامعه را این عوامل میسازد، در صورتی که این عوامل تغییر کنند به اندازه همان نقشی که در شکلگیری جامعه دارند وضعیت عوض میشود. اما چون علت تامه شرایط نبودهاند تحولاتی که پیش میآیند هم علت تامه نمیشوند. اگر در کنار ماجرای زیستی نیازهای عاطفی، معنوی، دین و... بوده همه اینها نقش داشتهاند. اما ما در حال حاضر یک عامل قدرتمند را بررسی میکنیم. ما معتقدیم زمینه زیستی تنافی با نیازهای حقیقی انسان ندارد.
در تمدن غرب به یکباره وجه مردانه پررنگ شد. مرد سوداگر، لذتجو و تنوعطلب بود. تمدن غرب ماهیت مردانه یافت و بعد زنانه تمدن برخلاف ظاهر و شعارها تحت فشار بعد مردانه به پستو رفت. در واقع زنانی توانستند در این تمدن مرد شده بازی کنند که هویتهای مردانه پیدا کردند و وجه زنانه خودشان را از دست دادند. بعد از انقلاب جنسی چیزی که پررنگ شد، لذتجویی جنسی زنانه است. به خاطر این زن بعد از انقلاب جنسی، بعد از مردانه شدن تمدن، مرد شد و غریزه جنسی برایش اهمیت پیدا کرد. فمینیسم هم در فرآیند رادیکالش زنانی بودند که به خاطر اینکه هویت مردانه را امتیاز میدیدند، به سمت مردانه شدن حرکت کردند. به این دلیل که در هژمونی تمدن غربی بودند که مردانه میاندیشید، پول مهم بود، سودا مهم بود، تنوع مهم بود و این وضعیت با باطن تمدن زنانهای که خانواده، عشق و تعهد را مهم میدانست تناسب نداشت. شما بعد از انقلاب جنسی چیزی دارید به اسم free love! یعنی سکس بدون تعهد...در حقیقت سکس ارزان شد.
شما معتقدید تا پیش از تمدن غرب همه تمدنها زنانه بودند؟ برچه اساس این ایده را مطرح میکنید؟
تا حد زیادی زنانه بودند. نمیخواهم بگویم صددردصد زنانه بودند. ولی به نقطه تعادل رسیده بودند. در حقیقت آن چیزی که تمدن را ایجاد میکرد بیشتر بعد زنانه بود. ساختار بیشتر زنانه بودند.
در تمدنهای پیشین ساختارهای قدرت چگونه در بافت زنانه نقش بازی میکردند؟
نکته اینجاست که اگر مردی موفق میشد بر ساختار قدرت زنانه مسلط شود رفتارهای جنسیاش آزاد میشد. مثلا پادشاه نسبت به بقیه رفتار جنسی آزادتری داشت. پادشاهان در مرحلهای بودند که بعد زنانه برایشان اهمیتی نداشت، حرف و حدیث و طرد شدن و تبعات سرباززدن از بعد زنانه یعنی تعهد برایشان مهم نبود و بر قدرت زنانه مسلط میشدند.
محور شدن سرمایهداری به بعد مردانه در تمدن غرب میدان داد
چه عواملی باعث شد که ما شیفت شدید داشته باشیم از بعد زنانه به بعد مردانه و شکلگیری تمدن جدید؟
محور شدن اقتصاد و سرمایه داری.
پیش از آن در تمدنهای دیگر چه نظام و یا نظامهایی پررنگ بود؟
نظامات دینی، اجتماعی، نظام اقتصادی و... این نظامها کلا جامعه را میساختند، بعضی وقتها نظام دینی محور میشد و بقیه نظامها خودشان را با آن تطبیق میدادند. مثل جامعه قرون وسطا، مثل جامعه تصوف ایرانی که مرکز میشود و نظام سیاسی، نظام اقتصادی و... را تحت تاثیر قرار میدهد. اتفاقی که تمدن غرب افتاد محور شدن نظام اقتصادی بود. در این تمدن نظام دینی و دیگر نظامها باید خودشان را با نظام اقتصادی تطبیق میدادند. یکباره حکومت و سیاست و علم به خدمت نظام اقتصادی درآمد و نظام اقتصادی برای دوام به سیریناپذیری و تنوعطلبی نیاز داشت. سوداگری از ذات این نظام جوشید، لذتطلبی از ذاتش جوشید. در این نظام زن نمیتوانست بازی کند چون با ذاتش تناسب نداشت. در این نظام زنانی موفق میشدند که با اصول آن تناسب پیدا میکردند. در این فضا عشق و سکس از هم فاصله گرفتند، سکس ارزان شد، زندگی همباشی شکل گرفت، زن سوداگر شد و از نقشهای گذشتهاش خارج شد.
در بخش قبل به رفتارهای ناخودآگاهی اشاره کردم که جامعه را شکل میداد. وقتی مرد تنوعطلب و آزاد شد، زن هم براساس قاعده ناخودآگاه مبادله تنوعطلب شد و مرد هم چون خودش تنوعطلبیاش آزاد شده بود، دیگر تنوعطلب شدن زن هم برایش مهم نبود، غیرت رنگ باخت. لذت جنسی برای هردو مهم شد. در تمدنهای قبل وضعیت اینطور نبود، براساس مبادله هردو متعهد بودند. اینها ناخودآگاه است.
حجاب و پوشش فقط متعلق به این تمدن نبود، همیشه وجود داشت. ولی وقتی در این تمدن به مرد میگویید میتوانی سرت را باز کنی، نمیتوانی به زن بگویی سرت را باز نکن، در جوامع قبل هردو سرشان پوشش داشت. حتی در برخی تمدنهای گذشته خشتک آقایان پیدا نبود، نمیشود به مرد بگویی میتوانی لباست را بزنی توی شلوارت ولی به زن بگویی مانتوات جلو باز نباشد. در بعد ناخودآگاه جامعه جریان به گونهای دیگر است، ناخودآگاه جامعه میگوید اگر تو اینطور لباس بپوشی من هم اینطور لباس میپوشم. نمی شود بگویی مرد تو آزادی لذت جنسی ببری ولی زن بسته باشد. پس تغییرات پابهپا اتفاق میافتد. با این تغییرات وجه مردانه تمدن غالب میشود و عشق از بین میرود.
مبتنی بر تحلیل شما بیولوژی مردان با عشق و محبت میانهای ندارد و آنها یکسری فرد جنسیاند! این تحلیل یکسویه نیست؟!
وزنی است. کلا همه حرفهایم را مطلق نبینید، من مطلق میگویم ولی اصل حرفم نسبی و وزنی است. در نگاه مردانه سکس اهمیت بیشتری دارد، ولی بعد عشق و عواطف دختر بیشتر است. وقتی وجه مردانه قدرتمند میشود وجوه مردانه وزن بیشتری میگیرد. در این تمدن عشق، ایثار، فداکاری کمرنگتر میشود. چون اینها وجه زنانهاند و کمتر در تمدن شکل میگیرند. اما همه این مسائل فقط یک بازیگر و یک بخش ماجرا هستند.
به محور شدن اقتصاد در تمدن جدید اشاره کردید. اقتصاد جدید چه نسبتی با زیست جنسی و بدن افراد یافت؟
بین سرمایه و سکسوالیته رابطهای وجود دارد. سکس تنها نیاز مادی بشر است که از طریق تخیل قابل اطفاء است. من اگر خیال کنم شکلات خوردم سیر نمیشوم ولی یک مرد از ایران میتواند خیال کند که با زنی از آمریکا رابطه دارد و حدی از تمتع را ببرد. یا مثلا اینکه سکس تنها نیاز مادی بشر است که در آن چیزی مصرف نمیشود، مثلا این چایی را وقتی بخوری عینی را مصرف کردی. سکس تنها نیاز بشر است که در آن چیزی مصرف نمیشود.
غرب از نیاز جنسی انسان محصول تولید کرد
اقتصاد در پی تولید، فروش و کسب سرمایه است، آیا توانست از این نیاز غریزی که چیزی هم مصرف نمیکند محصول تولید کند؟
بله، توانست. فیلم پورن تولید کرد. من اگر بخواهم به همه سیب بدهم نمیتوانم. ولی با یک فیلم به هزار نفر تمتع جنسی میدهم. لذا سکس خیلی لذت ارزانی است چون در آن عینیتی مصرف نمیشود و میتواند یک بازار بزرگ هم ایجاد کند. یک زن و مرد در آمریکا فیلم بازی میکنند و میلیونها نفر از دیدن آن لذت میبرند، در حالیکه اگر بخواهند به همه آنها سیب بدهند ممکن نیست. چون سکس بعد تخیل دارد، این اتفاق در آن ممکن میشود. از سوی دیگر از آنجا که سکس تنها نیاز مادی است که تامین کنندهش انسان است، تمدنسازتر از بقیه نیازهاست. من وقتی گرسنه هستم سیب میخورم ولی اینجا باید دل یک کسی را به دست بیاورم تا نیازم برآورده بشود. از این روی نیاز جنسی نیاز تمدن ساز است.
پس به هر شکلی که این نیاز برآورده شود تمدن به وجود میآید.
بله! خیلی مهم است. روسپی گری، فیلم پورن محصول هستند. حتی سکس میتواند چاشنی فروش کالاهای دیگر شود، استفاده از دختران زیبا برای فروش محصولات در همین فضا معنا دارد. ببینید ما یک هرم تمتع جنسی داریم که شش طبقه است. طبقه اول بعد جسمانی نیاز جنسی است، فعل و انفعال جسمی است برای رفع نیاز جنسی. کسی که خودارضایی میکند به این سمت حرکت میکند تا این نیاز جسمی را دفع کند. بعد بالاتر از آن نیاز روانی است، کسی که خودارضایی میکند نیاز روانیاش تامین نمیشود، فقط جسمش تخلیه میشود. آرامش روانی ندارد، طبقه بعدی عاطفی است. رابطه جنسی با کسی که دوستش نداشته باشد این بعد را تامین نمیکند. طبقه بالاتر تعهد است. یعنی نه تنها باید فرد را دوست داشته باشد، روان و جسم و عاطفهاش هم تامین شود بلکه بداند طرف مقابل هم به او متعهد است. برخی در زندگی همباشی به همین دلیل احساس آرامش نمیکنند، چون احساس تعهد ندارند، روان فرد آرامش ندارد. سطح بالاتر سطح متاسایکولوجیکال است، سطح فرا روانشناختی است. قدرت مدیتیشن و خلسهای ایحاد میکند برای برخی که به این توان رسیدهاند درجه لذت بالاتری دارد. از طبقه تعهد به بعد مهارتهای بیشتری میخواهد.
متاسایکولوجیکال من را به یاد بحث ابن عربی انداخت که معتقد بود اوج شهود خداوند لحظه رابطه با زنان است.
این مرحله بالاتر از متاسایکولوجیکال است، مرحله الهی است. جسمانی، روانی، عاطفی، تعهدی، متاسایکولوجیکال و الهی. اوج لذت سکس که همه اینها را در آن حل می کند این مرحله است. کسی که غیر از اینها چیز دیگری هم ببیند. اینکه رسولالله (ص) میفرمایند من از دنیای شما سه چیز را میخواهم زن و عشق و نماز مبتنی بر همین وجه است. در بعضی روایتهاست که دوست داشتن زنان از رفتارهای پیامبران است. اینها بحثهای جدی نظری دارد، اینکه چه درکی از سکس داشتند. الزاما اینطور نیست که یک فرد بخواهد به همه طبقات برسد یا هم نتواند برسد. اما در مجموع باید گفت در نگاه دینی خانواده بستری است برای تامین همه این سطوح از نیاز جنسی.
تقاطع این هرم با تمدن غرب چگونه است و چگونه به وجود میآید؟
سکس طبقهای دارد به نام طبقه روانی که خیلی قابلیت دارد. یعنی فرد همسر هم دارد ولی چیزهایی توی فیلمها دیده است که با همسرش نمیتواند آنها را برآورده کند، به همین دلیل سیر نمیشود. به اینها میگوییم اسطورههای جنسی، فانتزیهای جنسی! میخواهد اینها را از نظر روانی عملیاتی کند برای همین به آرامش نمیرسد. حالا سرمایهداری با این بخش تقاطع پیدا میکند. نیازی تولید کرد که به همین راحتی برآورده نمیشود. شروع میکند به تولید محصول. این همه دستهبندی و طبقهبندی سایتهای پورنوگرافی برای این است که محصول تولید کند و به فروش برسد. در ایکسونامی یک جملهای میگفتیم که هرچیزی که هست پورن آن هم هست. هر چیزی تصور کنی ما پورنویش را هم برایت میسازیم. بنابراین مرد فرصتی برای سرمایهداری ایجاد میکند که سیر نمیشود، و این یک فرصت خاص است. سایر غرایز مادی سیریپذیریشان راحتتر است.
این وضعیت چه تاثیری بر بافت زندگی فردی و اجتماعی افراد دارد؟
سبک زندگی تغییر میکند. دو غریزه انسان شهوت و غضب اند. البته غرب از غضب هم کالا تولید میکند، کشتی کچ محصول غضب است. از آن هم پول تولید میشود، اما خب بشر نسبت به غضب احساس طرد ذاتی دارد، از درد و خون و... بدش میآید. برایش جذاب هست ولی در درونش نسبت به آن انکار هم وجود دارد. اما شهوت اینطور نیست، انکار درونی را به آن شدت ندارد. خصوصا وقتی با عشق درمیآمیزد پذیرشش راحتتر میشود. برای همین در جنبش های دهه 60 آمریکا میگفتند عشق بسازید ولی جنگ نسازید. این عشق و سکس با آن ظاهر جذابش زمینه تغییر زیست اجتماعی را فراهم میکند. در نگرش ها و عقاید تاثیر دارد. در آموزهها داریم که اگر فرد ازدواج کند نیمی از دینش کامل میشود، چون سکس خیلی نقش دارد و قدرت زیادی دارد، همین قدرت اگر در دست دشمن باشد میتواند با آن بازی کند و عقاید جامعه را بسازد. کما اینکه الان دارد این کار را میکند، از طریق جنسی جذابیت و جذب ایجاد میکند! خیلی از بچههایی که از دین فاصله میگیرند برای این است که در زمان لازم به آنها تامین جنسی ندادیم و فرد از دین احساس خستگی میکند. در حالیکه اگر بداند اینجا هم فضای تامین هست، آرامش پیدا میکند.
این روابط و مناسبات همیشه بوده و در تمدنهای دیگر هم دیده شده، چه شد که انقلاب جنسی در این قرن اتفاق افتاد؟
رسانه محور بود. در واقع این حوادث ممکن بود باشد، و ممکن بود سرمایه هم محور بشود ولی پایه نداشت، پایه آن در قرن جدید رسانه بود. در فضایی که تخیل امکان لذت میداد رسانه کالاسازی را ممکن میکرد. رسانه میتوانست از سکس محصول بسازد، انفجار انقلابات جنسی در سده اخیر اتفاق افتاد در حالیکه رنسانس از حدود سیصد یا چهارصد سال پیش شروع شد. ولی در 1900 بود که سینما آمد، در 1960 تلویزیون کابلی آمد و انقلاب جنسی سوم که از همه اینها قدرتمندتر بود رسانه اینترنت بود. ما بهش میگوییم انقلاب جنسی سوم. جامعه نتوانست در مقابل انقلاب جنسی سوم مقاومت کند. این رسانه همهگیر و همهجاییست و قدرت نفوذ پیدا میکند.